در عالم پزشکی وظیفه پزشکان شناخت بیماریها، پیش بینی بروز بیماری، یافتن بهترین روشهای پیشگیری برای جلوگیری از ابتلا به بیماری و درمان بیماری در صورت بروز به منظور بهبودی و کاهش عوارض بعدی بیماری می باشد. در مسائل اجتماعی نیز شناخت پدیده های اجتماعی، تعریف صحیح آسیبهای اجتماعی، تلاش برای پیشگیری ار بروز آنها و در صورت بروز ارائه روشهای درمان صحیح وظیفه روشنفکران و پژوهشگران مسائل اجتماعی است.
تلاش برای شناخت موجودی بنام ایران و ایرانی و پیش بینی نقاط آسیب پذیر این موجود زنده و عرضه بهترین راههای جلوگیری از بروز آسیبهای اجتماعی و به حداقل رساندن عوارض احتمالی در صورت بروز بیماری های اجتماعی نیز باید اقدامی جامعه شناختی و روشنفکرانهء مسئول باشد و نه برخوردی متعصبانه یا احساسی و ارمان خواهانه.
جامعه ایرانی از نظر بعضی پژوهشگران یک جامعه کثیرالمله و از نظر بعضی دیگر جامعه ای با تنوع قومی است. ترس از بروز جنگهای قومی شبیه یوگسلاوی یا جنگهای قومی-مذهبی شبیه افغانستان از سویی و نیاز به دفاع از حقوق ملتهای یا اقوام گوناگون ساکن ایران در برابر خطر همسانسازی یا فارس سازی از سوی دیگر، ذهن دلسوزان طرفدار تمامیت ارضی ایران و فعالین حقوق قومی-ملی را اشغال کرده است.
سمینارهای علمی و پژوهشگرانه ایرانیان خارج از کشور فرصتی را برای دانشمندان و پژوهشگران علاقمند به مباحث قومی-ملی فراهم می کند که به پرسشهای کلیدی در باره ماهیت مسائل قومی–ملی ایران پاسخی محققانه و بیطرفانه و بدور از پیشداوری ها و تعصب های قومی و عقیدتی بدهند تا گامی در جهت پیشگیری از بروز حوادث خونین یوگسلاوی یا افغانستان در ایران برداشته شود.
بخشی از پرسشهای بنیادین که در لابلای بحثهای مربوط به جریانات قومی و ملی در ایران مطرح شده اند عبارتند از:
- آیا جامعه ایران جامعه ای است کثیر المله یا ملتی است متشکل از اقوام مختلف؟
- آیا زبان فارسی باید به عنوان زبان رسمی اداری و مشترک تمام افراد ساکن در ایران شناخته شود؟ اگر جواب مثبت است، آیا زبان های ترکی، ترکمن، عربی، کردی، لری، بلوچی در مناطقی که ترکها یا ترکمنها یا عربها یا کردان یا لران یا بلوچها اکثریت دارند به رسمیت شناخته شود؟
- تصمیم در مورد به رسمیت شناخته شدن یک زبان در منطقه ای از ایران بر عهده چه نهادی خواهد بود؟ آیا تعیین این سیاست فرهنگی بر عهده مجالس محلی است یا مجلس ملی منتخب همه مردم ایران؟
- آیا مجلس منتخب همه مردم ایران حق وتو تصمیمات مصوب مجالس محلی در مورد زبان را خواهد داشت.
- طرفداران فدرالیسم و تمرکززدایی چه معیاری را برای تعیین مرز بین استانها یا ایالتها پیشنهاد می کنند. معیار جغرافیایی یا معیار نژادی و زبانی؟ مثلا حدود جغرافیایی آذربایجان یا کردستان و بلوچستان کجاست؟ در مواردی که اختلاف بین نقشه های جغرافیایی مورد استناد ترکها و کردها یا عربها و فارسها یا بلوچها و فارسها یا ترکمنها و فارسها وجود دارد موارد اختلاف چگونه حل خواهد شد؟
پرسشهای فوق نه فقط در میان روشنفکران ایرانی تبار خارج از کشور بلکه توسط فعالان ملی داخل کشور طرح شده است.
- در خردادماه 1383، در سمینار "نقش خلق ها در آینده سیاسی ایران" که در خرداد ماه 1383 در دانشگاه زنجان به همت "جمعیت اسلامی دانشجویان ترک دانشگاه زنجان" و " کانون فرهنگی ادبی داشجویان دانشگاه زنجان" تشکیل شد محقق و شاعر عرب، عبدالکریم اهوازی به موضوع کثیرالمله و کثیر القوم بودن ملت ایران اشاره می کند.
- استقلال طلبان آذربایجانی و عرب و ترکمن و کرد و بلوچ به کرات از " ممالک محروسه ایران" استفاده و ایران را مجموعه ای از ملت ها و مملکت های مستقل می دانند.
برای روشن شدن معنای کلمهء " ممالک محروسه ایران" به اسناد تاریخی مراجعه کردم و نتیجه مطالعاتم این بود که استفاده از کلمه ممالک محروسه ایران به معنای قبول چندین مملکت در ایران نبود بلکه کلمه مملکت به 2 معنی بکار رفته است. مملکت به معنای کشور، و مملکت به معنای ایالت. مانند کلمه شاهنشاه که به معنی شاه شاهان است ولی در منظقه زیر سلطه شاه قاجار یا شاه پهلوی چندین شاه نبودند که سلطان قاجار یا شاهنشاه آریامهر شاهِ شاهان باشد.
- در قرارداد مشهور به امتیاز تنباکو و توتون در زمان ناصرالدین شاه، از کلمه "ممالک محروسه ایران" در متن قرارداد استفاده شده است.
- در نامه مطفرالدین شاه قاجار به مشروطه طلبان تبریز از کلمه "مملکت آذربایجان" استفاده شده و در همان متن کلمه مملکت با ولایت یکی فرض شده است. متن نامه شاه به شرح زیر است. "به توسط ولیعهد به اهالی مملکت آذربایجان، تشکیل مجلس شورای ملی و نظامنامه آن را به شما اجازه و مرحمت فرمودیم، وکلای شهر تبریز و سایر ولایات به طهران بیایند و به ترتیبات کار مشغول بشوند و نسبت به عموم متحصنین قونسلگری انگلیس عفو عمومی شامل خواهد شد."
- مظفرالدین شاه در نطقی برای شاهزادگان و امرای سلسله قاجاریه از کلمهء "مملکت ایران" به تکرار استفاده می کند که نشان می دهد که مظفرالدین شاه، ایران را یک مملکت با ولایات متعدد می داند البته در آن زمان مملکت آذربایجان ولیعهد نشین بوده است.
- در متن قانون اساسی مشروطیت از کلمات مملکت ایران و ایالات و ولایات استفاده شده است و اشاره ای به کلمه ممالک دیده نمی شود.
در متن متمم قانون اساسی مشروطیت از کلمه "ممالک محروسه" استفاده شده است:
"اصل 90: در تمام ممالک محروسه انجمنهای ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامه مخصوص مرتب می شود و قوانین اساسیه این انجمن ها از این قرار است.
اصل 91: اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب می شوند مطابق نظامنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی.
اصل 92: انجمنهای ایالتی و ولایتی اختیار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند با رعایت حدود قوانین مقرره.
اصل 93: صورت خرج و دخل ایالات و ولایات از هر قبیل به توسط انجمنهای ایالتی و ولایتی طبع و نشر می شود."
- قانون اساسی جمهوری اسلامی
رسمیت یافتن زبان فارسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی به قول بعضی از فعالین حقوق خلقهای ایرانی یک عقب گرد در زمینه برابری حقوق خلقهای غیرفارس ایران بود؛ اگرچه استفاده از زبانهای غیرفارسی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس مجاز شمرده شده است.
خواسته های مردم آذربایجان و دلایل نارضایتی و قیامهای آنها در قرن بیستم
آنچه ما را در اینجا گرد آورده است بحث درباره ویژگیهای ایرانیان و ساکنان ایرانزمین است. با توجه به اینکه بخش عظیمی از مردم ایران خود را آذربایجانی یا ترک می نامند، برای درک بهتر مردم ایران، ضرورت دیدم که نگاهی به جنبشهای ملی آذربایجان بیندازم تا دلایل قیامهای خلق آذربایجان و علل شکست این جنبشها و تاثیر این قیامها و شکستها بر جنبشهای آزادیخواهانه و دموکراتیک و عدالت طلبانه سایر مناطق ایران روشن شود.
- جنبش شیخ محمد خیابانی( 1299)
برای مطالعه جنبش خیابانی به 2 دلیل به روایت کسروی در " تاریخ هیجده ساله آذربایجان" استناد کرده ام. یکی به دلیل دسترسیم به کتاب و دومی حضور کسروی در زمان جنبش خیابانی. این جنبش در 19 فروردین 1299 با صدور بیانیه آزادیخواهان تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی برای تشکیل منطقه خودمخاتر "آزادیستان" و با شعار" برقرار داشتن آسایش عمومی" و " از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت" شروع و در حدود یک ماه کنترل سراسر آذربایجان به دست خیابانی افتاد و در 3 تیرماه عفو عمومی از طرف خیابانی صادر و با هجوم قزاقها به شهر تبریز به دستور مخبرالسطنه نماینده حکومت مرکزی در 22 شهریور 1299 و کشته شدن خیابانی به پایان رسید. برای شرح مفصل تر جنبش خیابانی به ضمیمه شماره یک رجوع شود.
- جنبش فرقه دموکرات آذربایجان (1324 شمسی)
در 12 شهریور 1324، اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان با امضای 48 نفر در 12 ماده منتشر شد در این بیانیه فرقه خواستار خودمختاری خلق آذربایجان ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و احیای زبان آذربایجانی و افزایش سهم نمانیدگان آذربایجان در مجلس شورای ملی و تضمین انتخابات آزاد در سراسر کشور و مبارزه با ارتجاع و فئودالها و مستبدین شد.
بعدا کنگره ملی آذربایجان که با امضای 150 هزار نفر و شرکت 700 نماینده تشکیل شده بود خود را مجلس موسسان مجلس ملی آذربایجان نامیده و هیئت ملی متشکل از 39 نفر را برای اداره امور داخلی آذربایجان، اجرای مسئول اجرای انتخابات مجلس ملی آذربایجان و مجلس شورای ملی نمودو قطعنامه ای در 29 آبان 1324 منتشر شد در این قطعنامه، کنگره بر جدایی ناپذیری خود را از ایران، حفظ برادری با تمام خلق های ایران، رد تهمت تجزیهء آذربایجان از ایران و یا الحاق آن را به کشور دیگر و وفاداری خلق آذربایجان به اصول مشروطیت و تلاش برای اجرای اصول مترقی قانون اساسی و تدریس اجباری زبان آذربایجانی در تمام مدارس تاکید کردند
پیشه وری رهبر جنبش ملی آذربایجان در کنگره گفتند: " یک ملت خود باید توان احقاق حق خود را داشته باشد. سرنوشت آذربایجان نمیتواند در لندن و یا ترکیه تعیین شود. این مسئله، تنها و تنها در این جا و در این کنگره قابل حل است. ما نسبت به دول متفق احساس دوستی داریم، اما، همچنان که آنان در امور خاص خود به کسی اجازهء دخالت نمی دهند، ما هم به هیچ کس اجازهء مداخله نمی دهیم. مسئلهء ما تنها مسئلهء زبان نیست، اقتصاد ما، آموزش ما، صنعت ما، .. و همه دچار مسئله است. ما خواهان خودمختاری آذربایجان که شامل زنجان و حومهء همدان هم می باشد، هستیم. ما در مورد ترکهای قشقایی و آذربایجانیهایی که در مشهد زندگی و به زبان آذربایجانی سخن می گویند، حرفی نداریم. من به خانهء خود علاقمندم و به تبع ادارهء این خانه، گرم کردن آن، تعمیر و نگهداری آن و مرمت در و دیوارش به عهدهء خود من است. ما اجازه نمی دهیم که خارجیان روی قبرهای پدران ما پای کوبی کنند و حاکم مطلق العنان ما باشند. حالا شما هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید. پس، برای باز پس گرفتن آزادی ما باید تانک های مرتجعان و واپس گرایان از روی جنازه های ما بگذرند، تنها در آن هنگام است که می توانند دستاوردهای ما را پایمال کنند."
در 21 آذر 1324، مجلس ملی آدربایجان آقای پیشه وری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان را برای ریاست دولت انتخاب و مامور تشکیل کابینه کرد. و در همان روز کابینه پیشه وری به مجلس ملی معرفی و به تصویب رسید. حکومت ملی نیز در برنامه اش موارد زیر را اعلام کرد:
"به رسمیت شناساندن خودمختاری ملی در سطح جهان، تامین دوام و قوام آن و مذاکره برای رسمیت یافتن آن با مقامات ذیصلاح، بدون اخلال در تمامیت ارضی و استقلال ایران، برپاداشتن دولت ملی در اذربایجان بر اساس بنیانهای دموکراتیک"، "رسمیت دادن به آموزش زبان ملی مان در تمام مدارس"، "مبارزه با بی سوادی"، "اصلاحات ارضی"
در 16 دیماه 1324، دولت ملی آذربایجان جزئیات مصوبه مربوط به رسمیت زبان آذربایجانی را اعلام کرد. براساس این دستور، تمام اسناد دولت، اعم از مالی و نظامی و قضایی می بایست به زبان آذربایجانی باشند. البته، اقلیتهای ملی مقیم آذربایجان مجاز به تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی بودند.
در 18 بهمن 1324، پیشه وری در یک سخنرانی در باره خدمت نظام ملی در اداره وظیفه ملی ضمن تاکید بر لزوم آمادگی نظامی نیروهای جنبش تهدید که که در صورت هجوم ارتجاع مرکزی برعلیه جنبش" مجبوریم تهران را تسخیر و یک حکومت آزاد و مردمی برپا بداریم و آزادی مردممان را از این طریق فراچنگ آوریم."
قوام السلطنه، رئیس دولت تهران، در اول اردیبهشت 1325 با صدور اطلاعیه ای ابلاغیه ای با بخشی از خواسته های جنبش موافقت کرده و تلاش کرد این خواسته ها را در چهارچوب قانون اساسی مشروطیت و اختیارات انجمنهای ایالتی و ولایتی شکل داده واستفاده از زبان آذربایجانی را در کنار زبان فارسی در ادارات آذربایجان به رسمیت بشمارد، و وعده داد که هیچ تضییق و پی گردی در مورد مردم و فعالان دموکراسی، به دلیل مشارکت آنان در جنبش دموکراتیک پیشین به عمل نخواهد آمد.
در 23 خرداد 1325، توافق نامه ای بین نمایندگان آذربایجان و دولت قوام امضاء می شود که عقب نشینی بیشتر دولت قوام در برابر جنبش فراگیر مردم آذربایجان را نشان می داد. در این بیانیه وعده استخدام فدائیان آذربایجان در ژاندارمری، و
اختصاص 75 درصد عواید اذربایجان به هزینه های محلی داده شد. و اصلاحات ارضی تا حدی به رسمیت شناخته شد ولی کنترل انجمن ایالتی آذربایجان بر زنجان و سایر مناطق به غیر از آذربایجان شرقی و غربی را به رسمیت نشناخت. در ضمن بر برابری حقوق زن و مرد و انتخابات مخفی و دموکراتیک در سراسر کشور تاکید کرد.
35 روز بعد از امضاء موافقت نامه، پیشه وری در نطقی رادیویی دست آوردهای جنبش ملی آذربایجان را در زمینه صلاحات ارضی، احترام به زبان ملی آذربایجان و حق انتخاب کارگزاران دولتی توسط مردم آذربایجان را بیان کرده و گفت: "ما خلق های ایران را به انجام انقلاب دعوت نمی کنیم، بلکه، آنها را به اجرای قوانین و اصول دموکراتیک در همه جای ایران فرا میخوانیم."
سقوط جمهوری خودمختار آذربایجان
علیرغم امضاء توافق نامه بین نمایندگان سیاسی فرقه دموکرات آذربایجان و دولت قوام السلطنه، مذاکرات سران نظامی فرقه دموکرات و مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی به بن بست رسید. مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی و محمد رضا شاه از پذیرفتن خواسته های نظامیان فرقه دموکرات آذربایجان خودداری کردند و شاه دستور می دهد که " بلافاصله اقدامات اساسی و فوری برای نجات آذربایجان و سراسر مناطق شمال شروع و ریشه فساد برکنده شود." و همه فعالیتهای سیاسی و مسالمت آمیز برای راه حل مسئله آذربایجان کنار گذاشته شد و راه حل نظامی برای پایان دادن به حکومت خودمختار آذربایجان انتخاب گردید. در تاریخ اول آذرماه 1325، نیروهای تقویتی ارتش از تهران به پادپان قزوین، در جاده قزوین-زنجان به حرکت درآمد وبدون مقاومتی وارد زنجان شد. و در 16 آذرماه 1325، عملیات نظامی برای فتح تبریز آغاز گردید و بعد از درهم شکسته شدن مقاومت فدائیان دموکرات در جبهه قافلانکوه، در 21 آذرماه، نیروهای نظامی در شهر میانه مستقر شدند. به روایت حمید ملازاده، خبرنگار مشهور تبریزی، در روز 21 آذرماه و قبل از ورود ارتش به تبریز، سقوط دولت دموکراتها آشکار شد و "با بالا آمدن آفتاب، اغتشاش ر گوشه و کنار شهر ظاهر شد و دسته های مسلح به راه افتادند هرکجا از فرقه چی و مهاجر سراغی می گرفتند دنبالش می رفتند از دم تیغ می گذراندند، در گذرگاههای شهر اجساد بیگناهانی دیده می شدند که افراد فرصت طلب بی رحمانه آنها را قتل عام کرده بودند، تا ورود ارتش به تبریز فجایع زیادی روی داد. خانه غارت گردید. به ناموس مردم تجاوز شد و افراد زیادی دست از خانه و زندگی خود شستند و فرار کردند، رادیو تبریز مارش نظامی و سرودهای ای ایران و ای خاک تو مهد آزادگان را می نواخت، هر چند بار نطقهای حاج میرزا علی شبستری و دکتر سلام الله جاوید که مردم را به خویشتن داری و حفظ امنیت فرا می خواندند از رادیو پخش می شد. این هردو از بنیانگذاران حکومت یکساله دموکراتها بودند و از بزرگان فرقه شمرده می شدند، گفتند وقتی برای مذاکره به تهران رفته بودند، مخفیانه با قوام السلطنه قرار و مداری داشتند و امان نامه از ایشان گرفته بودند، فراریان 24 ساعت روی پل چوبی ارس برای عبور از مرز به انتظار بودند و سرانجام دستور باز کردن مرز از شوروی رسید و انبوهی از فراریان که تعدادشان از بیست هزار نفر تجاوز می کرد از مرزهای سرتاسری در قلمرو رودخانه ارس گذشتند. تبریز بعد از غائله آذربایجان پی آمدهای حاکمیت یکساله دموکراتها را توام با فشار پذیرا شد، در شش ماه اول، بعد از شکست دموکراتها، بگیر و ببند با شدت بیشتر آغاز گشت، محیط تبریز مملو از کینه و خشم شده بود، فرماندهان ارتش فاتح با مردم مانند دشمن مغلوب رفتار می کردند، با زدن انگ متجاسر، چپاول اموال مردم وتعدی به حقوق دیگران از نظر مامورین رژیم رسمیت پیدا کرد...
در بهار سال 1326 شاه به آذربایجان آمد، محمدرضا پهلوی بعد از جلوس بر اریکه سلطنت اولین بار بود که به آذربایجان مسافرت می کرد، پس از قضیه آذربایجان استقبال از شاه در تبریز، نقطه عطفی از احساسات مردم بر نجات آذربایجان بود، چند روز قبل از ورود شاه به تبریز فرمان عفو عمومی صادر شد و این عفو تا حد زیادی از فشار تعدی به مردم کاست، با این وصف رژیم در آستانه عفو عمومی عده زیادی زا دز آذربایجان حلق آویز کرد.
- آذربایحان بعد از سقوط دولت دموکراتها
بعد از واقعه آذربایجان، رژیم سلطنتی، آذربایجان را منطقه نظامی نمود و در صدد برآمد سیاست نظامی گری را بر آذربایجان اعمال کند، استانداران و ماموران ارشد دولتی اعزامی به آذربایجان بیشتر از فرماندهان نظامی تعیین می شدند.... در مسافرت شاه به آذربایجان علمای طراز اول در مسجد جامع تبریز با شاه دیدار کردند، آیت الله سید کاظم شریعتمداری و دیگر روحانیون به حضور شاه رسیدند، آیت الله طلاب دینی را سربازان دین به شاه معرفی کرد و از وی تقاضای نمود که طلاب از خدمت سربازی معاف شوند، شاه در پاسخ طلاب را افسران دین لقب داد و با درخواست ایت الله شریعتمداری موافقت کرد....
اساسا نظام سلطنتی بعد از قضیه آذربایجان سیاست نه چندان مثبتی را در منطقه اجراء می کرد. این رویه تنها به تقسیم آذربایجان محدود نشد بلکه حاکمیت می کوشید حتی المقدور از کلمه آذرآبادگان به جای آذربایجان استفاده کند... رژیم پادشاهی تا لحظات پایانی عمر خود به هیچ متقاضی امتیاز نشریه ای به نام آذربایجان موافقت نکرد.. پیامدهای بحرانهای سیاسی در آذربایجان بعد از منتفی شدن مساله اشغال کشور و ماجرای حاکمیت فرقه دموکرات بیش از هر چیز دیگر کوچ دو اهرام قدرت یعنی سرمایه و دانش از این شهر بود که باعث کاهش خلاقیتهای اقتصادی و فکری در تبریز شد."
- آذربایجان و نهضت ملی دکتر مصدق
بعد از اشغال تبریز توسط ارتش شاهنشاهی، برای مدتی آرامش تسبی در تبریز برقرار بود و فعالیتهای سیاسی محدود به دانشجویان چپ گرای دانشگاه تبریز بود که مورد حمایت بقایای فرقه دموکرات قرار می گرفت و شهر متشنج می شد. در سال 1329، با اوج گیری جبهه ملی ایران و باز شدن فضای سیاسی، حزب توده نیز به فعالیت خود شدت بخشید و پلیس نیز بعد از هر حرکت سیاسی مخالف به سراغ فرقه ای ها می رفت. با اینهمه فعالیت ملیون و توده ای ها بازار سیاست را در تبریز رونق بخشیده بود. به روایت حمید ملازاده، "تبریزیها اگر چه در حاکمیت جبهه ملی در کنار مصدق بودند اما نگرانی خودشان را از دست یابی کمونیستها به قدرت پنهان نمی کردند و دیدیم که سقوط دولت مصدق را با تلخی پذیرفتند لیگن به سرکوبی کمونیستها بی میل نبودند، بعد از ظهر روز 28 مرداد سال 1332 وقتی رادیو تهران خبر کودتا را پخش کرد چماقداران تبریز به خیابانها ریختند و اولین واکنش خصمانه آنها آتش زدن کیوسک مطبوعاتی من بود که در میان شعله های آتش سوخت...."
تا نهضت هواداران آیت الله خمینی در 1342، چپگرایان و ملیون در دانشگاه تبریز فعال بودند ولی بعد از آن بخشی از نیروهای مذهبی نیز به صفوف مخالفان رژیم پیوستند.
- قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356
در دوران بعد ار کودتای 1332، اختلاف نظر آذربایجانیها کمتر از اختلافات فکری 6 شخصیت مشهور و سیاسی آذربایجان ( مهندس مهدی بازرگان، صمد بهرنگی، محمد حنیف نژاد،اشرف دهقانی، آیت الله سید کاظم شریعتمداری، آیت الله قاضی طباطبایی) نبوده است ولی دوستداران همه این شخصیتها در آفرینش حماسه 29 بهمن 1356 تبریز در کنار هم قرار گرفتند و عامل متحد کننده هزاران تبریزی شورشگر در 29 بهمن، علیرغم افکار سیاسی متضاد، چیزی جز نفرت آذربایجانیان از سیاست های ضد ترک و سرکوبگرانه پهلوی نبود. دکتر رضا براهنی، نویسنده و شخصیت نامی آذربایجان قیام29 بهمن 1356 تبریز را جهت دهنده انقلاب ایران، عامل پیوستن انقلاب 1357 به انقلاب پیشه وری در 1324 و انقلاب مشروطه 1285 دانسته و تحمل ستم مضاعف توسط ملیتهای غیرفارس را عامل این قیام می خواند. وی آذربایجان و کردستان و خوزستان رامراکز انقلاب دانسته و سیاستهای شوونیستی رضا شاه و اساتید و فلاسفه و زبانشناسان درباری را خائن به فرهنگ ملیتهای ایران و پاسداران زندان تمام عیار برای مردم ایران به ویژه خلق های ستم دیده ایران می داند. و آقای ماشا الله رزمی نیز در کتاب آذربایجان و جنبش طرفداران شریعتمداری، قیام 29 بهمن را یک قیام نمونه شهری می داند. و ضمن رد ادعای طرفداران شریعتمداری یا فرقه دموکرات به رهبری قیام می نویسد که "رهبران گمنام این قیام اغلب از جوانان و هواداران گروههای چپ بودند
- جنبش خلق مسلمان آذربایجان (1358)
بعد از سقوط رژیم پهلوی در 22 بهمن 1357، علیرغم تلاش روحانیون تبریز به انتقال مسالمت آمیز قدرت و مذاکرات شبانه روزی با سرلشگر بیدآبادی فرمانده پادگان تبریز، در 24 بهمن، صبر جوانان انقلابی تبریز به پایان رسیده و پادگان تبریز مورد هجوم قرار گرفته و اسلحه های بسیاری به دست مردم و هواداران فدائیان و مجاهدین خلق و سایر گروهها افتاد. مردم آذربایجان و جوانان تبریز خود را پرچمدار جنبش انقلابی در سراسر کشور می دانستند وبا سیاستهای انحصارطلبانه اطرافیان خمینی به شدت مخالفت می کردند. کردها، اعراب، ترکمنها و بلوچها خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق ملی خود بودند." آذربایجانیها و هواداران آیت الله شریعتمداری خواستار به رسمیت شناختن حقوق ملی یک سوم "جمعیت کشور" بوده و با تشکیل حزب خلق مسلمان برای طرح خواسته های خود پشت سر آیت الله شریعتمداری بسیج شدند. در مدت کوتاهی حزب خلق مسلمان بشدت رشد کرد و از قول رهبران حزب شایع شد که حزب خلق مسلمان 3 میلیون هوادار دارد. در ادارات و نهادهای ارتشی آذربایجان، طرفداران شریعتمداری در اکثریت بودند.
با توجه به احساس قدرت هواداران شریعتمداری و حساسیت آنها به رهبری انحصاری هوادران خمینی، مقاله صادق خلخالی در روزنامه اطلاعات بر علیه آیت الله شریعتمداری، بهانه ای برای انفجار خشم خلق مسلمانیها شد. تظاهرات عظیمی در تبریز برعلیه خلخالی و در دفاع از شریعتمداری راه افتاد. جنبش خلق مسلمان با اشغال رادیو و تلویزیون تبریز در آذرماه 1358 توسط هواداران شریعتمداری به اوج خود رسید ولی در دیماه 1358 با خلع سلاح هواداران شریعتمداری سرکوب گردید.
شخص آیت الله شریعتمداری و رهبران حزب خلق مسلمان علیرغم موضعگری برعلیه و اجحاف دینی رژیم جدید، هرگز وعده حکومت غیر مذهبی به مردم ندادند و از امر جدایی دین از حکومت دفاع نکردند و در نظر بسیاری از روشنفکران آذربایجان، دعوای خمینی و شریعتمداری، جنگ ملایان برای کسب قدرت بود. شریعتمدارچی های متعصب در سرکوب بهاییان و کمونیستها دست کمی از خمینی چی ها نداشتند. با اینهمه آیت الله شریعتمداری علیرغم مسلح بودن هوادارانش و حمایت نظامیان از وی، هرگز دستور مقاومت یا جهاد به هوادارانش در برابر هواداران خمینی را نداد. ایشان ضمن اجتناب از مبارزه ضد امپریالیستی با مصادره اموال و اصلاحات ارضی نیز به شدت مخالقت می کرد. و هرگز موافق کردستانیزه شدن آذربایجان نشد. این باعث نارضایتی عناصر رادیکال جنبش خلق مسلمان شد.
آیت الله شریعتمداری از پایگاه اجتماعی وسیعی در میان اقشار غیر مبارز برخوردار بود و آقای ماشاالله رزمی، تحلیلگر سیاسی اذربایجانی، این جنبش را یک "جنبش کاملا ملی دموکراتیک" نامیده است. به دنبال کناره گیری تعدادی از روحانیون بنیانگذار حزب خلق مسلمان در مرداد ماه 58 از حزب خلق مسلمان، جنبش خلق مسلمان به ائتلافی نهضتی (و نه حزبی) از سه جناح روحانیون، دموکراتهای ملی و چپها تبدیل شد. اکثر این روحانیون به غیر از ایت الله شریعتمداری، غیر سیاسی و فاقد مدیریت بودند، ولی روشنفکران دموکرات و ملی متشکل در احزاب کوچک با مصاحبه ها و مقالات خود که در نشریه خلق مسلمان چاپ می شد به جنبش خلق مسلمان وجهه لیبرال و دموکرات و ملی می دادند. جوانان چپگرای جنبش هم در صدد ایجاد پیوند بین سازمان فدائیان خلق و آیت الله شریعتمداری بودند و برای کاهش ویژگی ضد کمونیستی جنبش تلاش می کردند. تنها عامل وحدت نیروهای مختلف جنبش، شخصیت سیاستمدارانه آیت الله شریعتمداری و مشهور بودن وی به داشتن اندیشه ملی آذربایجانی و مخالفت همه نیروها با انحصارطلبی هواداران خمینی بود. "حزب خلق مسلمان شعار نیروهای استانی میداد و منظور آن همان قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی دوران مشروطیت بود که متاسفانه هرگز اجرا نشده بود... انگیزه ملی طرفداران شریعتمداری سالم ترین و برحق ترین انگیزه در جنبش یود. این انگیزه بطور بالقوه همچنان در آذربایجان باقی است."
ویژگیهای مشترک قیامهای مردم آذربایجان
ویژگیهای مشترک سه جنبش ملی آذربایجان (تجدد طلبی شیخ محمد خیابانی، جنبش دموکراتیک پیشه وری و جنبش حزب جمهوری خلق مسلمان) را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
هواداران هر سه نهضت در ظرف چند روز بدون مقاومت چندانی می توانند مراکز نظامی آذربایجان را در اختیار بگیرند یا با مذاکره از مخالفت با خود باز دارند.
تظاهرات وسیعی در آذربایجان به طرفداری از جنبش راه می افتد و در سایر مناطق ترک نشین ایران نیز اقداماتی در حمایت از جنبش صورت می گیرد. رهبران جنبش ادعا داشته اند که حداقل یک سوم مردم ایران را آذربایجانیها تشکیل می دهند و ضمن صحبت کردن به نمایندگی همه آذربایجانیهای ایران به حمایت آذربایجانیها در سراسر کشور چشم امید بسته و از حقوق آنها دفاع می کنند.
رهبران جنبش اقدامات خود را قانونی دانسته و انتظار دارند که حکومت مرکزی به تصویب تصمیمات جنبش اقدام کند.
حکومت مرکزی با توجه به پایگاه توده ای جنبش و ترکان در مراحل اول جنبش از درگیری نظامی با جنبش پرهیز می کنند و در کمین می نشینند تا از حرارت توده های آذربایجانی کاسته شود و آثار شکاف در میان رهبران جنبش یا توده های آذربایجانی ایجاد شود.
به دلیل فقدان تجربه تشکیلاتی و مدیریتی رهبران جنبش، به تدریج مقاومتهایی در آذربایجان در برابر جنبش شکل می گیرد و حکومت مرکزی به انحاء مختلف با نیروهای مخالف یا بی طرف تماس می گیرند و ضمن استفاده از اطلاعات محلی برای شکست نهایی جنبش طراحی می کنند.
خشونت های بعد از پایان جنبش بر علیه رهبران و هواداران جنبش ، بخشی مستقیما توسط نهادهای سرکوبگر حکومت مرکزی و بخشی توسط چماقداران و اوباش فرصت طلب انجام گرفته است.
استفرار جو پلیسی و خفقان بعد از سرکوب چنبش، برای مدتی آرامش قبرستانی را در آذربایجان ایجاد می کند ولی رفتار خشن حکومت مرکزی برعلیه سیاسیون یا فعالین ملی یا توده های بی گناه و بخصوص اقدامات اوباش محلی مورد حمایت مرکز، بر نارضایتی توده های آذربایجانی از حکومت مستبد مرکزی افزوده و زمینه را برای عدم همکاری آذربایجانیان با حکومت مرکزی و نیز شکل گیری قیام های انفجار آمیز بعدی در فرصت مناسب فراهم می کند.
جنبش ملی آذربایجان نه فقط با جنبش ملی کرد و عرب و بلوچ پیوند می خورد بلکه برای فتح تهران و سرنگونی حکومت مرکزی و استفرار حکومتی دموکراتیک با حضور نمایندگان تمامی خلقهای ایران روزشماری می کند.
جنبش ملی مورد استقبال همسایگان کرد دموکرات و داوطلب خودمختاری قرار گرفته و در تهران نیز مورد استقبال نیروهای دموکرات قرار می گیرد.
رهبران جنبش ضمن اصرار بر اصلاح طلب بودن با تاکید بر قدرت مبارزین و مجاهدین و فدائیان جنبش تلاش می کنند دولت مرکزی را از دست زدن به لشگر کشی بر علیه جنبش باز دارند.
رهبران جنبش هرگز از مذاکره با دولت مرکزی برای جلوگیری از خونریزی خودداری نمی کنند ولی در هر سه جنبش، حکومت مرکزی با حیله گری در ضمن مذاکره با رهبران جنبش، منتظر دلسرد شدن هواداران جنبش و ایجاد شکاف در صفوف مردم آذربایجان هستند.
مثل همه انقلابها و قیامها، جنبش های ملی آذربایجان ضمن تقویت اعتماد به نفس در میان مبارزان آذربایجانی و زنده کردن امید به پیشرفت و عدالت در میان آنها، باعث نارضایتی بخشی دیگر از آذربایجانیها شده و باعث فرار آنها از آذربایجان یا همکاری آنها با حکومتهای مستبد و ضد ترک مرکزی می شود.
شکست جنبش های ملی آذربایجان، مانند همه جنبش های اصلاحی از یک سو باعث نا امیدی توده ها برای مدتی از فعالیتهای سیاسی و از سوی دیگر منجر به رادیکالیزه شده بخشی از فعالان ملی و استقلال طلبی آنها می شود.
جنبش بیداری حرکت ملی در آذربایجان در دهه هفتاد و هشتاد شمسی
در10 سال اخیر، جنب و جوش جدیدی در میان آذربایجانیهای ایران دیده میشود. خلاصه ای از این اخبار را فهرست وار نام می برم:
1) برگزاری جشن تولد بابک خرمدین، قهرمان ملی آذربایجان در قلعه بابک در ماه تیر.
2) برگزاری سمینارهای دفاع از حقوق ملیتهای ایرانی در داخل و خارج از کشور با حضور شخصیتهایی از فعالان ملی عرب، ترکمن، آذبایجانی، بلوچ و کرد.
3) مخالفت با شاهنامه خوانی و تقدیس فردوسی برای مقابله با اشعار ضد توران شاهنامه.
4) دفاع از جمهوری آذربایجان در برابر ارامنه و مخالفت با برنامه های 24 آوریل ارامنه در انتقاد به "کشتار ارامنه در سال 1915" و اعتراض یه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی مبنی بر نزدیکی با روسیه و یونان و ارمنستان و دوری از جمهوری آذربایجان و ترکیه.
5) تشکیل کلاسهای زبان ترکی آذربایجانی در دانشگاهها و شهرهای مختلف ترک نشین، تلاش برای هماهنگ سازی زبان نوشتاری آذربایجانی، انتشار نشریات دانشجویی به زبان ترکی آذربایجانی، انتشار نشریه های هفتگی به دو زبان فارسی و آذربایجانی برای جلوگیری از انقراض زبان ترکی.
6) درخواست از دولت جمهوری اسلامی به اجرای اصل 15 و 19 و تدریس زبان آذربایجانی در مدارس و تاسیس کرسی زبان ترکی آذربایجانی در دانشگاهها و تاسیس کانال های تلویزیونی و رادیویی به زبان آذربایجانی.
7) انتقاد از مدیریت رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی به دلیل استفاده از زبان آذربایجانی غیر ادبی در برنامه های آدربایجانی و اعتراض به برخورد تحقیر آمیز سریالهای تلویزیونی به ترکان آذربایجانی.
8) درخواست استفاده از نیروهای توانمند بومی در پشتهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و بهبود شرایط اقتصادی آذربایجان.
9) انتقاد از مهاجرت کردها به شهرهای آذربایجانغربی و ترس از برهم خوردن ساختار جمعیتی استان به نفع کردها.
10) مخالفت با سیاست های فارس سازی" شوونیستها و پان ایرانیسهای مرکزنشین.
11) مخالفت با آن دسته از آذربایجانیهای مقیم زنجان، اردبیل و تبریز که به جای آموختن زبان آذربایجانی به فرزندانشان، فرزندان خود را به زبان فارسی آموزش میدهند.
12) تلاش برای گرامیداشت قهرمانان و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان و نهضت مشروطیت علیرغم ممانعت های شدید نیروهای امنیتی.
13) تلاش برای تشکیل مجالس و مراسم هنری و ادبی و سیاسی به زبان آذربایجانی.
14) مخافقت با سیاستهای جبهه ملی و سایر ملیونی که زبان فارسی را عامل وحدت ملی ایرانیان دانسته و با آموزش زبانهای آذربایجانی و عربی و بلوچ و کردی به بهانه حفظ تمامیت ارضی ایران مخالفت می کنند.
نظام دموکراتیک و پلورالیستی که حقوق اقلیتها و حقوق بشر در آن رعایت شود
- علاقه هر انسانی به زبان مادری امری بدیهی است و هر پروژه فارس سازی به بهانه حفظ تمامیت ارضی ایران برخلاف حقوق اولیه بشری بوده و باعث نارضایتی ایرانیان غیر فارس و افزایش خطر شورشهای منطقه ای یا رشد تمایلات جدایی طلبانه خواهد شد. لزوم احترام گذاشتن به مذهب، فرهنگ، رسوم و سنتهای غیر خشن (که به ضرر سایر شهروندان ایران نباشد) نیز شبیه زبان مادری است.
- از سوی دیگر، احترام به فردیت شهروندان حقی است انسانی و نباید به بهانه حفظ زبان یا فرهنگ یا سنت ملی یا قومی از حق تغییر زبان یا جنسیت یا محل اقامت یا دین محروم کرد. مجبور کردن یک عرب یا بلوچ یا ترک و کرد به آموزش زبان فارسی یا محروم کردن وی از آموزش زبان فارسی به همان اندازه مذموم است که تحقیر یا مسخره کردن یک عرب یا بلوچ یا ترک یا کرد و ترکمن به خاطر ذوب شدن داوطلبانه در فرهنگ اقوام یا ملل دیگر. مثلا قتلهای ناموسی و جلوگیری از ازدواجهایی بین المللی و ماوراء دینی جنایتی است که در پوشش احترام به هویت قومی یا ملی توسط خشونت طلبان محافظه کار تقدیس می شود. طنز یا انتقاد از خود یا دیگران هنری است ارجمند به شرطی که اط طرف قدرتمندان برای نمک ریختن بر زخم اقوام یا اقلیتهای ضعیف نباشد. و گرنه طنز ملانصرالدین یا انتقادات طنزآمیز معجز شبستری از سنتهای آذربایجانیها در میان آذربایجانیها از ارزش والایی برخوردار است.
- یکی از نگرانیهای فعالان آذربایجانی، ادعای ارضی کردها بر بعضی شهرهای استان آذربایجان غربی می باشد. بعضی آذربایجانیها همه آذربایجان غربی را منطقه ای ترکی میدانند و از اینکه بعضی کردهای ملی گرا ارومیه و بعضی دیکر از شهرهای آذربایجان غربی را منطقه کردی می دانند ناراحت هستند. البته بعضی از آذربایجانیها معتقدند که کردها با درآمدهای نامشروعی که از قاچاق کالا به دست می آورند اقدام به خرید زمینها و خانه های ارومیه کرده اند و ترکیب جمعیتی ارومیه در حال تغییر به نفع کردها می باشد. حرکت انسانها از شهری به شهری، یا از کشوری به کشوری امری طبیعی است. همچنانکه ترکان آذربایجانی از وحود میلیونها ترک در تهران و سایر نقاط ایران بر خود می بالند نباید از تغییر ترکیب جمعیتی شهرهای آذربایجانغربی به نفع کردها دچار تشویش شوند. اعتراض به حضور میلیونها ترک در آلمان یا میلیونها آسیایی و سیاه در انگلیس، یا میلیونها افریقایی در فرانسه فقط .شایسته نژادپرستان افراطی آلمانی یا انگلیسی یا فرانسوی است.
- تمرکززدایی و اداره امور هر شهری و استانی توسط منتخبین مردم همان منطقه آرزو و خواسته ای سراسری است و اولویت دادن به افراد بومی در یک شرایط دموکراتیک امری پسندیده است به شرطی که معیارهای نژادی یا مذهبی یا جنسی در تقسیم پستها منجر به پایمال شدن حقوق اقلیتهای دینی یا قومی نشود. فقط با پایان دادن به نظام فاسد اداری و پارتی بازیها و استبداد می توان مردم را به شایسته سالاری و برابری همه شهروندان در برابر قانون خواهد شد. و گرنه طرفداری های قبیله ای و طایفه ای و طبقاتی منجر به خشونت اکثریت علیه اقلیت، قوی علیه ضعیف خواهد بود. شاهدی بر این ادعا، خشونت توده ای و وسیع در قزوین (که مردم خواستار استقلال از زنجان بودند) یا خشونتهای اعتراضی به تقسیم خراسان و خشونت های مربوط به رقابتهای انتخاباتی می باشد.
- مردم آذربایجان مانند مردم سایر مناطق کشور بخش اعظم مشکلات خود را ناشی از مدیران غیر بومی و غیر آشنا به مسائل دانسته و از عدم توزیع عادلانه بودجه دولت ناراضی بوده و این تبعیض را ناشی از تبعیض قومی مرکزنشینان بر علیه اقوام و استانهای دیگر می دانند. نظارت صحیح منتخبین مردم و مطبوعات و نهادهای غیر دولتی و وجود نظام قضایی سالم و مبارزه با رشوه خواری و پارتی بازی و فساد اداری و تبعیض های گوناگون بهترین روش در برای حفظ وحدت ملی و کاهش تنش بین ملتها و طبقات و اقوام و ادیان میشود.
- احساس تبعیض ملی بر علیه خلقهای غیر فارس ایران باعث حساس شدن ترکها نسبت به جکهایی شده است که توسط غیر ترکها درباره ترکان آذری گفته می شود؛ ترکان آذربایجانی این جک های تخقیرآمیز را اقدام اگاهانه و برنامه ریزی شده شوونیزم فارس می دانند. حمله به طنزگوی مشهور، آقای ماهی صفت توسط تعدادی از آذربایجانیهای تهران نمونه ای از این اقدامات بود. حساسیت نسبت به تحقیر ادبی یا هنری در میان بخشی از ترکان در اعتراض به برنامه های رادیو و تلویزیون دیده میشود. و این پدیده شبیه اعتراض زنان فمینیست به برنامه های ضد زن رادیو و تلویزیون می باشد. پایان دادن به محرومیتهای قومی یا منطقه ای و رفع تبعیض ملی می تواند نقش مهمی در کاهش بدبینی اعضای اقلیت نسبت به اکثریت می شود..
اختلاف آذربایجانیها ، حساسیت به کتاب شاهنامه، دفاع مفرط از شاهنامه، افتخار به کورش کبیر توسط پارسیان یا توهین به کوروش توسط بعضی از پان ترکیستها، عرب ستیزی، ذفاع مفرط از چنگیزخان و تیمور تاتار در واکنش به سخنان نژادپرستانه ضد مغول و ضد تاتار؛ توهین به عمر در واکنش به توجیه جهاد توسعه طلبانه عمر، دعوا بر سر بابک خرمدین بین کرد و ترک ناشی از فقدان پلورالیسم هنری و دینی و فرهنگی و سیاسی است. و گرنه مباحث تاریخی یا اسطوره ای را باید در محیطی دوستانه و علمی بررسی کرد. در کشوری که فیلم مارمولک را توقیف می کنند نمی شود انتظار تحمل هنری و فرهنگی و دینی داشت.
در بین روشنفکران ترک و کرد و فارس و عرب و ترکمن نوعی برخورد مسالمت آمیز دیده می شود و طبیعی است که اختلاف آرای روشنفکران رحمتی است برای جامعه . اما وقتی اختلافات عقیدتی یا نژادی شکل احساسی به خود می گی زمینه های تنش و خشونت ایجاد می شود. خشونتهای قزوین، نقده، فریدونکنار، خلخال، ترکمن صحرا، بلوچستان، اسلام شهر و سبزوار نمونه ای از خظر بروز خشونت در جریان اختلافات منطقه ای می باشد.
از آنجا که ایرانیان مقیم غرب دارای زبانها و نژادها و مذاهب گوناگونی هستند نباید اجازه بدهیم که تفاوتهای دینی یا نژادی نباید بهانه ای برای برخورد خشن مهاجران یا پناهندگان ایرانی در کشورهای غرب شود. چون خطر سوء استفاده گروههای نژادپرست و افراطی کشورهای میزبان و میلیتاریزه شدن فعالیتهای سیاسی یا نژادی یا دینی می شود.
به نظر مولف تکیه بر حقوق شهروندی و دفاع از حقوق انسانی تمام شهروندان ایران و برابری همه افراد در برابر قانون مصوبه نمایندگان تمام مردم ایران صرف نظر از ریشه های نژادی زبانی یا گرایشهای فکری یا دینی و نیز تمرکز زدایی جغرافیایی و استانی به جای مرزبندیهای نژادی و دینی و پرهیز از دامن زدن به اختلافات مذهبی یا نژادی ساکنان ایران و پرهیز از کشاندن اختلافات قومی و ملی یا مذهبی ایران به میان روشنفکران دموکرات ایرانی در اروپا ضرورتی انسانی و ترقیخواهانه است.
تلاش برای شناخت موجودی بنام ایران و ایرانی و پیش بینی نقاط آسیب پذیر این موجود زنده و عرضه بهترین راههای جلوگیری از بروز آسیبهای اجتماعی و به حداقل رساندن عوارض احتمالی در صورت بروز بیماری های اجتماعی نیز باید اقدامی جامعه شناختی و روشنفکرانهء مسئول باشد و نه برخوردی متعصبانه یا احساسی و ارمان خواهانه.
جامعه ایرانی از نظر بعضی پژوهشگران یک جامعه کثیرالمله و از نظر بعضی دیگر جامعه ای با تنوع قومی است. ترس از بروز جنگهای قومی شبیه یوگسلاوی یا جنگهای قومی-مذهبی شبیه افغانستان از سویی و نیاز به دفاع از حقوق ملتهای یا اقوام گوناگون ساکن ایران در برابر خطر همسانسازی یا فارس سازی از سوی دیگر، ذهن دلسوزان طرفدار تمامیت ارضی ایران و فعالین حقوق قومی-ملی را اشغال کرده است.
سمینارهای علمی و پژوهشگرانه ایرانیان خارج از کشور فرصتی را برای دانشمندان و پژوهشگران علاقمند به مباحث قومی-ملی فراهم می کند که به پرسشهای کلیدی در باره ماهیت مسائل قومی–ملی ایران پاسخی محققانه و بیطرفانه و بدور از پیشداوری ها و تعصب های قومی و عقیدتی بدهند تا گامی در جهت پیشگیری از بروز حوادث خونین یوگسلاوی یا افغانستان در ایران برداشته شود.
بخشی از پرسشهای بنیادین که در لابلای بحثهای مربوط به جریانات قومی و ملی در ایران مطرح شده اند عبارتند از:
- آیا جامعه ایران جامعه ای است کثیر المله یا ملتی است متشکل از اقوام مختلف؟
- آیا زبان فارسی باید به عنوان زبان رسمی اداری و مشترک تمام افراد ساکن در ایران شناخته شود؟ اگر جواب مثبت است، آیا زبان های ترکی، ترکمن، عربی، کردی، لری، بلوچی در مناطقی که ترکها یا ترکمنها یا عربها یا کردان یا لران یا بلوچها اکثریت دارند به رسمیت شناخته شود؟
- تصمیم در مورد به رسمیت شناخته شدن یک زبان در منطقه ای از ایران بر عهده چه نهادی خواهد بود؟ آیا تعیین این سیاست فرهنگی بر عهده مجالس محلی است یا مجلس ملی منتخب همه مردم ایران؟
- آیا مجلس منتخب همه مردم ایران حق وتو تصمیمات مصوب مجالس محلی در مورد زبان را خواهد داشت.
- طرفداران فدرالیسم و تمرکززدایی چه معیاری را برای تعیین مرز بین استانها یا ایالتها پیشنهاد می کنند. معیار جغرافیایی یا معیار نژادی و زبانی؟ مثلا حدود جغرافیایی آذربایجان یا کردستان و بلوچستان کجاست؟ در مواردی که اختلاف بین نقشه های جغرافیایی مورد استناد ترکها و کردها یا عربها و فارسها یا بلوچها و فارسها یا ترکمنها و فارسها وجود دارد موارد اختلاف چگونه حل خواهد شد؟
پرسشهای فوق نه فقط در میان روشنفکران ایرانی تبار خارج از کشور بلکه توسط فعالان ملی داخل کشور طرح شده است.
- در خردادماه 1383، در سمینار "نقش خلق ها در آینده سیاسی ایران" که در خرداد ماه 1383 در دانشگاه زنجان به همت "جمعیت اسلامی دانشجویان ترک دانشگاه زنجان" و " کانون فرهنگی ادبی داشجویان دانشگاه زنجان" تشکیل شد محقق و شاعر عرب، عبدالکریم اهوازی به موضوع کثیرالمله و کثیر القوم بودن ملت ایران اشاره می کند.
- استقلال طلبان آذربایجانی و عرب و ترکمن و کرد و بلوچ به کرات از " ممالک محروسه ایران" استفاده و ایران را مجموعه ای از ملت ها و مملکت های مستقل می دانند.
برای روشن شدن معنای کلمهء " ممالک محروسه ایران" به اسناد تاریخی مراجعه کردم و نتیجه مطالعاتم این بود که استفاده از کلمه ممالک محروسه ایران به معنای قبول چندین مملکت در ایران نبود بلکه کلمه مملکت به 2 معنی بکار رفته است. مملکت به معنای کشور، و مملکت به معنای ایالت. مانند کلمه شاهنشاه که به معنی شاه شاهان است ولی در منظقه زیر سلطه شاه قاجار یا شاه پهلوی چندین شاه نبودند که سلطان قاجار یا شاهنشاه آریامهر شاهِ شاهان باشد.
- در قرارداد مشهور به امتیاز تنباکو و توتون در زمان ناصرالدین شاه، از کلمه "ممالک محروسه ایران" در متن قرارداد استفاده شده است.
- در نامه مطفرالدین شاه قاجار به مشروطه طلبان تبریز از کلمه "مملکت آذربایجان" استفاده شده و در همان متن کلمه مملکت با ولایت یکی فرض شده است. متن نامه شاه به شرح زیر است. "به توسط ولیعهد به اهالی مملکت آذربایجان، تشکیل مجلس شورای ملی و نظامنامه آن را به شما اجازه و مرحمت فرمودیم، وکلای شهر تبریز و سایر ولایات به طهران بیایند و به ترتیبات کار مشغول بشوند و نسبت به عموم متحصنین قونسلگری انگلیس عفو عمومی شامل خواهد شد."
- مظفرالدین شاه در نطقی برای شاهزادگان و امرای سلسله قاجاریه از کلمهء "مملکت ایران" به تکرار استفاده می کند که نشان می دهد که مظفرالدین شاه، ایران را یک مملکت با ولایات متعدد می داند البته در آن زمان مملکت آذربایجان ولیعهد نشین بوده است.
- در متن قانون اساسی مشروطیت از کلمات مملکت ایران و ایالات و ولایات استفاده شده است و اشاره ای به کلمه ممالک دیده نمی شود.
در متن متمم قانون اساسی مشروطیت از کلمه "ممالک محروسه" استفاده شده است:
"اصل 90: در تمام ممالک محروسه انجمنهای ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامه مخصوص مرتب می شود و قوانین اساسیه این انجمن ها از این قرار است.
اصل 91: اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب می شوند مطابق نظامنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی.
اصل 92: انجمنهای ایالتی و ولایتی اختیار نظارت تامه در اصلاحات راجعه به منافع عامه دارند با رعایت حدود قوانین مقرره.
اصل 93: صورت خرج و دخل ایالات و ولایات از هر قبیل به توسط انجمنهای ایالتی و ولایتی طبع و نشر می شود."
- قانون اساسی جمهوری اسلامی
رسمیت یافتن زبان فارسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی به قول بعضی از فعالین حقوق خلقهای ایرانی یک عقب گرد در زمینه برابری حقوق خلقهای غیرفارس ایران بود؛ اگرچه استفاده از زبانهای غیرفارسی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس مجاز شمرده شده است.
خواسته های مردم آذربایجان و دلایل نارضایتی و قیامهای آنها در قرن بیستم
آنچه ما را در اینجا گرد آورده است بحث درباره ویژگیهای ایرانیان و ساکنان ایرانزمین است. با توجه به اینکه بخش عظیمی از مردم ایران خود را آذربایجانی یا ترک می نامند، برای درک بهتر مردم ایران، ضرورت دیدم که نگاهی به جنبشهای ملی آذربایجان بیندازم تا دلایل قیامهای خلق آذربایجان و علل شکست این جنبشها و تاثیر این قیامها و شکستها بر جنبشهای آزادیخواهانه و دموکراتیک و عدالت طلبانه سایر مناطق ایران روشن شود.
- جنبش شیخ محمد خیابانی( 1299)
برای مطالعه جنبش خیابانی به 2 دلیل به روایت کسروی در " تاریخ هیجده ساله آذربایجان" استناد کرده ام. یکی به دلیل دسترسیم به کتاب و دومی حضور کسروی در زمان جنبش خیابانی. این جنبش در 19 فروردین 1299 با صدور بیانیه آزادیخواهان تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی برای تشکیل منطقه خودمخاتر "آزادیستان" و با شعار" برقرار داشتن آسایش عمومی" و " از قوه به فعل آوردن رژیم مشروطیت" شروع و در حدود یک ماه کنترل سراسر آذربایجان به دست خیابانی افتاد و در 3 تیرماه عفو عمومی از طرف خیابانی صادر و با هجوم قزاقها به شهر تبریز به دستور مخبرالسطنه نماینده حکومت مرکزی در 22 شهریور 1299 و کشته شدن خیابانی به پایان رسید. برای شرح مفصل تر جنبش خیابانی به ضمیمه شماره یک رجوع شود.
- جنبش فرقه دموکرات آذربایجان (1324 شمسی)
در 12 شهریور 1324، اعلامیه فرقه دموکرات آذربایجان با امضای 48 نفر در 12 ماده منتشر شد در این بیانیه فرقه خواستار خودمختاری خلق آذربایجان ضمن حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران و احیای زبان آذربایجانی و افزایش سهم نمانیدگان آذربایجان در مجلس شورای ملی و تضمین انتخابات آزاد در سراسر کشور و مبارزه با ارتجاع و فئودالها و مستبدین شد.
بعدا کنگره ملی آذربایجان که با امضای 150 هزار نفر و شرکت 700 نماینده تشکیل شده بود خود را مجلس موسسان مجلس ملی آذربایجان نامیده و هیئت ملی متشکل از 39 نفر را برای اداره امور داخلی آذربایجان، اجرای مسئول اجرای انتخابات مجلس ملی آذربایجان و مجلس شورای ملی نمودو قطعنامه ای در 29 آبان 1324 منتشر شد در این قطعنامه، کنگره بر جدایی ناپذیری خود را از ایران، حفظ برادری با تمام خلق های ایران، رد تهمت تجزیهء آذربایجان از ایران و یا الحاق آن را به کشور دیگر و وفاداری خلق آذربایجان به اصول مشروطیت و تلاش برای اجرای اصول مترقی قانون اساسی و تدریس اجباری زبان آذربایجانی در تمام مدارس تاکید کردند
پیشه وری رهبر جنبش ملی آذربایجان در کنگره گفتند: " یک ملت خود باید توان احقاق حق خود را داشته باشد. سرنوشت آذربایجان نمیتواند در لندن و یا ترکیه تعیین شود. این مسئله، تنها و تنها در این جا و در این کنگره قابل حل است. ما نسبت به دول متفق احساس دوستی داریم، اما، همچنان که آنان در امور خاص خود به کسی اجازهء دخالت نمی دهند، ما هم به هیچ کس اجازهء مداخله نمی دهیم. مسئلهء ما تنها مسئلهء زبان نیست، اقتصاد ما، آموزش ما، صنعت ما، .. و همه دچار مسئله است. ما خواهان خودمختاری آذربایجان که شامل زنجان و حومهء همدان هم می باشد، هستیم. ما در مورد ترکهای قشقایی و آذربایجانیهایی که در مشهد زندگی و به زبان آذربایجانی سخن می گویند، حرفی نداریم. من به خانهء خود علاقمندم و به تبع ادارهء این خانه، گرم کردن آن، تعمیر و نگهداری آن و مرمت در و دیوارش به عهدهء خود من است. ما اجازه نمی دهیم که خارجیان روی قبرهای پدران ما پای کوبی کنند و حاکم مطلق العنان ما باشند. حالا شما هر اسمی که می خواهید روی آن بگذارید. پس، برای باز پس گرفتن آزادی ما باید تانک های مرتجعان و واپس گرایان از روی جنازه های ما بگذرند، تنها در آن هنگام است که می توانند دستاوردهای ما را پایمال کنند."
در 21 آذر 1324، مجلس ملی آدربایجان آقای پیشه وری، رئیس فرقه دموکرات آذربایجان را برای ریاست دولت انتخاب و مامور تشکیل کابینه کرد. و در همان روز کابینه پیشه وری به مجلس ملی معرفی و به تصویب رسید. حکومت ملی نیز در برنامه اش موارد زیر را اعلام کرد:
"به رسمیت شناساندن خودمختاری ملی در سطح جهان، تامین دوام و قوام آن و مذاکره برای رسمیت یافتن آن با مقامات ذیصلاح، بدون اخلال در تمامیت ارضی و استقلال ایران، برپاداشتن دولت ملی در اذربایجان بر اساس بنیانهای دموکراتیک"، "رسمیت دادن به آموزش زبان ملی مان در تمام مدارس"، "مبارزه با بی سوادی"، "اصلاحات ارضی"
در 16 دیماه 1324، دولت ملی آذربایجان جزئیات مصوبه مربوط به رسمیت زبان آذربایجانی را اعلام کرد. براساس این دستور، تمام اسناد دولت، اعم از مالی و نظامی و قضایی می بایست به زبان آذربایجانی باشند. البته، اقلیتهای ملی مقیم آذربایجان مجاز به تدریس زبان ملی خود در مدارس اختصاصی بودند.
در 18 بهمن 1324، پیشه وری در یک سخنرانی در باره خدمت نظام ملی در اداره وظیفه ملی ضمن تاکید بر لزوم آمادگی نظامی نیروهای جنبش تهدید که که در صورت هجوم ارتجاع مرکزی برعلیه جنبش" مجبوریم تهران را تسخیر و یک حکومت آزاد و مردمی برپا بداریم و آزادی مردممان را از این طریق فراچنگ آوریم."
قوام السلطنه، رئیس دولت تهران، در اول اردیبهشت 1325 با صدور اطلاعیه ای ابلاغیه ای با بخشی از خواسته های جنبش موافقت کرده و تلاش کرد این خواسته ها را در چهارچوب قانون اساسی مشروطیت و اختیارات انجمنهای ایالتی و ولایتی شکل داده واستفاده از زبان آذربایجانی را در کنار زبان فارسی در ادارات آذربایجان به رسمیت بشمارد، و وعده داد که هیچ تضییق و پی گردی در مورد مردم و فعالان دموکراسی، به دلیل مشارکت آنان در جنبش دموکراتیک پیشین به عمل نخواهد آمد.
در 23 خرداد 1325، توافق نامه ای بین نمایندگان آذربایجان و دولت قوام امضاء می شود که عقب نشینی بیشتر دولت قوام در برابر جنبش فراگیر مردم آذربایجان را نشان می داد. در این بیانیه وعده استخدام فدائیان آذربایجان در ژاندارمری، و
اختصاص 75 درصد عواید اذربایجان به هزینه های محلی داده شد. و اصلاحات ارضی تا حدی به رسمیت شناخته شد ولی کنترل انجمن ایالتی آذربایجان بر زنجان و سایر مناطق به غیر از آذربایجان شرقی و غربی را به رسمیت نشناخت. در ضمن بر برابری حقوق زن و مرد و انتخابات مخفی و دموکراتیک در سراسر کشور تاکید کرد.
35 روز بعد از امضاء موافقت نامه، پیشه وری در نطقی رادیویی دست آوردهای جنبش ملی آذربایجان را در زمینه صلاحات ارضی، احترام به زبان ملی آذربایجان و حق انتخاب کارگزاران دولتی توسط مردم آذربایجان را بیان کرده و گفت: "ما خلق های ایران را به انجام انقلاب دعوت نمی کنیم، بلکه، آنها را به اجرای قوانین و اصول دموکراتیک در همه جای ایران فرا میخوانیم."
سقوط جمهوری خودمختار آذربایجان
علیرغم امضاء توافق نامه بین نمایندگان سیاسی فرقه دموکرات آذربایجان و دولت قوام السلطنه، مذاکرات سران نظامی فرقه دموکرات و مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی به بن بست رسید. مقامات نظامی ارتش شاهنشاهی و محمد رضا شاه از پذیرفتن خواسته های نظامیان فرقه دموکرات آذربایجان خودداری کردند و شاه دستور می دهد که " بلافاصله اقدامات اساسی و فوری برای نجات آذربایجان و سراسر مناطق شمال شروع و ریشه فساد برکنده شود." و همه فعالیتهای سیاسی و مسالمت آمیز برای راه حل مسئله آذربایجان کنار گذاشته شد و راه حل نظامی برای پایان دادن به حکومت خودمختار آذربایجان انتخاب گردید. در تاریخ اول آذرماه 1325، نیروهای تقویتی ارتش از تهران به پادپان قزوین، در جاده قزوین-زنجان به حرکت درآمد وبدون مقاومتی وارد زنجان شد. و در 16 آذرماه 1325، عملیات نظامی برای فتح تبریز آغاز گردید و بعد از درهم شکسته شدن مقاومت فدائیان دموکرات در جبهه قافلانکوه، در 21 آذرماه، نیروهای نظامی در شهر میانه مستقر شدند. به روایت حمید ملازاده، خبرنگار مشهور تبریزی، در روز 21 آذرماه و قبل از ورود ارتش به تبریز، سقوط دولت دموکراتها آشکار شد و "با بالا آمدن آفتاب، اغتشاش ر گوشه و کنار شهر ظاهر شد و دسته های مسلح به راه افتادند هرکجا از فرقه چی و مهاجر سراغی می گرفتند دنبالش می رفتند از دم تیغ می گذراندند، در گذرگاههای شهر اجساد بیگناهانی دیده می شدند که افراد فرصت طلب بی رحمانه آنها را قتل عام کرده بودند، تا ورود ارتش به تبریز فجایع زیادی روی داد. خانه غارت گردید. به ناموس مردم تجاوز شد و افراد زیادی دست از خانه و زندگی خود شستند و فرار کردند، رادیو تبریز مارش نظامی و سرودهای ای ایران و ای خاک تو مهد آزادگان را می نواخت، هر چند بار نطقهای حاج میرزا علی شبستری و دکتر سلام الله جاوید که مردم را به خویشتن داری و حفظ امنیت فرا می خواندند از رادیو پخش می شد. این هردو از بنیانگذاران حکومت یکساله دموکراتها بودند و از بزرگان فرقه شمرده می شدند، گفتند وقتی برای مذاکره به تهران رفته بودند، مخفیانه با قوام السلطنه قرار و مداری داشتند و امان نامه از ایشان گرفته بودند، فراریان 24 ساعت روی پل چوبی ارس برای عبور از مرز به انتظار بودند و سرانجام دستور باز کردن مرز از شوروی رسید و انبوهی از فراریان که تعدادشان از بیست هزار نفر تجاوز می کرد از مرزهای سرتاسری در قلمرو رودخانه ارس گذشتند. تبریز بعد از غائله آذربایجان پی آمدهای حاکمیت یکساله دموکراتها را توام با فشار پذیرا شد، در شش ماه اول، بعد از شکست دموکراتها، بگیر و ببند با شدت بیشتر آغاز گشت، محیط تبریز مملو از کینه و خشم شده بود، فرماندهان ارتش فاتح با مردم مانند دشمن مغلوب رفتار می کردند، با زدن انگ متجاسر، چپاول اموال مردم وتعدی به حقوق دیگران از نظر مامورین رژیم رسمیت پیدا کرد...
در بهار سال 1326 شاه به آذربایجان آمد، محمدرضا پهلوی بعد از جلوس بر اریکه سلطنت اولین بار بود که به آذربایجان مسافرت می کرد، پس از قضیه آذربایجان استقبال از شاه در تبریز، نقطه عطفی از احساسات مردم بر نجات آذربایجان بود، چند روز قبل از ورود شاه به تبریز فرمان عفو عمومی صادر شد و این عفو تا حد زیادی از فشار تعدی به مردم کاست، با این وصف رژیم در آستانه عفو عمومی عده زیادی زا دز آذربایجان حلق آویز کرد.
- آذربایحان بعد از سقوط دولت دموکراتها
بعد از واقعه آذربایجان، رژیم سلطنتی، آذربایجان را منطقه نظامی نمود و در صدد برآمد سیاست نظامی گری را بر آذربایجان اعمال کند، استانداران و ماموران ارشد دولتی اعزامی به آذربایجان بیشتر از فرماندهان نظامی تعیین می شدند.... در مسافرت شاه به آذربایجان علمای طراز اول در مسجد جامع تبریز با شاه دیدار کردند، آیت الله سید کاظم شریعتمداری و دیگر روحانیون به حضور شاه رسیدند، آیت الله طلاب دینی را سربازان دین به شاه معرفی کرد و از وی تقاضای نمود که طلاب از خدمت سربازی معاف شوند، شاه در پاسخ طلاب را افسران دین لقب داد و با درخواست ایت الله شریعتمداری موافقت کرد....
اساسا نظام سلطنتی بعد از قضیه آذربایجان سیاست نه چندان مثبتی را در منطقه اجراء می کرد. این رویه تنها به تقسیم آذربایجان محدود نشد بلکه حاکمیت می کوشید حتی المقدور از کلمه آذرآبادگان به جای آذربایجان استفاده کند... رژیم پادشاهی تا لحظات پایانی عمر خود به هیچ متقاضی امتیاز نشریه ای به نام آذربایجان موافقت نکرد.. پیامدهای بحرانهای سیاسی در آذربایجان بعد از منتفی شدن مساله اشغال کشور و ماجرای حاکمیت فرقه دموکرات بیش از هر چیز دیگر کوچ دو اهرام قدرت یعنی سرمایه و دانش از این شهر بود که باعث کاهش خلاقیتهای اقتصادی و فکری در تبریز شد."
- آذربایجان و نهضت ملی دکتر مصدق
بعد از اشغال تبریز توسط ارتش شاهنشاهی، برای مدتی آرامش تسبی در تبریز برقرار بود و فعالیتهای سیاسی محدود به دانشجویان چپ گرای دانشگاه تبریز بود که مورد حمایت بقایای فرقه دموکرات قرار می گرفت و شهر متشنج می شد. در سال 1329، با اوج گیری جبهه ملی ایران و باز شدن فضای سیاسی، حزب توده نیز به فعالیت خود شدت بخشید و پلیس نیز بعد از هر حرکت سیاسی مخالف به سراغ فرقه ای ها می رفت. با اینهمه فعالیت ملیون و توده ای ها بازار سیاست را در تبریز رونق بخشیده بود. به روایت حمید ملازاده، "تبریزیها اگر چه در حاکمیت جبهه ملی در کنار مصدق بودند اما نگرانی خودشان را از دست یابی کمونیستها به قدرت پنهان نمی کردند و دیدیم که سقوط دولت مصدق را با تلخی پذیرفتند لیگن به سرکوبی کمونیستها بی میل نبودند، بعد از ظهر روز 28 مرداد سال 1332 وقتی رادیو تهران خبر کودتا را پخش کرد چماقداران تبریز به خیابانها ریختند و اولین واکنش خصمانه آنها آتش زدن کیوسک مطبوعاتی من بود که در میان شعله های آتش سوخت...."
تا نهضت هواداران آیت الله خمینی در 1342، چپگرایان و ملیون در دانشگاه تبریز فعال بودند ولی بعد از آن بخشی از نیروهای مذهبی نیز به صفوف مخالفان رژیم پیوستند.
- قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356
در دوران بعد ار کودتای 1332، اختلاف نظر آذربایجانیها کمتر از اختلافات فکری 6 شخصیت مشهور و سیاسی آذربایجان ( مهندس مهدی بازرگان، صمد بهرنگی، محمد حنیف نژاد،اشرف دهقانی، آیت الله سید کاظم شریعتمداری، آیت الله قاضی طباطبایی) نبوده است ولی دوستداران همه این شخصیتها در آفرینش حماسه 29 بهمن 1356 تبریز در کنار هم قرار گرفتند و عامل متحد کننده هزاران تبریزی شورشگر در 29 بهمن، علیرغم افکار سیاسی متضاد، چیزی جز نفرت آذربایجانیان از سیاست های ضد ترک و سرکوبگرانه پهلوی نبود. دکتر رضا براهنی، نویسنده و شخصیت نامی آذربایجان قیام29 بهمن 1356 تبریز را جهت دهنده انقلاب ایران، عامل پیوستن انقلاب 1357 به انقلاب پیشه وری در 1324 و انقلاب مشروطه 1285 دانسته و تحمل ستم مضاعف توسط ملیتهای غیرفارس را عامل این قیام می خواند. وی آذربایجان و کردستان و خوزستان رامراکز انقلاب دانسته و سیاستهای شوونیستی رضا شاه و اساتید و فلاسفه و زبانشناسان درباری را خائن به فرهنگ ملیتهای ایران و پاسداران زندان تمام عیار برای مردم ایران به ویژه خلق های ستم دیده ایران می داند. و آقای ماشا الله رزمی نیز در کتاب آذربایجان و جنبش طرفداران شریعتمداری، قیام 29 بهمن را یک قیام نمونه شهری می داند. و ضمن رد ادعای طرفداران شریعتمداری یا فرقه دموکرات به رهبری قیام می نویسد که "رهبران گمنام این قیام اغلب از جوانان و هواداران گروههای چپ بودند
- جنبش خلق مسلمان آذربایجان (1358)
بعد از سقوط رژیم پهلوی در 22 بهمن 1357، علیرغم تلاش روحانیون تبریز به انتقال مسالمت آمیز قدرت و مذاکرات شبانه روزی با سرلشگر بیدآبادی فرمانده پادگان تبریز، در 24 بهمن، صبر جوانان انقلابی تبریز به پایان رسیده و پادگان تبریز مورد هجوم قرار گرفته و اسلحه های بسیاری به دست مردم و هواداران فدائیان و مجاهدین خلق و سایر گروهها افتاد. مردم آذربایجان و جوانان تبریز خود را پرچمدار جنبش انقلابی در سراسر کشور می دانستند وبا سیاستهای انحصارطلبانه اطرافیان خمینی به شدت مخالفت می کردند. کردها، اعراب، ترکمنها و بلوچها خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق ملی خود بودند." آذربایجانیها و هواداران آیت الله شریعتمداری خواستار به رسمیت شناختن حقوق ملی یک سوم "جمعیت کشور" بوده و با تشکیل حزب خلق مسلمان برای طرح خواسته های خود پشت سر آیت الله شریعتمداری بسیج شدند. در مدت کوتاهی حزب خلق مسلمان بشدت رشد کرد و از قول رهبران حزب شایع شد که حزب خلق مسلمان 3 میلیون هوادار دارد. در ادارات و نهادهای ارتشی آذربایجان، طرفداران شریعتمداری در اکثریت بودند.
با توجه به احساس قدرت هواداران شریعتمداری و حساسیت آنها به رهبری انحصاری هوادران خمینی، مقاله صادق خلخالی در روزنامه اطلاعات بر علیه آیت الله شریعتمداری، بهانه ای برای انفجار خشم خلق مسلمانیها شد. تظاهرات عظیمی در تبریز برعلیه خلخالی و در دفاع از شریعتمداری راه افتاد. جنبش خلق مسلمان با اشغال رادیو و تلویزیون تبریز در آذرماه 1358 توسط هواداران شریعتمداری به اوج خود رسید ولی در دیماه 1358 با خلع سلاح هواداران شریعتمداری سرکوب گردید.
شخص آیت الله شریعتمداری و رهبران حزب خلق مسلمان علیرغم موضعگری برعلیه و اجحاف دینی رژیم جدید، هرگز وعده حکومت غیر مذهبی به مردم ندادند و از امر جدایی دین از حکومت دفاع نکردند و در نظر بسیاری از روشنفکران آذربایجان، دعوای خمینی و شریعتمداری، جنگ ملایان برای کسب قدرت بود. شریعتمدارچی های متعصب در سرکوب بهاییان و کمونیستها دست کمی از خمینی چی ها نداشتند. با اینهمه آیت الله شریعتمداری علیرغم مسلح بودن هوادارانش و حمایت نظامیان از وی، هرگز دستور مقاومت یا جهاد به هوادارانش در برابر هواداران خمینی را نداد. ایشان ضمن اجتناب از مبارزه ضد امپریالیستی با مصادره اموال و اصلاحات ارضی نیز به شدت مخالقت می کرد. و هرگز موافق کردستانیزه شدن آذربایجان نشد. این باعث نارضایتی عناصر رادیکال جنبش خلق مسلمان شد.
آیت الله شریعتمداری از پایگاه اجتماعی وسیعی در میان اقشار غیر مبارز برخوردار بود و آقای ماشاالله رزمی، تحلیلگر سیاسی اذربایجانی، این جنبش را یک "جنبش کاملا ملی دموکراتیک" نامیده است. به دنبال کناره گیری تعدادی از روحانیون بنیانگذار حزب خلق مسلمان در مرداد ماه 58 از حزب خلق مسلمان، جنبش خلق مسلمان به ائتلافی نهضتی (و نه حزبی) از سه جناح روحانیون، دموکراتهای ملی و چپها تبدیل شد. اکثر این روحانیون به غیر از ایت الله شریعتمداری، غیر سیاسی و فاقد مدیریت بودند، ولی روشنفکران دموکرات و ملی متشکل در احزاب کوچک با مصاحبه ها و مقالات خود که در نشریه خلق مسلمان چاپ می شد به جنبش خلق مسلمان وجهه لیبرال و دموکرات و ملی می دادند. جوانان چپگرای جنبش هم در صدد ایجاد پیوند بین سازمان فدائیان خلق و آیت الله شریعتمداری بودند و برای کاهش ویژگی ضد کمونیستی جنبش تلاش می کردند. تنها عامل وحدت نیروهای مختلف جنبش، شخصیت سیاستمدارانه آیت الله شریعتمداری و مشهور بودن وی به داشتن اندیشه ملی آذربایجانی و مخالفت همه نیروها با انحصارطلبی هواداران خمینی بود. "حزب خلق مسلمان شعار نیروهای استانی میداد و منظور آن همان قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی دوران مشروطیت بود که متاسفانه هرگز اجرا نشده بود... انگیزه ملی طرفداران شریعتمداری سالم ترین و برحق ترین انگیزه در جنبش یود. این انگیزه بطور بالقوه همچنان در آذربایجان باقی است."
ویژگیهای مشترک قیامهای مردم آذربایجان
ویژگیهای مشترک سه جنبش ملی آذربایجان (تجدد طلبی شیخ محمد خیابانی، جنبش دموکراتیک پیشه وری و جنبش حزب جمهوری خلق مسلمان) را میتوان به شرح زیر خلاصه کرد:
هواداران هر سه نهضت در ظرف چند روز بدون مقاومت چندانی می توانند مراکز نظامی آذربایجان را در اختیار بگیرند یا با مذاکره از مخالفت با خود باز دارند.
تظاهرات وسیعی در آذربایجان به طرفداری از جنبش راه می افتد و در سایر مناطق ترک نشین ایران نیز اقداماتی در حمایت از جنبش صورت می گیرد. رهبران جنبش ادعا داشته اند که حداقل یک سوم مردم ایران را آذربایجانیها تشکیل می دهند و ضمن صحبت کردن به نمایندگی همه آذربایجانیهای ایران به حمایت آذربایجانیها در سراسر کشور چشم امید بسته و از حقوق آنها دفاع می کنند.
رهبران جنبش اقدامات خود را قانونی دانسته و انتظار دارند که حکومت مرکزی به تصویب تصمیمات جنبش اقدام کند.
حکومت مرکزی با توجه به پایگاه توده ای جنبش و ترکان در مراحل اول جنبش از درگیری نظامی با جنبش پرهیز می کنند و در کمین می نشینند تا از حرارت توده های آذربایجانی کاسته شود و آثار شکاف در میان رهبران جنبش یا توده های آذربایجانی ایجاد شود.
به دلیل فقدان تجربه تشکیلاتی و مدیریتی رهبران جنبش، به تدریج مقاومتهایی در آذربایجان در برابر جنبش شکل می گیرد و حکومت مرکزی به انحاء مختلف با نیروهای مخالف یا بی طرف تماس می گیرند و ضمن استفاده از اطلاعات محلی برای شکست نهایی جنبش طراحی می کنند.
خشونت های بعد از پایان جنبش بر علیه رهبران و هواداران جنبش ، بخشی مستقیما توسط نهادهای سرکوبگر حکومت مرکزی و بخشی توسط چماقداران و اوباش فرصت طلب انجام گرفته است.
استفرار جو پلیسی و خفقان بعد از سرکوب چنبش، برای مدتی آرامش قبرستانی را در آذربایجان ایجاد می کند ولی رفتار خشن حکومت مرکزی برعلیه سیاسیون یا فعالین ملی یا توده های بی گناه و بخصوص اقدامات اوباش محلی مورد حمایت مرکز، بر نارضایتی توده های آذربایجانی از حکومت مستبد مرکزی افزوده و زمینه را برای عدم همکاری آذربایجانیان با حکومت مرکزی و نیز شکل گیری قیام های انفجار آمیز بعدی در فرصت مناسب فراهم می کند.
جنبش ملی آذربایجان نه فقط با جنبش ملی کرد و عرب و بلوچ پیوند می خورد بلکه برای فتح تهران و سرنگونی حکومت مرکزی و استفرار حکومتی دموکراتیک با حضور نمایندگان تمامی خلقهای ایران روزشماری می کند.
جنبش ملی مورد استقبال همسایگان کرد دموکرات و داوطلب خودمختاری قرار گرفته و در تهران نیز مورد استقبال نیروهای دموکرات قرار می گیرد.
رهبران جنبش ضمن اصرار بر اصلاح طلب بودن با تاکید بر قدرت مبارزین و مجاهدین و فدائیان جنبش تلاش می کنند دولت مرکزی را از دست زدن به لشگر کشی بر علیه جنبش باز دارند.
رهبران جنبش هرگز از مذاکره با دولت مرکزی برای جلوگیری از خونریزی خودداری نمی کنند ولی در هر سه جنبش، حکومت مرکزی با حیله گری در ضمن مذاکره با رهبران جنبش، منتظر دلسرد شدن هواداران جنبش و ایجاد شکاف در صفوف مردم آذربایجان هستند.
مثل همه انقلابها و قیامها، جنبش های ملی آذربایجان ضمن تقویت اعتماد به نفس در میان مبارزان آذربایجانی و زنده کردن امید به پیشرفت و عدالت در میان آنها، باعث نارضایتی بخشی دیگر از آذربایجانیها شده و باعث فرار آنها از آذربایجان یا همکاری آنها با حکومتهای مستبد و ضد ترک مرکزی می شود.
شکست جنبش های ملی آذربایجان، مانند همه جنبش های اصلاحی از یک سو باعث نا امیدی توده ها برای مدتی از فعالیتهای سیاسی و از سوی دیگر منجر به رادیکالیزه شده بخشی از فعالان ملی و استقلال طلبی آنها می شود.
جنبش بیداری حرکت ملی در آذربایجان در دهه هفتاد و هشتاد شمسی
در10 سال اخیر، جنب و جوش جدیدی در میان آذربایجانیهای ایران دیده میشود. خلاصه ای از این اخبار را فهرست وار نام می برم:
1) برگزاری جشن تولد بابک خرمدین، قهرمان ملی آذربایجان در قلعه بابک در ماه تیر.
2) برگزاری سمینارهای دفاع از حقوق ملیتهای ایرانی در داخل و خارج از کشور با حضور شخصیتهایی از فعالان ملی عرب، ترکمن، آذبایجانی، بلوچ و کرد.
3) مخالفت با شاهنامه خوانی و تقدیس فردوسی برای مقابله با اشعار ضد توران شاهنامه.
4) دفاع از جمهوری آذربایجان در برابر ارامنه و مخالفت با برنامه های 24 آوریل ارامنه در انتقاد به "کشتار ارامنه در سال 1915" و اعتراض یه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی مبنی بر نزدیکی با روسیه و یونان و ارمنستان و دوری از جمهوری آذربایجان و ترکیه.
5) تشکیل کلاسهای زبان ترکی آذربایجانی در دانشگاهها و شهرهای مختلف ترک نشین، تلاش برای هماهنگ سازی زبان نوشتاری آذربایجانی، انتشار نشریات دانشجویی به زبان ترکی آذربایجانی، انتشار نشریه های هفتگی به دو زبان فارسی و آذربایجانی برای جلوگیری از انقراض زبان ترکی.
6) درخواست از دولت جمهوری اسلامی به اجرای اصل 15 و 19 و تدریس زبان آذربایجانی در مدارس و تاسیس کرسی زبان ترکی آذربایجانی در دانشگاهها و تاسیس کانال های تلویزیونی و رادیویی به زبان آذربایجانی.
7) انتقاد از مدیریت رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی به دلیل استفاده از زبان آذربایجانی غیر ادبی در برنامه های آدربایجانی و اعتراض به برخورد تحقیر آمیز سریالهای تلویزیونی به ترکان آذربایجانی.
8) درخواست استفاده از نیروهای توانمند بومی در پشتهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و بهبود شرایط اقتصادی آذربایجان.
9) انتقاد از مهاجرت کردها به شهرهای آذربایجانغربی و ترس از برهم خوردن ساختار جمعیتی استان به نفع کردها.
10) مخالفت با سیاست های فارس سازی" شوونیستها و پان ایرانیسهای مرکزنشین.
11) مخالفت با آن دسته از آذربایجانیهای مقیم زنجان، اردبیل و تبریز که به جای آموختن زبان آذربایجانی به فرزندانشان، فرزندان خود را به زبان فارسی آموزش میدهند.
12) تلاش برای گرامیداشت قهرمانان و رهبران فرقه دموکرات آذربایجان و نهضت مشروطیت علیرغم ممانعت های شدید نیروهای امنیتی.
13) تلاش برای تشکیل مجالس و مراسم هنری و ادبی و سیاسی به زبان آذربایجانی.
14) مخافقت با سیاستهای جبهه ملی و سایر ملیونی که زبان فارسی را عامل وحدت ملی ایرانیان دانسته و با آموزش زبانهای آذربایجانی و عربی و بلوچ و کردی به بهانه حفظ تمامیت ارضی ایران مخالفت می کنند.
نظام دموکراتیک و پلورالیستی که حقوق اقلیتها و حقوق بشر در آن رعایت شود
- علاقه هر انسانی به زبان مادری امری بدیهی است و هر پروژه فارس سازی به بهانه حفظ تمامیت ارضی ایران برخلاف حقوق اولیه بشری بوده و باعث نارضایتی ایرانیان غیر فارس و افزایش خطر شورشهای منطقه ای یا رشد تمایلات جدایی طلبانه خواهد شد. لزوم احترام گذاشتن به مذهب، فرهنگ، رسوم و سنتهای غیر خشن (که به ضرر سایر شهروندان ایران نباشد) نیز شبیه زبان مادری است.
- از سوی دیگر، احترام به فردیت شهروندان حقی است انسانی و نباید به بهانه حفظ زبان یا فرهنگ یا سنت ملی یا قومی از حق تغییر زبان یا جنسیت یا محل اقامت یا دین محروم کرد. مجبور کردن یک عرب یا بلوچ یا ترک و کرد به آموزش زبان فارسی یا محروم کردن وی از آموزش زبان فارسی به همان اندازه مذموم است که تحقیر یا مسخره کردن یک عرب یا بلوچ یا ترک یا کرد و ترکمن به خاطر ذوب شدن داوطلبانه در فرهنگ اقوام یا ملل دیگر. مثلا قتلهای ناموسی و جلوگیری از ازدواجهایی بین المللی و ماوراء دینی جنایتی است که در پوشش احترام به هویت قومی یا ملی توسط خشونت طلبان محافظه کار تقدیس می شود. طنز یا انتقاد از خود یا دیگران هنری است ارجمند به شرطی که اط طرف قدرتمندان برای نمک ریختن بر زخم اقوام یا اقلیتهای ضعیف نباشد. و گرنه طنز ملانصرالدین یا انتقادات طنزآمیز معجز شبستری از سنتهای آذربایجانیها در میان آذربایجانیها از ارزش والایی برخوردار است.
- یکی از نگرانیهای فعالان آذربایجانی، ادعای ارضی کردها بر بعضی شهرهای استان آذربایجان غربی می باشد. بعضی آذربایجانیها همه آذربایجان غربی را منطقه ای ترکی میدانند و از اینکه بعضی کردهای ملی گرا ارومیه و بعضی دیکر از شهرهای آذربایجان غربی را منطقه کردی می دانند ناراحت هستند. البته بعضی از آذربایجانیها معتقدند که کردها با درآمدهای نامشروعی که از قاچاق کالا به دست می آورند اقدام به خرید زمینها و خانه های ارومیه کرده اند و ترکیب جمعیتی ارومیه در حال تغییر به نفع کردها می باشد. حرکت انسانها از شهری به شهری، یا از کشوری به کشوری امری طبیعی است. همچنانکه ترکان آذربایجانی از وحود میلیونها ترک در تهران و سایر نقاط ایران بر خود می بالند نباید از تغییر ترکیب جمعیتی شهرهای آذربایجانغربی به نفع کردها دچار تشویش شوند. اعتراض به حضور میلیونها ترک در آلمان یا میلیونها آسیایی و سیاه در انگلیس، یا میلیونها افریقایی در فرانسه فقط .شایسته نژادپرستان افراطی آلمانی یا انگلیسی یا فرانسوی است.
- تمرکززدایی و اداره امور هر شهری و استانی توسط منتخبین مردم همان منطقه آرزو و خواسته ای سراسری است و اولویت دادن به افراد بومی در یک شرایط دموکراتیک امری پسندیده است به شرطی که معیارهای نژادی یا مذهبی یا جنسی در تقسیم پستها منجر به پایمال شدن حقوق اقلیتهای دینی یا قومی نشود. فقط با پایان دادن به نظام فاسد اداری و پارتی بازیها و استبداد می توان مردم را به شایسته سالاری و برابری همه شهروندان در برابر قانون خواهد شد. و گرنه طرفداری های قبیله ای و طایفه ای و طبقاتی منجر به خشونت اکثریت علیه اقلیت، قوی علیه ضعیف خواهد بود. شاهدی بر این ادعا، خشونت توده ای و وسیع در قزوین (که مردم خواستار استقلال از زنجان بودند) یا خشونتهای اعتراضی به تقسیم خراسان و خشونت های مربوط به رقابتهای انتخاباتی می باشد.
- مردم آذربایجان مانند مردم سایر مناطق کشور بخش اعظم مشکلات خود را ناشی از مدیران غیر بومی و غیر آشنا به مسائل دانسته و از عدم توزیع عادلانه بودجه دولت ناراضی بوده و این تبعیض را ناشی از تبعیض قومی مرکزنشینان بر علیه اقوام و استانهای دیگر می دانند. نظارت صحیح منتخبین مردم و مطبوعات و نهادهای غیر دولتی و وجود نظام قضایی سالم و مبارزه با رشوه خواری و پارتی بازی و فساد اداری و تبعیض های گوناگون بهترین روش در برای حفظ وحدت ملی و کاهش تنش بین ملتها و طبقات و اقوام و ادیان میشود.
- احساس تبعیض ملی بر علیه خلقهای غیر فارس ایران باعث حساس شدن ترکها نسبت به جکهایی شده است که توسط غیر ترکها درباره ترکان آذری گفته می شود؛ ترکان آذربایجانی این جک های تخقیرآمیز را اقدام اگاهانه و برنامه ریزی شده شوونیزم فارس می دانند. حمله به طنزگوی مشهور، آقای ماهی صفت توسط تعدادی از آذربایجانیهای تهران نمونه ای از این اقدامات بود. حساسیت نسبت به تحقیر ادبی یا هنری در میان بخشی از ترکان در اعتراض به برنامه های رادیو و تلویزیون دیده میشود. و این پدیده شبیه اعتراض زنان فمینیست به برنامه های ضد زن رادیو و تلویزیون می باشد. پایان دادن به محرومیتهای قومی یا منطقه ای و رفع تبعیض ملی می تواند نقش مهمی در کاهش بدبینی اعضای اقلیت نسبت به اکثریت می شود..
اختلاف آذربایجانیها ، حساسیت به کتاب شاهنامه، دفاع مفرط از شاهنامه، افتخار به کورش کبیر توسط پارسیان یا توهین به کوروش توسط بعضی از پان ترکیستها، عرب ستیزی، ذفاع مفرط از چنگیزخان و تیمور تاتار در واکنش به سخنان نژادپرستانه ضد مغول و ضد تاتار؛ توهین به عمر در واکنش به توجیه جهاد توسعه طلبانه عمر، دعوا بر سر بابک خرمدین بین کرد و ترک ناشی از فقدان پلورالیسم هنری و دینی و فرهنگی و سیاسی است. و گرنه مباحث تاریخی یا اسطوره ای را باید در محیطی دوستانه و علمی بررسی کرد. در کشوری که فیلم مارمولک را توقیف می کنند نمی شود انتظار تحمل هنری و فرهنگی و دینی داشت.
در بین روشنفکران ترک و کرد و فارس و عرب و ترکمن نوعی برخورد مسالمت آمیز دیده می شود و طبیعی است که اختلاف آرای روشنفکران رحمتی است برای جامعه . اما وقتی اختلافات عقیدتی یا نژادی شکل احساسی به خود می گی زمینه های تنش و خشونت ایجاد می شود. خشونتهای قزوین، نقده، فریدونکنار، خلخال، ترکمن صحرا، بلوچستان، اسلام شهر و سبزوار نمونه ای از خظر بروز خشونت در جریان اختلافات منطقه ای می باشد.
از آنجا که ایرانیان مقیم غرب دارای زبانها و نژادها و مذاهب گوناگونی هستند نباید اجازه بدهیم که تفاوتهای دینی یا نژادی نباید بهانه ای برای برخورد خشن مهاجران یا پناهندگان ایرانی در کشورهای غرب شود. چون خطر سوء استفاده گروههای نژادپرست و افراطی کشورهای میزبان و میلیتاریزه شدن فعالیتهای سیاسی یا نژادی یا دینی می شود.
به نظر مولف تکیه بر حقوق شهروندی و دفاع از حقوق انسانی تمام شهروندان ایران و برابری همه افراد در برابر قانون مصوبه نمایندگان تمام مردم ایران صرف نظر از ریشه های نژادی زبانی یا گرایشهای فکری یا دینی و نیز تمرکز زدایی جغرافیایی و استانی به جای مرزبندیهای نژادی و دینی و پرهیز از دامن زدن به اختلافات مذهبی یا نژادی ساکنان ایران و پرهیز از کشاندن اختلافات قومی و ملی یا مذهبی ایران به میان روشنفکران دموکرات ایرانی در اروپا ضرورتی انسانی و ترقیخواهانه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر