حق داشتن هویت برای هر انسان یکی از حقوق ذاتی او می باشد. بشر امروزی در قرن 21 به این نتیجه رسیده است که این حق را به رسمیت بشناسد و در همین راستا یونسکو(نهاد فرهنگی ملل متحد) اقداماتی را در جهت احیاء فرهنگ و زبان مردم دنیا انجام داده است. اگر ما هویت و مدنیت یک جامعه را قطاری فرض کنیم لوکوموتیو این قطار زبان آن مردم و اولین واگن این قطار اسطوره های آن ملت است معماری و مذهب و آداب و سنن دیگر مولفه هایی هستند که یک ملت بر اساس آنها عینیت می یابد. اما در ایران امروز علیرغم عضویت در سازمان ملل متحد و امضای تعهدات بین المللی مبنی بر عدم تعرض به حق داشتن هویت که جزو حقوق اولیه هر انسانی است اتفاقاتی می افتد که انسان را به یاد قرون وسطی و دادگاه های کلیسا می اندازد که در آنها انسان ها مورد تفتیش عقاید قرار می گرفتند و انسان ها باید به گونه ای بودند که کشیش ها می خواستند و اگر به غیر این بودند باید به گناه هایشان اعتراف می نمودند و تطهیر می شدند. در آذربایجان فردی به نام “عباس لسانی” صرف تحریر دفاعیه اش به زبان ترکی(به گفته خود قاضی) به یک سال زندان و یک سال تبعید محکوم می شود. مگر عباس لسانی چه کرده است؟ آیا دوست داشتن فرهنگ و هویت آبا و اجدادی جرم سنگینی است که لسانی ها باید هزینه اش را بپردازند؟!!!
سخن ما این است که در ایران به تعدادی از انسان ها صرفا” به خاطر ترک(تورک) بودنشان ظلم می شود و این ظلم نه در یک جنبه(زبان)، بلکه در همه جوانب اعمال می شود و در حقیقت عملیاتی است همه جانبه در جهت از بین بردن مدنیت ترک ها (تورک ها) در آذربایجان ومحروم کردن آن ها از حق داشتن هویت انتخابی و قالب کردن هویت ساختگی دیگری به تعدادی از انسان ها، و این امر چه در مکاتب آسمانی و چه در میثاق های بین المللی هیچ فرقی با نسل کشی و جنایت ندارد.آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که ترک ها (تورک ها) چه نقشی در پازل هویتی منطقه ای که ایران نامیده می شود دارند؟ آیا از خود پرسیده ایم که زمانی که صحبت از فرهنگ ایرانی می شود این فرهنگ با فرهنگ فارس چه تفاوت ها و شباهت هایی دارد؟ و یا منظور از فرهنگ ایرانی همان فرهنگ فارسی نیست؟
آری در ایران تنها جرم بعضی ها تورک بودن است!!
از جمله اعترافاتی که در حکم صادره “عباس لسانی” آمده است جرم تلقی شدن “انتشار(تقویم ترکی) است”، که نشان دهنده برخورد ضالمانه با فرهنگ و زبان سی و پنج میلیون ملت تورک آذربایجان در محدوده ایران است و این نمونه بسیار کوچکی از پروسه “نسل کشی فرهنگی” است. که طی هشتاد سال گذشته کما بیش از جانب سردمداران پان ؛آریائیست در حال اجرا بوده است.
در حالی که ایران خواستار رهبری جهان اسلام است کمترین اهمیتی برای احقاق حقوق اقلیت های این کشور قائل نیست. اقلیت های قومی ایران نمی توانند به زبان مادری تحصیل کنند، کانال تلویزیون خصوصی تاسیس کنند، مطبوعات آزاد به زبان خود داشته باشند، باید مطبوعات به زبان فارسی منتشر شوند.
نماینده ویزه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در این مورد اعتقاد دارد : برخورد حکومت ایران با اقلیت ها با ایین نامه، کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در تضاد کامل است.
آری در ایران ملتی را به جرم تورک بودن، تورکی صحبت کردن و تورکی نوشتن تحت انواعی از مظالم اعم از شکنجه، زندان، تبعید، تحقیر، و دهها روش غیر انسانی دیگر قرار داده اند تا به حیات معنوی و شاید فیزیکی آن خاتمه دهند.
و حرکت ملی آذربایجان با توجه به ماهیت مطالباتی خویش با هدف احیای هویت ملتی محروم از اکثریت حقوق اولیه انسانی، مبارزه ای کاملا” مدنی و خارج از خشونت را در پیش گرفته است.
آنهایی که امروزه سعی می کنند تا به هر راهی حرکت ملی آذربایجان را در تنگنا قرار دهند نه تنها به برآورده کننده آرزوهای آنها در رادیکالیزه کردن حرکت ملی آذربایجان منجر نخواهد شد ، بلکه مبارزه ای مدنی اما بسیار جدی به نمایش خواهند گذاشت.
نتیجه:گرچه با انقلاب اسلامی ایران حکومت نزاد پرست پهلوی از بین رفت اما تفکراتی که در طول 50 ساله حکومت پهلوی در جامعه ریشه دوانیده بود بطورکلی از بین نرفته است.و هنوز هم کسانی هستند آرزوی بلند پروازانه رضاخان بر مبنای تبدیل امپراتوری چند قومی ایران به یک ملت – دولت متحد را در سر می پرورانند. و ماشین استبداد تاریخی که در طول ادوار فقط رانندگانش عوض می شود.
ما موقعی می توانیم بگوییم سلطنت رفته که افکار سلطه گرانه هم رفته باشد، یعنی افراد عوض نشوند، بلکه افکار عوض شود، یعنی مشکل ما مریض ها نیستند، بلکه بیماری ها هستند.
سخن ما این است که در ایران به تعدادی از انسان ها صرفا” به خاطر ترک(تورک) بودنشان ظلم می شود و این ظلم نه در یک جنبه(زبان)، بلکه در همه جوانب اعمال می شود و در حقیقت عملیاتی است همه جانبه در جهت از بین بردن مدنیت ترک ها (تورک ها) در آذربایجان ومحروم کردن آن ها از حق داشتن هویت انتخابی و قالب کردن هویت ساختگی دیگری به تعدادی از انسان ها، و این امر چه در مکاتب آسمانی و چه در میثاق های بین المللی هیچ فرقی با نسل کشی و جنایت ندارد.آیا تاکنون از خود پرسیده ایم که ترک ها (تورک ها) چه نقشی در پازل هویتی منطقه ای که ایران نامیده می شود دارند؟ آیا از خود پرسیده ایم که زمانی که صحبت از فرهنگ ایرانی می شود این فرهنگ با فرهنگ فارس چه تفاوت ها و شباهت هایی دارد؟ و یا منظور از فرهنگ ایرانی همان فرهنگ فارسی نیست؟
آری در ایران تنها جرم بعضی ها تورک بودن است!!
از جمله اعترافاتی که در حکم صادره “عباس لسانی” آمده است جرم تلقی شدن “انتشار(تقویم ترکی) است”، که نشان دهنده برخورد ضالمانه با فرهنگ و زبان سی و پنج میلیون ملت تورک آذربایجان در محدوده ایران است و این نمونه بسیار کوچکی از پروسه “نسل کشی فرهنگی” است. که طی هشتاد سال گذشته کما بیش از جانب سردمداران پان ؛آریائیست در حال اجرا بوده است.
در حالی که ایران خواستار رهبری جهان اسلام است کمترین اهمیتی برای احقاق حقوق اقلیت های این کشور قائل نیست. اقلیت های قومی ایران نمی توانند به زبان مادری تحصیل کنند، کانال تلویزیون خصوصی تاسیس کنند، مطبوعات آزاد به زبان خود داشته باشند، باید مطبوعات به زبان فارسی منتشر شوند.
نماینده ویزه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد در این مورد اعتقاد دارد : برخورد حکومت ایران با اقلیت ها با ایین نامه، کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در تضاد کامل است.
آری در ایران ملتی را به جرم تورک بودن، تورکی صحبت کردن و تورکی نوشتن تحت انواعی از مظالم اعم از شکنجه، زندان، تبعید، تحقیر، و دهها روش غیر انسانی دیگر قرار داده اند تا به حیات معنوی و شاید فیزیکی آن خاتمه دهند.
و حرکت ملی آذربایجان با توجه به ماهیت مطالباتی خویش با هدف احیای هویت ملتی محروم از اکثریت حقوق اولیه انسانی، مبارزه ای کاملا” مدنی و خارج از خشونت را در پیش گرفته است.
آنهایی که امروزه سعی می کنند تا به هر راهی حرکت ملی آذربایجان را در تنگنا قرار دهند نه تنها به برآورده کننده آرزوهای آنها در رادیکالیزه کردن حرکت ملی آذربایجان منجر نخواهد شد ، بلکه مبارزه ای مدنی اما بسیار جدی به نمایش خواهند گذاشت.
نتیجه:گرچه با انقلاب اسلامی ایران حکومت نزاد پرست پهلوی از بین رفت اما تفکراتی که در طول 50 ساله حکومت پهلوی در جامعه ریشه دوانیده بود بطورکلی از بین نرفته است.و هنوز هم کسانی هستند آرزوی بلند پروازانه رضاخان بر مبنای تبدیل امپراتوری چند قومی ایران به یک ملت – دولت متحد را در سر می پرورانند. و ماشین استبداد تاریخی که در طول ادوار فقط رانندگانش عوض می شود.
ما موقعی می توانیم بگوییم سلطنت رفته که افکار سلطه گرانه هم رفته باشد، یعنی افراد عوض نشوند، بلکه افکار عوض شود، یعنی مشکل ما مریض ها نیستند، بلکه بیماری ها هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر