۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

صمد بهرنگی : معلم روستاهای آذربایجان!

صمد بهرنگی معروف به (بهرنگ) در دوم تیر ماه 1318 در تبریز از پدر و مادر تبریزی بدنیا آمد و در کوچه جمال آباد محله چرنداب تبریز بزرگ شد و به دبستان رفت. صمد وقتی که تازه به دبستان رفته بود و کلاس اول می خواند, صبح ها کاسب های سرگذر پسر بچه ای را می دیدند که کفشهایش را زیر بغل زده و تند می دود. از یکدیگر می پرسیدند این بچه کیست؟ تا اینکه معلوم شد که این بچه, پسر گارگری است به نام" عزت " که تازه گی به این محل آمده و اتاقی را اجاره کرده است. او برای این می دود که مدرسه اش خیلی دور است و می ترسد, سر وقت نرسد و کفش هایش را به خاطر پاره نشدن زیر بغل می زند. اسم این بچه " صمد" است.
صمد 10 ساله بود که پدرش با موج بیکارانی که به قفقاز و باکو می رفتند به قفقاز رفت و تامین معاش خانواده به دوش این کودک خردسال افتاد. از همان وقت با رنج و مشقت طبقه زحمتکش آشنا شد و تا آخرین زوایای فقر و محرومیت پیش رفته بود و مبارزه با سختی ها از اوان کودکی و فشار اقتصادی, خود سنگ بنای شخصیت زنده و پر تحرک " صمد" در آینده گشت. حال شاید کمتر دانش آموخته ای در آذربایجان باشد که وقتی سخن از رژیم ستم شاهی و ظلم های آنها به میان می آید, به یاد " صمد بهرنگی" آن مبارز یکه تاز آذربایجانی نیفتد و یادی از ماهی سیاه کوچولو و نامه های مضمون دار او نکند. این آثار که از درد و رنج و ناله های مردم غیور آذربایجان نشات گرفته حاصل یازده سال مشایعت و همزیستی و همدردی با روستاییان آذربایجان می باشد. وی که معلم روستای آذربایجان بود, بزرگترین مشغله ذهنی خود را همان بچه های دبستانی ساده روستاها می داند و از آن می نالد. او در جواب یکی از شاگردان خود که از صداقت و احترام خود خطاب به معلمش, او را "آقا" صدا می زند, ناراحت می شود و می گوید: چرا به من "جناب آقا" می گویی؟ نکند هنوز اعتقاد به آنگونه القاب داری؟ حتما" که نه.
آری, همه شاگردان با او چنان صمیمی بودند و دوستش داشتند و به او عشق می ورزیدند, صمد را "صمد خان", "برادر ما صمد", "صمد آقا", و گاهی به ریشخند " صمد بهرنگی تهرانی" خطاب می کردند. صمد همکلاس شاگردان روستاهای آذربایجان بود. رفیق بازیهایشان و همدم دردهایشان, چرچی کتاب برایشان.
اگر لقب " دوست بزرگ بچه ها" را نویسندگان و نقادان و آژانس های رسمی به " هانس کریستن آندرسن", " جاناتان سویفت", " هالن گرنر و...داده اند. صمد این لقب را از دوستان حقیقی اش, از بچه های کلاس اول ممقان , آخیر جان, پکه چین ,از کودکان پا برهنه آذربایجان دریافت کرد.
زندگی باورنکردنی صمد به قول دوست نزدیک اش " غلامحسین ساعدی" بزرگترین شاهکارش بود. او معلم تبعیدی به روستاها, ولی عاشق روستاها بود. روزهای تعطیل به تبریز می رفت و با چمدان پر از کتاب به روستا بر می گشت. روزی که صمد نبود بچه ها دلتنگ می شدند. فردا صبح جاده خاکی روستا با دوستان صمد, با همه دانش آموزان کلاس به استقبال معلم خود می نشستند تا کلاه پشمی – که به اعتبار صمد, تاج معلمی و قصه نویسی کودکان بود از پس کوههای یام آشکار شود و صمدا چمدان کتابش در دست به تبسم همیشگی صبحی دیگر را به دوستانش سلام کند. او همیشه به موقع می آمد و درس شروع می شد. روح و وجود او سرشار از عشق به کودکان بود و قلب همه شاگردانش لبریز از محبت او نسبت به شاگرد و معلم چنان در هم تنیده بود که بدون آقا معلم, بدون صمد روستا و مدرسه غمگین بود و صمد بدون شاگردانش دلتنگ.
صمد که برای تنظیم کتاب " الفبایش" به تهران رفته بود در نامه ای به کودکان روستا چنین می نویسد: "...بچه ها خیال نکنید که خیابان و کاخ های سر به آسمان کشیده تهران مرا از خود بی خود و شما را فراموش کرده ام. شما کارکنید, کتاب بخوانید و کتابخانه مدرسه را غنی تر کنید, من در اولین فرصت پیش شما می آیم. بچه ها, دلم می خواهد شما را ببینم. باز برف را تماشا کنم و زیر ریزش آن راه بروم".
صمد سرشار از احساسات بود و همچون یک روستایی, جامعه روستایی را با تمام وجود حس می کرد. " با صمد بود که کودک جهان سومی, کودک جامعه پیرامونی, کودک کارگر, کودک فقیر و معترض, کودک حاشیه نشین , کودک روستایی از حاشیه و سایه به متن و مرکز داستان آمد. آدمها تغییر کردند صحنه واقعی تر شد و ادبیات کودک ایران که روی سر مصنوعی و گچی ایستاده بود و وارونه به دنیا می نگریست, روی پاهای واقعی خود قرار داده شد. به جرات می توان گفت صمد بنیانگذار ادبیات نوین کودک ایران است".
او معتقد بود که هر قومی حق دارد که در کنار زبان رسمی کشورش به زبان مادری حرف بزند و بنویسد و کتابهای درسی باید به صورت ایالتی و ناحیه ای طرح و تنظیم گردد و در این کتابها از عناصری بهره جست که برای کودکان روستایی عینی و قابل لمس باشد نه ذهنی و رویایی. از اینرو صمد کتابی در زمینه تدریس الفبا برای کودکان دو زبانه تدوین کرد که نظیر نداشته و نداشت ولی متاسفانه هرگز نتوانست چاپ شود.
در زمانی که بر اثر اعمال سیاستهای شوونیستی به اصطلاح آسیمیلاسیون فرهنگی, استفاده از زبان و ادبیات ترکی آذربایجانی و مطرح کردن هر گونه مسایل قومی ممنوع شده بود, صمد شجاعانه قدم به میدان گذاشت و با همکاری بهروز دهقانی کتاب " قوشمالار و بولماجالار" را تالیف و اقدام به جمع آوری فولکور آذربایجانی نمود و همچنین داستانهای خود را با الهام از قصه های آذربایجانی که ریشه در فرهنگ چندین هزار ساله این ملت دارد تالیف نمود. باین ترتیب ثابت کرد که حتی در زیر فشار هم نباید مسائل قومی و ملی خود را نادیده گرفت.
او اعتقاد داشت هر فردی باید به زنده نگه داشتن و دفاع از تاریخ گذشته و ادبیات ویژه خود کمر همت ببندد. صمد با زبانی ساده و روستای قهرمانان ملی آذربایجان از جمله بابک, کور اوغلو, قاچاق نبی, ستارخان و...را که از میان مردمی زحمتکش برخاسته اند و برای رهایی وطن خود از یوغ دشمنان و فلاکت مبارزه کرده اند,برای دانش آموزان خود بیان می کرد و آنان را به پاسداری از میراث کهن خود که حاصل جان نثاری و تلاش چندین صد ساله گذشتگان است فرا می خواند و دانش آموزان را در قبال این وظیفه مهم مسئول و مسئولیت پذیر می داند.
" در این روزگار که قطعی آدم است باور کنید من نمی خواهم چیزی بشوم تنها می خواهم یک انسان بشوم" . صمد این معلم روستاها با چنین ایده و آرمانی زندگی کرد . او در باره خودش می گوید: " مثل قارچ زاده نشده ام بی پدر و مادر, اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم.هر جا نمی بود بخود کشیدم, کسی نشد مرا آبیاری کند. نمو کردم مثل درخت سنجد و کج و معوق و قانع به آب کم, و شدم معلم روستاهای آذربایجان".
صمد معتقد بود :" یک انسان هرگز دروغ نمی گوید." اینچنین تفکر او در آن زمان و جو حاکم بر جامعه باعث شد که وی را مرتد , دیوانه و حتی از خود بیگانه معرفی کنند تا او را به گوشه نشینی مجبور و فعالیت اش را محدود کنند. چنین ایده های او در جوانی چندی نگذشت که جمع کثیری از انقلابیون و نویسندگان صاحب نام زمان خویش را متوجه خود ساخت و از سر تا سر ایران برای دیدن او به تبریز آمدند.
چندی از آنان درباره صمد و مرگ مشکوک او چنین می نویسند:
احمد بصیری : "...وقتی تو رفتی ماهی سیاه کوچولو به دریا رسید..."
طاهر احمدزاده: سال 50 بود که به دیدار آیت ا...طالقانی رفتم. وقتی وارد اتاق شدم, نوشته ای را مطالعه می کردند. گفت : این نوشته را مطالعه کرده ای؟ نوشته ی صمد بهرنگی بنام " ماهی سیاه کوچولو" بود. گفتم خوانده ام, گفت : این را برای کودکان نوشته اما ما بزرگترها این را بخوانیم.
محمود دولت آبادی: کتاب 24 ساعت در خواب و بیداری بهرنگ را خواندم, ساده و روان بود. مثل آب که در بستر جوی روان است...بخوبی دیدم که او به زندگی شرافتمندانه آدمی عشق دارد. تولستوی در جایی گفته:تمام تاریخ اروپا می تواند زمینه یک رمان تاریخی قرار بگیرد. همچنانکه فقط یک روز از زندگی یک دهقان نا مشخص روسی, اما هیچکس نگفته بود که ۲۴ساعت از زندگی یک پا برهنه ایرانی می تواند, زمینه یک قصه قرار گیرد که در آن اندیشه های دقیق یک نویسنده با دقت جریان داشته باشد و بهرنگ این را عملا" ثابت کرده...بعد از اینکه او خونش را به ارس (آراز) داد, نمی دانم چرا قلبم گریست؟ دردی بر درد و اندوهگین به آثارش رجوع کردم, کتابهای نازک, ساده و درست. او بدرستی اندیشیده بود و صادقانه هنر را در خدمت اندیشه های عزیزاش گرفته بود و اندیشه اش را طبق اخلاص پیش من و تو گذاشت.
اسد بهرنگی ( از قلم برادر): نوشتن درباره کسی چون صمد, که سنی از او نگذشته بود و درباره خودش هم حرفی نزده بود که از میان رفت و عقیده هم داشت " آنقدر گفتنی است که نوبت به از خود گفتن نمی رسد" مقام ها و ریاست های مختلف و کیابیایی هم نداشت پدر و مادرش هم از مردم عادی همین شهر و دیار بودند, مشکل بود. برادرم صمد می خواست همیشه معلم باقی بماند, اینکه بچه ها را ببیند و دینش را ادعا کند. ماهی سیاه و داستانهای دیگر او آخرین نوشته های او نبود. صمد در تهران چند ماهی سرگرم تنظیم کتاب " الفبایش" بود.
جلال آل احمد: شنیدن خبر دشوار بود. صمد مرد! که ما برایش آرزوها در سر می پختیم؟ این زبان روستائی های دیارش و وطن اش آذربایجان. این وجدان بیدار یک فرهنگ تبعید این همپالکی تازه به راه افتاده, هانس آندرسن این معلم سیار که از لای سطور حیدر بابایه سلام, پا در راه گذاشته بود و به ساوالان وخلخال می گریخت. نکند آخر سر به نیستش کردند؟ نکند خود کشی کرده؟!! نه چرا چنین آدمی باید به رود خانه زده باشد؟ مگر آراز در 16 شهریور چقدر آب دارد که بتواند کسی را بغلطاند؟ من فقط این را میدانم که صمد نباید مرده باشد, مگر می توان باور کرد؟!
م.صدیق :صمد بهرنگی بی اغراق یکی از شرکت کنندگان فعال در نوسازی ادبیات معاصر ایران (بویژه آذربایجان) است. تلاش بهرنگ در راه مبتکرانه جدیدش قابل تحسین است و این روش خلاقانه در انتشار داستانهای کودکان دید تازه ای به نویسندگان می دهد. در داستانهای بهرنگی دیگر از دیو , پریزاد ,خاقان و مبارزات تخیلی جادوگری و پری و...که چاشنی و محتوای داستانهای کودکان تمام دنیا شده, خبری نیست و بدرستی می توان گفت : بهرنگ تحولی در ادبیات کودکان و در نتیجه ادبیات معاصر بوجود آورده.
موسوی فریدونی: بهرنگ به منطق کودکان وارد است. زبان آنها را می فهمد و با آگاهی که نسبت به زمان و مکان دارد و وظایفش برای کودکانی که آینده برای آنهاست, قصه می گوید. بهرنگ جز آنکه قصه گوی بچه هاست, رابطه و نماینده آنها نزد بزرگسالان است. آرزوی آنها و راه بر آورده کردن آنها را نیز می داند...
آراز: در قصه هایی که در اواخر بهرنگ در زمینه کدکان نوشته, فریادهای یک اسیر نهفته است و دیگر مسائل زندگی اجتماعی تحت الشاع و در اطراف آن دور می زند و نتیجتا" اثری که بتواند شعور اجتماعی را تحرک بخشد و ضرورتی که به حال کنونی باشد, بوجود می آید و در عین حال برای کودکان نوشته میشود.
احمد شاملو: آنچه مرگ صمد را تلخ تر می کند از دست رفتن موجودی یگانه است. مرگی است که براستی ایجاد خلاء می کند. شهری است که ویران می شود, نه فرو نشستن بامی, باغی است که تاراج می شود. نه پرپر شدن گلی, چلچراغی است که در هم می شکند. نه فرو مردن شمعی و سنگری است که تسلیم می شود نه در افتادن مبارزی!
از دیدگاه غربی ها :
براد هانس: بهرنگی به منظور فرار از دست سانسور, شکل قصه عامیانه را برگزید. قصه نویسی بهرنگی شامل قصه های عامیانه است که از ترکی آذری ترجمه شده و یا خود قصه ای جدید به شمار می آید.
از آیینه نویسنده ای از کشور همسایه
مقصود حاجی یف : صمد در قلب شاگردانش عشق به زندگی و مبارزه بیدار می کرد.
آری با مرگ صمد, خیلی از نویسندگان قلم خویش را بدست گرفتند و اندیشه های خود را در باره این صاحب قلم آذربایجانی می نویسند, و حتی عده ای از اینرو صاحب شهرت می شوند.
از حرف های مادر صمد:
صمد غیر از بچه های دیگرم بود. روزی به او گفتم چرا زود زود به خانه خواهرهایت نمی روی؟ آخر آنها هم کسی ندارند, چشم به راهند. صمد در حالی که ناراحت شده بود گفت: " من نمی فهمم مادر! تو چرا این حرف را می زنی, اولش که من هر وقت فرصت کردم سری به آنها می زنم. در ثانی مگر مردم بی چیز و فقیر, بچه های بی پدر و مادر کم هستند؟ چرا نمی گویی سری به آنها بزن. مگر خواهران من از آنها درمانده ترند, اینها باز هم هر چطور شده خانه و شوهری دارند. زندگی و سامانی ولی آنها...
بهرنگی و جریان اندیشه های او در آثاراش:
«کرم شب تاب گفت : رفیق خرگوش من, من همیشه می کوشم مجلس تاریک دیگران را روشن کنم. جنگل را روشن کنم. اگر چه بعضی از جانوران مخسره ام می کنند و می گویند: « با یک گل بهار نمی شود تو بیهوده می کوشی با نور نا چیزت جنگل تاریک را روشن کنی». خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی هاست ما هم می گوییم: « نور هر چقدر هم ناچیز باشد, بالاخره روشنایی است» ( عروسک سخنگو).
« من دیگر نمی توانم اینجا گردش کنم, باید از اینجا بروم...می خواهم بروم ببینم آخر جویبار کجاست و کجا می رسد, دلم می خواهد بدانم جاهای دیگر, چه خبرهایی است؟»
« من میخواهم بدانم که, راستی راستی, زندگی یعنی اینکه, تو یک تکه جا هی بروی و برگردی تا پیر شوی و دیگر, هیچ. یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می شود زندگی کرد؟»
« مرگ خیلی آسان می تواند به سراغ من بیاید, اما من تا می توانم زندگی کنم, نباید به پیشواز مرگ بروم البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که می شوم , مهم نیست, مهم این است که زندگی یا مرگ من, چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...» ( ماهی سیاه کوچولو).
صمد در عمر کوتاه خویش از دانشسرای دبیری گرفته تا روستاهای دور افتاده آذربایجان هیچوقت از قلم خویش جز برای آگاهی ملتش استفاده نکرد و همه این موارد رژیم ستم شاهی را سخت نگران کرده بود و دژخیمان رژیم پهلوی تصور می کردند که با نابودی صمد, اندیشه های او را نابود خواهند کرد. غافل از اینکه هیچ تدبیری نمی توانست از صمد برای پیروانش سرمشقی نسازد. در 9 شهریور 1347 او را مخفیانه به شهادت رساندند و جسم بی جانش را به آراز سپردند, چرا که به دلیل محبوبیت توده ایش از دستگیری و کشتن او بطور علنی هراس داشتند ,بدین گونه صمد با موجهای آراز (ارس) به دریا پیوست.
« چطور می توانیم فراموشت کنیم, تو ما را از خواب خرگوشی بیدار کردی, به ما چیزهایی یاد دادی که پیش از این حتی فکرش را هم نکرده بودیم...»
از آثار صمد می توان به: داستانها, کند و کاو در مسائل تربیتی ایران, مثل ها و چیستانهای آذربایجانی و...اشاره کرد.

زندگی کوتاه «صمد» در یک نگاه:
1318: دوم تیر ماه, تولد
1325: ورود به دبستان 21 آذر
1328: انتقال به دبستان جاوید( تحصیل سال چهارم, پنجم و ششم دبستان)
1331: مهر ماه, ورود به دبیرستان تربیت تبریز
1332: احضار پدر و تذکر در مورد فعالیتهای او
1334: مهر ماه, ورود به دانشسرا
1335: انتشار روزنامه فکاهی «خنده» با همکاری بهروز دهقانی
1336: خردادماه, پایان دانشسرا و عزیمت به روستاهای آذربایجان جهت آموزگاری
1339: تحصیل در رشته زبان انگلیسی همزمان با تدریس
1339: اخطار اداره فرهنگ در مورد تحصیل همزمان با تدریس
1340: 6 اردیبهشت نوشتن «تلخون»
1341: 17 آذر, اخراج از دبیرستان و انتقال به دبستان
1342: چاپ کتاب «پاره پاره» ترجمه «خرابکار», نوشتن « اولدوز و کلاغ ها» و « کندوکاوی در مسایل تربیتی ایران» و همچنین نگارش « الفبا»

1343: تحت تعقیب قرار گرفتن بخاطر چاپ کتاب « پاره پاره» و حکم تعلیق از خدمت به مدت 6 ماه و نوشتن کتاب « انشاء ساده» و تبرئه در دادگاه تجدید نظر
1344: انتشار « مهد آزادی »
1345: جلد دوم « بولماجالار و قوشماجالار»
1346: انتشار « کچل کفتر باز» , « افسانه محبت» و « پسرک لبو فروش»
1347: انتشار « یک هلو هزار هلو» , « 24 ساعت در خواب و بیداری» , « کور اوغلو و کچل همزه» و « ماهی سیاه کوچولو»
و نهم شهریور پیوستن به ابدیت بوسیله موجهای رود ارس


واحید قاراباغلی

۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

يك معدن بزرگ طلا در شهرستان ورزقان در آذربايجان شرقي كشف شد

رييس سازمان صنايع و معادن استان آذربايجان شرقي گفت: بزرگترين معدن طلاي اين استان اخيرا درشهرستان ورزقان با برآورد ذخيره ‪۲۵۰‬هزار تن كشف شده است.
"محمدعلي بانان" روز چهارشنبه در نشست مطبوعاتي خود با خبرنگاران افزود: عيار متوسط طلاي اين معدن ‪۷/۲‬درصد در هر تن است.
بانان همچنين ازطراحي‌ايجاد يك كارخانه توليد طلا از سنگ معدن طلاي مذكور درمجاورت آن خبر داد و افزود: طرح ايجاد اين كارخانه با مشاركت بخش خصوصي براي توليد سالانه ‪۳۲۵/۹‬كيلو طلا آماده اجرا شده است.
وي ميزان سرمايه‌گذاري لازم براي ايجاد اين كارخانه را ‪۷۰‬ميليارد ريال و ‪۱/۵‬ميليون دلار اعلام كرد.
معادن طلاي خاروانا واقع در شهرستان اهر در اين استان در زمان حاضر در دست بهره‌برداري قرار دارد.

۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه

در ارومیه با فریاد یاشاسین آذربایجان استادیوم تختی به لرزه در آمد

بر اساس گزارشات دریافتی از شهر اورمیه در پی تحرکات عناصر هوادار تروریسم کورد در غرب آذربایجان جهت سو استفاده سیاسی از مسابقات فوتبال چهار جانبه شهر اورمیه جوانان غیرتمند اورمیه در دومین روز بازی ها نیز با حضور قدرتمند و تشویق های ملی اراده ملی خود را برای مقابله با توطئه ضد ورزشی گروه های تروریستی کورد نشان دادند. گزیده ای از خبر های مسابقه را به اطلاع می رساند. لازم به ذکر است تصاویر حضور جوانان آذربایجانی در این مسابقات به زودی منتشر خواهد شد.
در دومین روز مسابقات چهار جانبه فوتبال تیم های نخجوان – اربیل، باکو – اورمیه روبروی هم قرار گرفتند که در این بازی ها تیم نخجوان با امتیاز ۶ بر ۲ مغلوب تیم حریف گردید و تیم باکو با نتیجه ۵ بر ۲ بازی را به تیم اورمیه واگذار شد.
حضور نیرو های امنیتی و انتظامی در محوطه ورزشگاه و خیابان های اطراف بسیار سنگین بود.
بر خلاف روز اول بازی ها که تیم اربیل به دلیل نصب پرچم کوردستان و آرم حزب دمکرات کوردستان عراق بر روی پیراهن خود از بازی با ارز روم تورکیه حذف شده بود در این بازی تیم اربیل با پیراهن های ساده در مسابقه ظاهر شده بود.
بازی بین تیم نخجوان – اربیل ساعت ۳ بعد ظهر آغاز گردید.
هنگام ورود تیم نخجوان به میدان مسابقه تماشاگران با شعار “نخجوان، اورمیه هر ایکی سی بیر قارداش” – “قارداش توپراقینا خوش گلیبسن” این تیم را مورد تشویق قرار دادند.
با آغاز مسابقه بین دو تیم تعدادی از جوانان اقلیت مهاجر کورد با برنامه از پیش طراحی شده شعار کوردستان-کوردستان سر دادند.
تماشاگران برای بالا بردن روحیه بازیکنان تیم نخجوان پرچم جمهوری آذربایجان را تا آخر بازی برافراشته نگه داشتند.
جوانان یک صدا با شعار های آذربایجان اویاخدی اوز تیمینه دایاقدی، آذربایجان اویاخدی اوز توپراقینا دایاخدی تیم نخجوان را مورد تشویق قرار می دادند.
تعدادی از جوانان غیور شهر سولدوز در استادیوم ورزشی تختی حضور داشتند.
در پی ابراز احساسات و تشویق تیم نخجوان، جوانان اقلیت مهاجر کورد به اقدامات ناشایستی همچو پرتاپ کردن بطری نوشابه بسوی تماشاگران مبادرت ورزیدند، که این عمل آنها با عکس العمل جوانان روبروگردیده و لحظه ای نظم جایگاه تماشاگران بر هم خورد که با صف ارایی و دخالت پلیس آرامش به جایگاه بازگشت ولی جو بسیار سنگینی بر ورزشگاه حاکم گردید.
این عمل ناشایست و غیر ورزشی موجب تحریک تماشاگران شده و با شعار های: تبریز ،باکی، آنکارا کوردلر هارا بیز هارا – آذربایجان اویاخدی کوردلر بیزه قوناقدی به ابراز احساسات پرداختند.
وقتی که تیم نخجوان موفق به گل زدن شد بازیکنان تیم به سوی جوانان آمده و به ابراز احساسات پرداختند که با عکس العمل بسیار زیبا و دیدنی و ملی جوانان اورمیه روبرو گردید.
با پایان بازی اعضا تیم فوتبال نخجوان به میان جوانان آمدند که استقبال تماشاگران از آنها لحظات دل انیگزی را به وجود آورد.
عناصر هوادار گروه های تروریستی کورد که از حضور قدرتمند و پر احساس جوانان شوکه شده بودند به آرامی جایگاه خود را ترک می نمودند که بار دیگر جوانان با شعار : پ ک ک یه ، پژاکا، تابوت گتیر به بدرقه آنها پرداختند.
در بازی تیم های باکو – اورمیه جوانان تماشاگر همچنان پرچم جمهوری آذربایجان را بر افراشته و شعار می دادند: باکی، اورمیه هر ایکی سی بیر قارداش – قارداش توپراقینا خوش گلیبسن
در بازی بین دو تیم باکو – اورمیه پلیس همچنان تسلط امنیتی خود را بر ورزشگاه حفظ کرده بود.
از نقاط جالب توجه اینکه بر خلاف سایر بازی ها که تلویزیون استانی اقدام به پخش زنده مسابقات می کرد بازی بین تیم نخجوان و اربیل را پخش نگردید.
هنگام خروج تماشاگران از ورزشگاه نیروهای لباس شخصی دو تن از جوانان را به خاطر بر افراشتن پرچم جمهوری آذربایجان بازداشت کردند که خوشبختانه این دو نفر پس از بازجویی و بعد از سه ساعت آزاد شدند.
بازی دیگر تیم اربیل روز سه شنبه ساعت ۵ عصر در مقابل تیم باکو خواهد بود که از هم اکنون جوانان با ارسال پیام های کوتاه تلفن همراه همه را برای حضور در این مسابقه دعوت می کنند..


کمیته مردمی دفاع از غرب آذربایجان

۱۳۸۷ شهریور ۳, یکشنبه

هادي ساعي مدال خود را تقديم به مردم آذربايجان جنوبی كرد

به گزارش خبرگزاري فارس از تبريز، هادي ساعي قهرمان ارزنده تكواندو المپيكي چين طي پيامي به مردم آذربايجان اين افتخار و مدال خود را تقديم به مردم ايران اسلامي، آذربايجان و بستان آباد، زادگاه خود كرد.
هادي ساعي پرافتخاترين ورزشكار طول تاريخ المپيك ايران اسلامي امروز گفت: بسيار خوشحالم كه اين مدال رنگين را با دعاي خير مردم براي كشورم به دست آوردم و پرچم پرافتخار و مقدس ايران اسلامي را در المپيك چين به اهتزاز در آوردم.
وي افزود: سلام گرم و صميمي خود را به مردم غيور و خونگرم آذربايجان به خصوص زادگاه خود،قره كويل بستان آباد مي رسانم و اميد آن دارم تا اين هديه ناچيز من را بپذيرند.

۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

تحلیلی بر اشغال گرجستان توسط روسیه

رویدادهای گرجستان را بنگرید. که چگونه یک حرکت حساب نشده (ویا محاسبه شده) باعث احتراق شعله های جنگ می شود. آنهائیکه در رابطه با ایران و تشنجات ناشی از ادامه سیاست های هسته ای دولت ایران قول اطمینان می دهند که هرگز آتش جنگ دامن ایران را نخواهد گرفت ، هشیار باشند. حال همانقدر که روسیه از تجربیات نظامی در افغانستان و چچن آموخته بود ، غرب هم ازمداخله در عراق و افغانستان اندوخته (!) است.
افراد و نیروهای انساندوست بدرستی خواهان متوقف شدن جنگ و بیرون رفتن روسیه از خاک گرجستان هستند. جنگ ها در هر جای دنیا باشد ، باید متوقف شوند. جنگ افروزان همه جا باید افشاء شوند. چه اسمشان مفاز باشد و چه سردار جعفری.
کل سیاست روسیان بعد از فروپاشی شوروی نشان دهنده این واقعیت هست که آنها می خواهند قدرت و نفوذ از دست رفته خودرا بانواع مختلف دوباره احیاء کنند و دولت های غرب در این میان میخواهند در مناطقی که از زیر سلطه اوروس بیرون آمده ؛ نفوذ کرده و جای خالی آنها را پر کنند. اگر روسها چه در قالب شوروی و چه در هیات فدراسیون روسیه خواهان حق تعیین سرنوشت ملت های کوچک هستند ، چگونه نقض استقلال و تمامیت ارضی کشورهای آذربایجان و ارمنستان و گرجستان را توجیه میکنند که در سالهای که در سالهای 1919 الی 1921 آنهارا از میان بر داشتند. ووقتی جمهوری های شوروی در آنجاها تشکیل شد ، با چه مجوزی از خاک آنها بریدند و بر خاک خود افزودند.
این اوستیا چه گونه ملتی است که باید استقلالش حفظ شود؟ ولی خود روسیه نصفه ای از آنرا بنام اوستیای شمالی بخاک خود منظم کرده است. اگر روسیه واقعا خواستار استقلال ملت اوستی هست ، باید به اوستیای شمالی که در قلمرو خود روسیه است استقلال بدهد. نه اینکه به اتباع گرجی که در ولایت اوستیا ساکن هستند گذرنامه های روسی بدهد و اکنون تحت عنوان حفظ اتباع روسی وارد خاک همسایه در اوستیای جنوبی بشود. روسها شبه جزیره کریم را از سکنه تاتار آن خالی کردند و داچاهای خود را در آنجا ساخته و آن سواحل بهشتی را تبدیل به گردشگاههای خودکردند. آنها میلیونها انسان را در سراسر خاک شوروی جابجا کردند. ما فاجعه ای که بر تاتارها رفته است را فراموش نکرده ایم. سرزمین هائی که روزی یکی از مراکز تمدن شرقی بود. شما بگوئید امروز از باغچه سرای چه مانده است؟ به کلیسای کاخ کرملین بنگرید ، آن قبه های بشکل عمامه ، سمبل عمامه های حکمرویان خانات آسیای مرکزی و تاتاران است که بدست تزاران روس برافتادند. اگر خاقانی روزی ازبن دندان کنگره ایوان مداین پند می شنود. اکنون این مائیم که باید از قبه های کلیسای کرمل درس عبرت آموزیم.
این اوستیای جنوبی چگونه دولتی است که پولش روبل روسی است و بودجه اش از مسکو تامین میشود و هیچ دولتی تا امروز حتی خود روسیه هم آنرا برسمیت نشناخته است ولی حاضر است برای حفظ آن لشکر کشی کند.
اکنون بعد از ج. آذربایجان گرجستان هم مجموعه کشورهای جی او اس را ترک میکند. خود فدراسیون روسیه یک تشکیلات شدیدا شکننده و ناهمگون است که در آن خون ملت های اسیر را درشیشه کرده اند. دیر یا زود این شبکه در هم خواهد شکست.
اوستی ها نه گرجی اند و نه روس آنها باقی مانده آلان ها و از اقوام ایرانی مقیم قفقاز می باشند حتی زبان اهالی آنها “ایرونی” نامیده میشود. ما در ایران هم یک جائی داریم بنام آلان در نزدیکی های سراب که به آلان برآغوش مشهور است . این واقعیت های تاریخی نشان می دهد که آن جایها در دوران های گذشته جزو حوزه فرهنگی ایران بوده است. آلان ها و ابخازها در جنگ ایران و روس در طرف ایران بر علیه روس جنگیدند. عباس میرزا وصیت کرده بود که دولت ایران الی الابد به منوچهرخان گرجی و اعقاب او با نظر حمایت بنگرد . زیرا وی همه دار وندارش را فدای سرفرازی ایران کرده بود. اعقاب منوچهر خان گرجی در دستگاه وزارت خارجه ایران بودند. حالا کجایند نمی دانم.
اوستیهائی که در داخل خاک گرجستان زندگی می کنند ، اتباع گرجستانند. و تجاوز روس تجاوز به تمامیت ارضی یک کشور کوچک است. تا وقتی که گرجی ها بدنبال مذاکرات و معاملاتی که باید انجام بگیرد ، با امضاء قرارداد راضی بجدائی اوستیااز خاک گرجستان نباشند ، آن قسمت ها جزو خاک گرجستان است. تا وقتی که دولت گرجستان با اراده مردم آن سامان تغییر نیابد، این دولت مسئول تمامیت ارضی این کشور است و هیچ دولت خارجی حق مداخله در کارهای داخلی آنجا را ندارد. حقوق بین الملل و عقل سلیم این را میگوید . والا هر گروهی در هر کشوری با تشکیل دولت “مستقل” اجازه پیدا میکند از یک دولت خارجی دعوت بمداخله کند. یک دولت خارجی اجازه ندارد به بهانه دفاع از اتباع (الکی) خودش دست به عملیات نظامی در خاک دیگری بزند. بمباران شهر های ساحلی گرجستان و سایر نقاط آن در داخل سرزمین گرجستان را بهیچ وجه نمیشود به دفاع از اتباع روس ساکن اوستیای جنوبی نسبت داد. اگر اتباع روسیه در اوستیای جنوبی در خطرند ، روسیه میتواند آنها را که در جمع 75.000 نفرند به اوستیای شمالی منتقل کند . نه اینکه صدها نفر دیگر را در شهرهای گرجستان بکشتن دهد.
البته تجاوز روسیه باعث آن نمی شود که ما سیاست های داخلی دولت گرجستان را تایید کنیم. دولت گرجستان در تضییق حقوق دموکراتیک مردم گرجستان کارنامه خوبی ندارد. ولی سرنوشت آن دولت را باید مردمش و از راههای دموکراتیک تعیین کند نه اینکه با تحمیل شکست جنگی باعث سقوط دولت آن و سر کار آمدن باندهای طرفدار روس در آن سامان گردند.
خروج نیروهای گرجی از عراق برای پیوستن به “جبهه وطنی” برای سرنوشت کشور ما هم می تواند تاثیر منفی داشته باشد. گرجی ها در سراسر مرزهای ایران و عراق مشغول کنترل عبور ومرورهای قانونی و یا غیر قانونی ایرانیان و غیر ایرانیان (بعضا القاعده !) به عراق و بالعکس بودند. در غیاب نیروهای گرجی این مهم را خود امریکائی ها باید بعهده بگیرند ، که ممکن است آن هم باعث مجاورت و احتمالا اصطکاک بین طرفین شود. همانطوریکه دستگیری یازده ملوان انگلیسی توسط نظامیان مشتاق ترفیع درجه و قدرت نمائی ، میتوانست به یک بحران بزرگ منتهی شود که خوشبختانه توانسته شد ، مهار بشود . دستگیری یکی دو سرباز امریکائی که به عمد و یا سهو (1) وارد خاک ایران شده باشند ، و یا توسط برادران ذوب شده در ولایت فقیه در خاک عراق ربوده شوند ، میتواند آتش جنگ را بر افروزد. همانطوریکه ربودن دوسرباز اسرائیلی به ویرانی بیروت و بکشته شدن هزاران تن از لبنانیان انجامید.
کسانی که نمی توانند از سود و زیان چنین معاملاتی سر دربیاورند که آیا نجات دو سرباز ارزش آنرا دارد که دولتی وارد جنگ با کشور همسایه شود ، اصولا تعریف درستی از معنی دولت در هر کشوری ندارند. دولت تنها قدرت فائقه در یک خاک است. هر دولتی که به یک نیروی داخلی یا خارجی اجازه بدهد در قلمرو او قدرت مطلقه اش را بچالش بکشد. اصولا وجود خود را نفی کرده است. هیچ دولتی اجازه نفی خودش را بدیگران نمی دهد ، چه دموکراتیک باشد و چه استبدادی. اگر غیر از این بود بایستی دولت فخیمه انگلیس قدرت را در ایرلند به شورشیان وا میگذاشت ویا دولت اسپانیا در باسک و کاتالان ، فرانسه در کورس ویا روسیه در چچن. هر قدر انگلیس اندر بازبدست آوری قدرت فائقه خود در ایرلند جنوبی حق داشت و دارد ، همینقدر هم گرجستان در بدست آوردن قدرت فائقه خود در اوستیا دارد و روسیه متجاوز است. وجود جدائی طلبان در ایرلند و گسیل ارتش انگلیس بر علیه آنان نه به امریکا و نه بروسیه اجازه مداخله نظامی را نداد. اینجا هم اعزام نیروی نظامی گرجستان به یک ولایت آن ، نباید بروسیه اجازه تجاوز بخاک دیگری را بدهد.

صنمی

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

کسب اولین مدال طلای المپیک توسط جودوکار آذربایجانی

النور محمدی جودوکار آذربایجانی با شکست دادن وانگ کیچون از کره جنوبی در بازی پایانی وزن 76 کیلو, مدال طلای این رشته را کسب کرد.

۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

اعلان جنگ پ.ژ.ا.ک به ملت آذربایجان

م. مرادی
گسترش حملات تروریستی حزب حیات آزاد کردستان (پ.ژ.ا.ک) در غرب آذربایجان نوعی اعلان جنگ این گروهک تروریستی به ملت آذربایجان است که می خواهد با گسترش نا امنی، وحشت و ترور برای خویش در خاک آذربایجان جای پائی را باز کند و با پروپاگاندای هدفمند در میدیاها خارجی غرب آذربایجان را به عنوان کردستان بشناساند این دقیقا میراث تفکرات گروه تروریستی پ.ک.ک در سه ده گذشته بوده است که حالا به این گروهگ تروریستی به ارث رسیده است.
این گروهک ادعا می کند که برای دموکراسی در ایران می جنگد ولی تمامی حملات خود را در استان آذربایجان غربی ترتیب می دهد و در آنجا در به خشونت، ترور و نا امنی می زند، بسیاری بر این عقیده اند که این گروهگ با قاچاقچیان انسان و مواد مخدر به اروپا و ترکیه رابطه تنگاتنگی دارد و از این مساله سود می برد و از قاچاقچیان پورسانت می گیرد.
پ.ژ.ا.ک با ایجاد کمین یا مین گذاری بر جاده ها به پیشواز ترور میرود و با شهید کردن سربازانی که به اجبار در آن منطقه خدمت می کنند چهره کریه تروریستی خویش را نمایان می کند و در عوض بیانیه می دهد که با اعدام در ایران مخالف است، دم خروس را باورم کنیم یا قسم حضرت عباس را؟ گروه تروریستی که خود انسانهای بی گناه را می کشد با اعدام مخالف است، گل بود به سبزه نیز آراسته شد. گروه تروریستی دم از حقوق بشر و دموکراسی می زند آنهم برای ایران ولی در آذربایجان غربی جان انسانهای بی گناه را می گیرد این دروغ پردازیهای برای پنهان کردن چهره زشت تروریستی خود می باشد.
پ.ژ.ا.ک اگر با جمهوری اسلامی می جنگد مسئولان بلند پایه جمهوری اسلامی در تهران تشریف دارند لطفا تشریف بیرند به تهران و در آنجا هر کار می خواهد با مسئولان جمهوری اسلامی انجام دهند مسئولان جمهوری اسلامی در آذربایجان غربی نیستند، این سربازان بیگناه که به اجبار در آنجا ها خدمت می کنند مسئولان جمهوری اسلامی نیستند. چرا با جبن و ترس برای سربازان بی گناه تله انفجاری می گذارند بعد فرار می کنند به پشت کوهها، اگر عرضه جنگ دارند و می خواهند با مسئولان بلندپایه سپاه در تهران بروند تسویه حساب کنند این سربازان بی گناه نیروی انتظامی چه گناهی کرده اند؟
این کارهای پژاک دقیقا نه بر علیه جمهوری اسلامی است بلکه می توان به جد گفت که اینها با مردم منطقه جنگ می کنند برای مردم منطقه ایجاد نا امنی می کنند و پوشش امنیتی ایجاد می کنند برای قاچاق انسان و مواد مخدرف چند روز پیش در استانبول ترکیه در داخل کاتینر یک تریلی بیش ۱۵ نفر پاکستانی که از ایران به آنجا قاچاق شده بودند جا باختند و بیش از ۷۰ تفر آنها هم در حالی که بیحال شده بودند در داخل کانتینر پیدا شدند! همه این کار با پوشش امنیتی پ.ک.ک و پ.ژ.ا.ک صورت می گیرد٫ شاید هم با همدستی اینها صورت می گیرد این گروه های تروریستی تراژدی انسانی می آفرینند و بعد بر نبود دموکراسی و حقوق بشر در ایران خون گریه می کنند و دست به اسلحه می برند برای ایجا دموکراسی دقیقا این کار اینها تبدیل به کمدی می شود باید دنیا را از این گونه کارهای آنها آگاه کرد قاتل انسانها مدافع حقوق بشر می شوند همه چیر در هم می آمیزد تراژدی تبدیل به کمدی می شود باید هم گریه کرد هم خندید.
علاوه بر این٫ چندی پیش بیش از ۵۰۰ کیلوگرم هروئین از داخل یک بیل مکانیکی که به خاطر خرابی به بر روی یک تریلی به شهر وان ترکیه حمل می شد٫ توسط سگهای مخدر یاب پیدا شد و راننده گفته بود که اینها همه از ایران آمده اند! این همه مواد مخدر بدون همکار پ.ژ.ا.ک و پ.ک.ک نمی تواند از مرز که توسط اینها کنترل می شود عبور کند ارزش این مواد حدود ۵ میلیارد تومن می باشد این همه پول به جیب تروریستها می رود و با آنها اسلحه می خرند و ملت آذربایجان را نشانه می گیرند.
از اوایل انقلاب ایران تابحال به خاطر وجود نا امنی و ترور بسیاری از ساکنان روستاهای خانا (پیران شهر) خانه و آبادی خود رها کرده و به نقاط امن پناه برده اند ویا به تهران و جاهای دیگر مهاجرت کرده اند جدیدا هم باز پ.ژ.ا.ک شبها قطاع الطریق شده است راهزنی می کند جیب مسافران و رانندگان بدبخت را خالی می کند و بعد از کارگران بیچاره در ایران و کردستان حمایت می کند شما که خود جیب راننذگان و مسافران را خالی می کیند در شب مهتابی دزدی می کنید و در روز آفتابی تهدید می کیند، چه شده که شما هم به صف حامیان کارگران بدیخت پیوسته اید؟ می خواهید از این طریق برای خویش مشروعیت دست و پا کنید؟ تحت مسائل حقوق بشری استتار می کنید تا ملت آذربایجان شما را نشناسد؟
کمیته دفاع از غرب آذبایجان در طول یک سال گدشته خوب مشت این گروه و حامیان آنها را باز کرده است. من از دور دست این عزیزان را می بوسم ولی باید بیشتر فعالیت شود باید محل تجمع قاچاقیچان انسان و مواد مخدر مشخص و به پلیس گزارش شود باید اینها در آذربایجان احساس ناامنی کنند نباید آذربایجان برای قاچاقچیان و تروریستها محلی امنی باشد باید هر جا دیده شدند به پلیش گزارش شود و اگر پلیس وارد عمل نشد ملت را آگاه کرده و خود به حساب اینها برسند.
هر خارجی که در غرب آذربایجان دیده شده که بیشتر اینها در پشت ماشینهائی که چادر دارند قایم می کنند تا به مرز برسانند باید به مردم آگاهی داد اگر دیدند فورا به پلیس گزارش شود چرا که پول این قاچاق انسان به جیب تروریستها می رود. من خود در صوفیان شاهد بودم که از جعبه زیر یک اتوبوس بیش از ده نفر را پیاده کرده با عجله سوار یک نیسان کردند و به طرف ارومیه بردند. این کارها باید فورا اگر مشاهد شده گزارش شود حتی مواد مخدر هم از اخباری موجود بود باید در اختیار پلیس قرار گیرد این کارهای به عهده فرزندان شجاع آذربایجان است که در غرب آذربایجان مدافع خاک آذربایجان شده اند و تحت نام “کمیته دفاع از غرب آذربایجان” به وظیفه سنگین خویش ادامه می دهند کار این عزیزان واقعا ستودنی است می توان گفت یکی از کار های مثبتی است که تابحال در حرکت ملی آذربایجان توسط فعالین غرب آذربایجان در حال انجام است.
کمیته باید هسته های مقاومت در شهرها و محلات، روستا ها را گسترش دهد و آموزش های لازم را به اعضا خود در مورد ترور، مواد مخدر، قاچاق انسان بدهد تا این زالوصفتان در این منطقه احساس نا امنی کنند و جل و پلاس خود را جمع کرده به محلهای خود برگردند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

جنگی که آماده اش نبودیم شروع شده است

جنگ شروع شده است، خون ریخته میشود، ترس پیشروی میکند، خاک اشغال میشود، آینده تباه میشود و ما هنوز هم آماده نیستیم!
سالهاست که فریاد میزنیم دفاع مسلحانه باید به یک اعتقاد سیاسی در حرکت ملی آذربایجان تبدیل میشد، کو گوش شنوا؟
سالهاست که میگوئیم با دشمن مسلح نمیتوان بدون داشتن اسلحه مذاکره کرد، کو عقل سلیم؟
سالهاست که نشان میدهیم خاکمان در حال اشغال است، کو چشم بصیرت؟
سالهاست که میبینیم دشمنان ما متحد شده اند هر چند موقتی، کو اتحاد واقعی در حرکت به اصطلاح ملی آذربایجان؟
ولی، دیگر تمام شد. با فعالان به اصطلاح ملی-مدنی که حتی قادر به درک اتفاقات مربوط به منطقه نیستند اتمام حجت شده است. امروز نوبت جوانان دلیر و با غیرت آذربایجان است تا رهبری حرکت ملی را در داخل مرزهای آذربایجان به دست بگیرند.
دشمن تا بن دندان مسلح است، مسله به انواع سلاحهای سبک و سنگین، برخوردار از امکانات اطلاعاتی غربیها، برخوردار از امکانات فارسها و دارا بودن اعتقاد به سرزمین نداشته اش! این سرزمین در خاک من و توی آذربایجانی ایجاد میشود و ما هنوز ساکت نشسته ایم! حماقت است یا ترس؟ انسانیت است یا جهالت؟
آذربایجان چند ماه است که شاهد عملیات تروریستی اکراد میباشد ولی اخبار مربوط به حملات تروریستی اکراد به صورتی مرموز از سوی رژیم شوونیست فارس متنشر نمیشوند و حتی به گونه ای برعکس جلوه داده میشوند.
چند ماه است که تروریستهای کرد میدان جنگ را به خیابانهای آذربایجان کشانده اند. چند ماه است که تعداد شهدای تورک (سربازانی که بدون حق انتخاب و به عنوان گوشت قربانی در تیررس تروریستها قرار میگرند) افزایش یافته است. آیا نباید پرسید که چرا سربازان تورک را بدون اطلاعات و آموزش کافی، بدون مهمات و پشتیبانی لازم در مقابل تروریستهای مسلح و آموزش دیده قرار داده میشوند؟ آیا نباید برای حفظ جان فرزندانمان که در سیستم شوونیسم مجبور به انجام وظیفه هستند اقدامی بکنیم؟
سالها پیش که بحث مسلح شدن حرکت ملی را پیش کشیدم از سوی اکثر فعالان به اصطلاح ملی مورد حمله قرار گرفتم. اتهامات بیشماری به من نسبت داده شد و حتی به خاطر تخریب “چهره مدنی حرکت ملی آذربایجان” تهدید به محاکمه شدم! امروز، تقریبا تمامی آن به اصطلاح فعالان سکوت کرده اند. دیگر نیمتوانند امثال مرا متهم نمایند جون خود فهمیده اند که برنامه مسلح شدن حرکت ملی امری لازم و ضروری بود، که خود موجب شکست آن شده اند و امروز در پیشگاه ملت آذربایجان شرمنده میباشند! آیا باید به این خائنان، هرچند اقداماتشان عمده نبوده باشد، دوباره فرصت تصمیم گیری داد؟ فکر نمیکنم دیگر لزومی به پرسیدن نیز باشد. آزموده را آزمودن خطاست!
امروز نمیخواهم عزای دیروز را بگیرم، تیر رها شده از کمان را نمیشود برگرداند! اما، میشود برای امروز و فردا حرکت کرد، برنامه ریزی کرد، اهمیت اتفاقات تروریستی اخیر را به ملت آذربایجان گوشزد کرد و مهمتر از همه باید جوانان داخل آذربایجان را آنگونه که هستند شناخت. آنها به خاطر تغییر و تحول در مرکز رهبریت حرکت ملی دچار نوعی سرگردانی و تجزیه شده اند، باید این مشکل عمده را از پیش پای آنها برداشت.
آیا از خود پرسیده اید که اگر اکراد با رژیم آخوندی میجنگند، چرا هیچ اقدام تروریستی از سوی آنها در سنندج و کرمانشاه و دیگر شهرهای به اصطلاح کردستان ایران انجام نمیدهند؟ آیا از خود پرسیده اید که چرا اقدامات تروریستی اکراد در شهرهای آذربایجان، نظیر سویوغ بولاغ (مهاباد)، سولدوز (نقده)، اورمو (ارومیه)، ماکی (ماکو) و … انجام میگیرند؟ اصلا به طرز تغییر اسامی و بافت جمعیتی در این مناطق اندیشیده اید؟
ایجاد اتحاد یکی از اصولی است که باید اساس و شالوده حرکت ملی را تشکیل دهد. از هر فکر و اعتقادی که هستید، باید به یک “اصل ملی” ایمان داشته باشید. اختلافات عقیده ای و سیاسی نباید مانع از اتحاد ملی در برابر خطرات قابل لمس پیش روی آذربایجان باشد. و این “اصل ملی” که همه باید به آن معتقد و وفادار باشیم همانا “اتحاد برای دفاع از خاک و دارائی”های سرزمین مادریمان آذربایجان میباشد.
شاید هنوز دیر نشده باشد، شاید هنوز فرصت جبران اشتباهات عمده به اصطلاح فعالان ملی! وجود داشته باشد. شاید… ولی، آیا با این شاید ها میتوان جلوی کشتار ملتمان و اشغال سرزمینمان را بگیریم؟ آیا میتوانیم دشمن را در جای خود فلج نمائیم؟ نه، با شاید نمیشود ولی با بایدها خواهیم توانست.
باید دشمن را در مراکز متعلق به خودش درگیر مشکل کنیم، باید منافع آذربایجان را تعریف کرده و از آنها در سرتاسر کره خاکی دفاع کنیم، باید به نوعی قدرت حمله دفاعی حرکت ملی آذربایجان را به دنیا نشان دهیم. آنوقت است که ما نیز برای مذاکره در باره اوضاع منطقه به میزگردهای محرمانه دعوت خواهیم شد.
امروز ما هیچ امتیازی به دست نیاورده ایم، حتی برعکس، امتیازات بسیاری نیز وام داده ایم! آیا وقت آن نرسیده است تا خود را آماده معامله با قدرتهای بزرگ کنیم؟ اگر برای معامله آماده شویم، چه چیزی در دست داریم که برای آن بازاریابی کنیم؟ هیچ!
برای معامله های دو طرفه باید هر دو طرف متاعی داشته باشند! متاع قدرتهای بزرگ “بسیار” است، ولی محتاج “چیزهای بسیار کوچک” نیز هستند. این “چیزهای بسیار کوچک” در دستان ما باید باشند! با نگاهی به سالهای اخیر میتوانید منظور مرا از “چشرهای بسیار کوچک” متوجه شوید.
کوزوو مستقل شد، چگونه؟ آیا نمیدانیم که این منطقه سالها مبارزه نظامی کرده است؟ آیا نمیدانیم با قدرتهای بزرگ معامله کرده است؟ آیا نمیدانیم رهبر فعلیش یک نظامی بوده که حتی امکان محاکمه شدنش در زمان اختلاف با قدرتهای بزرگ وجود دارد؟ چرا چشم و گوش میبندیم و به فال و استخاره پناه میبریم؟
زمانی که صحبت از حق و حق خواهی است، همه شعار میدهیم که اجدادمان گفته اند، تاریخمان میگوید و فرمانده دلیر آذربایجان بای بک میگوید: “حق را نمیدهند، بلکه، حق را باید گرفت”! ولی زمانی که صحبت از عمل به شعار میرسد، دیگر از اجداد و تاریخ و شجاعان آذربایجان خبری نیست، همه در سوراخهای خود پنهان میشویم!
سالهاست که میبینیم اکراد مشغول ترور و قتل افراد غیر دولتی هستند! میبینیم که مناطق عملیاتی آنه نه در خاک به اصطلاح کردستان! که در خاک تاریخی تورکها است. نقشه را بگذارید پیش رویتان و ببینید که فعالیت گروهکهای تروریستی کرد در کدام مناطق انجام میگیرند!
مگر سویوغ بولاغ را نمیخواهیم؟ آیا به همین راحتی باید بخش مهمی از سرزمین خود را به بیگانگان تروریست پرور! واگذار کنیم؟ چرا از خانا نمیگوئیم و به اورمو بسنده میکنیم؟ چرا از قروه و بیجار نمیگوئیم و به سولدوز بسنده میکنیم؟ در حالی که در سولدوز همیشه بیدار نیز ماها! کاره ای نیستیم و این مردم و جوانان غیور آن خطه هستند که با جان خود از سرزمین ما! دفاع میکنند!
دوستان، همنژادان، هم تاریخان، هم کیشان، هم میهنان، و هر هم.. که هستید، چرا هر روز بیشتر از دیروز خود را محدود میکنیم؟ چرا در زمانی که همه در حال گسترش مرزهای مختلف خود، اقتصادی، سیاسی و جغرافیایی هستند ما در لاک خود بیشتر فرو میرویم؟
منافع ملی ما باید در خارج از مرزهای آذربایجان تعریف شوند. نباید از دشمن در داخل مرزهایمان استقبال کنیم! جنگی اگر در بگیرد، بایستی که در خاک دشمن باشد.
این ترس است که دیگران را مجبور به معامله مینماید! آیا قادر به ایجاد ترس در دل دشمنان قسم خورده مان هستیم؟ آیا قادریم با استفاده از حربه ایجاد ترس در خارج از مرزهای آذربایجان، اشغالگران را مجبور به عقب نشینی کنیم؟
بس است، مسلح شدن برای دفاع از سوی هیچ ارگانی محکوم نخواهد شد.
نگاه کنید به مسلح شدن اعراب توسط آمریکا و دول غربی که شعار “عدم گسترش سلاح”شان گوشها را کر کرده است! نگاه کنیده به بریتانیا که شعار “انهدام سالاحهای هسته ای” میدهد در حالی که همه ساله میلیاردها دلار صرف تحقیقات و ساخت سلاحهای فوق پیشرفته اتمی میکند! نگاه کنید به کشورهای عربی که شعار “خاورمیانه عاری از جنگ” میدهند در حالی که خود افروزنده جنگ هستند! نگاه کنید به روسیه و غرب و چین و هند و اسرائیل و پاکستان و کره و ایران و … که شعار “حق عمومی زندگی در دنیای با صفا” میدهند و سر مردم با با بحثهای هسته ای و غنی سازی گرم میکنند ولی در پشت پرده مشغول ساخت و آزمایش صدها نوع سلاح خطرناکتر از بمب اتمی هستند! نگاه کنید که چگونه ساطمان ملل را حربه ای کرده اند بر علیه ملل! آیا میدانید که در طول تاریخ تشکیل سازمان ملل متحد، نصف قطعنامه های صادره را فقط آمریکا وتو کرده است؟ این چه سازمان مللی است که حقوق یک کشور را بر حقوق صدها ملت عضو آن سازمان ارجحیت میدهد؟ چرا خودمان را گول میزنیم و برای دموکراسی غرب و شرق و جنوب و شمال سینه میدرانیم؟
عزیزان من، ارمنستان نفت و گاز و سلاح و آذوقه و .. خود را رایگان یا ارزان از رژیم فارس دریافت میکند! این اصل بقا است، باید که دوست و متفقی داشته باشی! ولی آیا پرسیده ایم که اینهمه کمک، که در حقیقت برای دشمنی با آذربایجان به ارمنستان ارسال میشود چگونه به دست آنها میرسد؟ از چه راهی عبور داده میشود؟ چرا باید دشمن ما با استفاده از خاک ما مسلح شود؟ سالها پیش پرسیدم که چرا کامیونداران آذربایجانی برای حمل بار به ارمنستان سر و گردن میشکنند؟ سالها پیش پرسیدم که چرا هیچ یک از آن کامیونها، به صورت اتفاقی، پنچر نمیشوند؟ سالها پیش پرسیدم که خط لوله گاز ارسالی به ارمنستان که از خاک آذربایجان میگذرد چرا دچار نقص فنی نمیشود؟ هنوز جوابی به این سوالاتم نیافته ام! آخر باید به همه نشان دهیم که ما انسانیم و آنهایی که روز به روز ثروتمندتر، قویتر و دارای سرزمین گسترده تر میشوند حیوان! ببینیم انسان پیشرفت کرده است یا حیوان، و آنگاه ببینیم آیا در این ادعای پوچ اشتباهی وجود دارد یا نه!
لابیگری، ایجاد گروههای فشار، ایجاد مراکز دفاعی و ایجاد کانالهای بهره مندی از به روزترین اطلاعات را باید جدی بگیریم. هر یک از اینها به تنهایی قدرت کافی نداشته و حتی باعث شکست قطعی نیز خواهند شد. در حالی که، اگر همه آنها را با هم داشته باشیم، میتوان گفت ۸۰ درصد مبارزه برای آزادی را برده ایم!
دشمن در خیابانهای آذربایجان تردد میکند، آیا قدرت شناسائی و دفع آنها را داریم؟
دشمن دارای جاسوس در میان سازمانها و ادارات در آذربایجان است، آیا قدرت شناسائی و بی اثر کردن آنها را داریم؟
دشمن دارای نقشه های طولانی مدت برای اشغال آذربایجان دارد، آیا نقشه های اشغال یا نا امن کردن خاک دشمن را داریم؟
دشمن دارای حق دفاع از منافع خود تعریف کرده است، آیا ما حق دفاع از منافع رسمی و غیر قابل انکار خود را داریم؟
اصلا، این حق را چه مرکزی به دشمن داده است تا منافع خود را در داخل سرزمین ما جستجو کند؟
روز به روز داریم از منافع خود عقب نشینی میکنیم و من، تنها مسئول این شکست را فعالانی میدانم که از ترس و یا به خاطر خدمت به بیگانگان، حرکت ملی را فلج کرده اند. درمان حرکت ملی با ایجاد اتحاد دیگر باره ممکن خواهد بود ولی متاسفانه امروز هم شاهدیم که همان فعالان خائن از اتحاد جلوگیری میکنند!
خبری مسرت بخش را با شما در میان بگذارم و مقاله ام را به پایان ببرم. سالها بود که تلاش میکردیم مرکز فرماندهی را از دستان بیکفایت خارج نشینان ترسو در آورده و به جوانان داخل آذربایجان تسلیم کنیم. تسلیم جوانانی کنیم که روز و شب با شوونیسم فارس و تروریسم کرد دست و پنجه نرم میکنند، دارای دیدی واقعیتر به مسائل داخلی هستند و امروزه به آن درک از حرکت ملی رسیده اند که صبر بی حاصل را نفی میکنند.
امروز رهبری حرکت ملی در داخل در حال تشکیل و قوی شدن است. درخواست این است که برای هر چه قدرتمندتر شدن این هسته مرکزی همه با هم باشیم و هر گونه کمکی را از آنها دریغ نداریم. ما خارج نشینان اگر بخواهیم بانی خیری برای حرکت ملی باشیم، همان بهتر که از نظر سیاسی، اقتصادی و بین المللی به حرکت ملی با رهبریت داخلی خدمت کنیم.
من مخالف این هستم که بلایی که سر افغانستان و عراق آمد بر سر آذربایجان نیز بیاید! یعنی نمیخواهم عده ای خارج نشین بی خبر از رنج ملت آذربایجان را به عنوان شورای رهبری آذربایجان و حتی دولت موقت آذربایجان مشاهده کنم! مبارزه ما باید همه سویه باشد و از تمرکز بر یک مدخل پرهیز کنیم. باید مبارزه مان را به خارج از مرزهای تاریخی خود گسترش دهیم. تورکهای آذربایجان در همه جا هستند و همه به نوعی به مام وطن وفادارند. آنها میتوانند حافظ منافع آذربایجان باشند.
مسلح شدن برای دفاع، اصلیترین اقدام “حرکت ملی متحد آذربایجان” است!

تبریزلی بای بک

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

بازگشت 550 ميليارد ريال از اعتبارات ملي آذربايجان شرقي به خزانه دولت

مسعود پزشكيان امروز در جمع خبرنگاران اظهار داشت: در جلسه‌اي كه با حضور تعدادي از نمايندگان مردم استان در مجلس شوراي اسلامي، استاندار و برخي مديران اجرايي استان آذربايجان شرقي در كليبر برگزار شد، اعلام شد كه تا تير ماه امسال 550 ميليارد ريال از اعتبارات اختصاصي دولت به دليل عدم استفاده بازگشت مي‌خورد.
وي ادامه داد: بر اساس مذاكره‌هايي كه با مسئولان زيربط صورت گرفت، مقرر شد تا در نخستين گام، از بازگشت اين اعتبار بزرگ جلوگيري شود و در مرحله بعد در خصوص عدم استفاده چنين اعتباراتي در استان بحث و بررسي صورت گيرد.
نماينده مردم تبريز، اسكو و آذرشهر در مجلس شوراي اسلامي با اشاره به جلسه‌هاي متعدد برگزار شده ميان نمايندگان استان گفت: در 5/1 ماه گذشته نمايندگان استان آذربايجان شرقي در مجلس شوراي اسلامي به ميزان چهار سال گذشته تشكيل جلسه داده و مسائل و مشكلات منطقه را بررسي كرده‌اند.
وي به برگزاري دو جلسه با صاحبان صنايع و معادن دستگاه‌هاي صنعتي دولتي اشاره كرد و افزود: در اين جلسه‌ها كه 9 نفر از نمايندگان استان حضور داشتند، مقرر شد تا در سه هفته آينده، مسائل و مشكلات حوزه صنعت استان تدوين شده و براي بررسي و بحث در جلسه آتي آماده شود.
پزشكيان با بيان اينكه سال 1364، استان آذربايجان شرقي دومين استان صنعتي كشور بود و هم اكنون به رتبه ششم سقوط كرده است، افزود: پنج استان پيش از آذربايجان شرقي نيز 80 درصد سهم صنعت كشور را در خود جاي داده‌اند و با اين حساب بايد گفت، وضعيت صنعت استان بسيار نگران كننده است.
وي توليد را زيربناي تحول و توسعه در هر منطقه‌اي خواند و اضافه كرد: اگر رونق اقتصادي بازگردد، ديگر شاهد رشد مهاجرت و بيكاري نيستيم.
نماينده مردم تبريز، اسكو و آذرشهر به اعتبار 45 هزار ميليارد ريالي مصوب دولت براي جبران خسارت‌هاي خشكسالي و سرمازدگي اشاره كرد و افزود: از مديران اجرايي حوزه كشاورزي خواسته‌ايم تا آمار و ارقام مربوط به ميزان خسارت‌هاي وارده به استان را اعلام كنند تا با اتكا به اين آمار سهم عادلانه استان را جذب كنيم.
وي همچنين با انتقاد از خاموشي‌هاي مكرر برق در استان آذربايجان شرقي گفت: در جلسه‌اي كه پيرامون خاموشي‌هاي برق با حضور مسئولان و مديران اجرايي صنعت برق استان انجام شد، دلايلي كه مطرح شد قانع كننده نبود و به همين دليل خواستار دلايل قانع كننده شديم.
وي با ناعادلانه خواندن ميزان اين خاموشي‌ها در استان تأكيد كرد: قرار نيست در كشوري كه شعار عدالت و اعتقاد داده مي‌شود، ناعادلانه عمل شود.
پزشكيان افزود: اگر بتوانيم با دلايل علمي و منطقي سهم خود را جويا شويم به حتم سهم عادلانه خود را جذب مي‌كنيم.
رئيس مجمع نمايندگان استان آذربايجان شرقي در ادامه به تغيير مديريت‌ها با نظر نمايندگان مجلس اشاره كرد و گفت: نمايندگان تلاش دارند تا در عزل و نصب مديران اجرايي استان دخالتي نداشته باشند و تاكنون مديران در استان بر اساس سلايق روي كار آمده‌اند كه وضعيت كنوني براي استان حاصل شده است.
وي اظهار داشت: هر مديري شاخص‌هاي ويژه‌اي دارد كه بايد بر اساس آن شاخص‌ها انتخاب شود و وظيفه نماينده همكاري با اين مديران در راستاي حل مشكلات مردم است.
پزشكيان تأكيد كرد: اشخاص در مديريت مطرح نيستند بلكه بايد رونق اقتصادي، توسعه و اشتغال را به استان بازگردد.
وي با اشاره به جلسه‌هاي مجمع نمايندگان استان آذربايجان شرقي گفت: بر اساس اطلاعاتي كه از مديران دستگاه‌هاي مختلف اجرايي مي‌گيريم، اقدامات و نيازهاي ضروري بين نمايندگان تقسيم بندي مي‌شود تا مسئول پيگيري آن مسائل مشخص باشد نه اينكه هر نماينده‌اي مسئول رسيدگي به تمام امور و مشكلات باشد.
وي ادامه داد: بر اساس مصوبه‌اي كه به زودي از سوي استاندار به دستگاه‌هاي اجرايي ابلاغ مي‌شود، مديران اجرايي آذربايجان شرقي موظفند برنامه، استراتژي‌ها و چارچوب خود را در قالب يك برنامه و چشم انداز با اهداف مشخص تدوين و ارائه كنند.
نماينده مردم تبريز، اسكو و آذرشهر افزود: با ارائه اين برنامه، وظيفه نظارتي نمايندگان نيز اصولي و مبتني بر برنامه و چارچوب مي‌شود.
وي در خصوص گزارش سازمان بازرسي استان آذربايجان شرقي پيرامون تخلف برخي مديران اجرايي استان گفت: پيدا كردن مقصر هنر نيست بلكه بايد گره كار را پيدا و چاره انديشي كرد.
نماينده مردم تبريز، آذرشهر و اسكو ادامه داد: زماني كه رئيس دانشگاه علوم پزشكي تبريز بودم، بيش از صد بار به ديوان محاسبات احضار شدم كه در همه موارد نيز هدفم خدمت به مردم و دانشگاه بوده است.
وي اظهار داشت: اين مايه تأسف است كه آبروي مديران فعال كه شايد در بين ده‌ها فعاليت مثبت، دو اشتباه نيز داشته باشند، برده شود.
پزشكيان در خصوص سفر رياست جمهوري به استان آذربايجان شرقي نيز گفت: پس از برگزاري جلسه با احمدي نژاد، مقرر شد كه جلسه‌اي مشترك با وزراي نيرو، كشور، كشاورزي، صنايع و معادن و بهداشت و درمان با نمايندگان استان در مجلس برگزار شود تا نيازها و مشكلات موجود جمع‌بندي شود و در سفر رياست جمهوري به استان مطرح و مورد تصويب قرار گيرد.
وي در خصوص تغيير يا ابقاي استاندار فعلي آذربايجان شرقي نيز تصريح كرد: نمايندگان قصد دخالت در امور اجرايي را ندارند اما از آنجا كه از سوي وزارت كشور درخواست شد، مجمع نمايندگان استان نيز پيشنهاد خود را اعلام كرد.
پزشكيان ادامه داد: پيشنهاد اول با توجه به فرصت كوتاه باقيمانده از دولت فعلي و همچنين عدم وجود شاخص‌هاي برجسته در كانديداهاي معرفي شده، ابقاي استاندار فعلي بود و در صورت تغيير، پنج كانديداي ديگر نيز مطرح كرديم.
وي با بيان اينكه انتظار داريم وزارت كشور به نظر نمايندگان احترام بگذارد، افزود: با توجه به اينكه وزارت كشور از نمايندگان پيشنهاد خواسته بود، بنابراين عدم اعمال نظر نمايندگان بي‌احترامي شمرده مي‌شود.