۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

توزيع گاز در خرمشهر و آبادان به شيوه سي سال پيش

قيمت يك كپسول هجده كيلويي گاز در كوچه‌ها و محلات آبادان و خرمشهر، به پانزده هزار ريال رسيده و گاري‌هاي دوره‌گرد به شیوه گازفروشان سي سال پيش، كپسول گاز را به مردم خرمشهر عرضه مي‌كنند.
در حالي كه آبادان و خرمشهر در كنار منابع عظيم نفت و گاز قرار دارد، پروژه گازرساني به اين شهر، به صورت قطره‌چكاني انجام مي‌شود و مردم رنج كشيده اين شهر كه از بسياري از امكانات اوليه محروم هستند، مشكل گاز را دوچندان بايد تحمل كنند.
گازفروشان دوره‌گرد به نسبت وجدان و انصاف خود، كپسول‌هاي گاز را از دوازده هزار تا پانزده هزار ريال در كوچه‌ها به فروش مي‌رسانند.
آنان با زدن ميله‌اي آهني به كپسول‌هاي گاز درون گاري خود، با ايجاد سر و صداي بسيار، موجوديت خود را در خيابان‌ها، كوچه‌ها و محلات آبادان و خرمشهر اعلام مي‌كنند.
يكي از اين دست‌فروشان مي‌گويد: گاز در شهر كم است و عوامل طرح سبدي سيلندرهاي خود را به مسافركش‌هاي شخصي مي‌فروشند يا اگر به ما بدهند، گرانتر عرضه مي‌كنند. مردم نيز مي‌بينند در اين هواي گرم و آلوده منطقه برايشان صرف نمي‌كند كه با دادن هزينه تاكسي، در نوبت ايستاده و اين‌گونه گاز تهيه كنند و ترجيح مي‌دهند از ما خريد كنند، چرا كه ما كار آنان را ساده‌ كرده‌ايم و گاز را جلوي منزلشان تحويل مي‌دهيم.
مسئولان منطقه با بي‌تفاوتي، شاهد اين وضعيت هستند و نظارتي نيز بر مراكز توزيع طرح سبدي نيست و مردم مجبور شده‌‌اند براي يك كپسول گاز، تا پانزده هزار ريال هزينه كنند.

فارسی کنونی به صورتی مصنوعی و فرهنگستانی ساخته شده است

این زبان را در دربار سامانیان، با اهدافی که به تشریح خواهم آورد، ساخته‌اند، پیش از قرن چهارم هجری هرگز نبوده است و درست به همین سبب، از همان زمان، بومیان ایران، آن را فارسی دری، یعنی زبان رایج درباریان خوانده‌اند و در سراسر تاریخ این سرزمین این زبان جز در دربار و نزد شعرا و دیگر روابط فرهنگی رسمی و دولتی کاربرد نداشته است، و مردم، درست مانند امروز، با زبان‌های بومی خود، از ترکی و گیلکی و مازندرانی و کردی و عربی و بلوچی و لری رفع نیاز کرده‌اند

تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتب‌خانه‌ای به عنوان زبان دانایی آموخته نمی‌شد، آن را زبان محاوره و گفت‌و‌شنود و داد و ستد می‌شناخته‌اند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتب‌خانه‌ی ملاباجی، تا عالی‌ترین حوزه‌های علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز کتیبه های هخامنشی، با زبان بومیان این نجد و با زبان فارسی کنونی بی ارتباط است؛ معلوم کرده ام در دورانی که مورخین و شرق شناسان دغل، به غلط اشکانی شناخته اند، هیچ نشانی از حکومت و هویت و خط و زبان ملی دیده نمی شود و به زودی درکتاب ساسانیان معلوم خواهم کرد که فقیرترین عهد ایران، به آن زمان ظهورکرده است. پس از آن همه ادله و اسناد محکم تر از سرب، که هر ادعایی درباره‌ی خط و زبان و کتابت ملی پیش از اسلام را، از هستی و هویت ساقط می کند، هنوز می‌شنویم که می‌گویند در قرآن واژه های فراوان فارسی یافت می شود!!! بی این که پیشاپیش متنی معرفی کنند و بیاورند اثباتگر این که پیش از اسلام، اصولاً خط و زبان و گنجینه‌ی لغت فارسی داشته‌ایم و یا لااقل ده واژه از آن لغات فارسی را که می‌گویند در قرآن آمده، به وضوح معرفی کنند

حالا اگر اجل امان دهد، در ورود به دوران پس از اسلام، خواهم گفت که فارسی کنونی هرگز پیش از سلسله‌ی سامانیان نبوده و خواهم گفت که این همه دست به دامنی و استمداد زبان فارسی از گنجینه‌ی لغت و قواعد زبان عرب از آن است که فارسی کنونی به صورتی مصنوعی و فرهنگستانی ساخته شده، نه با بهره‌ از گنجینه‌ی لغت ملی و بومی مردم این نجد. این زبان را در دربار سامانیان، با اهدافی که به تشریح خواهم آورد، ساخته‌اند، پیش از قرن چهارم هجری هرگز نبوده است و درست به همین سبب، از همان زمان، بومیان ایران، آن را فارسی دری، یعنی زبان رایج درباریان خوانده‌اند و در سراسر تاریخ این سرزمین این زبان جز در دربار و نزد شعرا و دیگر روابط فرهنگی رسمی و دولتی کاربرد نداشته است، و مردم، درست مانند امروز، با زبان‌های بومی خود، از ترکی و گیلکی و مازندرانی و کردی و عربی و بلوچی و لری رفع نیاز کرده‌اند، فارسی را زبان جانشین بومی خویش نشناخته‌اند و مگر در صورت نیاز و برای رفع حاجت رسمی و دولتی خویش، به آن رجوع نداشته‌اند


باید دست کم چندان پیشینه‌ی بحث را شناخت که بدانیم تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتب‌خانه‌ای به عنوان زبان دانایی آموخته نمی‌شد، آن را زبان محاوره و گفت‌و‌شنود و داد و ستد می‌شناخته‌اند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتب‌خانه‌ی ملاباجی، تا عالی‌ترین حوزه‌های علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز بدین ترتیب اگر زبان گوهرین و توانای عرب، که در استحکام و قدرت آن همین بس که بگوییم زبان قرآن است، تنها گزینه‌ی جهان پهناور اسلام بوده و هنوز هم هست، از آن روست که هیچ فرهنگ و بیان و لغت دیگری قادر نبوده و نیست، که جان‌مایه‌ی قرآن را جواب دهد، و اگر گروندگان به قرآن، زبانی را گزیده‌اند که قادر به انتقال مفهوم آن متن متین دوران ساز بوده، پس رفتاری عاقلانه و طبیعی در پیش گرفته‌اند، نه ناگزیر و تحمیلی اگر این مختصر هنوز کفایت نمی‌کند، کافی است که معترض، لغات عربی را در گفته‌ها و نوشته‌های روزمره‌ی خویش بشمرد، تا معلوم او شود که تمامی واژگانی که بار بیان را به مقصدی می‌برد، عربی است و شرمساری بزرگ‌تر این که حتی با کوشش بسیار نیز به علت فقر بنیانی زبان فارسی، نمی ‌توان در جای هیچ یک از آن کلمات عرب معادلی نشاند، کوششی که ده‌ها خیال‌پرداز، از کسروی تا دکتر حسین روحانی، در تجربه‌ی آن ناموفق و ناکام ماندند این تکیه ی زبان فارسی به لغت عرب، شامل حروف و اوزان و دستور آن زبان نیز می‌شود و هر کلام منثور و یا منظوم به اصطلاح فارسی، چیزی جز کپی‌برداری از قواعد بیان، تقلید اوزان و صورت حروف عربی نیست. اگر کسی توانست در جای همین دو واژه‌ی «منثور» و «منظوم» جای‌گزینی توانا به فارسی بیاورد، که به شمایل جمله‌ای درنیامده باشد، من سخن خویش پس خواهم خواند و اگر نتوانست همان بس که شرمساری کشد اگر زبانی از هستی و هویت درونی خویش سیراب شود و اگر در میان مردمی با پیشینه‌ی فرهنگ کهن ثبت باشد، برای عرض اندام و اظهار وجود، مجبور به این همه رجوع و سجود در پیشگاه زبان دیگر نمی‌شد. به حق و صبر بکوشیم و توصیه کنیم. تا بیانی دیگر. والسلام

ناصر پور پیرار

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

درياچه اروميه 7 سال ديگر خشك مي‌شود

«7 سال ديگر درياچه اروميه به شوره زاري به وسعت 4 هزار كيلومتر مربع تبديل مي‌شود كه كمترين پيامد آن، تغيير آب وهواي منطقه، پيشروي نمك به سمت اراضي كشاورزي و تخريب آن و خالي شدن صدها روستا ازسكنه است.»
اين گفته رئيس پژوهشكده آرتمياي دانشگاه اروميه، بيش از هر چيز نشان از عمق فاجعه‌اي دارد كه آرام آرام يكي از زيباترين زيستبوم‌هاي كشوررا به كام خود مي‌كشد.
ناصر آق در گفت‌وگو با همشهري گفت: ورودي آب به درياچه اروميه در سال‌هاي پرآبي 6 ميليارد متر مكعب بود كه به همين اندازه هم تبخير وجود داشت؛ اما طي چند سال اخير به‌دليل ساخت سد دربالادست وجلوگيري از حق آبه، اين ميزان به يك ونيم ميليارد متر مكعب در سال كاهش يافته، اين در حالي است كه تبخير به همان ميزان وحتي بيشتر ادامه دارد. دراين ميان، آنچه به نگراني‌ها دامن مي‌زند خشكسالي وتقريبا به صفر رسيدن نزولات جوي است.
وي افزود: با آنكه شواهد موجود نشان مي‌دهد خشك‌شدن اين زيستبوم بي‌نظيرجدي است، اما اقدامات پيشگيرانه براي جلوگيري از اين فاجعه روند كندي دارد.
براي نمونه، قراربود بخشي از آب رود زاب را به سمت درياچه منحرف كنند اما مطالعات مرحله يك اين طرح حياتي پس از 4 سال به پايان رسيده وچنانچه با همين كندي ادامه يابد، عمليات اجرايي آن زماني به نتيجه خواهد رسيد كه كار از كار گذشته است؛ نوشداروي پس از مرگ سهراب!

پيشروي نمك

آق، با هشدار نسبت به وضعيت بحراني درياچه اروميه تصريح كرد: سطح آب درياچه درمقايسه با زمان مشابه در سال گذشته40سانتي‌متر پايين رفته است وبا توجه به خشكسالي پيش رو مشخص نيست تا پايان سال تاچه اندازه به وسعت خشكي‌هاي اطراف درياچه افزوده شود.
ميزان شوري آب نيز به 320 گرم در ليتر رسيده، به همين دليل كف درياچه درمناطق كم عمق از نمك پوشيده شده و درمناطق پرعمق هم رسوب‌گذاري نمك قابل مشاهده است.ضمن اينكه مي‌توان پياده بين جزاير تردد كرد در حالي كه تا پيش از اين عمق آب در حد فاصل اين جزاير به 5 متر مي‌رسيد.
به گفته اين پژوهشگر، شوري بيش ازحد سبب شده تا اين زيستبوم كه روزگاري ميزبان صدها هزار فلامينگو وهزاران پرنده كوچنده ديگر بود، اهميت خود را به‌عنوان يك مسير بين‌المللي پرندگان مهاجر از دست بدهد.
به خاطر همين وضعيت بحراني، جمعيت آرتميا دراين درياچه نسبت به سالهاي 75و76 تا40 برابر كاهش يافته است و با آنكه برداشتي صورت نمي‌گيرد، اگر اين ذخاير بازسازي نشود در آينده، اثري از اين آبزي ارزشمند باقي نخواهد ماند.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

نامه سرگشاده نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان به خامنه ای

صابر رستم خانلی ؛ نویسنده ؛ شاعر و نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان طی نامه سرگشا ده ای که روز 5 شنبه ( 1 می) در مطبوعات باکو منتشر شد نسبت به ادامه سرکوب ؛ تحقیر و تبعیض اعمال شده از سوی حکومت ایران نسبت به آذربایجانیها شدیدا اعتراض نمود.
رستم خانلی که اخیرا به سمت رییس کنگره آذربایجانیهای جهان برگزیده شده در این نامه به اشاره به سفر 10 سال پیش خود به استان اردبیل د رجریان وقوع زلزله سال 85 و بازدید از مناطق زلزله زده؛ نسبت به وضعیعت بسیار نامناسب معیشتی حال حاضر مردم این منطقه هشدار داد .
وی با اشاره به اینکه در آن زمان احمدی نژاد استاندار اردبیل بوده و حالا بعد از گذشت 10 سال که رییس جمهور ایران شده وضعیت مردم منطقه آذربایحان هیچ گونه بهبود نیافته است و بدتر شده است.
وی با انتقاد از حکومت ایران که خود را حکومتی اسلامی معرفی کرده – عمل نکردن به عدالت د رکنار برخی اعمال از سوی این حکومت را باعث بدنامی اسلام درسطح جهان معرفی نمود.
رستم خانلی با اشاره به فروپاشی شوروی سابق و یوگسلاوی ؛ عدم توجه به حقوق اقوام وملل غیر فارس از سوی حکومت ایران را سوق دادن این کشور به سوی تجزیه عنوان کرده و افزود: کنگره اذربایجانیهای جهان نمی تواند نسبت به وضع آذربایجانیهای ایران بی تفاوت باشد.
وی ممنوعیت تحصیل بزبان آذربایجانی ؛ سرکوب ؛ تحقیر و تبعیض را مهم ترین مشکلات آذربایجانیهای ایران برشمرده ست و خواستار اعطای آزادیهای مدنی و پایان تبیعضات اعمال شده نسبت به آذربایجان شده و در خاتمه نامه 7 صفحه های خود خطاب به خامنه ا ی نوشته است :

که از این ملت و خدا بترس.

منبع
http://www.mediaforum.az/articles.php?lang=az&page=00&article_id=20080430123023631

دانشگاه تبریز ، دانشگاه تبریز است !

احمد کرجلی

اخیرا آماری از سوی وزارت علوم و تحقیقات در مورد رتبه بندی دانشگاههای ایران ارائه شده است که دانشگاه تبریز را جایی در بین هشت دانشگاه برتر ایران نیست. این رتبه¬بندی حتی به مزاج مسولان بی¬عرضه دانشگاه تبریز هم خوش نیامده و آنها را به اعتراض واداشته است. البته به نظر می رسد آنچه که مورد اعتراض این مزدوران به اصطلاح مسوول می باشد نه صحت این رتبه بندی، بلکه اعلان آن بوده است. تردیدی نیست که این بی صفتان را این چنین رتبه بندی هایی - مثل اکثر موارد آماری مربوط به آذربایجان- بایستی محرمانه باشد. چرا که پرده از ماموریت بی شرمانه این مزدوران برداشته است...
دانشگاه تبریز اولین دانشگاه آذربایجان جنوبی، دومین دانشگاه کشور ایران از نظر سابقه و بزرگترین دانشگاه شمال غرب ایران است.
برخلاف آنهایی که تنها اسم دانشگاه تبریز را شنیده و آن را با دانشگاههای آزاد و پیام نور محلی خود مقایسه کرده اند، این آمار برای آنهایی که حداقل یکبار به دانشگاه تبریز آمده¬اند، کاملا نرمال و طبیعی نموده است.
قریب دو سال است که دانشجویان فعال این دانشگاه لفظ دانشگاه را برای این پادگان بکار نمی برند.
از فرمانده دانشگاه شروع می کنم؛
• رئیس دانشگاه تبریز، سرورالدین، دکترای خود را به دلیل آتش زدن مفتضحانه کتابخانه¬ای در لندن که کتابهای سلمان رشدی در آن بوده، گرفته است. دانشگاهی که ریاست آن به افتخار عمل ضد علمی و البته ضد انسانی و بر خلاف نظر اساتید واقعی دانشگاه بر مسند ریاست تکیه زده است، دیگر نباید امید به جایگاه علمی¬اش داشته باشد. سرورالدین دو سال قبل از انتصابش به فرماندهی دانشگاه، زمانی که تعیین رئیس دانشگاه به صورت انتخابی از سوی دیگر اساتید بود، در بین شش کاندیدا، پنجم شده بود.
• کسانی که ناچارا از سر بی مسئولیتی و کارشکنی دیگر درجه¬داران، قصد رویت رئیس دانشگاه را دارند، شاهدند که چگونه باید از هفت خان رستم بگذرند تا درباریان شاید برای یکماه بعد برایش وقت ملاقات در نظر بگیرند. رویه¬ای که ذهن انسان را به " خدایا! روا مدار که گدا معتبرشود"، قفل می¬کند.
• بعد از فتوای رئیس جمهور احمدی نژاد، دو-سه استاد واقعی این دانشگاه که شاید به خاطر پیوندهای عاطفی و البته مصون ماندن از تحقیرهای شهروندان درجه یک، هنوز در این دانشگاه مشغول بودند، به زور بازنشسته شدند. اساتید دانشکده ریاضی و مکانیک را که از مشهورترین دانشمندان این عرصه در ایران بودند، با بی ادبی هر چه تمامتر بازنشسته کردند.
• هیئت علمی استخدام شده، نه هیئت علمی بلکه بیشتر به هیئت عزاداری می مانند. بسیجیهایی که با هزار پاچه¬خواری به عنوان مدرس جذب شده اند، دانشگاه را به پایگاه بسیج تبدیل کرده اند. دیگر مانده است که با چفیه سر کلاس حاضر شده و قبل از شروع درس دعای ندبه بخوانند.
• اولین چیزی که برای یک تازه وارد در این دانشگاه جلب توجه می کند، گشتهای موتوری حراست است. بعد از تجمع بزرگ دانشجویان در اردیبهشت 85 که جرقه قیامهای ملی خرداد 85 را زدند تعداد این ماموران حراست چند برابر شده است. وظیفه این ماموران که حتی به کلاسها هم سرکشی می¬کنند، ایجاد جو ترس و خفقان با گیردادن به پوشش و رابطه بین دانشجویان پسر و دختر می باشد. گفتنی است که حراست دانشگاه تبریز به عنوان برترین حراست استان، ماه گذشته پاداش دریافت کرد.
• رئیس حراست دانشگاه، حاج آقا عادلی، که همه کاره دانشگاه می باشد، یکی از رذل ترین انسانهاست. انسانی شوونیست ولمپن که معنای علم و فرهنگ را نیز هیچ رقمه نمی فهمد. این شخص از اطلاعات سپاه پاسداران بوده و بارها شاهد بودیم که با اذیت دانشجویان تنها عقده های شخصی خود را ارضا می کند.
• خرداد 86، سی و پنج نفر از دانشجویان فعال به کمیته انظباطی فراخوانه شدند و در بی سابقه ترین شرایط برای هر سی و پنج نفر حکم مجازات داده شد. 7 نفر از این قهرمانان به دو ترم تعلیق از تحصیل محکوم شدند. بسیار جالب است بدانیم که احکام بدوی و قطعی آنها همزمان به آنها داده شد.
• سرقت مدارک از پرونده های آموزشی دانشجویان، کاری طبیعی برای حراست می باشد. مسئوولان دانشکده ها که خود مزدوران این بی شرفان هستند، فقط نقش بازی می کنند و "ما بی خبریم" را مثل گوسفند تکرار می¬کنند. سرقت برگه انتخاب واحد، حذف دروس دانشجویان فعال سیاسی، فشار بر اساتید برای مشروط کردن این دانشجویان، برای حراست دانشگاه کاری عادی شده است.
• رضا کهولی برترین مخترع جهان در سال 2006 که دانشگاه تبریز را برای تحصیل انتخاب کرده است هر روز با فشار مسئوولان دانشگاه تبریز برای تغییر دانشگاهش دست و پنجه نرم می کند.
• اسفند 86 ، جلسه¬ی دفاع یکی از دانشجویان ممتازکارشناسی ارشد مکانیک بنا به ملاحظات سیاسی بدون ارائه ی هیچ دلیلی از سوی حراست دانشگاه لغو شد. به نظر میرسد که این سلسله تخریبات از شاهکارهای "کمیته دفاع پدافند غیر عامل" باشد که برای اولین بار در دانشگاه تبریز به ریاست عادلی تاسیس شده و هدف آن جنگ نرم (شناسایی، تخریب، جنگ روانی و...) با فعالین دانشجویی حرکت ملی آزربایجان است.
• تشکل های دانشجویی را زمین گیر کرده¬اند. انجمنهای اسلامی اکثر دانشکده¬ها تعطیل شده و به جای آن تشکل های انتصابی سپاه پاسداران در دانشگاه جولان می دهند. صدای نوحه، مارش های حزب الله و عکس¬های حماس گوش و چشم دانشجو را اذیت می کند.
• هیچ اردوی علمی¬ای در چند سال اخیر برای دانشجویان برگزار نشده است. در عوض هر ساله اردوی مکه, اردوی مشهد, اردوی مناطق جنگ زده با تبلیغات فراوان برگزار می شود تا دزدی و نفع اقتصادی برای سپاهیان دانشگاه همواره بر قرار باشد.
• امکانات رفاهی دانشگاه آبروریزی محض میباشد. دانشجویان دختر آواره ی خوابگاه های خصوصی و شخصی میشوند. تنها جواب این است که "در دفترچه¬ی کنکور ذکر شده است که دانشگاه ! موظف به تامین خوابگاه نیست". اما سوال اساسی که چرا که دانشگاه های اصفهان و تهران چنین چیزی در دفترچه¬ی کنکور ذکر نمی کنند؟ با کمیته ی انضباتی پاسخ داده می شود. قیمت ژتون هر ساله 30 الی 40 درصد افزایش می یابد و غذا خوری دانشگاه تحت شدید ترین تدابیر امنیتی غذا! سرو می کند.
• برای تامین خرج دانشگاه از ظرفیت پذیرش روزانه کاسته و بر تعداد دانشجویان شبانه افزوده اند. پول دانشجویان شبانه بیشتر صرف هزینه¬ی هیئت های عزاداری، اردوی جنوب و دوربین های بی شمار امنیتی میشود.
• سال گذشته برای دو دانشکده ی شیمی وبرق، کنکور دکترا را برداشتند و جذب دانشجوی دکترا را گزینشی کردند. در دانشکده ی برق پسر رئیس دانشکده پذیرفته شد ودر دانشکده¬ی شیمی پسر سرورالدین, رئیس دانشگاه!
• معاون سابق حراست دانشگاه، هم اکنون مدیریت فرهنگی دانشگاه را بر عهده دارد. این شخص، حقیقیان، مدرس ماموران حراست استان می باشد. شخصی است دارای ظاهر انسانی، تنها کارش تهدید دانشجویان می باشد. مدیریت سابق امور فرهنگی دانشگاه، تقی زاده، در 19 اردیبهشت86 با سرقت نشریات آزربایجانی ازدفتر کانون آزربایجان شناسی سبب شد تا دانشجویان آذربایجانی دست به تجمع بزنند.
• از حدود 10 نشریه دانشجویی که در سال 81-82 توسط دانشجویان آذربایجانی منتشر می شد، همه ی آنها لغو امتیاز شده اند. تنها نشریاتی که هم اکنون توسط دانشجویان آذربایجانی منتشر می شود محدود به خبر نامه داخلی انجمن اسلامی دانشکده فنی وکشاورزی می باشد و برغم این، نشریات کردها با تیراژ زیاد هر ماه منتشر و پخش می شود.
• برای کاهش احتمال قیامهای ملی در دانشگاهها، در سالهای اخیر سیاستهای تغییر ترکیب جمعیتی شامل دانشگاه تبریز نیز شده است. خیل عظیم کردها و دانشجویان فارس که با هماهنگی سازمان سنجش در دانشگاه تبریز جای داده شده¬اند، باعث شده که درصد این مهمانان نا خوانده در دانشگاه تبریز افزایش یابد.
• همایش ها و انجمن های ادبی- فرهنگی دانشجویان آذربایجانی همه بسته شده اند. انجمن ادبی سهند که به جرات می توان گفت طی دو سال اخیرپرشورترین و برترین همایش هفتگی در آذربایجان جنوبی بود، با اخراج مسئولان آن تعطیل شد. کانون اذربایجان شناسی با مجوز قانونی مدیریت فرهنگی فعالیت می کند، اخیراً از سوی مدیریت فرهنگی تحت فشار است تا منحل شود. انجمن های طبرستان و ونگ توسط پان فارس ها واکراد برگزار می شود، با حمایت های مالی و تبلیغاتی حراست ومدیریت فرهنگی هر روز پر رونق تر می شود.
و ده ها مورد دیگر که علناً حکایت از عدم وجود محیطی به نام دانشگاه است. دانشگاهی که صاحبان آن حق تعیین سرنوشت خود را در دست ندارند. محیطی که نام پادگان بر آن برازنده¬تر است. پادگانی که اختیار آن دست دشمن است، پادگانی که دانشجو را در خود حبس می کند، دانش- جویی¬اش را، جوانی¬اش را می کشد تا به زعم خود از تظاهرات خیابانی در سطح شهربکاهد و چند روزی بیشتر وطنش را بمکد. پادگانی که مسلخ اندیشه است و محبس بیان. گرچه " دانشگاه باید انسان ایجاد کند" دیوارهای آن را کثیف کرده، اما در واقع منجلابی است برای تربیت انسانهای مسخ شده و تهی از شعور. علم و ایده را در آن جایی نیست. اینجا یک دامپروری محض است برای پروراندن گوسفندهای ایدوئولوژیک، لاابالی و متحجر. هرچه مدرک بالاتر، به همان میزان گوسفندتر. اینجا زندانهای سیاسی دهه شصت رژیم است که با شستشوی مغزی، زندانی را استحاله کرده و آن را برای بردگی ایدوئووژی تحجر آماده می کند. یعنی گوسفند به مفهوم واقعی کلمه، یعنی مانقورد.
اما این تمام ماجرا نیست؛ دانشگاه تبریز، دانشگاه تبریز است. چشم امید نه تنها مردم تبریز، بلکه ملت آذربایجان جنوبی به این دانشگاه است. دانشگاهی که شاید تنها تعطیلی آن میتواند خیال اهریمن شوونیست فارس را راحت کند آن هم به شرط این که جراًتش را داشته باشند. حتی ازدیاد اکراد و پارسیان چاره¬ای بر آن نمیتواند باشد. دانشگاه تبریز مقدس است و روز به روز مقدس تر. اینجا مکتب است؛ هوای این دانشگاه، زمینش، خورشیدش هم متفاوت است؛ دیوارهای آن تابلوی مبارزه است؛ درختان آن همیشه سرخ. این دانشگاه سرور دانشگاه های جهان است نه از لحاظ علمی که استعمارگران، مجال تنفس به ریه¬های زبان مادریش را نمی دهند بلکه به لحاظ عصیان. اینجا دانشگاه عصیان است و واحد های آن دروس مبارزه. اینجا سرنوشت مبارزه است که افقی است بی انتها تا ابد...
بنای این دانشگاه نیزبرای مبارزه بوده و بانی اش مبارز، 22 خرداد 1325 به نام مبارزه وبه نام حکومت ملی آزربایجان. روزی که 62 سال است شوونیسم بی شرمانه انکارش می کند و بر روی آرم دانشگاه تبریز می نویسد1326.
دانشگاهی که قیام های خرداد را جرقه زد؛ دانشگاهی که فرهنگ مبارزه به حرکت ملی تزریق می کند؛ دانشگاهی که مبارزه¬ی علمی و دید منطقی ورئال را تبلیغ می کند؛ دانشگاهی که زنان آذربایجان را تولدی نو بخشید به مبارزه برای حقوقشان، نه در کنار فمینیستهای نژاد پرست بلکه در داخل حرکت ملی و در کنار مردان بزرگ ومبارز؛ دانشگاهی که هفت تعلیقی ازتحصیل را تقدیم حرکت ملی کرد و دانشگاهی که در یک کلام مبارز است، باید پادگان شود؛ باید عقب بماند؛ باید هیئت عزاداری راه بیاندازند تا شاید بتوانند انفجارهای واقعی را تحت شیپورهای عزاداران ولایت فقیه به سایه بیندازند.
دانشگاه تبریز لیدراست همچون تبریزش؛ دانشگاه اولین ها؛ دانشگاه شهر اولین ها. دانشگاه تبریز، پیرو است بر تمام اصول مبارزه ومنافع ملی آذربایجان. اگرچه دشمن نیمه دانا پادگانش می کند و دوست نادان، ضلع نفاق! اما تاریخ شاهد بوده و خواهد بود بر جسارت دانشگاه تبریز... . آنهایی که می گویند این دانشگاه نبود که جرقه¬ی قیام تاریخی خرداد را زد، آنهایی که می گویند عده¬ای اطلاعاتی قیام را شروع کردند، می دانند و خوب هم می دانند که دروغ می گو یند. دروغی به بزرگی حماقتشان. کور باد آنهایی که چشم دیدن اتحاد فعالین حرکت ملی را ندارند. گروههایمان را تخریب می کنند؛ شخصیتهایمان را می¬کوبند و حالا هم به جنبش دانشجویی آزربایجان رسیده¬اند. دانشگاههایی که زنجیروار و باهماهنگی کامل خرداد را آفریدند، باید منتظر کمینگاهای اختلاف افکنی باشد. هیچ دشمنی مستقیما نمی تواند تفرقه افکنی کند. لباس دوست لازم است و دوست نادان. یکی دعوای پایتختی بین باکو و تبریز راه می اندازد و دیگری مرکزیت جنبش دانشجویی آذربایجان را بین تهران و تبریز علم می کند. آن یکی دعوا می کند که ما شروع کردیم خرداد را و آن دیگری تعداد تجمع کنندگان را می شمارد. آن دوستان محفل گردی می کند و تخریب و این دوستان ارگان بازی و سانسور... .
اما مطمئن باشیم دانشگاه تبریز، دانشگاهی است به بزرگی وطن و نه به کوچکی جهان. هیچ زنجیری را یارای دربند کشیدنش نیست و هیچ اسلحه¬ای را یارای ترساندنش. این دانشگاه به اکسیر مبارزه دست یافته و در حال معراج است. اکسیری که چیزی نیست جز غرق شدن در ژرفای اقیانوس عشق به بشریت و معراجی نیست جز عصیان. یعنی آنچه که هیچ نفرتی درآن نیست و هیچ شکستی را نمی شناسد. هرچه هست عشق است به انسانیت و آزادی بشریت و سرانجامی بر آن نیست، مگر پیروزی . باشد که راه مه آلود است و پر هزینه.