۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

اجلاس آمستردام،نقطه عطفي در حرکت ملّي آذربايجان محسوب ميشود.

همزمان با شصت وجهارمين سالگرد حادثه غمبار21 آذر 1325 که طي آن هزاران نفر از هموطنانمان در آذربايجان جنوبي بدست قشون تا بن دندان مسلح شاهنشاهي بطرز بيرحمانه اي قتل عام شدند ،از سوي فعالين سياسي،نويسندگان ،تحليلگران،وساير اقشار آذربايجانيهاي مقيم خارج از کشور اجلاسي در شهر آمستردام هلند در گراميداشت آنروز ونيز در جهت تبادل انديشه وگفتگو در خصوص اتخاذ راهکارهاي مناسب براي پيشبرد حرکت ملي آذربايجان برگزار خواهد شد.
اين موضوع که تشکيل چنين اجلاسي يک ضرورت براي حرکت ملي آذربايجان بود موضوعي غير قال انکار ميباشد که متاسفانه در طي سالهاي گذشته از آن غفلت شده است،
جاي بسي خوشبختي است که اين موضوع در اين برهه حساس که ايران در آن بسر ميبرد ،بشکل هوشمندانه اي مطرح و عينيت يافته است.برهه اي که بايد ار هم اکنون به نقش و جايگاه آذربايجان در فرداي سرنگوني رژيم اسلامي حاکم بر ملتهاي ايران پرداخته شودواساس و مبناي سياستهاي آينده حرکت ملي آذربايجان در معادلات داخلي وخارجي که بسرعت در حال تغييراست،پايه ريزي شود تا مبادا بعد از فروپاشي رژيم اسلامي ،عملافاقد طرح و برنامه باشيم وخلا برنامه ريزي ونبود مبناي تئوريک قوي مارا در مواجهه با طرح و برنامه هاي مدون وسازماندهي شده ساير ملتها دچار مشکل نمايد که در آنصورت جبران خسران تقريبا غير ممکن خواهد بود.
ترسيم روش هاي مبارزاتي،وسياستهاي کلي حرکت ملي آذربايجان يقينا در دستور کار اجلاس خواهد بود که اميد است در سايه گفتگو و در فضايي دموکراتيک با نتايج مثبت وارزشمندي نيز همراه باشد.
صحبت از موفقيتهاي گذشته گرچه ميتواند خوشآيند باشد اما تکيه بر آنها وغفلت از آينده وخطرات پيش روي حرکت ملي آذربايجان ميتواند همان نتيجه تلخي را براي ما بهمراه داشته باشد که در تاريخ نظير آنرا کم نداشته ايم ،خوابيدن در باد پيروزيهاي گذشته هر چند هم که بزرگ بوده باشند ،آفتي خطرناک است که نبايد از آن غافل شد.
آفت ديگر اين است که فراموش کنيم درگير نبردي سخت هستيم ، گاه مشاهده ميشود کساني با اين توهم که نبرد پايان يافته به سربازاني بدل شده اندکه قبل از پايان نبرد به فکر تصاحب غنايم جنگي سنگرها را رها نموده اند که نتيجه اي جز شکست ونابودي براي آنها نخواهد داشت،بنابر اين به آن دسته از افرادي که بفکر تصاحب غنايم!در صدد ترک سنگرها هستند توصيه ميکنم تا پايان نبردصبر پيشه کنند .
اما آخرين خطر ، قرار گرفتن حرکت ملي آذر بايجان در رديف حرکتهاي سياسي ايدئولوگ ميباشد.
خاصيت حرکتهاي متکي به يک ايدئولوژي خاص پس زدن انديشه ها ست که به استبداد وانحصار طلبي انجاميده ونهايتا موجبات ذلت وخفت سران آن حرکت را فراهم ميکند.
حرکت ملي آذربايجان يک حرکت ايدئولوگ وابسته به يک جريان خاص نيست وهمانگونه که از نام آن پيداست يک حرکت ملي ومتعلق به يک ملت است که طيفها وانديشه هاي مختلف سياسي واجتماعي را شامل ميشود ،لذا درهاي اين حرکت براي همه آحاد ملت آذربايجان که دل در گرو استقلال ميهنشان دارند باز است حتي براي آذربايجانياني که در تهران يا مناطق غير ترک بزرگ شده وبدليل سياستهاي شوونيستي از وطن اصلي خود غافل شده وقادر به تکلم به زبان مادري خودنيستند!
آذربايجان متعلق به همه آذربايجانيها از هر طيف سياسي ومذهبي بوده ودرهاي حرکت ملي آذربايجان بر روي همه کساني که به استقلال آذربايجان اعتقاد دارند باز است.
در آخر ضمن تسليت مجدد بمناسبت سالروز مرگ قهرمانانه و اما غريبانه هزاران تن از هموطنانمان در 21 آذر 1325 ،دست همه بانيان ودست اندرکاران اجلاس آمستردام را بگرمي ميفشاريم ومنتظر خبرهاي خوش در روز 21 آذر از آمستردام هستيم.
نبودن امثال من دراجلاس آمستردام بدلايل مختلف دليل همراه نبودنمان با اجلاس آمستردام نيست ،هرجا که باشيم در 21 آذر با روح وقلبمان در کنار ساير هموطنان حاضر در اجلاس آمستردام قرار خواهيم گرفت.

امین موحدی

منبع
http://aminmovahedipress.blogspot.com/2009/12/blog-post_04.html

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

به بهانه قتل عام بيش هفتاد وپنج هزار نفراز ملت آذربايجان در 21 آذر 1325

در آستانه سالگرد نهضت ملی 21 آذر هستیم. فرقه دموکرات آذربایجان که سعی در استقرار یک دولت محلی بر مبنای فدرالیسم و در چارچوب تمامیت ارضی ایران داشت، یک سال بعد از تشکیل یعنی در 21 آذر 1325 به دست دژخیمان رژیم پهلوی قتل عام شد. در آخرین روزهای پاییز 1325 ، ارتش دولت مرکزی از طریق توپخانه های زمینی و هوایی زمستان سیاهی را برای مردم آذربایجان به ارمغان آورد. به روایت اسناد تاریخی، در چنین روزهایی کوههای مغرور قافلانکوه و کوچه های دل انگیز تبریز پر از جسد مردانی بود که یک سال پیشتر با تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به ایرانیان گفتند: " ... امید ما بر این است که هر آذربایجانی وطن پرست-خواه در داخل و خواه در خارج آذربایجان- در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما همصدا و همراه خواهد بود. طبیعی است که اگر انسان خانه خود را اصلاح نکند، نمی تواند برای اصلاح محله، شهر و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا از آذربایجان که خانه ماست شروع می کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدین وسیله میهن از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.
به گواه تاریخ، جنبش مردمي 21 آذر 1324 آذربايجان تحت رهبري فرقه دموكرات آذربايجان از درون جامعه آذربایجان جوشيده و بستر سیاسی و اجتماعی این جنبش نه از آن سوی مرزها, بلکه از شرایط نابسامان و ظلم های روا شده به مردم این خطه در دوره رضاخان و پسرش، فراهم شد. مهمترين ویژگی های اين جنبش را مي توان به صورت زير برشمرد:

الف: تداوم راه مبارزه ناتمام مردم ايران و آذربایجان در راه آزادي و دموکراسی.

ب: احقاق حقوق ملي و مدنی مردم آذربایجان و به عبارتی حل مسئله ملی در قالب فدرالیسم.

ج: دارا بودن خصلت ضد فئودالي و عدالت جویی.

براي اولين بار در ايران رهبران روشن بين انقلاب مشروطيت كه به طور عمده در انجمن ايالتي تبريز و نيز مجلس اول (شوراي ملي) جمع شده بودند با توجه به مليت هاي گوناگون ساكن در ايران به حل مساله ملي براي پايدار نمودن امر دمكراسي اهتمام جدي ورزيده و با تنظيم موادي به صورت متمم قانون اساسي و تصويب آن در مجلس اول شوراي ملي، گام بلند و ارزشمندي را در جهت احقاق حقوق مليت هاي تحت ستم برداشتند. بدين ترتيب اصول ٢٩ - ٩٠ - ٩١ - ٩٢ و ٩٣ قانون اساسي به تصويب مجلس رسيد كه متاسفانه از مجلس دوم به بعد به بوته فراموشي سپرده شد. گرچه اصطلاح فدراليسم در آن دوره مورد استفاده قرار نگرفت و اين امر به يك معنا طبيعي نيز بود، زيرا رهبران انقلاب مشروطه به شاه مشروطه اعتقاد داشتند نه به شيوه ديگر اداره جامعه. اما اگر اين پنج اصل متمم قانون اساسي به دقت مورد مطالعه قرار گيرد، متوجه خواهيم شد كه رهبران انقلاب در آن دوره عملا از مشروطيت ، مضمون يك جامعه فدراليستي را در نظر داشته اند. بي فايده نخواهد بود اگر سه اصول از اين ٥ اصل را نقل نماييم:

اصل 2٩ متمم قانون اساسي: منافع مخصوصه هر ايالت و ولايت و بلوك به تصويب انجمن هاي ايالتي و ولايتي به موجب قوانين مخصوصه آن مرتب و تسويه مي شود.

اصل ٩١: اعضاي انجمن هاي ايالتي و ولايتي بلاواسطه از طرف اهالي انتخاب مي شوند مطابق نظام نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي.

اصل ٩٢: انجمن هاي ايالتي و ولايتي اختيار نظارت تامه در اصلاحات راجع به منافع عامه دارند با رعايت قوانين.

متاسفانه سرنوشت اين اصول نيز مانند سرنوشت انقلاب مشروطيت گشت. مقاومت نيروي ماند جامعه تحت هدايت محمدعلي ميرزا و ديكتاتوري رضا شاه ، مانع از اجرای اصول فوق گشت. در دوره رضا شاه نه تنها اصول فوق و نيز ساير اصول قانون اساسي به فراموشي سپرده شد، بلكه سياستي درست ضد آن اصول در پيش گرفته شد كه حاصلي جز ايجاد تفرقه در بين مليت هاي ساكن ايران نداشت. رضا خان و دار و دسته اش در زمينه سركوب خواست هاي مناطق ملي و بويژه آذربايجان هر چه در توان داشتند انجام دادند، گو اين كه آن ها مي خواستند انتقام سرنگوني خاندان قاجار و بخصوص محمدعلي ميرزا را از مردم متفكر و مبارز آذربايجان بگيرند. عبدالله مستوفي استاندار وقت آذربايجان سرشماري در تبريز را "خر شماري" مي‌ناميد و محسني رئيس فرهنگ اين استان براي كسي كه تركي حرف مي زند مجازات سنگيني تعيين كرده بود. گرچه آذربايجان خود به غله نياز مبرمي داشت ، اما محصولات غذايي توليد شده در اين استان به زور شمشير با نازلترين قيمت خريداري و به استان مركزي ارسال مي گشت. فئودال ها، تحت حمايت دولت مركزي دهقانان را به بيگاري كشيده و از تجاوز به مال و جان و ناموس مردم اين خطه كوچكترين ابايي نداشتند. تحت چنين زمينه هاي عيني و ذهني بود كه اشغال ايران رخ داد و ديكتاتوري رضا خان از هم پاشيد و آزادي نسبي در كشور برقرار گشت. فرقه دموكرات آذربايجان محصول اين شرايط عيني و ذهني بود، و خواسته اي جز تحقق خواست ديرين مردم خطه آذربايجان و سعادت تمامي ايرانيان نداشت. فرقه دموكرات آذربايجان از بدو تاسيس خود بر اجراي اصول قانون اساسي در مورد انجمن هاي ايالتي و ولايتي تاكيد داشت. روزنامه آذربايجان تحت عنوان "نخستين كنگره فرقه دموكرات آذربايجان" چنين نوشت: "... ايران وقتي آباد و خوشبخت و داراي وحدت ملي حقيقي خواهد شد كه انجمن هاي ايالتي و ولايتي مطابق نص صريح قانون اساسي تشكيل يابد و مردم اختياردار خانه خود گردند" (آذربايجان شماره ٢ مورخه ١٧/٦/١٣٢٤)
متاسفانه گرچه از تصويب اصول مورد درخواست مردم آذربايجان و حزب آن يك صد سال مي گذرد، ما هنوز در اول راه هستيم و صد افسوس هنوز هم كه هنوز است بسياري از روشنفكران جامعه ما، داراي مواضع شووينيستي بوده و هرگونه انديشه و حركتي را كه در راستاي حل دموكراتيك مساله ملي باشد، تجزيه طلبي دانسته و عملا با سركوبگران هم نوا مي گردند. ازاين گونه باصطلاح روشنفكران بايد خواست: تا به بازنگري در آموزه هاي اخلاقي خود بپردازند.واز سياست ،تاريخ نسازند،وتاريخ سياسي 21 آذر 1324 را بدون تعصبات سياسي خوانده وبه تحريف اين جنايت تاريخي ويکي از بارزترين مصداقهاي جنايت عليه بشريت ونسل کشي،بنفع مقاصد سياسي خود نپردازند.

امین موحدی



۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

دست‌هايي در كار است تا نام تبريز را در سراسر كشور محو كنند

عضو شوراي اسلامي شهر تبريز گفت: جريان‌هايي در كار است تا مانع ثبت جهاني بازار تبريز در فهرست آثار تاريخي يونسكو شوند
بهروز خاماچي در جلسه شوراي اسلامي شهر تبريز با انتقاد شديد از صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران نحوه پوشش خبري حريق بازار تاريخي تبريز را مغرضانه توصيف كرد و افزود: دست‌هايي در كار است تا نام تبريز را در سراسر كشور محو كنند، جريان‌هايي در كار است تا مانع ثبت جهاني بازار تبريز در فهرست آثار تاريخي يونسكو شوند
خاماچي با نشان دادن صفحه نخست يكي از روزنامه‌هاي چاپ تهران اظهار داشت: در حالي كه تنها آتش‌سوزي در بخش كوچكي از بافت بازار صورت گرفته اما صدا و سيما و برخي از روزنامه‌ها با تيتر درشت اعلام كردند كه « بازار تبريز خاكستر شد».ه
وي با ابراز گلايه شديد اظهار داشت: در حالي كه قسمت اصلي بازار تبريز شامل بازار امير، بازار مظفريه و ... در سايه تلاش و ايثار آتش‌نشانان از گزند حريق نجات يافتند، بي‌انصافي است كه در آستانه ثبت جهاني اين اثر تاريخي، با دست خويش هويت تبريز را زير سئوال ببريم
خاماچي تصريح كرد: درحالي كه در طي ساليان گذشته بازار تهران چهار بار دچار حادثه حريق شده اما هيچ‌گاه هيچ رسانه‌اي هويت آن را زير سئوال نبرده است، صدا و سيما در مورد شهر تبريز اخبار مايوس‌كننده منتشر مي‌كند.
وي انباشت بيش از حد كالا در بازار و عدم رعايت اصول ايمني و سيم‌كشي‌هاي نامناسب برق را از عواملي دانست كه معاون يونسكو در بازديد از اين اثر تاريخي بر آن خرده گرفته است

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

آزادی پنج فعال آذربایجانی از اداره اطلاعات تبریز

نوید مشکات، مدینه قاسمی، آیدین تقی پور، محمد محمد لو و جواد رمضان از فعالین مدنی آذربایجانی که ۱ آبان ٨٨ و پس از شرکت در مراسم سالگرد مهندس امانی در تبریز بازداشت شده بودند روز دوشنبه ۴ آبان ٨٨ از اداره اطلاعات تبریز آزاد شدند.
آزادی این افراد پس از آن صورت می گیرد که قاضی هاشم زاده بازپرس شعبه چهار دادسرای عمومی و انقلاب تبریز با مطالعه پرونده این افراد را بی گناه تشخیص داده است.این افراد پس از آنکه در مراسم سالگرد وفات مهندس امانی فعال شناخته شده آذربایجانی پارچه نوشته های تسلیت به زبان ترکی حمل و سرودهای آذربایجانی می خواندند بازداشت شده بودند.
در سالهای اخیر بازداشتهای خودسرانه نیروهای امنیتی ایران در شهرهای آذربایجان افزایش یافته است و مامورین امنیتی بدون داشتن حکم جلب و یا ارتکاب جرمی اقدام به بازداشت فعالین مدنی آذربایجانی می نمایند و آنها را مورد آزار و اذیت و بازداشت طولانی مدت قرار می دهند.

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

بازداشت فعالین آذربایجانی پس از شرکت در مراسم سالگرد مهندس امانی

آیدین تقی پور، مدینه قاسمی، نوید مشقات و محمد محمد لو از فعالین مدنی آذربایجانی روز ۲٣ اکتبر توسط ماموران اداره اطلاعات بازداشت و ابتدا به اداره پلیس و سپس به اداره اطلاعات منتقل شده اند.این افراد چند ساعت پیش از بازداشت در مراسم سالگرد وفات غلامرضا امانی از مدافعان حقوق آذربایجانیها در ایران شرکت کرده بودند.
مراسم بر سر قبر مهندس امانی و دو برادر دیگرش که به همراه وی در جریان حادثه رانندگی جان باخته بودند برگزار گردیده بود.
گونش امانی همسر مهندس امانی در مصاحبه با رادیو آزادی به تشریح موضوع پرداخته است.او می گوید دهها فعال پلاکاردهای تسلیت به زبان ترکی همچون "آذربایجان تسلیت" و سایر پلاکاردها در دست داشتند و در پایان مراسم سرود ملی آذربایجانیها و سرود "جدایی" توسط شرکت کنندگان در مراسم خوانده شد.
به گفته خانم امانی ماموران اداره اطلاعات، جریان برگزاری مراسم را از نزدیک تحت نظر داشتند. وی می گوید : "پیش از برگزاری مراسم بارها با ما تماس گرفته و از ما پرسیده اند که چه برنامه ای برای مراسم در نظر گرفته ایم"
یاشار حکاک پور مسئول روابط عمومی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران ( آداپ ) به رادیو آزادی می گوید در خصوث علت بازداشت و اتهام وارده به بازداشت شدگان اطلاعی در دست نیست اما احتمالا آنها به دلیل شرکت در این مراسم عزا بازداشت شده اند.
عده ای از آذربایجانیها احتمال می دهند که حادثه پیش آمده برای مهندس امانی از سوی مامورین حکومتی سازمان داده شده بود. در همین رابطه دادگاه انقلاب تبریز شهناز غلامی روزنامه نگار آذربایجانی را فقط به خاطر بیان علنی این نظر به شش ماه حبس محکوم کرده است.
غلامرضا امانی یکی از برگزارکنندگان اصلی تجمع قلعه بابک(قعله بذ) در سال ۲۰۰٣ بود و در طی ده سال گذشته به دلیل دفاع از حقوق ملی آذربایجانیها بارها زندانی شده است.

اولکر آکیف قیزی - رادیو آزادلیق - بخش آذربایجانی رادیو اروپای آزاد

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

اخبار مربوط به تیم فوتبال تراکتورسازی


پیروزی تیم فوتبال تراکتورسازی در مقابل ابومسلم
سرمربي ابومسلم: تماشاگران تراكتورسازي حركت جديدي در فوتبال ايران آغاز كرده اند
شفق:هواداران استیل آذین شعارهای نژاد پرستانه سرمی دادند


پیروزی تیم فوتبال تراکتورسازی در مقابل ابومسلم
ديدار تيم‌هاي تراكتورسازي تبريز و ابومسلم مشهد با نتيجه يك بر صفر به سود ميزبان به پايان رسيد.

ديدار تراكتورسازي تبريز و ابومسلم مشهد در چارچوب هفته سيزدهم ليگ برتر فوتبال ايران از ساعت 14و 30 دقيقه با حضور حدود 65 هزار تماشاگر در ورزشگاه يادگار امام (ره) تبريز برگزار شد.
اين مسابقه با نتيجه يك بر صفر به سود تراكتورسازي به پايان رسيد. تك گل‌ ميزبان را محمد نصرتي در دقيقه 82 به ثمر رساند.
مسعود مرادي قضاوت اين ديدار را به عهده داشت. وي به جاسم كرار از تراكتورسازي و حقدوست از ابومسلم كارت زرد نشان داد. داور در دقيقه 81 با نشان دادن كارت زرد دوم به حقدوست او را از زمين بازي اخراج كرد.


سرمربي ابومسلم: تماشاگران تراكتورسازي حركت جديدي در فوتبال ايران آغاز كرده اند

 سرمربي تيم فوتبال ابومسلم خراسان گفت: تماشاگران تيم فوتبال تراكتورسازي تبريز حركت جديدي در فوتبال كشور آغاز كرده اند.
، اصغر جهانداري روز پنجشنبه پس از باخت يك بر صفر تيمش مقابل تراكتورسازي در حضور بيش از ‪۶۰‬هزار تماشاگر، افزود: تماشاگران تبريزي بدون هيچ توهيني به تيم ميهمان، تنها تيم خود را تشويق مي‌كنند و اميدوارم اين حركت آنها به ديگر ورزشگاه‌ها نيز كشيده شود.
وي اظهار داشت: در فوتبال حرفه‌اي هر كس وظيفه‌اي دارد و تماشاگران نيز از اين امر مستثني نيستند و در تبريز اين وظيفه به نحو احسن از سوي تماشاگران انجام مي‌شود.


شفق:هواداران استیل آذین شعارهای نژاد پرستانه سرمی دادند
مدیر عامل باشگاه فرهنگی ورزشی تراکتورسازی گفت: هواداران منتسب به استیل آذین در حین بازی با شعارهای نژادپرستانه قومیت یک ایرانی را زیر سوال بردند.

ناصر شفق افزود: امیدواریم مسئولین ذیربط فکری به حال شعارهای نژادپرستانه و بسیار وحشیانه که منجر به برهم خوردن انظباط فرهنگی در ورزشگاه می شود جلوگیری کنند.
وی در خصوص شعارهای هواداران تراکتورسازی در بازی استیل آذین گفت: هواداران ما در بازی استیل آذین یکبار بخاطر تغییر زمان بازی و یکبار هم به دلیل تغییر مکان محل بازی در سرگردانی محض بودند و با تاخیر خود را به محل بازی رساندند و بعد از حضور در ورزشگاه طبق روال معمول با داوری ناعادلانه روبرو شدند و در استادیوم با فحشهای رکیک و نژاد پرستانه هواداران حریف مواجه گردیدند.
شفق ادامه داد: چه انتظاری از هوادارن دارید مگر آنها از سنگند.
مدیر عامل باشگاه تراکتورسازی با اشاره به فرهنگ غنی آذربایجان از هوادارن خواست که بیش از پیش بر صعه صدر خود اضافه نمایند و نقطه ضعفی از خود نشان ندهند.
وی در خصوص مصاحبه های بازیکنان تیم استیل آذین اظهار داشت: بازی تمام شده است و کادر فنی ما به بازیهای آینده فکر می کنند و دیگر مصاحبه ای در خصوص بازیکن یا کادر فنی استیل آذین از جانب اعضای باشگاه تراکتورسازی صورت نخواهد گرفت.

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

اعتراض نماينده مردم تبريز در مجلس به اشتباهات داوري در ليگ فوتبال

نماينده مردم تبريز، اسکو و آذرشهر در مجلس شوراي اسلامي با ارسال نامه اي به رييس سازمان تربيت بدني،نسبت به نحوه قضاوت داوران در ديدار هاي تيم فوتبال تراکتورسازي و اشتباهات فاحش آنان اعتراض کرد.

در نامه محمد حسين فرهنگي آمده است: در بازيهاي اخير تيم فوتبال تراکتورسازي تبريز و حداقل در سه بازي، تصميمات داوري عليه تيم تراکتورسازي بوده و داوران تصميم نادرستي عليه اين تيم اتخاذ کرده اند.
وي در اين نامه که رونوشت آن به رييس فدراسيون فوتبال، رييس سازمان ليگ و رييس کميته تربيت بدني و جوانان مجلس نيز ارسال شده،تاکيد کرده: در اين سه بازي، کميته داوران در يک مورد داور را به سه جلسه محروميت و در مورد ديگر به پنج جلسه محروميت محکوم کرده است.
فرهنگي در نامه خود اضافه کرده است: با نگاهي به جدول امتيازات، معلوم مي شود که از دست دادن شش تا هشت امتياز به خاطر اشتباهات داوري، چه اثري در سرنوشت و جايگاه تيم دارد.
نماينده تبريز در مجلس،تاکيد کرد: موضوع اشتباهات داوري براي دهها هزار هوادار متعصب تيم تراکتورسازي بسيار ناگوار و ناراحت کننده بوده و اتخاذ تدابيري جهت جلوگيري از تکرار اين اشتباهات در بازي هاي بعدي الزامي است.
تيم فوتبال تراکتورسازي تبريز هم اکنون با 14 امتياز از 12 بازي در رده دوازدهم جدول رده بندي قرار دارد و روز پنج شنبه اين هفته و از هفته سيزدهم رقابت هاي ليگ برتر، در ورزشگاه يادگار امام ره تبريز به مصاف ابومسلم مشهد خواهد رفت.

آزادی امید شکری روزنامه نگار و فعال دانشجویی آذربایجانی از زندان اردبیل

امید شکری روزنامه نگار و فعال دانشجویی آذربایجانی روز يکشنبه ۲۶ مهر٨٨ پس از تحمل ٣۱ روز بازداشت موقت به قید وثیقه ٣۰ میلیون تومانی از زندان اردبیل آزاد شد.

به گفته نزدیکان خانواده شکری اتهام این روزنامه نگار آذربایجانی ارتباط با گروههای معاند نظام عنوان گردیده و استنادات قاضی قندستانی برای مطرح کردن این اتهام ؛ انتشار نشریه دانشجویی سایان در دانشگاه پیام نور اردبیل، ارسال SMS های ترکی و ارتباط و دوستی با افراد پان تورکیست بوده است.

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

آخرین شنیده ها از تیم فوتبال تراکتورسازی

نگاهی به سخنان کریمی و تاج در برنامه نود
نامه جمعی از هواداران تراکتورسازی آذربایجان
نامه ای به مدیر عامل باشگاه فرهنگی!ورزشی سپاهان
تراکتورسازی در لبه تیغ داوری های مسئله دار حاکم بر فوتبال ایران



نگاهی به سخنان کریمی و تاج در برنامه نود
دیروز باز هم برنامه نود پخش شد و باز هم شاهد توهین به مردم آذربایجان در این برنامه بودیم. اول کریمی که در مصاحبه اش با رفتار بچه گانه حرف هایی به زبان آورد که جز از بچه ها در کل کل های کودکانه شان از کسی انتظار نمیرفت! چه برسد از شخصی که یک بازیکن ملی می باشد که ادعای حرفه ای بودن هم دارد! به هر حال کریمی گفت تراکتوری ها باید در خواب ببینند که با وجود استقلال و پیروزی پرطرفدارترین تیم ایران باشند!! ولی باید به ایشان گوشزد کرد نیازی نیست تراکتوری ها خواب ببینند. چون آنها در بیداری و در دنیای حقیقی انحصارها را شکستند و پرطرفدارترین تیم ایران لقب گرفتند. این شمائید که باید در خواب ببینید که روزی در جایگاهی قرار بگیرید که علی دایی در آن قدم نهاده است.

دیروز آقای تاج که یکی از عوامل قرار دادن تیم ملی در حالت سقوط آزاد به شمار می رود، نخواست از قافله عقب بماند و در این گیرودار خواست او هم عرض اندامی کرده باشد. ایشان بدون اینکه مسئولیتی برای سخن گفتن قائل باشند و فیلتری برای سخنانی که از زبانشان جاری میشود داشته باشند در باره حرکت هواداران تراکتور اظهار داشتند "اینها آبروی گناه رو هم بردند!" جداً نمیدانیم آیا وقتی در شهر ایشان یعنی اصفهان به داور انواع فحش های ناموسی داده میشود آبروی گناه نمیرود؟! یا وقتی به ساحت یک ملت با الفاظی به دور از شأن انسانی توهین میکنند آبروی گناه نمیرود و حالا که تراکتوری ها بعد از کلی تحمل، اقدام به اعتراض به داور خطاکار کرده اند آبروی گناه را برده اند؟! اصلا از اینها بگذریم بهتر نیست ایشان به جای توجه به مسائلی که مسئولیتش با کمیته انضباطی است به وظیفه خودشان برسند تا شاید فوتبال کمی از این وضعیتی که برایش به وجود آورده اند تکانی بخورد؟!

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

باشگاه فوتبال بارسلونا

باشگاه فوتبال بارسلونا، که به شکل ساده تر بارسلونا و یا بارسا خوانده می‌شود، باشگاهی ورزشی است که در شهر بارسلونا، واقع در ایالت کاتالونیا از کشور اسپانیا قرار دارد. شهرت این باشگاه بیشتر به خاطر تیم فوتبال آن است، که در سال ۱۸۹۹ توسط عده ای اهل سوئیس، انگلیس و اسپانیا و به رهبری خوان گمپر تاسیس شد. باشگاه به نوعی، نهادی برای ترویج فرهنگ و زبان کاتالان است، و از این رو عبارت «فراتر از یک باشگاه» (Més que un club) را به عنوان شعار خود انتخاب کرده است. سرود رسمی باشگاه، El Cant del Barça، اثر جوزپ ماریا اسپیناس نام دارد. تیم فوتبال بارسلونا یکی از سه تیمی است که هرگز به دسته‌ای پایین تر از لالیگا سقوط نکرده است، و نیز با ۱۹ قهرمانی در لالیگا، ۲۵ قهرمانی در جام حذفی، ۷ قهرمانی در سوپرکاپ و ۲ قهرمانی در لیگ کاپ، بعد از رئال مادرید پرافتخارترین تیم اسپانیا است.
 آنها همچنین با بردن در مجموع ۹ عنوان اصلی در اروپا، یکی از موفق ترین تیم های حاضر در اروپا می باشند. ۳ قهرمانی در لیگ قهرمانان، ۴ قهرمانی در جام یوفا و ۲ قهرمانی در سوپرکاپ اروپا دستاورد بارسلونا در اروپا تا به امروز می‌باشد. در سال ۲۰۰۹، بارسلونا موفق شد اولین باشگاهی باشد که سه گانه لالیگا، کوپا دل ری و لیگ قهرمانان باشگاههای اروپا را به دست می‌آورد. همچنین بارسلونا تنها تیمی است که از سال ۱۹۵۵ همواره در جام باشگاههای اروپا حاضر بوده است. استادیوم باشگاه نوکمپ نام دارد، که با گنجایش ۹۸٫۷۷۲ تماشاگر، بزرگترین استادیوم در اروپاست. بارسلونا از درجه بالایی از محبوبیت برخوردار است، حدود ۲۵٫۷% مردم اسپانیا طرفدار بارسلونا هستند، و این در حالیست که بر اساس بررسی ای که اخیراً انجام شد، بارسلونا با دارا بودن ۴۴٫۲ میلیون هوادار در اروپا، پرطرفدارترین تیم حاضر در اروپا نیز هست. باشگاه همچنین با دارا بودن ۱۵۶٬۳۶۶ عضو رسمی در ژوئن ۲۰۰۷، بیشترین عضو ثبت نام شده را در میان تمام باشگاههای فوتبال دنیا دارد. طرفداران بارسلونا همچنین به culés معروفند. بارسلونا رقابت بی نظیری با رئال مادرید داشته و با این تیم در یکی از مشهورترین مسابقه های فوتبال در جهان موسوم به ال کلاسیکو رقابت می‌کند. در فصل ۰۸-۲۰۰۷ بارسلونا با درآمدی بالغ بر ۳۰۸٫۸ میلیون یورو تبدیل به سومین باشگاه ثروتمند جهان شد. بارسلونا دارای تیم دومی به نام بارسلونا اتلتیک نیز هست و تا قبل از ۲۰۰۷، تیم جوانان باشگاه به نام بارسلونا سی نیز فعالیت می‌کرد.
منبع

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

کمالوند در برنامه نود

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

میر حسین، ضیافت سکوت در اذربایجان وباقی قضایا

بسمه تعالی
میر حسین، ضیافت سکوت در اذربایجان وباقی قضایا
یونس زارعیون

سکوت اذربایجان وسیاسی ترین شهر ایران تبریز ، در بعد از اعتراضات انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران . محافل سیاسی را به تعجب واداشت ، تا جایی که شبکه های پر مخاطبی چون voa BBc, ;که از صحنه گردانان اصلی محسوب میشدند سکوت اذربایجان را بر نتافته و علی رغم شعارهایشان که همواره بر بی طرفی و اطلاع رسانی تاکید میکردند ؟ ! به این مساله پرداختند . شبکه تلویزیونی صدای امریکا با دعوت از پسر آیت ا.. شریعتمداری علت سکوت آذربایجان را به عنوان سردمدار جنبشهای اعتراضی در ایران از ایشان جویا شد فرزند آیت ا... شریعتمداری نیز با اشاره به ظلمهای روا شده علیه آذربایجان از آذربایجانیها وتبریزی ها خواستند تا قهر سیاسی را کنار گذاشته وبه صفوف اعتراض کنندگان بپیوندند. اما غافل از اینکه جریان عمیق تر از تحلیلهای ایشان وشبکه های خارجی بود چرا که مردم آذربایجان به فرموده ایشان نیز توجهی نکرده همچنان بر برپایی ضیافت سکوت حویش تاکید ورزیدند شاید دانستن علت کم توجهی ترک زبانان به جنبش اصلاحی طراحی شده از طرف مرکز برای غیر ترک زبانان ایران خالی از لطف نباشد . چرا که آذربایجانیها علل عدم توجه به واکنشهای مرکز را بهتر ازهمه میدانند حال جهت تنویر افکار عمومی خارج از آذربایجان وشاید شبکه های خارجی و اصلاح طلبان عزیز که این اواخر دلگیر از عدم حضور آذربایجانیها شده اند. چند نکته ای را به عرض رسانده و متذکر میشوم که اتفاقا بهترین وقت شناسی و قهر سیاسی آذربایجانیها همین زمان بوده است.

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

هوادار خردسال تیم فوتبال تراختور

مارش شماره ۳ - یاشا تیراختور



آهنگساز و پیانیست جوان آذربایجان، آریا ترکانپوری(تورکان) مارشی برای تیم فوتبال تراکتورسازی نوشته و خوانده اند که از طریق سایت هواداران تراکتورسازی تقدیم میشود به همه هواداران و عاشقان تیراختور.

از لینک زیر دانلود کنید

http://tractorfans.com/downloads/category/1-marches?download=5%3Amarch3



آذربایجان خالقی دایاقدیر سنه
چیرپینان بیر اؤرک سنسن وطنه
دایانما هئچ زامان,یاشا تیراختور
قوی سل کیمین آشا,داشا تیراختور

سنده ستارخانین شهرتی واردیر
یئریشین میداندا شانلی ویقار دیر
تیراختورین کیمدن یوخدور قورخوسو
ای ائلین,وطنین ظفر اردوسو

گوزلرین هامیسی باغلیدیر سنه
سن دان اولدوزسان گؤزل وطنه
بوغازیم دا سسین,قانیم دا رنگین
ای منیم آصلانیم,ببریم,پلنگیم

هر میداندا واردیر ایکی دروازا
بیری باخیر غمه بیری آوازا
تیراختور آچاجاق آواز قاپیسین
میدان دا قوراجاق ظفر اوردوسون
شاعر:آذریار

منبع
http://tractorfans.com

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

شصت و پنج درصد طلاي كشور در آذربايجان غربي توليد مي شود

معاون معدني وزارت صنايع و معادن كشور گفت : ۶۵ درصد از طلاي كشور در آذربايجان غربي توليد مي شود .
مسعود سمعي نژاد در جلسه شوراي اداري آذربايجان غربي اظهار داشت : استان آذربايجان غربي يكي از استان هاي غني در بخش معدن طلاي كشور است كه در صورت سرمايه گذاري هايي كه دولت دهم در اين راستا دنبال مي كند اين استان مي تواند يكي از استان هاي توليدكننده سنگ طلاي گران قيمت باشد.
وي افزود : ۴ ميليون تن ظرفيت توليد سنگ طلا در سطح استان آذربايجان غربي است كه ۲ ميليون و ۱۰۰ كيلو از آن توليد مي شود و با همت بيشتر مسئولان استاني و با راه اندازي معدن طلاي زرشوران بيشتر از اين هم مي توان در اين استان توليد داشت .
معاون معدني وزارت صنايع و معادن كشور با اشاره به اينكه آذربايجان غربي با صادرات يك ميليون تن سيمان رتبه ۱۱ كشور را دارا است گفت : اگر در سطح كشور بتوانيم توليد سيمان را به ۵۶ تن برسانيم رتبه نخست را در منطقه به خود اختصاص مي دهيم .
سمعي نژاد افزود : با توجه به اينكه آذربايجان غربي يكي از غني ترين استان‌ها در بخش معادن و سنگ هاي ساختماني است ادامه داد : معادن اين استان داراي بيش از ۴۰ نوع سنگ ساختماني است .
وي ادامه داد : آذربايجان غربي در توليدات معدني داراي رتبه دوم در صنعت رتبه ۱۱ و در جذب سرمايه بنگاه هاي زودبازده اقتصادي رتبه نخست كشور را به خود اختصاص داده است كه اين مسئله نشان از همت بالاي مسئولان استاني است .
معاون معدني وزارت صنايع و معادن كشور ذخيره معادن استان را ۷۸۰ ميليون تن اعلام كرد و گفت : در صورت استخراج يك درصد از معادن استان هر سال بايد ۸ تا ۹ ميليون تن از معادن استان استخراج شود كه هم اكنون سه تا ۴ ميليون تن از آن استخراج مي شود

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

سخنان شنیدنی و حمایتی معاون استاندار در مورد فوتبال تراکتور سازی

معاون استاندار آذربايجان شرقي:
شور حضور 80 هزار تماشاگر تبريزي زودگذر و محدود به مقطع خاصي نيست

معاون سياسي امنيتي استاندار آذربايجان شرقي گفت: شور حضور 80 هزار تماشاگر، زودگذر نبوده و محدود به مقطع خاصي نيست بلكه اين وضعيت پايدار بوده و تداوم خواهد يافت.

اكبر غفاري ظهر امروز در نشستي با متوليان برگزاري ديدارهاي خانگي تيم فوتبال تراكتورسازي افزود: متاسفانه برخي از محافل درصدد القاي اين تفكر هستند كه حضور تماشاگران پرشمار تيم تراكتورسازي در استاديوم يادگار امام تبريز نگران‌كننده است در حاليكه مسئولان ارشد آذربايجان شرقي به اين موضوع به عنوان يك فرصت همه جانبه مي‌نگرند.
وي طرح اظهاراتي از اين قبيل كه هيچ اراده‌اي در آذربايجان شرقي براي حمايت از تيم فوتبال تراكتورسازي تبريز وجود ندارد را اظهاراتي بي‌پايه و نادرست خواند و اظهار داشت: اراده مسئولان استان در اين است كه با توسعه ظرفيت گنجايش استاديوم يادگار امام تبريز از 70 هزار به 100 هزار نفر ، زمينه حضور پرقدرت اين تيم را در رقابت‌هاي ليگ برتر فوتبال كشور فراهم كنند.
معاون سياسي امنيتي استاندار آذربايجان شرقي اضافه كرد: حضور تماشاگران با فرهنگ تيم فوتبال تراكتورسازي در بازي‌هاي اين تيم، نماد نشاط، طراوت، سرزندگي و بهترين صحنه نمايش ادب، غيرت و نجابت آذربايجاني‌هاست.
وي به حضور بي‌نظير هواداران تيم تراكتورسازي در بازي اين تيم با استقلال تهران اشاره نمود و خاطر نشان كرد: آثاري كه اين حضور حماسي در سطح ملي برجا گذاشت شايسته تامل و تفكر است.
غفاري در عين حال از آنچه پرداختن رسانه ملي به نازيبايي‌هاي مصاف دو تيم تراكتورسازي و استقلال خواند به شدت انتقاد كرد و افزود: صدا و سيما به جاي اينكه به زيبايي‌هاي اين بازي بپردازد به نازيبايي‌ها كه البته بخشي از آنها طبيعي است، پرداخت.

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

آغاز سال تحصیلی و زبان اقوام

در قوانین بین‌الملل و نیز در قانون اساسی ایران حق آموزش به زبان مادری به‌رسمیت شناخته شده. اما با گذشت حدود ۳ دهه از تصویب اصول قانون اساسی، هزاران کودک ایرانی هنوز امکان تحصیل به زبان مادری خود را نیافته‌اند.
یوسف کر، محقق زبان که پیرامون الفبای ترکمنی تحقیق می‌کند درباره امید و آرزوی بخشی از کودکان ایرانی چنین توضیح می‌دهد: «سال تحصیلی جدید امسال نیز برای صدها هزار دانش آموز ایرانی با امید و آرزوی تحصیل به زبان مادری آغاز می‌شود. آرزوئی که به آن نرسیده‌اند و امیدی که هنوز از بین نرفته است.»

آرزوهای اول مهر

درخواست‌های اقوام در سال تحصیلی جدید چیست؟ دکتر احمد امید یزدانی مولف فرهنگ جامع آلمانی- آذربایجانی و مسئول "آکادمسین‌های آلمان- آذربایجان" در گفتگو با دویچه وله درباره مطالبات و آرزوهای بسیاری از فرهنگ‌دوستان اقوام چنین توضیح می‌دهد: "درخواست ما این است که در نخستین روز مهرماه کودکان ما به زبان مادری خود تحصیل کنند و زبان و ادبیات ما و همچنین ارزش‌های معنوی ما در ایران شکوفائی پیدا کند. مطالبات ما این است که به زبان مادریمان تئاتر، سینما، روزنامه و رادیو و تلویزیون داشته باشیم و آن جوان‌هایی که بخاطر آزادی زبان و فرهنگ خودشان در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار دارند، آزاد شوند."
آموزش زبان اقوام در دانشگاهها آزاد است
انتخابات ریاست جمهوری و بدنبال آن ادامه اعتراض‌ها به نتایج آن در ایران بنظر کارشناسان امور اقوام، از جمله یوسف کر، فعال حقوق زبان ترکمنی فرصتی شد تا بار دیگر به مطالبات زبانی اقوام توجه گردد. وی دراین‌باره به مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره تدریس دو واحد زبان اقوام در دانشگاه‌ها اشاره می‌کند: "حاکمیتی که اکنون احمدی نژاد در راس آن قرار گرفته در برخورد با مطالبات فرهنگی و زبانی بیشتر در رقابت با جنبش سبز سعی کرد دو واحد از زبان اقلیتهای ملی ایران را یک واحد اختیاری در دانشگاهها قرار دهد." یوسف کر در ادامه‌ی گفتگو به این هم اشاره می‌کند که احمدی‌نژاد آن سیاست را بر اساس تائید و پذیرش حقوق زبانی اقوام اتخاذ نکرده، بلکه به دلیل رقابت با مهدی کروبی و میرحسین موسوی آن را پذیرفته."

یوسف کر به اجرای مصوبه‌ی دولت با تردید می‌نگرد و می‌گوید این مصوبه را شورای عالی انقلاب فرهنگی نه برای مدارس ابتدائی، بلکه به‌صورتی محدود برای دانشگاه‌ها در نظر گرفته شده است.
دانشگاههای ایران بی‌اطلاع هستند

اما بسیاری از کارشناسان امور اقوام مصوبه دولت را پیش از آغاز سال تحصیلی به فال نیک گرفته و در انتظار اجرائی شدن آن بودند.

پس از گذشت حدود ۳ ماه از تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی بسیاری از دانشگاههای کشور از این مصوبه بی‌اطلاع هستند. ابوالفظل رنجبر، رئیس دانشگاه گلستان به خبرنگار خبرگزاری مهر گفته است که «از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در زمینه تدریس ۲ واحد درسی زبان و گویش‌های محلی در دانشگاهها بی‌خبر می‌باشد و تاکنون نیز این مصوبه به دانشگاه گلستان ابلاغ نشده است».

بنظر یوسف کر، اجرائی نشدن این مصوبه و همچنین اصول قانون اساسی مربوط به حق تحصیل به زبان مادری، یکی از چالش‌های بزرگ دولت‌ها در ایران خواهد بود.
روند نابودی زبانها و خطر تجزیه کشور
به‌نظر انصافعلی هدایت، روزنامه‌نگار آشنا به مسائل اقوام، ممنوعیت زبانهای قومی در مدارس کشور پیامدهای منفی ببار آورده و ادامه این روند افکار و گرایشهای تجزیه‌طلبانه را در میان اقوام بیشتر کرده است. وی در این رابطه می‌گوید: "مطالبات زبانی در مناطق قومی ایران به‌ویژه در سالهای اخیربیشتر شده و الآن افکار تجزیه طلبانه در میان اقوام ایرانی بشدت رشد کرده است. آنها حقوق مساوی، احترام متقابل و برابر را درخواست می‌کنند و چون به این خواستها نرسیدند، در نتیجه راه حلی را می‌خواهند که در آنجا سرنوشت خودشان را تعیین بکنند، زبان، تاریخ و دین خودشان را حفظ کنند. وقتی که در کشور ایران اینها را دریافت نمی‌کنند، ناچارند به‌طرف گرایشهای تجزیه بروند و شخصیت جمعی، قومی و ملی خودشان را بدست بیاورند."
راه حل بحران زبان‌های اقوام

انصافعلی هدایت، روزنامه‌نگار که سالهای زیادی درباره راههای برون رفت از مشکلات زبانی اقوام مقالاتی را منتشر کرده، به‌رسمیت شناختن حقوق زبانی اقوام را مهمترین چاره در این راستا می‌داند: " نخستین اقدامی که می‌توان کرد این است که تمامی فعالان سیاسی، احزاب و جمعیت‌های ایرانی که به فکر ایران در چارچوب یک مملکت و با چارچوب یک مرز هستند، باید زبان‌های ملیت‌های ساکن ایران را بطور مساوی به‌رسمیت بشناسند و بر هیچکدامیک از زبانها ارجحیت و برتری قائل نباشند. زیرا این نشانی از برتری نژادی خواهد بود و این به هر حال در دنیا محکوم هست و ما ایرانیها هم مجبوریم پروسه‌ای را که در دنیا طی شده و در هیچ کجای دنیا آلآن آن را نمی‌پسندند، طی کنیم. دوم اینکه ما از دولت ایران و مسئولین بخواهیم برای اجرائی کردن قانون اساسی ایران به‌خصوص اصول قانون اساسی مربوط به حقوق زبانها بالاخره اقدام کنند. سومین مسئله تاسیس جمعیت‌های ایرانی است که از حقوق زبانی اقوام ساکن کشور دفاع کنند."

کارشناسان آشنا به مسائل اقوام بر این باور هستند که تحصیل به زبان مادری در مدارس مناطق ساکن اقوام فراتر از یک درخواست ساده است و شاید یکی از چالش‌های مهمی حکومت و جامعه ایران باشد که نه در سرنوشت بخشی از دانش آموزان، بلکه می‌تواند در سرنوشت کشور نیز تاثیر داشته باشد.

منبع

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

ریشه یابی نام آزربایجان

قبلا مقالات مختلفي درباره ريشه اين اسم نوشته شده که اشاره به فارسي بودن ريشه آذربايجان و به معني حامل ‏مشعل آتش بودن آن دارد.‏ولي چون بيشتر اين مقالات در زمان پهلوي نوشته شده و با توجه به دشمني آشکار اين خاندان با زبان ترکی زياد قابل ‏استناد نيست. هر چند که آزربایجان را سرزمین آتش می نامیم ولی هیچ دلیلی ندارد که لقب یک منطقه در اسم آن سرزمین هم نمود پیدا کند و اما آزربايجان:‏
آزربايجان از سه کلمه ترکي تشکيل شده که در زير به تفکيک آن ها مي پردازيم.‏
‏ ‏
‏آزر/باي/جان ‏Azer/bay/can

الف:آزر ‏Azer‏ : در ترکي باستان پسوند (ار) به آخر اسم مي چسبيده و شخصي را منتصب به آن ميکرد هما پسوندي ‏که در ترکي مدرن معادل پسوند (لي) يا (لو) مي باشد.‏
آز هم نام قومي که در شمال غربي ايران و شرق ترکيه سکونت داشتند و بر آنجا حکمراني ميکردند مي باشد. که کلمه ‏از+ار مي شود (آزار) يا همان‎ ‎
‏(آزرAzer‏) امروزي.‏

ب:باي ‏BAy‏ : کلمه (باي Bay‏) در زبان تورکي به معني غني، صاحب، سرور، محتشم، ثروتمند، مقتدر، توانا و .... ‏است.‏

ج‏:جان ‏Can‏ : پسوند ساز تورکي (غان:ĞAN)‏ - (قان:‏QAN)‏ - (گان:‏GAN)‏ - (کان:‏KAN)‏ نشان دهنده جا، ‏مکان و محلهاي جغرافيائي است.‏

مثلا در مورد چالاقان (نام جزيره اي در درياچه اورميه) به معني محل زندگي طائفه چالا ميباشد.‏

چند نمونه ديگر استفاده از اين پسوند:‏
ورزقان ، گوگان ، گرگان ، طالقان ، زنگان (زنجان امروزي) ، سيرجان ، کميجان و...‏

که اين پسوند بعد از ورود اعراب به (ج ‏C‏) تبديل شده.‏

پس اسم (آزربايجان ‏Azerbaycan‏) به معني (محل زندگي قوم تواناي آزري) مي باشد.‏

فرهنگ سازی یا فرهنگ کشی!؟ کدامیک؟؛ تراکتورسازی در نوک پیکان حملات مدعیان فرهنگ سازی در ورزشگاهها

داستان سقوط تیم تراکتورسازی به لیگ دسته اول، گیر افتادن در باتلاق گریز ناپذیر آن لیگ، چشم انتظاری بیشتر از 30 میلیون نفر انسان عاشق و خون دل خوردن ها و در گلو خفه شدن احساسات انسانهایی پرشمار، صعود تیم به لیگ برتر و حالا حضور در آن، همه و همه حکایتی طولانی است که از سر این تیم مردمی و پرطرفدار می گذرد. انگار که روح و جسم این تیم همواره باید با وقوع حوادث و اتفاقات مختلف عجین باشد و تراکتور محبوب میلیونها تورک آذربایجانی و ایرانی در چنبره حواشی و هیاهوهای متعدد اسیر باشد و خیلی ها حضور تراکتور بدون حاشیه در لیگ برتر را نمی پسندند.
8 سال بود که تمامی ملت آذربایجان و حتی بیشتر مردم ایران منتظر حضور سرخ جامگان تبریزی که لقب «ارتش سرخ آذربایجان» را با خود یدک می کشند در لیگ برتر بودند. تیم بعد از حضوری آکنده با انواع تلخی ها و ناکامی ها در لیگ دسته اول، با غلبه بر مشکلات فرارو به لیگ برتر صعود نمود اما گویی منوال بر این بوده است که با پایان داستان تلخکامی های تیم در جهنم لیگ دسته اول، اینبار قصه دیگری در لیگ برتر استارت بخورد. داستان، داستان و داستان تا بینهایت! انگاری که این داستانها هرگز سر به پایان نخواهند گذاشت.
اولین بازی خانگی تیم تراکتورسازی در لیگ برتر در مقابل نایب قهرمان فصل گذشته لیگ برتر به انجام رسید و هزاران نفر انسان عاشق که سالها منتظر حضور تیم محبوب خود در لیگ برتر بودند با حضوری پرازدحام ورزشگاه را به تسخیر خود درآوردند. استقبال این همه هوادار از یک بازی فوتبال نوید روزهای خوب، داغ و مهیجی را برای لیگ برتر ایران می داد. بعد از سالها برای اولین بار بود که بغیر از بازیهای استقلال و پرسپولیس، در گوشه دیگری از این سرزمین پرگهر یک ورزشگاه فوتبال حضور انبوهی از هواداران را به روی خود می دید که نه طرفدار استقلال و پرسپولیس بلکه صرفاً شیفته تیم محبوب شهر و منطقه خود بودند این اولین گام برای بهم خوردن تعادل هواداران فوتبال بین تهران و سایر شهرستانها بود. حضور گرم هوادران در این بازی به حدی بود که مسئولان و کادر فنی تیم ذوب آهن به صراحت اعلام نمودند که هر تیمی در مقابل اینهمه هوادار به مشکل برخواهد خورد و از کسب 1 امتیاز در تبریز کاملاً اظهار رضایت نمودند. در این بازی که با نتیجه مساوی صفر بر صفر خاتمه یافت تماشاگران تراکتورسازی به عنوان هوادران نمونه از نظر اخلاقی انتخاب شده و مورد تقدیر واقع گردیدند اما انگار این انتخاب به مذاق برخی ها خوش نیامد و درست در دومین بازی خانگی در مقابل راه آهن بود که گزارش ناظر بازی معادله را بهم زد وی در گزارش خود هواداران تراکتورسازی را به رفتارهای شدیداً پرخاشگرانه، تخریبی، پرتاب سنگ و ... بر علیه تیم حریف متهم نموده و اعلام نمود که اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد مسائل زیادی را در آینده در شهر تبریز می توانیم شاهد باشیم البته با توجه به منطبق نبودن گزارش ناظر فدراسیون و ناظر داوری بازی و ارائه سایر مدارک و مستندات مستدل توسط باشگاه تراکتورسازی، بعد از تحمل استرس ها و فشارهای فراوان توسط هواداران تراکتورسازی، محرومیت هواداران این تیم از حضور در بازی مقابل استقلال منتفی گردید اما این گزارش سبب به راه انداخته شدن جو روانی و تبلیغاتی شدیدی بر علیه تیم تراکتورسازی شد و مصدومیت فرهاد مجیدی در بازی با استقلال، گزارش یداله سلیمانی ناظر مسابقه و سایر عوامل دست بدست هم داد تا هجمه های براه انداخته شده بر علیه تراکتور به حد نهایت خود رسیده و هوادارانی که در مقابل ذوب آهن به عنوان نمونه انتخاب شده بودند از عرش به فرش کشیده شده و حتی روند اظهار نظرهای مختلف سمت و سوی تخریب فرهنگ و هویت ملت شریف آذربایجان را نیز در پیش گرفت. در این رابطه نکاتی قابل ذکر است که راقم این سطور در ادامه به آنها خواهد پرداخت:
1- وقتی صحبت از فرهنگ سازی در ورزشگاه ها می کنیم و اگر رفتارهای هواداران تیمها در برخی از ورزشگاه ها را مورد انتقاد قرار می دهیم باید قضاوتمان در مورد همه تیمها و همه ورزشگاهها یکسان بوده باشد یعنی با مقایسه رفتارهای هواداران در ورزشگاههای مختلف می توانیم در این مورد به درستی به داوری بنشینیم. با مقایسه رفتار هواداران در ورزشگاههای مختلف به سادگی می توان به این نتیجه دست یافت که ما در سطح کشور هیچ ورزشگاهی که حاوی استانداردهای قابل قبول از نظر فرهنگ هواداری را داشته باشد نداریم که هیچ، بلکه نمونه های پرشماری از جنجال ها، التهابات و تنش ها در ورزشگاههای فوتبال را داریم که بخشی از آن نشأت گرفته از هیجاناتی است که جزو طبیعت بازی فوتبال می باشد. برای مثال مشهورترین و بزرگترین ورزشگاه فوتبال در کشور استادیوم آزادی می باشد در این استادیوم مسائلی روی می دهد که گاهاً بازگویی آن شرم را بر چهره انسان می نشاند. شعارها و فحاشی های ناموسی، حمله هواداران به همدیگر، استفاده از الفاظ خیلی رکیک در طی مسابقه بر علیه هواداران حریف و داور بازی، استفاده از بمب ها و نارنجک های خیلی خطرناک، شکستن صندلی های ورزشگاه، تخریب و بعضاً آتش زدن اتوبوس ها، کتک زدن داور بازی، کتک کاری کاری کادر فنی، بازیکنان و سایر مسئولان دو تیم با همدیگر، کتک زدن خبرنگاران، ایجاد اغتشاش و آشوب در ورزشگاه، قلدربازی هواداران و سایر مسئولین تیمها و دهها شاهد زنده دیگر حکایت از وضعیت اسفبار این ورزشگاه داشته و سایر ورزشگاهها نیز حال و روز خوشتری از این ورزشگاه ملی کشور ندارند برای مثال کور شدن چشم سرباز وظیفه ای در اصفهان در بازی تیمهای سپاهان و پرسپولیس نمونه عینی دیگری است که وضعیت ملتهب ورزشگاههای کشور را به تصویر می کشد. از این حوادث و اتفاقات در سایر شهرهای کشور نیز صدها مورد می توان مثال زد حال با دیدن اینهمه جنجال، آشوب و بلوا در ورزشگاههای کشور آیا رواست که پرتاب شدن جسمی به طرف بازیکن حریف را که معلوم نیست از طرف چه کسی و با چه انگیزه ای پرتاب شده است در بوق و کرنا نموده و زمین و زمان را بهم بدوزیم که وا اسفا و وا مصیبتا که در تبریز فلان و بهمان شد؟ آیا در ورزشگاههای کشور که ید طولایی در براه انداخته شدن جنجال و آشوب دارند فرهنگ سازی باید از شهر تبریز شروع گردد؟ آیا دیواری کوتاهتر از تبریز وجود ندارد؟ مسوولان کمیته انظباطی فدراسیون فوتبال و ناظران آن که ادعای فرهنگ سازی در ورزشگاههای کشور را دارند و در شهر تبریز مو را از ماست بیرون می کشند و با استعانت از علم غیب خود همه مواردی را که هزاران نفر در ورزشگاه و از پشت صفحه تلویزیون ندیده اند را می بینند، آیا این چشم بصیرت اینها در بازی تیمهای شاهین بوشهر و تراکتورسازی ناکار شده بود که توهین هزاران نفر در ورزشگاه و بیرون از ورزشگاه به ساحت ملت آذربایجان را ندیدند؟ آیا ندیدند که بوشهری ها حتی در مسیر انتقال بازیکنان به هتل نیز آنها را از الطاف بیکران خود بی نصیب نگذاشته و با پرتاب سنگ و فحاشی های نژاد پرستانه بی شمار به هویت ملت آذربایجان شدیدترین توهین ها را نمودند؟ آیا فیفا در مورد ممانعت از این گونه رفتارهای نژادپرستانه و مذبوحانه به فدراسیون های زیر مجموعه خود توصیه اکید ننموده و در آیین نامه های خود نیز مکرراً تأکید ننموده که شدیداً با این رفتارها برخورد می نماید؟ پس چه شده است که چنین ناجوانمردانه هوادران فوتبال در آذربایجان را آماج حملات مختلف قرار می دهیم و برای کوبیدن آنها از انجام هیچ اقدامی فروگذاری نمی کنیم؟

2- در روزهای اخیر اظهار نظرهای مختلفی از طرف مسئولان کمیته انظباطی، ناظرین بازی ها و سایرین مطرح شده که در بیشتر موارد از چارچوب مستطیل سبز فوتبال بیرون رفته و شعور و فرهنگ جامعه آذربایجان را نشانه رفته است. یکی می گوید که هواداران تراکتورسازی به علت صعود تازه این تیم به لیگ برتر هنوز با مناسبات این لیگ هماهنگ نشده اند، دیگری می گوید که هواداران فوتبال در آذربایجان نیاز به فرهنگ سازی دارند، یکی دیگر ادعای خنده دار دیگری نموده و می گوید که وضعیت ورزشگاههای فوتبال در تبریز به اندازه ای خطرناک است که پلیس گاهاً از تیر هوایی برای کنترل تماشاگران استفاده می نماید با شنیدن این ادعا انسان از تعجب شاخ در می آورد گویی که تبریز میدان جنگ بوده و ما خبر نداشتیم! و آن دیگری با گرفتن ژستی روشنفکرانه و قیافه ای حق به جانب توهین دیگری را نثار ملت آذربایجان می نماید از این آقایان باید پرسید که معیار شما برای ورزشگاه خوب کدام ورزشگاه کشور و مردم کدام شهر می باشند؟ تهران که جنجال ها و اغتشاشات هواداران فوتبال در آن شهره خاص و عام می باشد؟ یا اصفهان که رفتارهای وقیحانه هواداران فوتبال در آن اینقدر جاافتاده است که دیگر سرزدن هر نوع رفتاری در هواداران تعجب هیچ کسی را بر نمی انگیزد؟ مشهد، اهواز، شیراز، کدامیک؟ پس چه شده است که شمشیر تیز انتقادات را بر سر هواداران فوتبال آذربایجان قرار داده ایم؟
آقایان با انداختن نگاه عاقل اندر سفیه در یک ملت و اظهار نظرهایی که حاکی از نگاههای حقارت بار به آن می باشد نمی توان فضای ورزشگاهها را ایمن و سالم نمود. ای کاش مسئولان کمیته انظباطی، ناظران بازی و داوری و ... اول پس زمینه ذهنی منفی خود نسبت به مردم آذربایجان را اصلاح نموده و بعد در مورد رفتار هواداران فوتبال به قضاوت بنشینند پرواضح است که با ذهنیت مسمومی که نسبت به ملت شریف آذربایجان در ایران وجود دارد هر نوع رفتار خوب و شایسته ای هم از هواداران فوتبال آذربایجان دیده شود به بد تعبیر شده و این عینک بدبینی و غبار گرفته سبب بد دیده شدن هر نوع رفتار و عملکرد این ملت خواهد شد. برغم ادعای برخی ها ما به جرأت اعلام می نماییم که هواداران فوتبال آذربایجان در مقایسه با سایر شهرها نه فقط فهیم ترین و باشعورترین هواداران کشور، بلکه فرهنگ پذیرترین هواداران نیز می باشند و این هواداران فوتبال آذربایجان نیستند که باید خود را با مناسبات لیگ برتر منطبق نمایند بلکه این لیگ برتر است که باید مناسبات و مراودات خود را با جامعه فوتبال آذربایجان هماهنگ نماید.
حضرات ظاهراً فراموش نموده اند که فوتبال در شهر تبریز و آذربایجان دهها سال سابقه تاریخی دارد تیم تراکتورسازی علیرغم رکود سالهای اخیر سالها به عنوان بهترین تیم شهرستانی مطرح بوده است و از همین تیم و سایر تیمهای شهر تبریز دهها نفر به جامعه فوتبال ایران معرفی شده که سالها در میادین بین المللی برای فوتبال ایران آبروداری نموده اند. ما افرادی مثل مرحوم حسین صدقیانی را به فوتبال ایران تحویل داده ایم که اولین لژیونر فوتبال ایران بوده است زمانی که یک تبریزی (مرحوم صدقیانی) در باشگاه فنر باغچه ترکیه بازی می کرد هنور چلتوپ و الک دولک، بازی های میدانی ورزش ایران بود و هنوز بسیاری از شهرهای ایران توپ فوتبال را ندیده بودند. حالا ادعای خنده دار «ندید بدید» بودن بودن مردم شهر تبریز و آذربایجان و ذوق زده شدن آنها از حضور در لیگ برتر مشخص نیست که از کدام برنامه ریزی غرض ورزانه، جهت دار و هدفدار نشأت گرفته و از کدام محافل برمی خیزد؟ حضرات لطفاً فراموش ننمایند که شهر تبریز نه فقط در زمینه فوتبال بلکه در بیشتر زمینه ها پیشاهنگ ورود به دنیای مدرن بوده و بی جهت نیست که نام شهر اولین ها را بخود اختصاص داده است. بجاست که مسئولان فدراسیون فوتبال که داعیه فرهنگ سازی در ورزشگاههای کشور را دارند بجای فرهنگ سازی فرهنگ کشی ننمایند.

3- ادعا شده است که به علت قرار داشتن ورزشگاه یادگار در بین کوه هواداران به راحتی به سنگ دسترسی داشته اند و مسیر ورزشگاه نیز پر از سنگ و کلوخه بوده است از این حضرات که اینقدر نابخردانه اظهار نظر می نمایند باید پرسید که تقصیر هواداری که در ماه مبارک رمضان در ساعت 9 شب با کیلومترها کوه پیمایی خود را به ورزشگاه می رساند چیست که ورزشگاهی با صرف اینهمه از سرمایه بیت المال در برهوت تأسیس یافته است؟ مگر قصور مکانیابی و جانمایی فوق العاده اشتباه ورزشگاه در بیابان و در بین کوه و دره بعهده هواداران فوتبال می باشد؟ پرواضح است که هوادار فوتبال علاقمند به حضور در محلی می باشد که امکان دسترسی برای وی به سهل ترین شیوه ممکن میسر باشد. آقایان فراموش نموده اند که ما ورزشگاه باغشمال را با دهها سال سابقه تأسیس داریم و با وجود اینکه سکوهای تماشاگران آن به زمین بازی به مراتب نزدیکتر از جایگاه تماشاگران استادیوم یادگار می باشد ولی هیچ وقت شاهد اتفاقات سؤال برانگیز نبوده ایم. در فصل قبل بازی های تیم تراکتورسازی در ورزشگاه اختصاصی باشگاه برگزار می شد که جایگاه تماشاگران آن تقریباً چسبیده به زمین بازی می باشد و حساسیت برخی از بازیهای برگزار شونده در آن نیز به مراتب بیشتر از بازیهای ورزشگاه یادگار بود زیرا به دلیل تأثیر نتیجه بازیها در صعود یا عدم صعود تیم به لیگ برتر، همه بازیها حکم مرگ و زندگی را داشت پس چرا در این ورزشگاه همین هواداران که چند برابر بیشتر از ظرفیت ورزشگاه را اشغال می نمودند هیچ سنگی پرتاب ننمودند؟ هوادار عوض شده است یا شرایط بر علیه بر تیم تراکتورسازی تغییر یافته است؟

4- ایجاد فرهنگ مطلوب در ورزشگاهها آماده سازی بسترها و زمینه های خاص خود را می طلبد و در طی یک برنامه ریزی راهبردی که روی به سوی آینده دارد و با اتخاذ تدایبر و تاکتیکهای مناسب میسر خواهد شد. فرهنگ مناسب هواداری یک شبه و از آسمان نازل نمی شود ما باید در وهله اول شرایط برگزاری با کیفیت مسابقات را فراهم کنیم و بعد از عدم امنیت ورزشگاهها گله نماییم. از هواداران حضور یابنده در استادیوم یادگار که محلی بدون حایل های امنیتی لازم بوده و از استانداردهای ایمنی کاملاً بدور است چه انتظاری می توان داشت؟ ما خودمان چه تدابیر و تمهیداتی اندیشیده ایم که اینقدر هوادار فوتبال را می کوبیم؟ در ورزشگاهی قرار گرفته در وسط برهوت و عاری از تمامی معیارهای برگزاری یک مسابقه سالم فوتبال قریب به صد هزار نفر حضور یافته اند ما برای آنهمه هوادار چه کرده ایم که اکنون اینقدر طلبکارانه با آنها برخورد می نماییم؟
مطمئناً اگر استادیوم یادگار در تهران بود با آن روحیه تهاجمی، افراطی و پرخاشگرانه ای که از تماشاگران تهرانی سراغ داریم نه فقط جسمی به طرف بازیکن حریف پرتاب میشد بلکه ممکن بود شاهد رخدادهای فاجعه بارتر و دهشتناکتری نیز باشیم.

5- نکته خیلی مهمی که باید به آن توجه شود این است که همه تیمها بیشتر نه از نظر عدم وجود ایمنی در ورزشگاه یادگار بلکه از حضور پرازدحام هواداران در آن به وحشت افتاده اند و اظهار نظرهای متعدد نشان می دهد که این تیمها به دلیل ترس از حضور در مقابل اینهمه هوادار انواع دلیل تراشی ها را بعمل می آورند و چون می دانند که هواداران تیم تراکتورسازی نقطه اتکای این تیم می باشند تلاش می نمایند که با انداختن سنگ های درشت در مسیر حرکت این تیم و با آماده نمودن زمینه های محرومیت هوادارانش، آنها را مأیوس نموده و از از ازدحام هواداران جلوگیری بعمل آورند غافل از اینکه تراکتور در قلب 30 میلیون تورک آذربایجانی جای دارد و نه فقط در تبریز بلکه در تهران و همه شهرهای دیگر هواداران این تیم ورزشگاه را به تسخیر خود در خواهند آورد. ما از این ببعد باید این واقعیت را بپذیریم که قطب جدیدی در فوتبال ایران با پشتوانه ای متکی به بیشتر از 30 میلیون هوادار شیفته و متعصب به منصه ظهور رسیده است و دیگر تیمهایی مثل استقلال و پرسپولیس انتظار اینکه در همه شهرها نه میهمان بلکه در جایگاه میزبان و صاحبخانه قرار گیرند را نداشته باشند لااقل در تبریز این قاعده غیر منطقی که در هر جای کشور همه باید طرفدار استقلال و پرسپولیس باشند بهم خورده و هواداران این تیمها در تبریز هرگز بیشتر از 2-1 درصد کل هواداران نخواهد بود. برخی ادعا می نمایند که در بازی استقلال و تراکتورسازی حدود 7 هزار نفر سهمیه در نظر گرفته شده برای هواداران استقلال به آنها داده نشده بود غافل از اینکه کل هواداران استقلال در شهر تبریز شاید به 1000 نفر هم نرسد که آنهم مطمئناً رفته رفته کمتر خواهد شد و افرادی هم که به هواداری از استقلال به ورزشگاه آمده بودند بیشتر از شهرهای کردنشین اطراف بودند.

6- مسئولان توجه نمایند که با اقدامات قهر آمیزی مانند محروم نمودن تماشاگران ورزشگاههای ما تهویه و سالم نخواهد شد زیرا چنین تصمیماتی فقط عصبانیت هواداران را بر انگیخته و آنان را ترغیب به تکرار اعمال غلط خود می نماید. سالم سازی ورزشگاه انجام اقداماتی مناسب در یک پروسه طولانی را می طلبد. تا زمانی که ورزشگاهها از استانداردهای لازم بدور هستند و آسیب شناسی مناسبی از رفتار هواداران صورت نگرفته است و عملکرد ما نه در جهت جذب هوادار بلکه در جهت دفع وی باشد هوادار نیز مثل خود ما قهرآمیز برخورد نموده و روش مناسبی را برای تخلیه احساسات و هیجانات و احیاناً عصبانیت خود برنخواهد گزید.
نویسنده: آرتان

منبع:
http://www.tractorfans.com/articles/1231-1388-06-25-17-26-48##

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

محرومیت برای تیم فوتبال تراختور به دلیل شعار ترکی (یاشاسین آذربایجان)

امروز کمیته انضباطی فدراسیون طی ارسال نامه ای به باشگاه تراکتور این تیم را از حضور تماشاگران در یکی از بازیهای خانگی خود محروم کرد..

بعد از دیدار تیمهای تراکتور و راه آهن که با حضور 60هزار تماشاگر انجام پذیرفت خبری مینی بر فحاشی هواداران تراکتور به تیم حریف از سوی خبرگزاری فارس منتشر شد که این خبر به نوعی همگان را شوکه کرد در حالی که هنگام مسابقه هیچ شعاری علیه هیچ کسی شنیده نشده بود لااقل ما که نشنیده بودیم
به گزارش کلوب هواداران تراکتور بعد از این ماجرا امروز کمیته انضباطی به نا به گزارش نماینده خود در بازی تراکتور راه آهن در مورد این مسئله تصمیم گیری کرد که خروجی آن محرومیت تیم تراکتور از حضور تماشاگران در یکی از بازیهای خود می باشد توجه داشته باشید که بازی تراکتور استقلال بیان نشده و در ابلاغیه یکی از بازیهای تراکتور نوشته شده است
امروز در تمرین تیم تراکتور آذرنیا سرپرست تیم این نامه را به هواداران نشان داد که 17 بند داشت
بند یک بند اول ابلاغیه محرومیت کمیته انضباطی:

- استفاده طرفداران تراکتورسازی از شعارهای موهوم و نا مانوس
در دقایق ...

واژه گان (( موهوم و نامانوس )) هیچ سنخیت و صنفیتی با واژه (( توهین )) ندارند
ما نیز هنوز منظورشان را از این حرف متوجه نشدیم؟!
بند3:توهین تماشاگران در دقایق .....به تیم حریف و در دقایق.....به داور مسابقه!!!
در بندی دیگر پرتاب اشیا به داخل زمین و همچنین پرتاب نارنجک از سوی تماشاگران گزارش شده بود!تمامی این موارد در حالی توسط ناظر بازی به ثبت رسیده که ما هواداران شاهد هیچکدام از این اتفاقات در حین مسابقه نبودیم , اکنون سوالی که برای همه هواداران مطرح میشود انست که محرومیت به کدامین دلیل؟
مگر هواداران سایر تیمها که بدترین شعارها را نثار داور و تیم حریف میکنند اینگونه مورد غضب کمیته انضباطی قرار می گیرند؟
راستی طرفداران شاهین بوشهر حالشان چطور است؟ کم و کسری که ندارند؟!
با این روند ما باید منتظر تشویق و اهدا کاپ اخلاق به هواداران با ادب و متین بوشهری از سوی کمیته به اصطلاح انضباطی فدراسیون باشیم!

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

وقتي فوتبال افشاگري مي‌كند!

چندين سال قبل مرحوم استاد نادر ابراهيمي بعد از تحقيقات مفصل «ادبياتي - جامعه‌شناختي» صراحتا نظرشان را در مورد هجوهاي ناجوانمردانه‌اي كه به اسم «جوك» در ميان ايرانيان رواج پيدا كرده و در آنها قوميتي خاص مورد تمسخر ساير اقوام ايراني قرار مي‌گيرند، بيان كردند. انتشار نتايج اين تحقيق براي متفكران بسيار ناراحت‌كننده و صد‌البته تكان‌دهنده بود.
به اعتقاد ايشان ردپاي دشمنان اين مرز و بوم، آنهايي كه حيات ناچيز و بي‌ارزش خود را در گرو اختلافات ميان قوم‌هاي ايراني و عدم اتحاد اين ملت بزرگوار و توانا مي‌بينند، به راحتي قابل مشاهده است و جالب آنكه دشمنان اتحاد اقوام متعددي كه تحت پرچم مقدس سه رنگ ايران و در صلح كامل در كنار يكديگر زندگي و تعامل مي‌كنند، با رندي و زرنگي خاص و سياتمدارانه‌اي، هجوهاي جوك‌گونه‌شان را مهندسي كرده‌اند! با خودمان كه تعارف نداريم، داريم؟ پس بگذاريد يك‌بار هم كه شده، بدون توجه به خطوط قرمز بيهوده‌اي كه فقط دست نگارندگان را بسته و اجازه پرداختن به اصل را به آنها نمي‌دهند، به واقعيت و اصل ماجرا بينديشيم. مخواي مفهومي نتايج تحقيق استاد چنين بود: تا به حال پيش خودتان فكر كرده بوديد كه چرا اكثر قريب به اتفاق اين اراجيف به ظاهر خنده‌دار، پيرامون آذري زبان‌ها - يا در گويش عام ترك‌ها! - ساخته مي‌شوند؟ براي پاسخ به اين سوال كافي است يك‌بار نقشه زيباي وطن را در ذهنتان مجسم كنيد. گربه‌اي كه موقرانه و آرام روي خليج هميشه فارس و درياي عمان لم داده و به شما مي‌نگرد، «سري» دارد كه از قضا ديار سرداران ملي و شجاعي چون ستارخان و باقرخان است. ديار مردمي غيور، خونگرم و بسيار هوشمند كه اتفاقا به زبان تركي صحبت مي‌كنند. استثمارگران كه نقش ترك‌ها را در قيام مشروطه به چشم ديده بودند، سعي كردند به نوعي بين اهالي اين ديار و ساير مردم ايران تفرقه ايجاد كنند تا با استفاده از اين تفرقه ملي و كينه‌اي كه آذري‌ها از ساير مردم ايران - خواسته يا ناخواسته - به دل مي‌گيرند، در موقعيت و زماني مناسب، (شايد با طرح مبحث «كشور مستقل آذربايجان بزرگ»!) با يك ضربه هوشيارانه و دقيق، سر گربه را از بدنش جدا كنند و كدام گربه را سراغ داريد كه بدون سر تواند زيست كه گربه به اصيل ايراني دومي‌اش باشد؟!
حكايت مردم غيرتمند گيلان هم چيزي شبيه به اين است. استثمار مي‌داند كه بعد از جدا شدن احتمالي خطه سرسبز شمال از كشور ايران، تامين مواد غذايي براي همه مردم ما مشكل و حتي غير‌ممكن خواهد شد و از همين دست اقوامي چون كرد و لر و عرب و بلوچ! چنين است كه استثمارگران با ساخت و رواج هجوهايي خنده‌دار در بين اقشار و اقوام مختلف ايراني، زمينه را براي جداسازي ترك، فارس، لر، كرد، عرب، بلوچ و... از همديگر فراهم كرده‌اند. چون وقتي دل‌ها از هم جدا شد، وقتي مردم قومي خاص احساس كردند كه سهمشان از با اين ملت بودن مسخره شدن و مورد مضحكه قرار گرفتن است، آن زمان كه حس كردند دل سايرين با آنها نيست و ديگران آنها را از خود نمي‌دانند، به راحتي مي‌توان جايگاه فعلي مرزها را هم عوض كرد. بدون جنگ و خونريزي! اگر جنگ‌ها و حكمرانان نادان در طول تاريخ از سرزمين‌هاي بي‌كران ايران، فقط گربه‌اي مفلوك بر جاي گذاشته‌اند، امروز مردم ايران به دست و گويش خودشان زمينه را براي نابود شدن همين گربه كوچك هم فراهم مي‌كنند و مگر استثمار چيزي جز اين مي‌خواهد؟! سرزميني نفت‌خيز ولي بدون اتحاد قومي، يعني بهترين جا براي چاپيده شدن!
* * *
اعضاي كارواني كه تحت عنوان تيم فوتبال تراكتورسازي تبريز راهي بوشهر شد، جداگانه و بدون هماهنگي با يكديگر، از رفتار غير‌دوستانه مردم و فوتبالدوستان اين شهر گلايه داشتند و ناصر شفق مدير‌عامل تراكتورسازي، بوشهري‌ها را به ناسزاگويي‌هاي قومي متهم كرده است!
فكر مي‌كنيد بوشهري‌ها ناگهان به فكرشان افتاد كه به ترك‌ها توهين كنند؟ براي هر توهيني كينه‌اي لازم است، به نظر شما تخم اين كينه كه توهين‌ها را در پي داشته، چگونه در دل بوشهري‌هاي غيور كه خود فرزندان رييس علي دلواري بزرگ بوده و به نوبه خود، سهم بزرگي را در استقلال اين ملك داشته‌اند، كاشته شده است و چه كسي به آنها آموخته كه مي‌توان به هم وطن آذري زبان توهين كرد؟! امروز فوتبال پرده از كينه منحوسي كه ناخواسته و ناخودآگاه، به دستور و خواست اجنبي و با دستان جاهل خود ما ايراني‌ها، در دل‌هايمان كاشته شده، برداشته و به ما ثابت كرده كه آن جوك‌ها كه در ظاهر هم به هيچ وجه «بي‌ادبي» نبوده‌اند، چگونه ذهن، قلب، روح و روان ما را براي جدايي از هم و بدتر از آن حتي ايستادن در مقابل يكديگر آماده كرده‌اند! به گونه‌اي كه حتي فوتبالي كه بايد عاملي براي ايجاد دوستي و مودت ميان مردم، اقوام و حتي ملل متفاوت - و حتي دشمن - باشد هم نه تنها نتوانسته كمكي به تلطيف فضا بكند كه خود عاملي شده براي دشمني‌هاي افزون و كينه‌هاي بيشتر!
تاسف‌انگيزتر آنكه اين رخداد فاجعه‌گونه در شهر تيمي رخ مي‌دهد كه تحت نام «شاهين» پاي به اين رقابت‌ها گذاشته است. شاهيني كه زماني نماد مكتبي خاص و استوار بر سه پايه مرتب شده «اخلاق، درس و ورزش» بود، حالا با ورود به عرصه فوتبال حرفه‌اي، پايه‌گذار توهين‌هاي قومي درفوتبال ايران شده است! البته نگاهي عميق‌تر به ما نشان خواهدداد كه توهين‌هاي قومي اگرچه همزمان با حرفه‌اي شدن شاهين بوشهر، به استاديوم‌هاي وطني آمده‌اند، اما علت بروز آنها نه حرفه‌اي شدن بوشهري‌ها كه پاي گذاشتن تبريزي‌ها به ليگ‌برتر بوده است. مغزهاي جماعت ايراني - متاسفانه - تحت تاثير همان هزل‌ها و هجوهاي سازماندهي شده، جدايي و تفاوت قوامي چون ترك، لر، كرد، گيلاني و... را باور كرده‌اند و اين باور مسموم جبرا بالاخره روزي در حيطه و وادي فوتبال «هم» رخ عيان مي‌كرد. اتفاقي كه در بوشهر رخ داد، مي‌توانست در هر نقطه ديگري از وطن هم رخ بدهد، چون مقصر اصلي نه مردم بوشهر و نه شاهين بوشهر بلكه مايي هستيم كه به راحتي سكان فكر و ذهنمان را به دست استثمارگران سپرديم و هم‌وطنان را به چند لحظه خنديدن فروختيم!

منبع
http://www.goaldaily.ir/Template1/News.aspx?NID=11489

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

توهین تماشاگران بوشهری به ملت آزربایجان

مدیرعامل باشگاه تراکتورسازی تبریز نخستین پیروزی این تیم در فصل جاری مقابل پارس جنوبی را آغازی برای تثبیت سرخپوشان تبریز در لیگ برتر عنوان کرد. ناصر شفق روز شنبه در گفتگو با خبرنگار مهر ضمن بیان این مطلب افزود: با وجود اینکه پیروزی مقابل شاهین پارس جنوبی که از جمله رقیبان ما در فصل گذشته رقابتهای لیگ دسته اول بود بسیار شیرین و ارزشمند بود ولی این پیروزی ما را فریب نخواهد داد چرا که هدف ما از نخستین فصل حضور در لیگ برتر تثبیت موقعیت این تیم در لیگ برتر است و امیدوارم این پیروزی سرفصل تازه ای برای رسیدن به این هدف باشد.
شفق تصریح کرد : من از عملکرد کادر فنی و بازیکنان تراکتورسازی در طول سه هفته گذشته رضایت کامل دارم و معتقدم می توانستیم در دو بازی گذشته هم به امتیازات بیشتری کسب کنیم.
وی در بخش دیگری ازسخنان خود با انتقاد از رفتار و گفتار تماشاگران بوشهری نسبت به تیم تراکتورسازی اظهار داشت : متاسفانه تماشاگران بوشهر در این دیدار به هیچ وجه انصاف را در مورد یک تیم میهمان رعایت نکردند و بطوریکه فضای نابخردانه ای بر این مسابقه حاکم بود.
شفق تصریح کرد : توهین تماشاگران بوشهری به قومیت تیم تراکتورسازی برخلاف قوانین و تاکیدات فیفاست و امیدوارم مسئولان انضباطی با اینگونه بداخلاقی ها در فوتبال کشور برخورد کنند. بوشهر دارای فرهنگ و تمدن دیرینه ای در تاریخ کشور است و شرح دلاورمردیها و ایستادگی های این خطه در مقابل بیگانگان سبقه طولانی دارد و مردم خونگرم بوشهر نباید اجازه بدهند عده ای معدود با نام آنها این دیرینه پرافتخار را خدشه دار کنند.

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

نوری زاده حیا کن ملت تورک آزربایجان را رها کن، خیاو قوردی

آنچه در این برهه حساس و تاریخ ساز سبب شد تا به فکر نوشتن این مقاله بیفتم متأسفانه و بدبختانه یک درد بزرگ است:ما ملت مظلوم تورک آزربایجان در هاتبرد یا تورک ست کانال تلویزیونی تورک زبانی که سخنگوی برحق ملت مظلوم تورک آزربایجان جنوبی باشد نداریم و متأسفانه ملت ۳۵میلیونی تورک آزربایجان در تهران و کرج و شهرهای دیگر آزربایجان جنوبی مجبور می شوند برای فرار از کانالهای تلویزیونهای ریاکار پلید «گریه مدار» پست فراماسونری- صلیبی- روسی- انگلیسی ومذهبی شیعی پارس داخلی جمهوری شیطانی حاکم بر ایران از کانالهای ماهوراه ای به ویژه از تلویزیونهای سیاسی صدای امریکا(Voa Persian Tv.)و تلویزیون فارسی بی بی سی(BBC Persian)و تلویزیون پارس(Pars Tv.)و…استفاده کنند.طبعاً حرفهایی که توسط مجریها و تحلیل گران نژادپرست پارس این تلویزیونها با ریاکاری و ظاهرسازی و دلسوزی کذایی و هنرمندانه زده می شود در ذهن و فکر عده ای از ساده اندیشان ملت تورک آزربایجان که بعد از ۲۰۰ سال خیانت و ۸۸ سال جنایت و خیانت از سیستم فکری و فرهنگی و سیاسی نژادپرست «پارس» که ریاکارانه و وقیحانه و کبک وار سرخودش را زیر برف «ایران و ایرانی و وطن و وطن پرستی و ایران دوستی و ایران پرستی»پنهان کرده و گمان می کند نخبگان ملت تورک آزربایجان او را نمی بینند،امید خیر و خوبی دارند.

قبل از من ملتچی های عزیز تر از جانم «آیدین بیگلر»(گوگ تورک)در مقالۀ«چرا آزربایجان ساکت است»تا حدودی و «بابک آذری»در مقالۀ «در نقد سخنان اخیر نوری زاده»به نحوی خوب و رضایت بخش اما «ناکافی»جواب نوریزادۀ نژادپرست و همفکرانش را داده اند و این مقاله در اصل دنبالۀ مقاله بابک آذری و در ذکر خباثتهای دیگر این روباه پارس نژادپرست است.این مقاله را عمداً به «زبان خطاب» می نویسم تا نوریزاده و تمام پارسهای نژادپرست تلویزیونهای پارس و صدای امریکا و بی بی سی فارسی و تمام پارسهای نژادپرست داخل و خارج از ایران بی ریش و با ریش، با عمامه و بی عمامه،با کراوات یا با یخۀ ملایی(!)،مذهبی و لائیک،کمونیست و لیبرال،چپی و راستی و میانی(!)در هر پوست و هر مرام و هر پلاسی هستند بخوانند و بیداری کامل ملت تورک آزربایجان را بفهمند و دیگر جرأت یاوه گویی پشت سر پاکترین و غیورترین فرزندان ملت تورک آزربایجان و ایران به سر و مخیله شان خطور نکند.

آقای نوریزاده من از ۳ سال پیش «ایز» پای منحوس شما را در تلویزیونهای سیاسی خارج از کشور دنبال می کنم.شما خیلی ایران پرست و وطن پرست هستید و ادعای ایرانتان می شود؟!!!پس بفرمایید که جنابعالی هر هفته حداقل دو ساعت در تلویزیون نژادپرستان توسعه طلب کرد آریایی موسوم به Rogelat(روژئلات)چه غلطی می کردید و می کنید؟چرا در این شبکه کرد زبان برنامه پارسی تان را اجرا می کنید؟چرا در این تلویزیون کرد زبان ادب و کینه ۲۵۰۰ ساله آریایی پارسی خودتان را با دهن کجی به الهام علی اف و دکتر چهره قانلی (چهرگانی) قهرمان با شیشکی بستن وقیحانه و حقد و کینه و بغض پنهان نشدنی در لحن و صدای لرزانتان نشان می دهید؟ لابد کردها تجزیه طلب نبوده و نیستند و در قرن اخیر فقط تورکهای آزربایجان تجزیه طلب هستند؟!!!لابد همین کردها در جنگ فراماسونری – صلیبی ایران و عراق سر بهترین فرزندان ملت تورک آزربایجان را به خاطر دفاع از ایران پلید و اهریمنی پارس زبان شما و همفکران پلید پارس نژادپرست شما ،نبریدند و روی سینه شان نگذاشتند؟!خیال می کنید می توانید صورت وقیح شیطانی نژادپرست پارس آریایی- انگلیسی خودتان را از ملت بیدار تورک آزربایجان پنهان کنید؟خیال می کنید من و فرزندان آزربایجان هر ۱۵ شبکه نژادپرستان کرد آریایی را به ویژه تلویزیونهای دوزبانه و بی آبرویی که زیر شعارهای کارگر فریب«حزب کمونیست کارگری»و «حزب کمونیست ایران»(تلویزیونهای کانال جدید Kanale Jadidو کانال شش channel6وAsosatآسوست وKOMALA کومه له )و امثالهم نیات پلید توسعه طلبانه خود را در گستردن کردستان بزرگ تا تبریز و هم مرز شدن با ارمنستان آریایی نژاد جهت اجرای نقشه پلید صلیبی کشورهای آریایی زبان همسایه و متحد در قلب ملتهای تورک خاورمیانه و اروپا پنهان کرده اند نگاه و دنبال نمی کنیم؟!اگر این طور فکر می کنید یک ابله تمام عیار یا یک دیوانه خودشیفته هستید.

روباه پلید نژادپرست !خیال می کنی ملت تورک آزربایجان از گفتمان نژادپرستانه ایران و ایرانی که ۲۰۰ سال است که بر اساس به قدرت رساندن آریایی نژادهای پارس(کدام آریایی؟!) در ایران (برتری دادن به پارسها و کردها و حتی بلوچهای هند و ایرانی و «ایرانی زبان»به هر قیمت ممکن و نابودی کامل تورکها و تورکمنها و عربهای «انیرانی و بیگانه زبان»)در ایران برای تحقق ایده پلید فراماسونری- صلیبی ضد اسلام «ایران و افغانستان و تاجیکستان آریایی زبان = پارس زبان»در قلب ملتهای تورک زبان آسیای میانه و اروپا و خاورمیانه و ملتهای عرب زبان خاورمیانه و آفریقا جهت ایجاد اختلاف دائمی بین سه قطب اساسی جهان اسلام(جهان تورک و جهان عرب و جهان فارس)خبر ندارد؟!چرا ندارد؟ خوب هم دارد.

روباه نژادپرست،آیا ملت تورک آزربایجان نمی داند که هویت نژادپرستانه شما پارسهای ایرانی از ۲۰۰ سال پیش و با نوشته شدن کتاب «تاریخ ایران»سرجان ملکم فراماسونر انگلیسی و تئوریسینهای آکسفوردی ولندنی کمپانی هند شرقی بر اساس کتاب مجعول شاهنامه فردوسی برای به قدرت رساندن شما به عنوان قوم برگزیده در ایران وتقویت مذهب شیعه صفوی فراماسونری برای ایجاد اختلاف دائم میان جهان اسلام و ملتهای مظلوم غیر پارس ایران برای چاپیدن هر چه آسانتر ایران با همت رجال خودفروخته فراماسونر پارس و ارمنی مثل میرزا ملکم خان ارمنی و نویسندگانی چون میرزا آقاخان کرمانی اقبال آشتیانی و پیرنیا که دقیقاً از کتاب سرجان ملکم کپی برداری کردند، شکل گرفت.

از دیدگاه روانشناسی اعماق ،بر اساس این هویت شاهنامه ای نژادپرستانه «کین آبتین و ایرج و سیاوش»تا مغز استخوان شما نژادپرستان پارس نشسته است و تبدیل به مرض لاعلاج روانی و یک نوع پارانویا شده است.در ناخودآگاه جمعی شما مریضهای نژادپرست هنوز جنگ فریدون با ضحاک عرب و عربها،جنگ منوچهر با سلم(رومی)و تور(تورک)و جنگ کیخسرو با سپاه توران(تورک)جریان دارد.شما چون از اساس دروغین و بی هویت هستید خلا هویت نداشته تان را با کین خواهی از دو ملت بزرگ تورک و عرب جبران می کنید.شما نژادرستان پارس آریایی کین خواهان ابدی هستید.در گذشته و تاریخ زندگی می کنید و همه جهان را دشمن خود می دانید و می کنید.شما در پس زمینه ذهنی پلید نژادپرستتان«ملت کرد»را از نسل جوانانی می دانید که در افسانه مهمل ضحاک،ارمائیل و گرمائیل(دو آشپز نفوذی به دربار ضحاک)آزاد کردند.شما کردها را «ایرانی زبان»و «آریایی نژاد»و هم نژاد خود می دانید اما ما ملت بزرگ تورک ایران را بیگانه با زبانی مغولی و تحمیلی می شمارید.هرگز نمی توانید انکار کنید:شما زبانهای«پشتو (افغانستان)وتاجیکی(تاجیکستان) و کردی و آسی(قفقاز) و یغنابی(تاجیکستان) و مونجانی(افغانستان) و ارموری(جنوب افغانستان و شمال پاکستان) و کومزاری(جنوب خلیج فارس و شمال شبه جزیره عربستان رو به روی بندر عباس) و بلوچی و پامیری(افغانستان و تاجیکستان) و تاتی و تالشی و گیلکی و طبری و لری و بختیاری و ..»همه این ها را طبق فرمودۀ ارباب بزرگتان انگلیس و تئوریسینهای شیاد زبانشناس و مستشرقان پلید اروپای صلیبی و آکسفورد،«زبانها و نژادهای ایرانی» می دانید واز نام بردن سه زبان مهم «تورکی و عربی و تورکمنی» به عنوان زبان بیش از ۴۲ میلیون ایرانی زنده و حی و حاضر در ردیف نزبانهای ایرانی»وحشت دارید و هرگز ننوشته اید و نخواهید نوشت.چون به ارباب انگلیس و روس بر می خورد!اگر باور نمی کنی برو و همه کتابهای خانلری و مهری باقری و ابوالقاسمی و یارشاطر را بخوان و بفهم تعریف شما نژادپرستان از «ایران و ایرانی» چیست.

خجالت نمی کشید؟شرم ندارید؟!جواب دهید.چرا؟چرا ما را ایرانی و انسان ایرانی حساب نمی کنید؟ما حق نداریم این خزعبلاتی که ۸۸ سال به نام علم و ادبیات و تحلیل ادبی و تاریخ و زبان شناسی و تحلیل سیاسی و یا تحلیل فرهنگی-سیاسی به خورد ما داده و می دهید پاره کنیم و بسوزانیم و خاکسترش را به سوراخ توالت بریزیم و برای خودمان به زبان مظلوم خودمان تاریخ و ادبیات و زبانشناسی خودمان را بنویسیم؟ما تجزیه طلبیم نه؟!در کدام اثر از آثار «علوم انسانی» شما فارسها به کردها و بلوچهای آریایی نژاد توهین شده است؟هیچکدام.در کدام اثر از این آثار به نحوی به ترکها و عربها و تورکمنها توهین نشده است؟هیچ کدام!!!در مورد زبان :امروزه در کدام مدرسه راهنمایی و دبیرستان و هنرستان و دانشگاه ایران زبان عربی بعد از فارسی تدریس نمی شود؟در همه شان.در کدام مدرسه راهنمایی و دبیرستان و هنرستان و دانشگاه و …زبان تورکی و تورکمنی یعنی زبان بیش از ۴۱ میلیون انسان زنده در ایران اهریمنی تدریس می شود؟در هیچکدام!!!ما ملت تورک آزربایجان خوشی زیر دلمان زده است؟از زور خوشی به قول شما «تجزیه طلب» شده ایم؟ای بی شرم!اگر به جای ما بودید در این کشور لعنتی احساس خفگی نمی کردید؟بچه های معصوم ما هر روز بیشتر از روز دیگر با این پارسی پلید شما و کتابهای تاریخ و ادبیات فارسی شما هویت باخته و متناقض نمی شوند که بگویند «ما تورک نیستیم فقط به زبان تورکی حرف می زنیم»؟!!!بمیرم برایتان که شما پارسهای نزادپرست ایرانی چه قدر پاک و معصوم و فرهیخته و با درک و با احساس و انسان و فهمیده و با انصاف و با فرهنگید!خجالت نمی کشید در مورد ما ملت مظلوم تورک آزربایجان حرف می زنید.نه که نمی کشید.شما بی حیا ترین و بی شرمترین و پلیدترین نژادپرستان دنیایید.شما به قول ما تورکان گفتنی«قیرمیزی»هستید و صورت بی حیایتان بی نهایت جای تف دارد.من و ما ملت تورک آزربایجان دیگر بیدار شده ایم.شما نژادپرستان پارس بروید از حقد و حسد و کینه و دشمنی بمیرید.

یعنی تو ما ملت تورک آزربایجان را این همه دست کم گرفته ای که به زبان چرب و نرم و پلید وریاکارانه تو و امثال تو گول بخوریم و باز از ما سوء استفاده کنید؟ما ۳۰ میلیون تورک هویت طلب ایران می خواهیم آزربایجان جنوبی را از ایران جدا کنیم و دوستی تقدیم یک کشور ۶ میلیونی کنیم!!!لابد دست ما در اداره کشور خودمان چلاق است یا نیاز به مغزهای کثیف نژادپرستی مثل تو داریم؟!این طور خیال می کنی بیچاره؟!خود من به اندازه ۱۰۰ تا خودفروخته مثل تو سواد و درک و لیاقت و کارایی و عرضه و توانایی دارم.مثل من در آزربایجان میلیونها انسان هست.مطمئن باش.

آقای نوری زاده،این چه معنایی دارد که شخصیت پارس نژادپرست کردپرست لندنی خودفروخته کثیف و آریایی مثل تو بدین صورت بی ادبانه به رئیس جمهور کشور مستقل جمهوری آزربایجان توهین می کنی؟انگار من هویت طلب تورک آزربایجان نسبت به رئیس جمهور افغانستان حامد کرزای بی ادبی کنم!آیا ملت افغانستان نمی گویند شما با چه حقی به برگزیده ما توهین می کنی؟آیا آزربایجان شمالی را ما تورکان مظلوم آزربایجان که در مقابل سپاه تا دندان مسلح روس ۲۰۰ سال پیش مردانه و قهرمان ایستادیم و جنگیدیم جدا کردیم و به روسها دادیم یا شما پارسهای پلید نامرد فراماسون نوکر انگلیس و روس که ما را در مقابل ارتش متجاوز روس تنها گذاشتید و پشت جبهه با امثال سرجان ملکم فراماسون در لندن وتهران نشستید و بر اساس «شاهنامه منحوس»هویت دروغین ایران آریایی برای ما و همه ملتهای مظلوم غیر فارس ایران تراشیدید و با هزاران تن کاغذ بی گناهی که رویشان را سیاه کردید و هنوز هم حقیرانه می کنید، کوشیدید که این هویت سرتا پا دروغ را جا بیندازید و نشد و به همین خاطر می سوزید و از شدت سوزش هذیان می گویید؟آیا افغانستان را انگلیسی ها ی هزار چهره سروران امروز و دیروز توو پدران امثال تو با زور و قرارداد پاریس برای چپاول بهتر و آسانتراز ایران جدا کردند یا ما ملت تورک آزربایجان گرفتیم؟چرا به رئیس جمهور افغانستان توهین کنیم؟این اخلاق پست و نژادپرستانه تهوع آور شما پارسهای نژادپرست پایانی ندارد؟

ای روباه پلید نژادپرست که ۳ سال است تک تک حرفها و جملاتت را از صدای امریکا و روژئلات(کانال کردی) و …دنبال می کنم و از شدت خشمی که از دیدن ریاکاری هایت می بینم و می شنوم ،گلویم می خشکد و تف هم پیدا نمی کنم که بر صورت بی حیای نژادپرست تو بیندازم؟چه حقی داری که به هویت طلبان و استقلال خواهان و فدارالیسم خواهان مظلوم یک ملت ۳۵ میلیونی این گونه با حقد و کینه ۲۵۰۰ ساله مریض پارنویایی و حقارت آمیز و کهن آریایی پارسی خودت اسم «تجزیه طلب»بگذاری؟ما تجزیه طلبیم اما کردها نیستند!!!لابد نقشه کردستان بزرگ هم ما چاپ کرده و در کتابهای درسی مان در خارج و امریکا نشانده ایم .

من می دانم این حقد و حقارت شما و این سوزش شما از کجا مایه و سرچشمه می گیرد:به خاطر آن که با «جنبش پوشالی سبز»موسوی ریشوی خودفروخته و رفسنجانی پلید فراماسونر و خاتمی کثیف و نژادپرست فراماسونر و کروبی دلقک معرکه بگیر پست همراهی نکردیم و این موضع نشان داد که تیر انگلیس و امریکا و بی بی سی فارسی و صدای امریکا و تلویزیون پلید نژادپرست پارس به سنگ خورده است.ملت تورک آزربایجان دیگر بیدار شده است و انگلیسی و روسی و امریکایی و خارجی جماعت نمی توانند از بیرون «نسخه پارسی»برایش بپیچند.ملت تورک آزربایجان با عقل و فلسفۀ خودش و با شعارهای تورکی و اعتقادات و هستی و وارلیق و کیملیک و فرزندان خودش به میدان قیام و جنگ می رود «باشا دوشدون یا یوخ»؟!ملت آزربایجان موضعی اساسی و کاملا رادیکال در برابر تحرکات سیاسی گرفته و مترصد فرصتی است که به حق انسانی خودش که یک قرن است از او دریغ شده برسد اما نه زیر پرچم سبز پارسهای نژادپرستی چون تو و امثال تو بلکه زیر علم برگزیدگان خودش مثل لسانی و چهرگانی و متین پور و …فهمیدی یا نه؟

شما و تحلیل گران نژادپرست پارس تلویزیونهای پارس و صدای امریکا و بی بی سی فارسی مدام گلایه می کنید که «آزربایجان در تمام جنبش های اجتماعی دوران قاجار تا کنون پیشتاز بوده است چرا با این جنبش سبز بدون آخوند و بی چربی و استخوان(!!!)تهران همراه نمی شود؟!»من به شما می گویم «چرا آزربایجان این بار هم پیشتاز و خط شکن است و ۸۸ سال است که شرکت کرده و می کند،اما در چه؟در جنبش مقدس رهایی ملت تورک آزربایجان و ایران و تمام ملتهای ایران از زیر یوغ استعمار منحوس نژادپرست پارسی-شیعه ای که ۸۸ سال است تمام ملتهای ایران مخصوصاً ملت مظلوم تورک آزربایجان را زیر استعمار و استثمار کامل گرفته و سرمایه های مادی و معنوی و انسانی اش را به غارت می برد و به ایرانخواران اروپایی به ویژه انگلیس هزار چهرۀ پلید و چین و روسیه منحوس و آمریکا و کشورهای کمونیستی امریکای لاتین و کشورهای افریقایی و آسیای جنوب شرقی و همه دنیا باج می دهد اما ثمره اش برای ملت تورک آزربایجان و ملت عرب ایران و ملت تورکمن و کرد و بلوچ و تمام ملتهای غیر فارس فقط فقر و فساد و تبعیض و اعتیاد و هویت باختگی وخودباختگی هویتی و فرهنگی است»با کمال افتخار این «جنبش روشنگران تورک آزربایجان جنوبی» بود که نخستین بار در ایران و به قلم مردان بزرگی چون زهتابی و پیشه وری و فریدون ابراهیمی و چهره قانلی و لسانی و متین پور وراشدی و هیئت و …این قلم حقیر خواب شوم نژادپرستان پارس و گفتمان صلیبی- فراماسونری آریایی «ایران و ایرانی آریایی نژاد»را برآشفت و تبدیل به کابوس کرد و ملتهای ایران را بیدار و به بیداری کامل نزدیک کرد.و اکنون «الگویی»مستحکم برای مبارزه با نژادپرستی آریایی محور شیعۀ پارس پرست ایران و هر گونه تبعیض زبانی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و دینی و مذهبی و جنسیتی در ایران شده است.

آقای نوری زاده من در میان فعالان سیاسی و روزنامه نگاران پارس نژادپرست خارج از کشور آدمی پلیدتر و هزار چهره تر از شما سراغ ندارم.آنجایی که ریاکارانه و مکارانه و گذرا و«سرزبانی»گفتی«چه ایرادی دارد که آزربایجانی های عزیز ما به زبان آذری(!)درس بخوانند»و بعد بلافاصله به الهام علی اف و چهرگانی توهین کردی!!!عمق کینه و نفرت و دشمنی و حقد و حسد شما را به تورکان آزربایجانی در لحن صدایتان دیدیم و شنیدیم.ما «لحن شناس»خوبی هستیم. لحن چرب و نرم روباهان نژادپرست را از انسانهای صادق خوب تشخیص می دهیم.اما سخنان متناقض و تماماً نژادپرستانه شما دیگر هیچ شکی در پلید بودنتان نمی گذارد.ما فهمیدیم که در عمق دلت به رسمی شدن هیچ زبانی در ایران به جز زبان پارسی آریایی یا در صورت لزوم کردی آریایی و یا احیاناً بلوچی آریایی یا لری آریایی ویا …آریایی رضایت نمی دهی.ملت ۳۵ میلیونی تورک آزربایجان مثل خاری به چشمان تو و هم فکرانت و صدا و زبان و لهجه شان مثل سیخی به گوشتان می رود.نمی رود؟!

در میان سیاستمداران خودفروخته پلید پارس در داخل ایران از لحاظ عمق حقد و کینه و دشمنی عمیق نسبت به ملت تورک آزربایجان جنوبی و شمالی فقط سه تن با تو قابل قیاس هستند:علی اکبر ولایتی،غلامعلی حداد عادل و علی لاریجانی.اما چون اینها ماهیت مشخصی دارند و جزو دار ودسته جمهوری شیعه- پارسی فراماسونری هستند همه آنها را می شناسند ونیات آنها را می دانند بی خطر تر از تو هستند.اما تو روباه هزار چهره نژادپرست چرب زبان را که خودت را اپوزیسیون جا زده ای شاید نشناسند.

خیال می کنید ما احساس نداریم؟خود من بعد از شنیدن صدای لرزان اما توفنده «مارال»زن قهرمان تهرانی در تلویزیون پارس به گریه افتادم و برای ندا و بهترین جوانانی که پرپر شدند گریستم ،اما ما تورکان آزربایجان خوب می بینیم که پرچمدار این حرکت به اصطلاح سبز پارسها و مانقورتهای نژادپرست فراماسونر و غیر فراماسونری مثل خاتمی و موسوی و کروبی و رفسنجانی و…هستند که با تمام وجود و با تمام سلولهای بدنشان به ملت بزرگ تورک ایران و آزربایجان خیانت کرده اند و می کنند و خواهند کرد.پس اساسا ما را به این جنبش فراماسونری پلید چه کار؟دیوانه شده ایم یا عقلمان را باخته ایم.فردا هنگامی که این رژیم آخوندی نجاست نژادپرستانه دیگری خورد،آن موقع می فهمید که ملت تورک آزربایجان کیست.صبر کنید سحر نز دیک است.جنبش اصیل تورکان آزربایجان (حرکت ملی تورکان آزربایجان)در حال تدارک قوایش برای یک حماسه دیگر است.

ما با ملت بزرگ فارس ایران و هیچ ملتی هیچ دشمنی نداریم اما چه کنیم که ملت پارس در این ۲۰۰ سال اخیر هیچ تولیدی جز نژادپرستان آریایی پارس پلید مذهبی و غیر مذهبی چون شما نداشته و ندارد و تعداد کسانی که مردانه به مظلومیت آزربایجان اعتراف کنند مثل جلال آل احمد و ناصر پورپیرار کم وبه اندازۀ انگشتان یک دست است!!!حال وقتی می گوییم ملت پارس نژادپرست ترین ملت جهان است چرا های و هوی راه می اندازید؟اگر راست می گویید نفر سوم را که آن مایه جوانمردی دارد که به مظلومیت تورکان آزربایجانی اعتراف کند نام ببرید!!!ما با شما که نه با افکار نژادپرستانه تان که از بالا به پایین و از موضع قدرت نسبت به ۳۵ میلیون انسان بالیاقت نگاه می کنید و فکر می کنید که هنوز هم می توانید برای آنها نسخه نژادپرستانه لندنی –فراماسونری-آریایی بپیچید مخالفیم.ما از افکار شما و شجره و میبدی و پارسا و محمد پروین و پرویز قاضی سعید و سازگارا و چالنگی و فلاحتی و مستقیم و حتی حسن شریعتمداری و…تمام نژادپرستان پارس و پارس پرستی که ابتدایی ترین حقوق انسانی ما ملت تورک آزربایجان را به بهانه ملی گرایی و ایران پرستی نادیده می گیرند و انکار می کنند مخالفیم.

دوست گرانقدر ما آقای آیدین بیگلر(گؤگ تورک)در مقاله اش از تو با عنوان احترام آمیز«این شخص پرشور ،خوش نیت(!!!)و دلسوز(!!!)»!!!و یا «از فعالین پیشروی جنبش آزادیخواهی ایران(؟!!!)»یاد کرده است و این همان پاشنه آشیل حرکت ملی ملت تورک آزربایجان است:اعتماد بی جهت به نژادپرستان خوش خط و خال و به اصطلاح اپوزیسیون پارس.باید بگوییم کدام خوش نیت؟کدام دلسوز؟کدام فعال پیشرو؟کدام جنبش؟مگر همین انقلاب فراماسونری صلیبی روسی انگلیسی را امثال همین آقا(رجال خودفروخته پارس) با همکاری ارباب بزرگشان انگلیس راه نینداختند تا انگلیس و روس و ایرانخواران اروپایی و چین و…هرکدام سهمی از گوشت ایران خانم داشته باشند و ما ملتهای ایران گرسنه بمانیم و از دور نگاه کنیم؟مگر همین بی بی سی نبود که خمینی هندی الاصل فراماسون را با تبلیغات شبانه روزی بزرگ کرد و به خاطر چند بشکه نفت سیاه به عنوان رهبر مسلمانان جهان جا زد که بیاید و یک میلیون نفر از غیورترین و بهترین و کاراترین و پاکترین جوانان این مملکت را که اغلب تورک بودند،در انقلاب و جنگ منحوس مسلمان کش ایران و عراق و در خیابانهای تبریز و تهران و …به کشتن دهد؟

علیرضا نوری زاده این بچه آخوند پلید در هنگام صحبت کردن از خامنه ای فراماسون او را با عنوان فراماسونری -انگلیسی«آیت الله»یاد می کند!!!آیا این آخوندزادۀ مسلط به تاریخ و زبان عربی نمی داند که در اسلام ما هیچ وقت آیت الله نداشته و نداریم واین لقب فراماسونری برابر استاد اعظم در تعالیم فراماسونری و مربوط به ۱۵۰ سال اخیراست؟نوری زاده انسان خوش نیتی است چون زبان چرب و نرمی دارد و با احترام به فعالان پاک حرکت ملی آزربایجان توهین می کند!!!این چه استدلال حقارت باری است؟!

آقای نوری زاده،خیال می کنی ملت تورک آزربایجان از زد و بند های پنهان شما اپوزیسسون قلابی پارس برای قبضه قدرت در ایران خبر ندارد؟آیا از زد و بند پنهانی اصلاح طلبان و رفسنجانی و مجاهدین خلق و سلطنت طلبان نژادپرست رضا پهلوی توله سگ پرور با امریکا و انگلیس خبر نداریم؟آیا نمی دانیم که دولتمردان و سیاسیون آمریکا احمق شده اند و عقلشان را داده اند به دست عده ای نژادپرست پارس که در «صدای فارسی امریکا» که باید صدای همه ملل مظلوم ایران باشد نه فقط نژادپرستان پارس اصلاح طلب وفادار به جمهوری اسلامی،با دیدی کاملا یک سویه و نژادپرستانه و احمقانه اپوزیسیون را منحصر به اصلاح طلبان نژادپرست پارس کرده اند و صبح تا شب از «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»و «دفتر تحکیم وحدت»و «شورای ادوار تحکیم»(!)و«جبهه مشارکت ایران اسلامی»و «جنبش سبز»و موسوی وکروبی و خاتمی و رفسنجانی و… دم می زنند و به همراه بی بی سی و پارس تی وی با تحلیلگران شیطان صفت و زبونی چون تو می خواهند به ارباب بزرگشان انگلیس و نیز روسیه و چین و تمامی ایرانخواران اروپایی و غیراروپایی خدمتی کنند و با به راه انداختن یک جنبش همانند جنبش ۲ خرداد ۱۳۷۶ حتی اگر شده یک سال دیگر این رژیم پست پلید فارماسونری آخوندی این بار با موسوی و کروبی و رفسنجانی بپاید و به تمام عالم باج بدهد و جنایت و خیانت کند.آیا اساسا این جنبش می تواند ما تورکان آزربایجان را به حقوق اساسی و انسانی خودمان برساند؟

شما و پارسهای نژادپرست تلویزیونهای پارسی بی بی سی و صدای امریکا و پارس تی وی و کانال جدید و کانال ۶ و تمام تلویزیونهای سیاسی پارسی باید بدانید هرگز و هرگز مخاطب شنوایی از ملت تورک آزربایجان پیدا نخواهید کرد. چون۳۰ سال است که از ملت تورک آزربایجان دور هستید و جو سیاسی حاکم بر آزربایجان را نمی توانید درک کنید.آزربایجان دیگر آن آزربایجان ساده و زودباور مذهبی سی سال پیش نیست.آزربایجان بیدار شده است. پس ای امریکا ای انگلیس و ای پارس ایرانی برای پیدا کردن مخاطب از بین ملت بزرگ تورک آزربایجان قبل از همه چیز و هر ادا و اطواری «به زبان مادری ملت آزربایجان تورکی»سخن بگو تا ببینیم چه می گویی وگرنه خفه شو.

در ضمن آقای نوریزاده،من اگر جای شما بودم خودم را به یک متخصص روانشناسی و ترجیحاً روانپزشک معرفی می کردم چون آثار دیوانگی لاعلاج پارانویایی نژادپرستی پارسی-آریایی را از چهره و وجنات شما عیان می بینم.در غیر این صورت منتظر باش تا ملت بزرگ و تاریخ ساز تورک آزربایجان به حق خودش برسد.آن موقع امکان دارد در زندانهای خنک تبریز و اردبیل و زنجان و اورمو یک سلول مجهز با چند وعده آب خنک(ترجیحاً آب یخ)شما را به خودتان بیاورد .من خودم با کمال میل حاضرم این خدمت را به شما بکنم تا کمی هشیار شوید و بدانید از حقوق چند میلیون انسان و چگونه حرف می زنید.برای درمان بیماری نژادپرستی از نوع پارسی ایرانی اش این یکی حتماً افاقه می کند!نمی کند؟!!!پس منتظر باش تا ببینیم.

بیز واریق چون تورکی دانیشیریق

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

تورک ستیزی و تورکی ستیزی در میان مانقورت های ایران، چرا؟!،ارلراوجاقی اردبیل اوغلو

مقدمه

این نوشتۀ من بیشتر دردی است در دل تا یک مقاله .دردی در سینه دارم که مرا از درون می جوشاند و می سوزاند و می ترکاند. آن را پنهان کردن نمی توانم .بیشتر یک آه است.آهی که اگر در سینه ام بماند سینه ام را را از هم پاره می کند.پس آه می کشم و می نویسم .از دستگیری و ردیابی ایمیلم توسط پارس ها و از «مرگ» هراسی ندارم چون الگوی من «حسین» است و از شیعه گری و آداب و رسوم ومراسم بیهودۀ استحمارکننده و استعمارکننده و مخدّر مذهبی آن، یک جمله و فقط یک جمله از حسین را برداشته ام و باقی را واگذاشته ام و آن این است«شهادت بهتر از زیر ذلت رفتن است» زیر ذلت زندگی کردن :هرگز! شهادت:با آغوش باز!مگر ما انسان ها چند سال می خواهیم زندگی کنیم؟چه بهتر که با شهامت و شجاعت و عزّت حرف دلمان را که با تمام اندیشه و احساسمان به حق بودن آن رسیده ایم بزنیم و اگر شهید شدیم،فبها المراد.حق را می نویسم و اگر در این راه بمیرم ملّتم و «ساوالان»به من افتخار خواهد کرد.و اگر هم مرا نشناسند به عنوان یک انسان حرف خودم را بی پروا زده ام و با پیشانی باز به دیدار «خدای خودم» می روم.چه باک؟چه باک؟چه باک؟!

من خودم بچۀ اردبیل هستم.در یکی از پس کوچه های اردبیل به دنیا آمدم.در اردبیل بالیدم در مؤجوز(معجز)،باغمئشه،آلاقاپی،چاهارراه…زیستم،مبارزه کردم . برای خودم «نام»کسب کردم. بیست و چهار سال از زندگی ام در اردبیل بودم.در یکی از مراکز آموزشی نخبه پرور اردبیل دیپلم گرفتم. د رآن مرکز آموزشی(اسم مؤسسه به دلیل امنیتی محفوظ است) با بچه های مغان، مشکین،رضی،خلخال،اورابکی،نونه کران و… بامحبِت و برادروار در کنار هم زندگی می کردیم.یادم می آید در سال ۱۳۶۴ همه با هم کلاسمان را تعطیل کردیم و به جبهه رفتیم و برای حفظ خاک ایران جنگیدیم و در عملیات والفجر۸ بسیاری از ما شهید شد و به جای او در صندلی خالی اش دسته گل نشست(و حکومت کثیف و متعفن جمهوری شیطانی فراماسون ایران با لجن مال کردن هویت ما تورکان و حمایت آشکار از کردهایی که در جبهۀ غرب از پشت به ما خنجر می زدند مزد ما را خوب داد).برای هم گریستیم همدیگر را دوست داشتیم همچون چشمانمان …اما امروز چه شده است؟چه شده است که در شهر من اردبیل بعد از این که ساز استان شدن را در اوایل دهۀ ۷۰ کوک کرد و با کمک رفسنجانی این استاد کهنه کار شاخۀ آخوندی لژ فراماسونری انگلیسی که رسوای خاص و عام است، موفق هم شد(؟)بحث «موغانلی» و «مشکینلی» و «خالخالی» به بحث «تبریزلی» اضافه شد و «اردبیللی» درمقابل همۀ این ها جبهۀ گرفت؟!و «رودررو»ی این ها ایستاد؟!بحث خطرناک و تفرقه افکن «لهجه»ی اردبیلی و مغانی و مشکینی و… پیش آمد .«جک» های نژادپرستانه آن هم نه بین دو ملّت متفاوت(تورک و فارس و…) بلکه بین اهالی دو قسمت از یک ملّت هم زبان که هفت هزارسال همانند پاره های یک تن با هم زیسته اند، پیش آمد.این باد مسموم از کدام سو وزید و هنوز هم می وزد که غنچه های وفاق و اتّحاد را بین برادران و خواهران خونی تورک پژمرده می کند؟آری گفته اند و می گوییم که «تورکها را متفرّق می خواهند و توطئه توطئۀ پارس ها و رژیم پارس پناه است آری میدانند و خوب هم می دانند که کردستان و آزربایجان و بلوچستان و خوزستان از ایران تجزیه خو.اهند شد برای همین با ایدۀ شیطانی و فراماسونری و صلیبی تجزیۀ استانهای تورک نشین آزربایجان می خواهند از ایجاد «آزربایجان جنوبی متحد و قدرتمند و یک پارچه با ایجاد تفرقه و ضدیت بین اردبیلی تبریزی،قزوینی با زنجانی،خویلی با اورمیه ای،مرندی با تبریزی ویوخاری باشلی با آشاقاباشلی(!)و…جلوگیری کنند و طرحهایی مثل «ایالات متحدۀ تورک»و یا …را به اجرا درآورند!آری «ساوالان» را تکه پاره می خواهند.این سوی ساوالان و «قاراداغ»باید با آن سو دشمن باشد!آیا ساوالان پشت و رو دارد؟!»و… اما آیا ما خود بی تقصیر هستیم؟آیا زمینه و قوّه مایه های این نوع تفرقه در درون خود ما نیست؟من با کمال تأسف می گویم چرا هست.خوب هم هست.و پارسهای شیطان و انگلیسی ها و روسها و ارمنی ها و …صلیبی ها از همین نقطۀ ضعف استفاده می کنند.البته این نقطۀ ضعف هم آفریدۀ خودشان است!طرح بسیار ساده است:«به استانها و شهرهای تورک نشین حداقل بودجه را می دهند و شهرهای بزرگ از همان استانها را «اندکی» تقویت می کنند که مدعی شود و با توطئه ای شیطانی از کاندیداها و خودفروخته های همان شهرها کسانی اجیر می شوند که ساز استان شدن و تجزیۀ این شهرها از استان مادر را کوک کنند و بعد دولت کریمه و حکومت رئوف می آید و به شهر مورد نظر لقب استان عنایت می فرماید!!»به همین آسانی! وگرنه هیچ نژادپرست کثیفی ما را ملّتی را که به «درک عمیقی از ملّت بودن خود» رسیده و مواضع آسیب و خطر تفرقه و جدایی را خوب می داند نمی تواند تکه تکه کند. در این نوشته من خواهم کوشید که به این نقاط ضعف اشاره کنم. باشد که برای ملت بزرگ تورک ایران و به ویژه تورکان آزربایجان و اردبیلی ها و موغانی هاو…غیور و با فرهنگ مفید بوده باشد.

پتانسیل نحس«خودمحور بودن» در میان ما تورکان

آری برادر تورک من، ای آزربایجانی، خراسانی، قشقایی و…روی سخنم با شماست: از دیدگاه مردم شناسی،روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی ملت ها، پتانسیل و قوه مایۀ تفرقه و جدایی در «ذات» و «سرشت» «خمیرمایۀ» ما تورک ها وجود دارد. و همه اش تقصیر شوونیسم نژادپرست پارس و کرد واستعمار انگلیس و روس وداشناکسیون ارمنی و…نیست.عجیب است سمبل و نماد ملّت ما سگ نیست شیر هم نیست بلکه «قورد»=گرگ است! هر چند گرگ ها حیواناتی اجتماعی هستند و به صورت گله ای کنار هم زندگی می کنند(حسن تورک ها در جمع بودنشان است)اما همین گرگ ها در عین اجتماعی بودن شدیداً «خود پسند و مغرور»هستند و در عین اجتماعی بودن،در زمستان و در اوج بی غذایی و گرسنگی (شرایط سخت اجتماعی مثل گرانی قحطی و فشارهای اجتماعی و سیاسی تحمیل شده از مرکز حکومت پارس بر تورک ها مثل اختصاص کمترین بودجه و امکانات به استانهای تورک نشین که سیاست شیطانی رژیم جمهوری فراماسونری-صلیبی نژادپرست ضداسلامی و ضد انسانی حاکم بر ایران در طول سی سال است )«چشم در چشم»هم می دوزند و «رو در رو»ی هم می نشینند و «کوچکترین حرکت همدیگر و خستگی چشم و خواب آلودگی هم را می پایند» تا هر کدام لحظه ای کوتاه خوابش برد آن دیگران بریزند روی سرش و تکه پاره اش کنند .چون اساساً گرگ حیوان «خود محور»ی است و تحمل گرسنگی و شکست و تحقیر و زیرپا ماندن و له شدن راندارد،متأسّفانه ما تورکان نیز چشم در چشم و رو در روی هم به کمین نشسته ایم ؛کوچکترین حرکات هم را می پاییم و تحمل این را نداریم که کسی از ما جلو بزند.همدیگر را می پاییم که فلانی چه می کند؟ چه خریده است؟ چه می گوید؟چرا امروز سلام مرا یواش جواب داد؟! نکند «بزرگ»شده باشد و دیگر ما را آدم حساب نکند؟!نکند به سوادش یا به مالش مغرور است؟!چرا امروز به صورت من «ایستی باخمادی»؟!(گرم و با محبت نگاه نکرد)چرا به من «قاش قاباق تؤکدو»؟!(اخم و تخم کرد؟!)امروز چه کسی به خانۀ فلان زن رفت؟!آدم تنومندی بود!مردم چه کارهایی که نمی کنند! (و بعد معلوم می شود آن مرد تنومند برادر خانم بوده است!!)و… و در عوض پارس ها و مخصوصاً کردها طبع «شغال» را دارند. (لازم به ذکر است که در این نوشته منظور من از پارس ،همه ملّت شریف فارس نیست بلکه پارس ها(!)و تنها پارس ها مورد نظرم است: پارس=پان فارسیست و پان ایرانیست و پان آریائیسم نژادپرست و ضد تورک و ضد عرب و ضد بشراست که هویت نژادپرستانه اش را به ۲۵۰۰ سال پیش می برد و تاریخ و هویت ترکان ۷۰۰۰ سالۀ ایران را مسخ و انکار می کند.با این تعریف از پارس، تورک های پارس شدۀ خائن به ملّت تورک نیز که به اصطلاح «مانقورت»می نامیم و مانند حرام زاده ها اصلشان را گم کرده اند و به «مادرشان= ملّت تورک ایران»نامحرم شده اند و به بردگی سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و هویتی پارس ها درآمده اند، نیز پارس اندر پارس هستند و ما شاید به پارس ها رحم بکنیم ولی به مانقورت های پارس شده که «علناً»و در هر مجلس و محفلی و در همۀ گفته ها و نوشته هایشان ملت تورک را انکار می کنند و یا جلوی پارس ها و غیر پارس ها برای خودشیرینی به باد «جک و تمسخر پارس پسند» می گیرند، کوچکترین رحم و شفقتی نخواهیم کرد.

آخرین بیدارباش به مانقورتهای ضد تورک

ملّت تورک آزربایجان و مخصوصاً جوانان غیور تورک این را من به شما می گویم هر کسی از تورکان که مانقورت شود وبه هویت یا تاریخ تورکان ایران توهین آشکار کند،وظیفۀ تک تک ماست که شرح توهین را با ذکر تاریخ،ساعت و شهود ماجرا بنویسند و به سایت های اینترنتی بدهند یا این که نگه دارند که روزی همۀ این مانقورت های کثیف را به سزای اعمال کثیف خودشان می رسانیم مگر این که توبه کنند و به ملّت بپیوندند.برای مثال«حسین نوین رنگرز»که با چاپلوسی و پارس بازی های حقارت آمیز و خودفروشی و قلم فروشی های علنی کرسی «انشگاه محقق اردبیلی» را غصب کرده است و اینترنت را از مقاله های ضد تورک ضد آزربایجان و پارس پرستانه اش پرکرده است.(کافی است که فقط اسم این مانقورت را از اینترنت سرچ کنید تا تمام مقاله های نژادپرستانه اش را ببینید و عمق تلاشش در خیانت به ملّت خودش مشاهده فرمایید) این مانقورت در کلاس های درس «پارسی» اش نیز دو آتشه تر از احمد کسروی فراماسون و عضو انجمن فراماسونری آسیایی سلطنتی لندن ، به هویت ملّت بزرگ تورک آزربایجان و ایران می تازد، ملّت بزرگ و غیور و تاریخ ساز و ایران ساز تورک آزربایجان و ایران این مانقورت های پلید را هرگز و هرگز و هرگز نخواهد بخشید.شاید یک عده جوان ناآگاه را که به اجبار معیشت و به خاطر نان و سیر کردن شکم عضو بسیج و سپاه و …شده اند(البته اگر توبه کنند و هرچه زودتر به آغوش ملت تورک برگردند) ببخشد اما این گونه خائن های آگاه را که ۱۰۰درصد آگاهانه و به عمد و بدون احتیاج مالی به ملت یزرگ تورک آزربایجان خیانت می کنند نمی بخشد.(حسین نوین رنگرز مانقورت، خیر سرش دکتری ادبیات و با اشغال کرسی های دانشگاه محقق اردبیلی و دانشگاه آزاد ماهی حداقل ۲ میلیون تومان درآمد دارد و از این راه توانسته است ۲ زن بگیرد.(خانم های غیور مدافع حقوق زنان تورک توجه کنید به ماهیت این بزرگمرد پارس شده).بنابر این این گونه کثافت های پارس جان سالم از دست ما به در نخواهند برد مگر این که دایی شان ،انگلیس، ویلای لندن را که به آن ها و به تمام آخوندهای حکومتی فراماسون امروز ایران قول داده است قبل از آن روز سرنوشت ساز به آن ها بدهد و این موشهای کور بتوانند زودتر خاک بلا خیز آزربایجان را سالم ترک کنند ولی آیا می توانند؟!هیهات هیهات هیهات!! ). در اتحاد و اتفاق پارس ها و کردها و ارمنی ها(سه تفنگدار ضد تورک جهان!!)با پشتیبانی روس ها، علیه ما ملت آزربایجان کافی است که یک شغال تنها یک شغال زوزه بکشد،تمام شغال های بیشه با او هم صدا شده و چنان غوغایی در بیشه برپا می کنند که انسان فکر کند راستی راستی در بیشه «کسی» و«خبر»ی هست.غافل از این که شغال های بی عرضه جثه شان تنها اندکی از گربه بزرگتر است و این «اتحاد»آن هاست که آن ها را بزرگ می کند!(کافی است که یک تورک آزربایجانی و ایرانی هویت خود و حق مسلّم اساسی و اولیه خود که تحصیل به زبان مادری اش است، با زبان نرم و با خواهش بخواهد آن وقت ناگهان زوزۀ شغالی و بعد شغال ها بلند می شود که «وا ایرانا واوطنا وا اسلاما(!) ایران را می خواهند تجزیه کنند! تشیع از بین رفت(!) این ها پان تورکیست هستند(!).و….»از این جور مزخرفات.اما ما باید اتحاد را از پارس جماعت و کرد و ارمنی جماعت یاد بگیریم و بقیه نامردی ها و نامردمی هایشان را به خودشان واگذاریم.

سیاست رژیمهای دیکتاتور تمامیت خواه نژادپرست پارس در فریب روشنفکران تورک

آری تورکان عزیزآزربایجان، برادر و خواهر من، این گونه بی فرهنگی ها در درون ما هست.ملّت بزرگ از اشتباهات و ضعف های خود نمی ترسد و من که از دلسوزترین تورک های آزربایجان برای ملّتم هستم،هرگز قصد تخریب و توهین ندارم قصد من آسیب شناسی و ریشه یابی و بررسی یک زخم ملّی(ملت تورک) و ارائۀ راههای درمان آن است.وگرنه با پنهان کردن زخم ،زخم بزرگ می شود و ملّت را از درون می پوساند و از پای می اندازد.بیاییم بعضی از دلایل این بی فرهنگی ها را در ملتمان بررسی کنیم (دلایل برون ذاتی و سیاسی و مسائل درون ذاتی و فرهنگی خودمان):

همه می دانیم که استبداد نژادپرست پارس چه در دورۀ پهلوی و چه در دورۀ ملاها۸۴ سال است که ملت ما را «نادیده»گرفته اند و به قول خودشان «خودشان را به کوچۀ علی چپ»زده اند و هنوز که هنوز است افکار مترقی و روشنگرانۀ ما را با توطئۀ سکوت بایکوت می کنند.در دوران ۲۰۰سالۀ اخیر ما تورکان ایران بودیم که با لیاقت خود به مقامات بالا رسیده ایم و با وزارت و وکالت در پی تعدیل و کاهش استبداد سیاه وحماقت بار قاجاری و پهلوی بوده ایم. .این ما بودیم که در این دو قرن انقلاب های فرهنگی و سیاسی را ایجاد کرده ایم و به ثمر رسانده ایم.ای تورک قهرمان ایران و آزربایجان، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر از ماهستند. باور نمی کنی امتحانش ساده است .ماشین سوار شو و به فراهان در نزدیکی تفرش و آشتیان و کمیجان در استان مرکزی (زادگاه قائم مقام و امیر کبیر) برو خودت با چشم و گوشات خواهی دید و خواهی شنید که اهالی فراهان (واقع دراستان مرکزی و در جنوب غربی ساوۀ تورک نشین و شمال اراک تورک نشین )همه تورکند!

چون اردبیلی هستم و زورم به خودمان می رسد به «بعضی»از اردبیلی های از خود بیکانه شدۀ«مانقورت»شده می نویسم:هنگامی که در تعطیلات عید به اردبیل آمدم با گوش خودم شنیدم که بعضی از شما مانقورت ها(تورک های از خود بیگانه و تهی شده و پارس گشته) می گویید که «زبان فارسی زبانی شیرین است!یا :«فارسی را بدون لهجه حرف زدن «هنر» است!!»(گویی ضرب المثل «تورکی هنر است» برای شما مفهومی ندارد وهمۀ هنر نزد پارس ها است و بس!!)من به شما فروخته های احمق که آن قدر شعور ندارید که بروید و چهار تا کتاب و مجله بخوانید یا اصلا «نمی خواهید» که بخوانید و بدانید می گویم :اشکال ندارد تو برای تکمیل پروسۀ کثیفِ از خود بیگانگی و آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی از نوع ایرانی-پارسی اش، برو و ریاضت بکش و هی زور بزن و آخرین نشانه های هوّیت و هستی(وارلیق)۷۰۰۰سالۀ خودت را که صد و پنجاه سال است پنهان و آشکارلجن مال می شود و هشتاد و چهار سال است که به طور آشکار و کامل «انکار» می شود بکش و حذف کن.ولی اگر ذرّه ای شعور برایت مانده و سر سوزنی رگ و غیرت،بدان که جریان فرهنگی و سیاسی عظیمی را که در دویست سال اخیر در ایران ایجاد شد و سبب انقلاب مشروطه گشت ما تورکان ایجاد کردیم:افکار آزادیخواهانه از اروپا به استانبول(عثمانی=تورکیه کنونی) و از آن جا به تبریز(آزربایجان)می آمد و با نبوغ تورکان آزربایجانی پرورده می شد و از آزربایجان به رشت و بعد به تهران و اصفهان و مشهد و تمام ایران می رفت.این ما تورکان بودیم که روزنامه و کتاب رمان و نمایشنامه نوشتیم و تمام ملت های ایران را بیدار کردیم و انقلاب مشروطیّت را راه انداختیم.اولین رمان ایران «به زبان و خطّ تورکی » و توسط میرزا فتح علی آخوندزاده و به نام «آلدانمیش اولدوزلار»(ستارگان فریب خورده)نوشته شد.آخوندزاده را به همین جهت بنیان گذار«نثر نوین تورکی آزری»نامیده اند .این رمان را میرزا محمدجعفر قراچه داغی فوراً به فارسی برگرداند که پارس های بافرهنگ و با سواد(؟) هم بخوانند و بدانند و بفهمند.نوشتن نمایشنامه و اجرای آن توسط خانم ها و آقایان را نخستین بار ما تورک های آزربایجان در تبریز به ثمر نشاندیم.آخوند زاده در فاصلۀ سال های ۱۸۵۰میلادی(۱۲۲۹ شمسی) و۱۸۵۵ میلادی (۱۲۳۴ شمسی)بیش از شش نمایشنامه،و همه را به زبان و خط «تورکی آزربایجانی» نوشت (حکایت ملا ابراهیم خلیل کیمیاگرو…) که از این بابت او را «نخستین نمایشنامه نویس آزربایجان وشرق میانه »نامیده اند.آری برادر تورک آزربایجانی من، از زبان و لهجه و خط ات شرم نکن و بدان که در مورد آخوند زاده، پارس ها چنین گفته اند«نخستین هشداردهندۀ انقلاب مشروطیّت ایران بود.آثار او در بیداری «ملل ایران»از خواب غفلت نقشی مؤثر تر از «صوراسرافیل»(روزنامه پارسی زبان دهخدا و میزا جهانگیرخان صوراسرافیل در تهران)داشت.این متفکر میهن دوست و مترقی و انسان نجیب،معلّم و پیشوای همه ما بود»(ر. ک. دانشنامۀ ادب فارسی،به سرپرستی حسن انوشه،تهران: سازمان چاپ و انتشارات۱۳۸۲ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، صص ۵ تا۱۴)

آری نخستین متفکر بزرگ و روشنفکر و آزادیخواه ایران از میان ما تورکان آزربیجان برخاسته و همه آثارش را به تورکی آزربایجانی نوشته است.همان تورکی که پارس های با سواد و با فرهنگ و نژاده و پاکزاد «زبان خرها» می خوانندش.البته آخوندزاده با همۀ نبوغش در دوران قاجار و قبل از مشروطه زیست و مرد و از حیله های استعمار کثیف روس و انگلیس خبر نداشت که با کمک به انقلاب مشروطه و با تقویت رجل خودفروخته و فراماسون پارس و ارمنی، در پی به قدرت رساندن هشتاد ارمنی کثیف داشناکسیون به رهبری «یپرم خان»هستند که آن ها را به سرعت در عرض چندروز(!)ترقی دهند وبه «ریاست نظمیه تهران» برسانند و فرزند رشید تورک آزربایجان(ستارخان)را در پارک اتابک با گلولۀ ارمنی های پارس پرست(!)ناجوانمردانه زخمی کنند و بکشند و چند صباحی بعد قلدر بی سوادی را به نام رضا پالانچی «شاه»ایران کنند و مجاهدت های قائم مقام و امیرکبیر و ستارخان وباقرخان و آخوندزاده وعبدالرحیم تبریزی معروف به طالبوف (نویسنده و متفکربزرگ تورک)و زین العابدین مراغه ای(نویسندۀ بزرگ تورک و پدید آورندۀ رمان شاهکار «سیاحت نامۀ ابراهیم بیگ») و جلیل محمد قلی زاده (روزنامه نگار بزرگ تورک آزربایجانی و مدیر روزنامه بزرگ ملانصرالدین به تورکی در تبریز و تفلیس و باکی) و میرزا علی اکبر صابر ومحمد سعید اردوباری و میرزا حسن رشدیه (بنیانگذار مدارس جدید و آموزش و پرورش نوین درایران و نویسندۀ اولین کتاب درسی آموزش زبان و الفبا «به تورکی و در کتاب وطن دیلی» در ایران:ر.ک. کتاب سوانح عمر،شمس الدین رشدیه فرزند میرزا حسن رشدیه، بنیان گذار مدارس جدید ایران )و…صدها روشنفکر و آزادیخواه تورک ایرانی را بر باد دهند.آری ای تورک آزربایجانی عزیز و بزرگ ای خواهر و برادر هم خون من، امروز از تورک بودن خودت شرم نکن و بدان که ۸۴ سال است که رضاخان منحوس و محمدرضای خودفروخته و ملاهای پارس فراماسون حیثیت ما را لکه دار کرده اند و ملت ما را «از لحاظ فرهنگی واجتماعی و سیاسی و اقتصادی و…»عقب نگه داشته اند.

بگذار اعترافات پارس ها را عیناً برایت بنویسم :«روزنامۀ ملا نصرالدین که به مدیریت جلیل محمدقلی زاده (۱۹۳۲ م./۱۳۱۱هـ. ش.)(تورک فرهنگ پرور آزربایجانی)به تناوب در تفلیس و تبریز و باکو (دقت کنید به فرهنگ بین المللی تورک)منتشر می شد و «بزرگانی چون میرزا علی اکبر صابر(۱۹۱۱ م./۱۲۹۰هـ. ش.)، محمد سعید اردوباری(۱۹۵۰م./۱۳۲۹هـ.ش)در آن قلم می زدند، خوانندگان فراوانی در ایران ،به ویزه آزربایجان داشت و برخی از روزنامه نگاران ایرانی، مانند«علی اکبر دهخدا»(۱۳۳۴ هـ.ش.)در مقالاتی به نام «چرند و پرند»در روزنامۀ«صور اسرافیل»منتشر می کرد و سیداشرف الدین (قزوینی)در «نسیم شمال»از آن «تقلید» می کردند و«حتی گه گاه عین مضمون آن را به فارسی برمی گرداندند»(دانشنامۀ ادب پارسی،ج۵،صv)(قبلاً در همین مقاله آوردیم که افکار تورک بزرگ دیگر ایران (آخوند زاده)نیز در روزنامۀ صوراسرافیل درج میشد و ملت های ایران را بیدار کرد).

برادر و خواهر تورک اردبیلی من که با لهجۀ تورکی ات پارسی حرف زدن را «افتخار» خودت می دانی،و در بانک می روی و با برادران و خواهران من «فارسی» حرف می زنی بدان که معنای این نوشته ها و اعترافات این است که روشنفکران ما تورکان بودند که سبب ایجاد تحول فکری عمیق و بروز انقلاب مشروطه شدند ومن با کمال افتخار این موضوع را با ذکر سند به خواهران وبرادران تورک خودم از هر جا که باشند آزربایجانی باشند یا قشقایی،خراسانی باشند یا ساوه ای یا اراکی یا از تورکان غیور قزوین ،همدان و…می گویم و آن ها به تورک زبان و تورک بودن خودشان می بالند.چه طور شده که تو هم خون اردبیلی من و در زادگاه من ،این گونه پارسی حرف زدن را پیشه می کنی و آبرو و حیثیت ما را می بری؟!آری خواهر خوب من به خدا بی فرهنگی های بعضی از مردان ما تحمیلی و به خاطر مذهبی بودن زیاد و مسخ شدگی مذهبی آن هم از نوع «شیعی صفوی فراماسونری اش» است و ربطی به تورک بودن آن ها ندارد. (همان نقطۀ ضعفی که امثال خاتمی و آخوندها خودشان ملت ما را به آن گرفتار کرده اندو حالا دقیقاً اردبیلی و تورک را از همان نقطۀ ضعف می کوبند و «احمق» می شمارند در حالی که در اردبیل کسانی هستند که به اندازۀ ۱۰ تا آخوند کثیف فراماسون مثل خاتمی و رفسنجانی می فهمند وعمیق می فهندو نبوغ و لیاقت و شم سیاسی و کارآیی دارند.آخوند کثیفی مثل خاتمی فکر می کند که اردبیل «اوغول سوز دور؟!»).پس ای خواهر هم خون من ای برادر خوب من تو لازم نیست که برای فرار از بعضی بی فرهنگی های تحمیلی موجود در میان ملت متمدن ما به زبان پارسی پناه ببری و اصل خودت را فراموش کنی.یک سال حکومت در دست پیشه وری زنان و دختران در حجاب آزاد بودند و در کابینۀ پیشه وری زنان وزیر می شدند.برو و تاریخ ما را خوب بخوان. حالا که آخوندها چنان شما را فریفته اند که فکر می کنید تورک یعنی نفهم بی فرهنگ،باید این را هم بدانی خود دهخدا و نسیم شمال هر دو قزوینی و تورک آزربایجانی بودند(تورک بودند که نوشته های تورکی روزنامۀ ملا نصرالدین را می فهمیدند و آن را عیناً و بون ذکر منبع به ملت فارس هدیه می دادند.جالب این که به تازگی نوشته های تورکی دهخدا هم پیدا شده)!اما بزرگترین اشتباه روشنفکران ما که آنان را از چشم ما می اندازد«اعتماد ساده لوحانه و خوش بینانه و بعضاً جوانمردانۀ آن ها به جریان انگلیسی- روسی «یک ملت یک زبان و نژادپرستی پارس محور»بود.

قهرمان دزدی ویژگی عمده نژادپرستی پارس

«قهرمان دزدی» برجسته ترین ویژگی سیستم نژادپرستی پارس در این ۸۴ سال است که تقریباًهمۀ روشنفکران و اهل قلم ملّت تورک ایران( حتی مرا اگر دیر بجنبم!)مال خودشان کرده و می کنند. و به توسط نام بردن از خود ما جهان را مجاب می کنند که ایران نویسنده و روشنفکر«پارس» داشته و دارد!آری! ای تورک هم خون و هم زبان من بدان که اگرمثال « آخوندزاده» خبر داشتند که پارس های فراماسون که از همان آغاز دخالت های دول بیگانه در ایران پشتشان را به انگلیس و روس تکیه داده بودند با به قدرت رساندن رضاخان خبیث و امثال محمود افشار و پسرش ایرج وعباس اقبال آشتیانی ملک الشعرا بهار و…هزاران قلم به دست مزدور چه بلایی می خواهند سر ملت قهرمان و فرهنگ ساز و تاریخ ساز تورک آزربایجان بیاورند هرگز نمی گفت«نژادم از پارسیان است …ما فرزند پارسیانیم و…»تحلیل من این است:چون در زمان آخوندزادۀ بزرگ، هنوز نژادپرستی پارس چهرۀ کثیف وکریه و اهریمنی خود را به ملّت قهرمان تورک ایران نشان نداده بود واز طرف دیگر باید این نکتۀ باریک تر از مو را بدانیم که در ۱۵۰-۲۰۰ سال پیش، «ملی پرستی» به شیوۀ پارسی اش «مد روز» بود و به گونه ای «هویّت دگرگونه و مدرن و نوگرایانه» در مقابل استبداد حکومت بی لیاقت قاجاری( تورک) و قحط وقلا و بی سوادی آن دوران، به روشنفکران تورک آزربایجانی می داد در حالی که امروزه بعد از افشای سیاست انگلیسی-فراماسونری «ایران پارس نژاد و پارس زبان»(درمقابل جهان تورک و جهان عرب و علی رغم کثیرالملّه بودن ایران)این گونه اندیشیدن به جز یاوه و خزعبلات و دگم اندیشی نژادپرستانه و کثیف نیست و ملت های ایران ،حتی خود «ملت مظلوم فارس» نیز بیدار شده اند. آری در آن دوران روباه ها(انگلیسی ها) شغال ها(ارمنی های فراماسون ثمّ الدّاشناک!!) و کفتارها(روس ها) و سگ ها(پارس های فراماسونر و مانقرت های نژادپرست و قلم به مزد و وابسته به انگلیس و روس وآمریکا و غرب، نه همه ملت فارس) با هم نقشه می کشیدند که چگونه گرگ های آزاده وجوانمرد(تورک های آزربایجان) را تکه پاره کنند!!و روشنفکران ما از قبیل آخوندزاده و طالبوف و…روحشان هم از این توطئۀ انگلیسی- روسی خبر نداشت و گرنه جنبش آزادیخواهی ملت تورک ایران به بهترین راهها می رفت و د رایران دموکراسی از نوع فدرال لائیک سکولار بر پا می کرد که همۀ ملت های ایران زن و مرد در آن از تمام حقوق انسانی و اساسی و زبانی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و…برخوردار می شد و امروز ما اولین دولت قدرتمند و آزاد و پیشرفتۀ آسیا بودیم نه ژاپن.

دکتر محمد مصدق قهرمان پوشالی پارسها

آری خواهر و برادر تورک آزربایجانی من، از تورک بودن خودت هراس مکن و بدان که از ۳ تن نخبۀ تاریخ ساز و بزرگی که آقای «علی رضا قلی» در کتاب «جامعه شناسی نخبه کشی»درباره شان قلم فرسایی کرده است دو تن تورک هستند«ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیر کبیر»و آن دیگری دکتر مصدق تورک نیست. جالب است که بدانی قائم مقام و امیرکبیر مانند اغلب نخبه های تاریخ ساز تورک هر دو «با لیاقت و نبوغ و کارآیی خودشان و نه با تکیه بر و عضویت در سازمان انگلیسی،صلیبی و ضد اسلام فراماسونری» به مقام صدر اعظمی و نخبگی رسیده اند. اما «مصدق السلطنه» که والی ایالت فارس بود و در سرکوب دلیران تنگستان و دشتستان به «پلیس جنوب»(ارتش اشغالی انگلیس) امان نداد و گفت«اگر این اشرار و راهزن ها(تنگستانی ها) را پلیس جنوب تنبیه کند، جزء شهدای وطن پرست می شوند و من راضی نیستم»!!و خودش کلک تنگستانی های یاغی و راهزن را تا آخرین نفر کند تا بعدها رضاخان کثیف و بی هویت بی دردسر به سراغ میرزا کوچک خان برود، آری همین مصدق السلطنه نخبۀ پارس ها که ناگهان پوست انداخت و پایان نامل دکتری را ناگهان نوشت و یک شبه شد: رهبر «جبهۀ ملّی» شد(!) و به یکباره تبدیل به وجیه ترین و وطن پرست ترین سیاستمدار پارس، قهرمان ملّی شد و نهضت کذایی و سراپا انگیلیسی «ملّی شدن نفت» را به پیروزی رساند(؟)«عضو قسم خوردۀ شبکۀ فراماسونری» بود و «قسم نامه وفاداری به انگلیس» داشت!!(ر. ک. کتاب فراماسونری در ایران ،اسمائیل رائین، ص۶۴۰ و نیز کتاب تاریخ سیاسی معاصر ایران ،سید جلال الدین مدنی ،قم:دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم ج۱،صص۹۴ و ۳۴)بازی انگلیس را می بینید ؟!کشندۀ تنگستانی های وطن پرست و بیگانه ستیز وانگلیسی کش چند سال بعد ناگهان می شود «دکتر(!) مصدق»(لابد دکتری ایشان هم از قماش دکتری خاتمی است) و به عنوان نخبه از او یاد می شود نخست وزیر میشود و مردم بدبخت تهران را در کودتای آمریکایی۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (به خاطر اربابان انگلیسی اش) به کشتن می دهد و پارس ها او را به عنوان قهرمانشان می ستایند!!بی دلیل نیست که برای ما تورکان وطن دوست ایرانی، انگلیس و روس را پلیدترین و کثیف ترین دولت های جهان می دانیم.آری هنوز که هنوز است مملکت عزیز ما در دستان کثیف این دو استعمارگر اسیر است و مملکت ما را به دو قسمت تقسیم کرده و بی سر و صدا می خورند!و ارمنی ها و کردها هم به تازگی یکی از جانب روسیه و یکی از جانب آمریکا(در اصل انگلیس که امریکا پسر شرور انگلیس است) شغال هایی برادر سگ های زرد شده اند و کلاشینکف های روسی را برداشته و به کوه وکمر زده اند وبرای ملّت تورک آزربایجان و ایران خواب های خونین و صد البته «مسخره» می بینند و می خواهند ملت قهرمان آزربایجان جنوبی را نیز مانند ارمنی ها که ملت تورک آزربایجان شمالی را با کشتار و ترور و ارعاب در به در کردند،در به در کنند و سرزمینشان را با تکیه بر دولت های بیگانه اشغال کنند!!

هرچند به دلایل مشخص امنیتی و دفاعی هر تورک روشنگر و باسواد ایرانی «باید»علاوه بر «قلم»ش یک «قارقارک آدم کش»نیز در مقابل حملۀ ناگهانی و نامردانۀ این شغال ها برای خودش تهیه کند و پنهان نماید تا روزی که «حتماً»به کار خواهد آمد. آری جنگ فراماسونری و صلیبی بین ملّت های تورک،عرب ،و پارس کم نبود می خواهند کردها را هم وارد این بازی کثیف ضد شرقی و ضد اسلامی بکنند.ما(نخبگان تورک ) بارها می گوییم.بارها هشدار می دهیم .البته برای گوش های شنوا!که امید داریم تورکان قهرمان و هوشیار و هوشمند آزربایجان این هشدار را جدی و جدی و جدی بگیرند.

قهرمانان ما تورکها و قهرمانان پارس

برادر و خواهر تورک آزربایجانی من، کدام یک از این قهرمانان ما تورکان، فراماسون بودند:قائم مقام،امیرکبیر، ستارخان،باقرخان،شیخ محمد خیابانی، سیدجعفر پیشه وری،سید محمد کاظم شریعتمداری،محمودعلی چهرگانی، محمدتقی زهتابی (پرفسورتورک شهید توسط خاتمی) و…؟کدام یک؟اما تقریباً «همۀ» رجل سیاسی پارس و ارمنی از ۲۰۰سال پیش عضو فراماسونری بوده اند.فراماسونری در میان پارس ها چیزی بوده مثل «بسیج» در روزگار ما با همان محبوبیت و با همان ادا و اطوار آداب و رسوم! سعید نفیسی نویسندۀ فراماسون پارس چه خوب اعتراف می کند به این موضوع«انگلیسی ها در ایران از روز نخست با مردمی که اصل ونسب درستی نداشته اند و از مال جهان جز دلی هواپرست و طبیعتی جاه طلب به آن ها نرسیده گروه گروه این افراد را پروبال دادند .آن ها که با وسایل طبیعی و به نیروی ذاتی(نبوغ و لیاقت)هرگز نمی توانستند به جایی برسند بهترین وسیله را وارد شدن در فراماسونری (و فروختن تن و روح خود به انگلیسی ها حتی اگر به آن ها به قصد عقده ای کردنشان و سنجش درجۀ رازداری شان تجاوز وقیح جنسی از دبر می شد) و خدمت در آن می دیدند که به آرزوی مادی و معنوی خود برسند.ماسون ها در همه جهان در پی «مردم متوسط و کوته نظر»بودند …»(ر.ک. کتاب نیمه راه بهشت ،سعید نفیسی، صص۴۰و۴۲ و۴۸ و نیز ر.ک. تاریخ سیاسی معاصر ایران، صص۳۶ و ۳۷)

قهرمانان پوشالی باعمامه و بی عمامۀ پارسها و ارمنیها

حال بیاییم «بعضی»از هزاران خودفروختۀ تاریخ ساز ارمنی و پارس را بر شماریم ببینیم تمام می شوند:میرزا محمد صالح شیرازی(اولین روزنامه نگار پارس ایران در زمان محمد شاه قاجار و منتشر کننده «کاغذ اخبار»و نیز نویسندۀ سفرنامه میرزا صالح شیرازی که در آن اوج ارادت خود را به اربابان فراماسونش نشان می دهد)،میرزا ملکم خان ارمنی جاسوس کثیف و سگ قلاده به گردن انگلیس و بر پا کنندۀ اولین لژ فراماسونری ایران(فراموشخانه)،میرزا عباسقلی خان،ذکاءالملک فروغی،محمد حسین خان و هر دو پسرش محمد علی و ابوالحسن. این خانوادۀ کثیف یهودی الاصل فراماسون که محمد علی از آن ها به همراه اردشیر جی فراماسون هندی پارس کثیف دیگر پدر شاپور جی (شاپور ریپورتر)معلم رضاخان پالانچی تورک ستیز منفور هم بوده و افکار نژادپرستانه را در مغز پوک این شاه کثیف وارد کرده، شدید ترین ضربه ها را به حیثیت تورکان ایران وارد کرده اند و دروغترین دروغ ها را در کتاب های تاریخ وتاریخ ادبیات و کتاب های ادبی در مورد تورکان گنجانده اند. معلوم است که الگو و استاد اعظمشان «ادوارد براون» ،تورک ستیز پلید فراماسونر انگلیس با کتاب هایش« تاریخ ادبی ایران»و «یک سال در میان ایرانیان» است)، نصرالله تقوی، میرزا محسن خان مشیرالدوله ،مصدق السلطنه(دکتر مصدق قهرمان قلابی ملی گرایان پارس)،کمال الملک غفاری (نقاش بی آزار!)،مجتبی مینوی ،رضاقلی خان هدایت تورک ستیز کلاسیک ،جد صادق هدایت وبزرگ خاندان هدایت (مخبرالسلطنۀ هدایت نسناس، شهید کنندۀ شیخ محمد خیابانی از همین خاندان تورک ستیز معروف پارس است)!،دکتر محمود هومن،ابراهیم حکیمی، و از نویسندگان و ادیبان و تاریخ نویسان:ذبیح الله صفا (تورک ستیزترین نویسندۀ ایران)سید احمد کسروی (بزرگترین خائن به آزربایجان با ارائۀ تئوری و ایدۀ مشعشع نژادپرستانه وسرتا پا دروغ و البته انگلیسی و با منشأ انجمن سلطنتی فراماسونری آسیایی لندن« زبان آذری»(در بارۀ عضویت کسروی پلید در انجمن فراماسونری یاد شده ر.ک.دائرة المعارف یا فرهنگ دانش و هنر،پرویز اسدی زاده و دیگران ،تهران :سازمان انتشارات اشرفی،۲۵۳۷ص۱۰۲))،محمود و ایرج افشار،احسان یارشاطر ،فریدون آدمیت و…و از جناح ملاهای پارس فراماسون که از همان آغاز به پوشیدن عمامۀ Made in England پرداختند و به آن مباهات و آن را مُد روز کردند طوری که بعدها «خیلی ها»آن «تاج انگلیسی» را بر سر نهادند و سرور شدند و افتخار هم کردند(یادمان باشد که فراماسونری در ایران دو شاخۀ بزرگ داشت و دارد:شاخۀ پارس های بی عمامه! (پان پارس ها و پان آریائیست ها و پان ایرانیست های نژادپرست ) و شاخۀ هولناک و مخفی تراز آن«شاخه اسلام (اسدآبادی و غیره):شاخۀ آخوندهای سیاه و سفید عمامه»راکه مرحوم اسمائیل رائین را به خاطر این که جلد ۳ کتابش وعدۀ اسناد و اسامی ملاهای فراماسون زمانۀ ما را داده بود «فداییان اسلام»بی سر و صدا مردند!!)آری شاخه آخوندهای فراماسون که اربابانشان انگلیس و روس ها از دویست سال پیش و از زمانی که در تبریز با روس ها هم دست شده و عوام را علیه عباس میرزا می شوراندند و سبب شکست قشون آزربایجان جنوبی از روس های تجاوزکار شدند، وعدۀ حکومت بر ایران را بعد از شاخۀ پهلوی چی های روشنفکرنما به آن ها داده بود.از این شاخه کثیف و لجن آلود: سید محمد طباطبایی و پسرش سید محمد صادق طباطبایی،سید عبدالله بهبهانی(هر سه از مبارزان پارس مشروطه!)،شیخ باقر الفت(وابسته به گراند لژ لندن!!چشممان روشن که آخوند جماعت از ۲۰۰سال پیش به خاطر رسیدن به «شاهنشاهی ایران» در بهمن ۱۳۵۷ ، طوق بندگی انگلیسی های نجس و کافر را بر سر(!)داشته و دارند!!البته پروسۀ رسیدن به قدرت توسط آخوندهای از خدا بی خبر پارس از زمان صفویه و با به قدرت رساندن شاه اسماعیل تورک کش شروع شده بود.)میرزا زین العابدین امام جمعه و سید حسن امامی (امام جمعۀ زمان شاه)(ر.ک. تاریخ بیداری ایرانیان ،صص۱۵۱-۱۵۲ و فراماسونری در ایران ج۲،ص۱۷۰/جالب این که میرزا ملکم خان ارمنی گفته است که «من مایل بودم که اصول تمدن غرب(مسیحی و یهودی و صلیبی را که تورک ستیزی و عرب ستیزی(مسلمان خالص ستیزی) از«واجبات» آن است) را در ایران شیوع دهم و برای این کار از «جامعه دیانت(=روحانیت و روحانیون=ملاها وسیدهای سیاه وسفید عمامه و از خدا بی خبر!)استفاده نمودم!»(ر.ک. فراماسونری در ایران، به نقل از مجامع مخفی در انقلاب مشروطیت،اثر میس لمبنتن)،میرزا نصرالله ملک المتکلمین و…صدها آخوند زمانۀ ما از جمل] «آیت الله العظمی(یک لقب فراماسونری است و در اسلام حقیقی ما در کل تاریخ آیت الله العظمی نداریم آیت الله یک لقب مسخرۀ اما بسیار معنادار انگلیسی است چون مورچه هم آیت الله است اما آیت الله چیزی است در حد «پیر» در تعالیم فراماسونری و اما «عظمی»:همان «اعظم» است که بالاترین درجه در سازمان های فراماسونری(استاد اعظم) است!و همۀ این شواهد باریک تر از مو که با نور خدا برای روشنفکران وروشنگرانی مثل ما تورکان مثل آب خوردن قابل درک است، وابستگی کامل آخوندیّت شیعه را به فراماسونری انگلیسی می رساند)بله داشتم می نوشتم آیت الله خامنه ای (سه تا صلوات امام زمان پسند بفرستید و بعد بقیه مطلب را بخوانید!) بله آیت الله العظمی خامنه ای استاد اعظم لژ بسیار مخفی«روحانیت»و لژ رسوای «اسدآبادی»(اسلام سابق) در ایران است!البته تورکان باهوش ایران مدت ها پیش می دانند که ترکیب فراماسونری القاب در «رهبر معظّم انقلاب»اصل و ریشه ای کاملاً فراماسونری دارد (معظم همان :استاد اعظم فراماسونری است)و باز نشان سرسپردگی و تن سپردگی و تکیه دادگی این آخوندها و گله های تابع آن ها به انگلیسی های ضد بشر است و در راستای پروسۀ کثیف «خدا کردن انسان تولید کنندۀ نجاست»(ببخشید از بی ادبی ام)در قالب تئوری های هولناک ضدبشر و ضد اسلامی و نژادپرستانه چون «ولایت مطلقۀ فقیه»است(جالب است که به کار نبردن این لقب فراماسونری (معظّم)بلافاصله بعد از لقب استبدادی – کمونیستسی-تک حزبی – روسی – انگلیسی«رهبر:کلمۀ پارسی اصل که معادل پیشوا در آلمان نازی و رهبر حزب کمونیست شوروی جنایتکار است»(رهبر یعنی چه ؟!در اسلام آیا ما رهبر داشته و داریم؟!مگر مملکت جمهوری به جز رئیس جمهور چه مقامی را در رأس قدرت می خواهد؟!)در ایران جرم است جرمی که سبب می شود استاد دانشگاه شهید بهشتی از مقام خودش ،ریاست دانشگاه عزل شود.حالا شما پارس های شیطان نژادپرست هی بیایید و مزخرف بگویید که ایران مستقل است و مستعمرۀ انگلیس و روس نیست)حال القاب فراماسونری دیگر را به این آخوند نوکر داده اند مرور می کنیم «حضرت آیت الله خامنه ای»اساساً ما در اسلام به جز پیامبر و در تشیع به جز امامان «حضرت»(که آن لقبی فراماسونری برای استادان اعظم فراماسونری است و شما ملت بزرگ تورک راحت می توانید آخوندهای فراماسون را از غیر فراماسون با آمدن یا نیامدن این لقب کثیف در ابتدای اسمشان بشناسید.این هم بدعت شیعۀ باطنی استکه فراماسونری انگلیس در قرن ۱۷ میلادی کپی برداری شده از همین محورها و انجمنهای سری باطنی اسماعیلی- صفوی است و در کتب تاریخی اسلامی چنین لقبی برای پیامبر و صحابه دیده نمی شود) نداریم و حتی «امام» هم نداریم .حیرت نکنید بروید و نهج البلاغۀ علی را بردارید و «عربی» اش را بخوانید . فقط در مقدمۀ سید رضی یک بار کلمۀ «ائمه»آمده است و جالب این که در کل کتاب حتی یک بار هم به علی «امام»نگفته است و هرگز با لقب امام علی را خطاب قرار نداده است! اگر پیدا کردید بیایید تف کنید روی صورت من!همه جا در ابتدای خطبه ها و غیره «له علیه السلام »آمده است.تورکان آزربایجان و ایران بروید و بخوانید و بفهمید. بفهمید که آخوندهای کثیف صفوی یهودی و صلیبی وپارس و پارس پرستی مثل «مجلسی اول و دوم» ملّت ما را ۵۰۰سال درگیر مذهبی سیاسی و خطرناک کرده اند تا با برادران هم خون خودمان تورک های عثمانی و اوزبک بیهوده بجنگیم و کشته شویم و پارس ها پشت جبهه و در مکان های امن بمانند و بنویسند وبنویسند و بنویسند و تاریخها و کتابها بیافرینند و دست آخر زبانشان را رسمی کنند و سر آخر به ما که حتی فرج زن ها و دخترانشان را با خون و شمشیرمان از …دشمنان هم خون همزبانمان، تورکان بزرگ و با لیاقت و مستقل تورکیه و اوزبکستان،و نیز از پرتقالی ها و روس ها و…ها حفظ کرده ایم لقب «ترک خر»بدهند. بگذار بدهند! آن مانقورتی که با این حرف ها بیدار نمی شود و از پارس های عمامه دار و بی عمامه ذلیلانه و ملتمسانه هنوز انتظار «ترحم» دارد لایق این لقب است، اما تورکان قهرمانی مثل ما دهان کسی را که چنین می گوید پاره می کنیم و می گذاریم بغل گوشش و توی این دهان نجاست پر می کنیم.حتی اگر زنازاده ای فراماسون مثل خاتمی و جعفری(امام جمعۀ (!)زنادادۀ ضد تورک کرمان!) باشد. استاد دیگر را خودتان بگویید. بله آیت الله العظمی رفسنجانی(این اطلاعات در اواخر دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد توسط بچه های اطلاعاتی تورک وفادار به ملّت تورک برملا شد و امروز هر تورکی کم و بیش از آن خبر دارد و مترصد فرصتی است تا این فراماسون ها را از هم بدرد.البته در سال ۶۴ و در جبهه یک چیز جالب هم می گفتند:رفسنجانی و یاسر عرفات و صدام با هم در اسرائیل دورۀ چیریکی دیده اند!!) ،استاد دیگر را یقیناً تورک ها می شناسند سگ خوش خط و خال انگلیسی ها که ارمنی های مسلمان کش قاراباغ و یهودیان مسلمان کش اسرائیل هزار مرتبه از او باشرف تر و مردتر هستند چون رو در رو دشمنی و جنایت می کنند: بله سید محمد خاتمی استاد لژ«روحانیون»!!حال فهمیدید که آن آخوند حرام زادۀ انگلیسی کرمانی« سید یحیی جعفری» امام جمعه کرمان در فیلم معروف خاتمی (بر همه کسانی که پشت این آخوند ضد اسلام و نژادپرست نماز خوانده اند فاتحه و یاسین بخوانید)چرا به تورکان و گیلک ها اهانت می کند و زن زنادادۀ زمان پیامبر را تورک و رشتی می خواند ؟!چون انگلیس و غرب صلیبی بر عکس ما «حافظه تاریخی» خوبی دارد و پیروزی سپاه قهرمان تورک مسلمان با پادشاهی آلب ارسلان سلجوقی را بر امپراتوری بیزانس در تورکیه امروزی هیچ وقت از یاد نمی برند. برای همین «آخوندیّت پارس شیعه» که از زمان شاه اسماعیل ملعون که تئوریسین های عقیدتی شیعی پارس و محورهای خطرناک پارسی-شیعه و جریان های مخفی سیاسی شیعی باطنی از کودکی او را درجنگل های لاهیجان پروردند و با دادن تعلیمات سری باطنی با عقاید پارسهای باستان و عقاید پلید خسروانی ساسانی و یاد دادن پارسی به او که در اصل «تات» آزربایجانی بود شستشوی مغزی داده اند که برای نابودی ملت بزرگ تورک با بهانۀ شیعه گری آماده شود،هنگامی که شاه اسماعیل ضد تورک و ضد اسلام را در جنگل های شمال ایران و در لاهیجان پروردند و پدر ملعون همین شاه اسماعیل قزلباش ها را از دست تیمور نجات دادو و مدیون خود کرده بود ، شاه اسماعیل در ۹۰۷ هـ.ق و در آغاز حکومت پلید ضد تورک خودش در تبریز ۱۲۰۰۰۰نفر تورک سنی را به جرم شیعه و پارس نبودن شهید کرد و عوض اتحاد با سلطان غیور تورک عثمانی و قدرت بخشیدن به اسلام و مسلمانان بدعت شوم شاهنشاهی شیعی پارس و تورک ستیزی به بهانۀ تشیع را گذاشت!

بعله حتی علامه طباطبایی هم بعله!!

شدت وابستگی آخوندهای شیعه تورک و پارس به فراماسونری صلیبی آریایی پرست پان فارس لندنی-تهرانی-قمی-نجفی(!) آن قدر عمیق و مهیب است که حتی عالمی ظاهرالصلاح و بسیار بسیار محترم و تورک تبریزی مثل علامه سید محمدحسین طباطبایی هم جزو فراماسونهای کانونی و بسیار مخفی «لژ اسلام»در قبل از انقلاب است.باور نمی کنید؟!بروید و کتاب زبان و ادبیات فارسی عمومی پیش دانشگاهی فرزندانتان را بردارید و درس سیزدهم «کیش مهر»را بخوانید. و متوجه شوید که در این شعر از علامۀ عارف از غیرخدا بی خبر(!)هیچ کلمۀ تازی به جز کلمۀ رقص در بیت ۱۳ به کار نرفته است و هرچه هست کلمات مقدس پارسی است!!آیا شما ترکان ایران سروده شدن این شعر مزخرف را توسط ملایی که به عقیدۀ شاهدان عینی فارسی را به زور و با لهجۀ غلیظ تورکی حرف می زد و برعکس «عربی»را بهتر از زبان مادری اش تورکی حرف می زد ،اتفاقی و بی توطئه می دانید؟!اگر علامۀ شهیر این قدر به زبان مقدس پارسی مسلط است که مثل خمینی دجال می تواند شعر بسراید پس چرا تفسیر المیزانش را به زبا پارسی ننوشت؟!آیا می دانید همین عارف بزرگ ایرانی همان کسی است که نخستین بار ایدۀ فراماسونری و صلیبی و عوام فریبانۀ«کوروش بودن ذوالقرنین»را در تفسیر المیزانش نوشت و به خورد عوام الناس بدبخت شیعۀ تورک و پارس داد؟!آری شهر شهر فرنگ است! شهر از همه رنگ است!زیر تمام عمامه ها شیطان خوابیده است!فراموش نمی کنم که در بین مانقورتهای تورک این مهرۀ کثیف فراماسونری پارس زنده کنندۀ خرگوشی که مرتاض هندی آن را کشت(!!!)معرفی شده و ذهن جوانان بدبخت و احمق مذهبی تورک آزربایجانی را با این اراجیف بی سر و ته و بی بنیان شست و شو و برای خیانت به ملت بزرگ تورک از هر جهت آماده میکنند.آری!حزب فقط حزب علی رهبر فقط شیطان بزرگ!!!

توطئۀ آخوندهای پلید و خائن سیاه عمامه و سفید عمامه

آخوندیت پلید سیاه عمامه و سفید عمامه شیعه در ایران نیزاز همان اوایل سلطنت صفویان نوکری کمپانی هند شرقی و تشکیلات فراماسونری یهودی و مسیحی و صلیبی را پذیرفت و در دوران قاجار به همراه ارمنی های داشناک از پشت به تورکان ضربه زد و رضاخان را آورد تا وعدۀ انگلیسی ها و روس های پلید در به قدرت رسیدن آخوندها ی نژادپرست ،همانند قوم یهود در اسرائیل، بعد از هزار و چهار صد سال و پس از دو پهلوی خبیث حاصل شود.

آری ملت قهرمان تورک آزربایجان بدانید که رهبر امروز ایران خامنه ای، هرگز تورک نیست و اسم خانوادگی او جعلی جعلی جعلی و در جهت گمراه کردن اذهان تورکان بدبخت آزربایجان و ایران است.نام او هم آن نامی نیست که دارد.سید هم نیست.(اساساً سید در ایران و هیچ جای جهان وجود ندارد هزار و چهرصدسال گذشته و ژنها و نژادها شده و آمیخته شده اند و عرب با تورک و تورک با پارس و پارس با مغول و مغول با تورکمن و…آمیزش کرده اند و… این حقیقت را در غرب هر بچه مدرسه ای می داند.مقایسه کنید !می بینید شعور علمی و سیاسی در ایران چه قدر پایین است که هنوز می پنداریم «سید اولاد پیغمبر» وجود دارد؟!!آری فقط زبان و فرهنگ وابسته به آن وجود دارد و تصور یک نژاد خالص احمقانه و نژادپرستانه و مغرضانه است)« سید» بدعت شیعی صفوی است که انگلیسی های روباه آن را برای وجیه کردن مهره هایشان کراراً به کار برده اند):سید ضیا طباطبایی،سید روح الله خمینی و سید علی خامنه ای و…سید …(ای ملت بدبخت تورک آزربایجان کی می خواهید بیدار شوید؟!)خامنه ای ضد تورکی از پارس های فراماسون بزرگ انگلیسی است که همانند اعقابش «سید جمال الدین اسدآبادی فراماسون پلید» نه تورک بلکه یک مانقورت پارس پارس پارس است که تنها نیتش تیشه به ریشه تورکان زدن و خدمت به ارباب بزرگ کثیفش است(چرا تورکان؟!برای این که طبق نقشۀ ۵۰۰ سالۀ فراماسونری- صلیبی و ضد سلامی «ایران»باید و باید و باید و به هر قیمتی شده، به عنوان سرزمین «نژاد آریا» شناخته شود و بین ایرانیان و عرب ها و تورک ها (یعنی مسلمانان خاورمیانه و غرب آسیا و آسیای میانه همیشه جنگ و نزاع باشد تا امت اسلامی به اتحاد اسلامی نرسد.و این آخرین چشمه از اقدامات خامنه ای فراماسون یعنی سفر به کردستان را که نتیجه اش بریده شدن سر یک پاسگاه سرباز بی گناه تورک توسط کردان کثیف و نامرد و جنایتکار آریایی نژاد خالص(یعنی نامرد و از پشت سر حمله کننده) است و فروختن پیشاپیش آزربایجان غربی به کردها ،ماهیت سراپا انگلیسی و ضد تورک او را نشان داد.بهوش آزربایجان تو در خطری! با چه زبانی بگویم اسلحه اسلحه اسلحه !!«روز موعود» نزدیک است بیش از «دو یا سه سال» نمانده .

هشدار بزرگ به تورکان آزربایجان و ایران

ای تورک غیور آزربایجانی هر جا هستی اسلحه بخر و نگه دار تو را به جان خودت که عزیز است هشدار مرا جدی بگیر من چیز هایی را می دانم که شما نمی دانید. من نمی گویم اسلحه بخر تا با فریب خوردگان این حکومت نحس که خیلی هایشان فرزندان خود ما هستند بجنگی.نه،این کار نیرو و انرژی ما را تحلیل می دهد و ما را از درون ضیعف می کند و عده ای از فرزندان ارزشمند خودمان را با دست خودمان از بین می برد.من می گویم هر تورک آزربایجانی باید برای «آن روز» که دیر یا زود خواهد آمد و کردها و پارس ها و ارمنی ها به آزربایجان و شهرهای تورک نشیت ایران حمله خواهند کرد هر تورکی بتواند به اندازۀ یک خشاب پر از خودش و ناموسش و جانش «دفاع»کند.روزی که در خیابان های ارومیه و تبریز و اردبیل و زنجان و…پروژۀ کثیف انگلیسی روسی و ارمنی وغربی «تورک کشی»توسط کردهای سنی آریایی که آخوندش کشتن ۷ تورک شیعه را مساوی رفتن به بهشت می داند و ارمنی ها و روس ها و پارس های کثیف ضد بشر و ضد تورک آریایی(نه ملت فارس)،اتفاق افتاد و پارس ها مثل سگان هار به جان تو زن و بچه ات افتادند تا تو را و زن و بچه ات را از هم بدرند،این هشدار مرا به یاد می آوری و از این که به آخوندهای این رژیم سرتا پا فراماسون و روسی اعتماد کردی (منظورم از تو شامل بچه های خوب ما که « از خون و گوشت هستند »و در اطلاعات و انتظامات و سپاه وبسیج و ارتش خدمت می کنند،هم است که بعد از خدا آخرین امید ما هستند و چشممان به یاری آن ها و اسلحه های آن هاست که هرچه زودتر ملاهای فراماسون روس پرست را رها کنند و به ما بپیوندند و به موقع و قبل از پروژۀ کثیف«جمع شدن اسلحه و مهمات از آزربایجان به دستور تهران یا اصفهان؟!» به هر حیله و بهانه ای و داده شدن به کردها و ملت دوست و برادر ارمنی(!)، اسلحه و مهمات و تدارکات و بنزین و…را به ملّت بزرگ خودشان برسانند تا از جانشان دفاع کنند و خود را به خاطر چند آخوند ضد اسلام فراماسون مثل رفسنجانی و خامنه ای و خاتمی و.. مانند پاسبان های احمق شاه در زمان انقلاب در اردبیل به کشتن ندهند).

ای تورک قهرمان و غیور،اگر برای خودت اسلحه نخریدی پشیمانی دیر خواهد بود.خطر کرد را جدی بگیرید. پارس ها آزربایجان را به آن ها که آنان را مثل خودشان از نژاد آریایی(ایرانی) می دانند از هم اکنون داده اند وسفر خامنه ای نژادپرست آریایی الاصل معنایش این است.بعد از ارومیه نوبت تبریز است.وبعد از تبریز اردبیل و ایران!!چه قدر بگوییم حکومت پارس در ایران «نژادپرست» است،دین و مذهب و این جور بحث ها همه اش کشک است، دروغ است.عوام فریبی است.

دانشگاههای ایران کانونهای اصلی توطئه های نژادپرستانه

بدانید ای تورکان آزربایجان و در همه حال و در همۀ سیاست هایتان پنهانی به نفع ملت خودتان کار کنید و بدانید که عزت دنیا و آخرتتان در همین راه است .ای تورکان بزرگ و قهرمان آزربایجان شما از نسل نخبگان و نابغه های روشنفکر مثل مشروطه چیان و نابغه های نظامی مثل نادرشاه هستید.عوام بودن شما که همه اهل سواد هستید تا کی؟! کی می خواهید بفهمید؟!بروید و نگاه کنید به کتاب های دانشگاهی پارس ها:کتاب تاریخ زبان فارسی،نوشتۀ مهری باقری(پارس کثیف اشغالگر دانشگاه تبریز به همراه شوهر پارس نواز نژادپرستش بهمن سرکاراتی)،تهران:نشر قطره،۱۳۷۵،چ دوم ،ص۲۶ که ارمنی ها را از نژاد آریایی (هند و اروپایی=هم نژاد و هم زبان با پارس های هند و ایرانی)و در صص ۱۰۳ تا ۱۰۶ که زبان کردی را به همراه پشتو و تاجیکی وآسی و یغنابی و مونجانی و ارموری پامیری و کومزاری و بلوچی و تاتی و تالشی وگیلکی و طبری و لری و بختیاری جزو «زبان های ایرانی جدید!» می داند اما کوچکترین اشاره ای به زبان تورکی سی وپنج میلیون آزربایجانی و زبان تورکی دو میلیون قشقایی و زبان تورکی اصیل دو میلیون تورک خراسانی و زبان اصیل دو میلیون ترکمن نمی کند!!!و این زبان های زنده و حی و حاضر ما رارا جزو «زبان های ایرانی» «نمی داند»!!! و «کوچکترین اشاره ای» هم به این زبان های زندۀ امروز ایران که اتفاقاً از زبان های آریایی خیلی قویتر وریشه دارتر هم هستند نمی کند(انصاف علمی هم خوب چیزی است و نیز جوانمردی که این نژادپرستان کثیف قلم به دست پارس هیچ کدام را ندارند.نه!اصلاً و ابداً ندارند) در عوض در ص۱۰۶ از زبان های بی نام ونشان روستاهای دور افتادۀ استان فارس(مقر دو میلیون تورک قشقایی دلیر و تاریخ ساز)مانند سیوندی و بورینگونی(!)،ماسرمی و لاری نام می برد!!!معنای این نوشته چیست به جز انکار کامل و بی شرمانه و واضح هویت اصیل ۴۱ میلیون انسان؟!

ای تورک بزرگ آزربایجانی وایرانی چرا از «غیرت» قلبت نمی ترکد؟!آیا زبان مادری و خداآفریده و خدا دادۀ ۴۱میلیون تورک و ترکمن در این سرزمین شوم نحس و اهریمنی ایران از زبان روستاهای کوچک استان فارس که شاید فقط ۵ نفر متکلّم داشته باشد مثل بوزینگونی و ماسرمی کم اهمیت تر است ؟!خدایا من درد می کشم می سوزم و آتش می گیرم .من این درد را به که بگویم؟!اخدایا من در این لحظات با اشک چشمانم این ها را تایپ می کنم.حالا می فهمم «علی» چرا سر در چاه کوفه می کرد و می گریست.ای تورکان بزرگ و غیور و با هویت و اصیل و قهرمان تبریز و زنجان و قزوین و همدان و اورومیه و اراک و ساوه و قم و اردبیل و مشکین و موغان و خلخال و …ای آزربایجانی، مگر نمی دانی که وقتی پارس ها ۸۴ سال است که زبان خدادادی و بین المللی و اصیل تو را که بیش از۸ کشورمستقل و جمهوری خودمختار جهان از قبیل تورکیه، آزربایجان،اوزبکستان،قازاقستان،قیرقیزستان،کیریم(در اوکراین)،تورکستان چین،داغستان اشغالی توسط روسیه ؛تورکمنستان و… آزادانه به آن تکلّم می کنند و می نویسند و رادیو و تلویزیون دارند،منکر می شوند معنایش این است که «خود تو» را هم «منکر» می شوند؟ آیا ظلم بزرگتر از این می شود؟

برای تورکان آزربایجان وایران مذهبی بودن یعنی حماقت

حالا تو ای تورک بزرگ تاریخ ساز آزربایجانی که مذهب شیعه را آخوندهای از خدا بی خبر و ضد اسلام صفوی به خورد تو به صورت مسخ شده و صلیبی- یهودی- انگلیسی داده اند و تو را «مسخ» کرده اند برو و برای مظلومیت حسین در ۱۴۰۰ سال پیش در کربلا تا قیامت اشک بیهوده و مسخره بریز و «خودت» و مظلومیت و بدبختی توخودت را هرگز نبین!و «کار حسین»و «پیام حسین»را هرگز نبین!! ای بدبختان بروید و برای خودتان اشک بریزد که این گونه مظلومانه «انکار» می شوید و نادیده گرفته می شوید.«حسین برای تو گریه می کند» .اگر ادعای حسینی بودن را می کنی در قرن ۲۱ میلادی با راه ورسم شوم صفوی- قیزلباشی (که در مرگ شاه اسماعیل پلید به سرشان قمه زدند و این بدعت شوم را در شیعه و در اردبیل و آزربایجان پایه گذاری کردند)،به سر خودت قمه نزن بلکه قمه را به سر کسانی بزن که تو را قبول نمی کنند و خونت را می مکند و هستی ات را می دوشند و با مغز کثیفی که در همان سرهای شوم دارند، برایت توطئه های رنگین و پنهان می کنند. جوانت را با هروئین های افغانستان(سرزمین پشتو و دری و آریایی و ظلم کننده به «تورکان اوزبک»و همۀ تورکان جهان!«سرزمین آریانا»،به گفته پارس های نژادپرست!!سرزمین هم نژاد و هم زبان با پارس های ایران )هروئینی می کند و با وارد کردن و تولید کراک و شیشه و هزاران مادۀ لعنتی مخدر و پخش آن در میان جوانان ملّت تورک خیابان های اردبیل و تبریز و تهران و… را از جوانان پژمردۀ و مردۀ تورک پر میکنند تا «راحت تر» حکومت کنند و راحت تر ایران را در کتاب های جغرافیایی و اطلس های توریستی «آریایی نژاد» و«پارسی زبان» معرفی کند.

تورک دلیر آزربایجان، ای تورک تاریخ ساز کی می خواهی «بیدار» شوی ؟ای جوان باسواد تورک ،اگر این نوشته های من را که از اصحاب دانشگاه هستم وبیش از…سال در دانشگاه درس خوانده و مطالعه کرده و تحقیق و مقاله نوشته ام، می خوانی بدان که دلم به خاطر ملتم دارد آتش می گیرد واگر این نوشته تو را و تنها تو را بیدار کند برای من کافی است.مگر نه این است که افکار نژادپرستانه در هر کشور در «دانشگاه های آن کشور» و با قلم زهرآگین استادان و نویسندگان آکادمیک خودفروختۀ آن کشور تئوریزه می شود و بعد همین افکار اساس کار سیاست های اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی ،علمی و داخلی و خارجی ودر یک کلمه استراتژی کلی حکومت همان کشور می شود؟!وقتی زبان تو را که ۳۵ میلیون نفری (خدایا چه می گویم: ۳۵ میلیون انسان!!) «منکر» می شوند یعنی تو را اصلاً «نمی بینند»،«نادیده می گیرند» و«قبول» ندارند و تمام زبان ها و ملّت هایی را که «مهری باقری» و نویسندگان بی شمار پارس همانند او، در بالا برشمرده است صرف نظر از داخلی و خارجی و مسلمان و مسیحی و ارمنی بودنشان بر تو «ترجیح» خواهند داد و اسلحه و امکانات را به آن ملت ها خواهند داد که ملّت تو را نابود کند و تو را از سرزمین ۷۰۰۰ساله ات بیرون کنند .گمان نکن که فقط مهری باقری چنین نوشته نه،استادشان«پرویز ناتل خانلری» ملعون نیز تئوریسین همین افکار است.(چون در مورد این ملعون استادانمان زیاد نوشته اند من هم او را در قبر و درجهنم راحت نمی گذارم!!) اگر باور نمی کنی برو این صفحات از این کتاب را از شاگرد بی سواد اما متعصّب خانلری هم بخوان تا بفهمی معنای«زبان ایرانی»یعنی چه و چگونه هویت تو را آسان و بی در دسر انکار می کنند و تو را مال این مملکت نمی شمارند:تاریخ زبان فارسی،محسن ابوالقاسمی،تهران،انتشارات سمت=سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها(در اصل سازمان کثیف دولتی پارسی تئوریزه کنندۀ افکار و ایده های پارس محور)،۱۳۷۴،چ ۲،صص ۲۸۳ تا۲۸۶ که زبان های ایرانی جدید(؟)را فقط و فقط وفقط: پشتو(زبان رسمی افغان های آریایی پاکزاد خشخاش کار!!)، کردی،آسی،بلوچی،وفارسی(در اصل دری و تاجیکی)می داند.)چشممان روشن که تئوریسین های زبان شناس پارس ایران کورند و۴۰ میلیون انسان تورک و ترکمن زیبا و برازنده و رشید را نمی بینند و کرند و صدای خوش و کلمات خوش طنین زبانمان را نمی شنوند .و زبان تورکی و ترکمنی ما را جزو زبان این مرز و بومی که با خون و غیرت ما حفظ شده و به آن ها رسیده اصلاً ایرانی نمی دانند.

و عده ای از خواهران و برادران بدبخت بدبخت بدبخت مانقورت ما حرف زدن به زبان کسانی را که ما را «انسان ایرانی» و شهروند خودشان حساب نمی کنند «افتخار خود ونشانۀ تجدد و دگراندیشی» می شمارند!!.ای تورکان بزرگ اما خوابیدۀ تهران و ایران،ای تورک بیدار و غیور آزربایجان، آه!مگر ندیدید که روس های جنایتکار با مسلمانان تورک آزربایجان شمالی چه کردند؟!مگر همانند خمینی سیک نژاد هندی الاصل فراماسون کثیف در ایران که جوانان رشید تورک شیعۀ آزربایجانی را جلوی تیر و ترکش و مین و توپ عراقیها فرستاد، در جنگ جهانی دوم آن ها را به جلوی تیر و توپ و خمپارۀ نازی های آلمانی نفرستادند و بعد از پیروزی روس ها در جنگ در خدمت سرباز ی«چماق»دست آزربایجانی ها دادند که شما لازم نیست با اسلحه خدمت کنید با چوب خدمت کنید!! ومگر ارمنی ها را علیه آن ها آموزش نظامی ندادند و تا بن دندان مسلّح نکردند تا همۀ تورکان مظلوم آزربایجان را از کودک و دختر و زن و پیرمرد و نوجوان و…بکشد .مگر شکم زن های حامله تورک آزربایجانی را در کوه های اطراف «خوجالی»برای رضای و خوشنودی خدایشان مسیح( پیامبر رحمت!!) ندریدند؟!مگر عکس و فیلم فاجعۀ «خوجالی»را ندیده اید؟!به خدا فاجعه ای بسیار وحشتناک تر از خوجالی و قاراباغ در انتظار شما تورکان بزرگ آزربایجان و توسط همین کردهای موذی آب زیرکاه اما به شدت مترصد حمله و درندگی است.( دیگر ملت های تورک که برشمردیم نیز این هشدار را جدی بگیرند و به لالایی پارس جماعت نخوابند) و هنگامی که این سطرهای مرا خواندی تکلیف از من برداشته می شود و دفاع از جان و مال و ناموس و وطن خودت بر گردن شما و البته خود من می افتد.

خمینی و دارو دستۀ عمامه دار و ریشدار و چادری اش

آری این آخوندهای کثیف حاکم برایران عمامه هایشان از انگلیس و لندن با پست هوایی به حوزۀعلمیّه قم می آید و دستشان خیلی وقت است برای ما ملت مسلمان تورک رو شده است. اما در مورد رهبر کبیر(همان لقب فراماسونری اعظم به پارسی)انقلاب یعنی امام خمینی .اولاً ما شیعیان فقط ۱۲ امام داریم ثانیاً جد این امام سیزدهم «دین علیشاه»بود و دین علیشاه از «سیک»های هند(چون معنی سیک در تورکی بد است از تمام ترک های جهان معذرت می خواهم چون ما بر خلاف پارس های بی تربیت ،جداً می کوشیم بانزاکت باشیم)بود.سیک ها یک گروه افراطی هندو هستند که به واسطۀ کمپانی هند شرقی و توسط «شیطان بزرگ و همیشگی تاریخ جهان»، «انگلیس»،تحت تأثیر اسلام از دین هندو جدا و به وجود آمدند(ر.ک.فرهنگ معاصر فارسی امروز،صدری افشار و دیگران ،ص۸۰۲)با توجه به سابقۀ سازمان های فراماسونی در هند (سال ۱۷۳۰ در کلکته ، سال ۱۷۵۸ در مدرس ، سال ۱۷۵۸ در بمبئی(ر.ک. تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج۱،صص۳۲ و ۳۳ پاورقی)و با توجه به افشاگری های اخیر کانال تلویزیونی «رنگارنگ» که «آرم شیطانی و صلیبی و فراماسونری پرچم جمهوری انگلیس – روسی ایران» را دقیقاً با «پرچم سیک های هند» مرتبط کرده و درست هم است و نوعی اعلام بیعت با فراماسونری انگلیسی است ،تمام این شواهد نشان می دهد که که خمینی «امام» شده و بعد به مقام فراماسونری«خدایی= مهری و میترایی » رسیده در ایران بدبخت شیعه زده اصلاً مسلمان نیست و از قماش همان سلمان رشدی است که حکم مرگش را صادر کرد!!(این هم یک بازی دودوزۀ عوام فریب و جهان فریب انگلیسی بوده است که توسط فراماسونری هندی –انگلیسی با توجه به پتانسیل شوم مذهب تشیع صفوی در ایران به انجام رسیده و هنوز هم می رسد)از این رو تورکان مبارز و مسلمان تورک آزربایجان،خمینی را، این قاتل هزاران تورک مسلمان در جنگ بیهودۀ بین دو کشور مسلمان ایران و عراق را اصلاً رهبر خود نمی دانند و از او و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و تمام آخوندهای سیاسی انگلیسی متنفر هستند.بیهوده نیست که رادیو بی بی سی این قاتل وحشتناک بیگانۀ هندی«خمینی سیک زاد» (توجه کنید که از هند چه اعجوبه های ضد اسلامی توسط انگلیس پرورده می شوند)از روز اول از این دست پروردۀ «زاپاس» خودش حمایت کرد و با توجه به پتانسیل نحس مذهب سیاسی و ضد تورک شیعه صفویه او را به ما ملت ایران قالب کرد.تا هرچه می تواند تورک بکشد و قبرستان های اردبیل و تبریز و زنجان و ارومیه و… را مثل سلف جنایتکار خودش شاه اسماعیل پرکند.(جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۱ می توانست با قبول قطعنامه توسط خمینی شیطان تمام شود اما استعمار پلید انگلیس و روس و آمریکا و جهان صلیبی غرب به خاطر منفعت مادی و دراز مدت آن (فروخته شدن اسلحه و مهماتشان)از یک سو و نیز کم شدن تعداد نفوس تورک های غیورایران که در هزار سال اخیر جنگنده ها و حافظان اصلی ایران هستند از سوی دیگر ونیز «عمیق کردن کینۀ صلیبی پسند دیرینه بین تورک و پارس و عرب و کرد(مسلمانان آسیای غربی)در جهت ایجاد تفرقه بین ملّت های عالم اسلام تا سال ۱۳۶۷ ادامه پیدا کرد.)یعنی شش سال دیگر جنگ ادامه پیدا کرد تا خون تورکان به زانو برسد و اربابان لندنی اجازۀ پایان جنگ را به سگ دست آموز جماران و کشندۀ مبارز ملت ما «شریعتمداری » بدهند.

ایضاح

لازم به توضیح است که هدف من از فراماسون شدن پارس های بی عمامه و با عمامه برای رسیدن به مقام این نیست که بگویم همۀ تورک ها پاک و منزه هستند و تنها پارس ها فراماسون شده اند.ادیب الممالک فراهانی مؤسس لژبیداری ایرانیان با اجازۀ شرق اعظم فرانسه و سید حسن تقی زاده و …از مانقورت های پارس شدۀ دو آتشه هستند که در میان ملت تورک ظهور کرده اند، بلکه با ذکر نمونه هایی از تورکان تاریخ ساز و بسیار شاخص تر ۲۰۰ سال اخیر مثل قائم مقام فراهانی و امیرکبیر و ستارخان و باقرخان و شیخ محمد خیابانی و سیدجعفر پیشهوری و حاج سید محمد کاظم شریعتمداری روحانی پاک و مظلوم ومردمی و غیر فراماسون تبریزی که قربانی توطئۀ ملاهای فراماسونر پارس در حزب جمهوری اسلامی شد که اکنون در بالاترین ردۀ حکومتی رژیم نژاد پرست جا خوش(خامنه ای و رفسنجانی ) کرده اند ،می خواستم نشان دهم که «پاکترین سیاستمداران و رهبران و نیز مدرن ترین و بهترین افکار»همواره وهمیشه از آن ما تورکان بوده اند.

پیشه وری و خسرو معتضد خائن

سخن از پیشه وری شد: رهبر بزرگ و مظلوم تورکان که می توانید با خواندن ویژه نامۀ باارزش و ماندگار «آذربایجان دموکرات»از نشریۀ دوزگون خبر بهار (به نقل از بهزاد بهزادی مبارز تورک آزربایجانی و شاهد عینی حکومت پرافتخار ملی آزربایجان جنوبی)۱۳۸۴،به عمق اصلاحات زمینه های فرهنگی،اقتصادی ،اجتماعی پی ببرید از قبیل لوله کشی آب تبریز در ۱۳۲۵ (۱سال پیش از تهران!)و تأسیس دانشگاه ملی تبریز،مبارزه با فساد اخلاقی و اجتماعی ،عمران و آبادانی گسترده ودادن حق رأی به زنان و…آن هم تنها در عرض ۱سال از ۱۳۲۴تا ۱۳۲۵ .تورکان قهرمان آزربایجان بروید بخوانید و بدانید و تف بر چشم و روی بی حیای آن مرتیکه خودفروختۀ دغل باز کثیف (خسرو معتضد ضد تورک)در برنامۀ کثیف «پلی به گذشته» شبکۀ۲ سیما بیندازید تا تفتان از صفحۀ تلویزیون سرازیر شود پایین!! (در لج بازی با تاریخ نویس بزرگ و غیور ایران «ناصر پور پیرار» که بخشی از کتاب شاهکارش «دوازده قرن سکوت»به همین نام(پلی به گذشته) است این مرتیکۀ خودفروختۀ خائن به ملّت بزرگ تورک آزربایجان را رنگ و بزک کرده اند تا در این برنامۀ کثیف پشت سر قهرمانان تورک آزربایجانی بزرگی چون پیشه وری نجاست زیادی بخورد. پیشه وری این رهبر بزرگ ملت تورک آزربایجان که قربانی سازش خائنانه استالین (روسیه)وشاه (انگلیسی – آمریکایی)شد در قلب ما زنده و جاوید و جاودانه است ونشان می دهد اگر «رهبر» پاک ودلسوز ملت و کاری باشد و البته فراماسون و ضد ملت خود و بیگانه پرست نباشد،ساختن و آباد کردن و هویت بخشیدن به یک ملّت چه آسان است.آیا پیشه وری فراماسون بود؟!البته که نبود پس باید از پشت خنجر می خورد.و خورد و حالا هم می خورد!اما درآینده روزی را می بینم که مجسمه اش در وسط تبریز بر پا می شود و برایش جایگاه احترام نظامی و رسمی بر پا می شود.

توطئه پشت توطئه

نژادپرستی پارس ۸۴ سال است قدرت سیاسی را در دست گرفته و با تمام توان اهریمنی خودش ما تورکان ایران را «گرسنه» و «بی سواد»(بی سواد نسبت به شناخت زبان و فرهنگ و تاریخ و هویت خودمان)نگه داشته است وچنان ما را از لحاظ فرهنگی ،هویتی دچار بحران کرده است که پنداشته ایم که زندگی یعنی «مذهب» و «عزاداری حسینی»!!ما از لحاظ روان شناختی برای جبران انسان حساب نشدن توسط پارس ها به دو چیز پناه برده ایم که برای خودمان هویت کسب کنیم:مذهب و تجارت (خرید و فروش و بازاری بودن و کسب پول).برای همین یا به تهران و شهرهای پارس نشین کوچیدیم و به پول درآوردن پرداختیم و یا در مراسم عزاداری حسینی قمه زدیم!از لحاظ مادی بازاری بودن ما را اقناع کرد و از لحاظ معنوی قمه زدن و سیاه پوشیدن و عزاداری. اما نه آن مذهب سیاسی ضد اسلام و ضد بشر(تشیع صفوی) به ما «هویت اصیل» و«حقیقی و اصیل و جهانی»«تورکی»خودمان را برمی گرداند و نه پول درآوردن و سری بین سرها درآوردن چند بازاری سنتی و غیر سیاسی تبریزی و اردبیلی و میانه ای و… در بازار تهران.جالب این که پارس های کثیف با مکاری تمام این چند تاجر و بازاری تورک بازار تهران را بهانه می کنند که «شما چه می گویید شما که بازار تهران را «قبضه» کرده اید و اقتصاد مملکت در دست شماست!!»در حالی که اولاً این یک یاوۀ نژادپرستانه بیش نیست. ثانیاً کاش به جای این همه تاجر مانقورت که حاضر نیستند یک ریال به فرزندان مبارز تورک خود بدهند تا برای خودشان در خارج از ایران تلویزیون بزنند یا در داخل ایران با سی دی و اعلامیه مبارزه کنند،همان تعداد «معلّم»با سواد و هویت طلب داشتیم و گرنه مالی که برای هویت طلبی خرج نشود در سوراخ دستشویی ها ریخته شود بهتر است.در ضمن اولاً نه باند مافیایی – سیاسی بازاری و پولدار در زمان پهلوی ها و ملاها که انواع «رانت خواری» ها را می کند و حکومت را بین انگشتانش می چرخاند، به بازاری های سنتی ما ابداً میدان و بازی می دهد ونه هویت مذهبی دروغین و استعمار کنندۀ شیعۀ حسین اللهی می تواند مثلاً به اردبیلی ها هویت جداگانه تر از اصفهانی ها می تواندبدهد بلکه بالعکس این دو جلاد و قربانی را برادر دینی هم می کند.هر دو دلخوش کنک(پول بی هویت و مذهب بی هویت) مسخره هستند. یکی سودجویانه وپراگماتیستی(کسب هویت دروغین و موقتی با پول و ثروت)و دیگری مذهبی و شیعی صوفیانه (از نوع صفوی و کثیف و ذلیل کننده اش) که انسان معمولی را خدا می کند (ولایت مطلقۀ فقیه)و جبرگرایانه و احمقانه دنیا را فدای آخرت می کند و پارس ها و استثمار کنندگان و استعمارکران را حواله به خدا می دهد و به ظلم و تبعیض نژادی رضا می دهد، در حالی که دنیا همان آخرت است و آخرت همان دنیا و وقتی که این جا زیر ذلت هستی قطعاً آن جا هم در ذلت(جهنم) خواهی بود!این را بفهم بفهم ای خرمذهب هویت باخته با تو هستم ای مانقورتی که در اردبیل شعار می دهی«دیلی میزی قورومیاق،دینی میزی قورویاق»(زبانمان را پاس نداریم دینمان را پاس بداریم!!احمق ها ۵۰۰ سال است که قمه می زنند و هر مراسم مذهبی مسخره را انجام میدهند و احمقانه به سینه و پشت خود دست و زنجیر می کوبندو فکر می کنند که انگلیس و روس که خودشان «مشوق این مذهب» هستند و نیز آمریکا و اسرائیل، می خواهند این مذهب خرکننده و الاغ ساز را از دستشان بگیرند!!چه حماقت مسخره و خنده داری؟!مذهبی که سبب جدا شدن تو از دنیا و وضعیّت اسفبارت و از خودبیگانگی هویتی و فرهنگی ات بشود و سبب شود که یک عده نژادپرست که «ظاهراً»برادر مذهبی تو هم هستند و۸۴ سال است که هویت تو را از بیخ منکر می شوند وسبب می شود چند تا آخوند انگلیسی ۳۰سال خون تو را بمکند وپسر گثیف و حرامزادۀ رفسنجانی فراماسون ،«یاسر»(اسم هم دوره ای اش در اسرائیل را گذاشته روی پسرش) به همراه دیگری،«محسن» عتیقه جات بقعۀ شاه شیخ صفی ات و تمام عتیقه جات آزربایجان و گیلان و ایران را بدزدد و به موزۀ لردهای اشرافی انگلیسی اش و ملکۀ محبوبش بفرستد و این خوش بختی را به برکت خدایایت حسین بگذاری که شکر خدا که دیگر ایران مقتدر شده و دیگر دشمن جرأت نزدیک شدن به این مرز و بوم راندارد که دیگر نازیدن ندارد.ای بدبخت بیچاره و فلک زده و ای «بدبخت ترین ملت جهان» و ای ذلیل تر از بومیان استرالیایی و سرخ پوستان آمریکایی و… این «زبان تو» است که هویت واقعی تو است و خمیرمایۀ زندگی و آتالار سوزو(ضرب المثل ها)،فولکلور،تاپماجالار،و میراث ارزشمند فرهنگ کتبی و شفاهی تو است).نه مذهب تو!

حرفی با جوانان تورک

ای جوان تورک آزربایجانی با تو هستم با «خرمذهب های بی سواد بدبخت» کاری ندارم .اگر این نوشته ها را می خوانی یک صفحه بخوان و ۱۰ روز فکر کن و بفهم. من مانند مولوی تورک «مُردم از فهم نادرست تو».التماس می کنم فکر کن و بفهم.و می دانم می فهمی یا به زودی خواهی فهمید.

هویت واقعی در این است که زبان ما از کودکستان و دانشگاه با متون خود ما (نه متون ضد تورک پارس ها)تدریس و تحقیق شود و فرهنگستان جداگانۀ خودمان را داشته باشیم و مجلات علمی و فرهنگی خودمان راو….اما پارس ها از لحاظ فرهنگی آن چنان ما را «عقب» نگه داشته اند و به عنوان شهروند درجه دوم آن چنان از لحاظ فرهنگی و هویتی ما را بدبخت نگه داشته اند که بعضی از مانقورت های ما راستی راستی باورشان شده است که تورک یعنی نادان وحشی و بی تمدّن وبی تربیت و…!!

سخنی با دختران و زنان روشنگر و آگاه و قهرمان تورک

فاجعه این جاست که حتی «زنان» و «دختران» ما هم به دلیل عقب بودن فرهنگمان که آن را به غلط «ذاتی تورکان ایران و آزربایجانیان» می دانند و از سرچشمه های نژادپرستانۀ آن (که از بالا، بالای منبر وتخت توسط جنایتکاران و چماقداران خودفروخته ای مثل رضاخان و …!!،یا توسط آخوندهای کثیف و ضد بشر شیعۀ باطنی و یا آخوندهای فراماسون انگلیسی تحمیل شده است)خبر ندارند.زنان ودخترانمان نسبت به مردان ما بدبین شده اند.ما وارث بی فرهنگیهای تحمیلی هستیم آنها تقصیر ندارند. اما دختران و زنان قهرمان و شجاع ما باید بروند و عکس های دانشگاه ملی تبریز را در زمان پیشه وری نگاه کنند که همین ما تورکان آزربایجان با حکومتی دموکراتیک و لائیک«آزادی حجاب» و «حق رأی» به زنان و دختران باسوادمان داده بودیم.(جالب است :ملت ما از لحاظ آزادی زن به جای پیشرفت پسرفت داشته است و همه می دانیم این تحفۀ آخوندها و آریامهر است) این گونه بی فرهنگی های پارسی- زردشتی در مرام ما تورکان با فرهنگ نیست.پس چه شد که امروز مثلاً بعضی از تبریزی ها بد قلب بودن و ظلم به زنان و دخترانشان را نشانۀ هویت والای تورکی می دانند؟جواب ساده است .این حیلۀ کثیف شیعی- پارسی است که به ما زیرکانه تحمیل شده است و گرنه بروید و تاریخ معاصر ایران و بخوانید:میرزا حسن رشدیه و ایرج میرزا و میرزادۀ عشقی و بسیاری از متولیان آزربایجانی آزادی و مشروطه همه مدافع سرسخت حقوق زن و آزادی حجاب بوده اند.و بازی کثیف و حیرت انگیز انگلیسی- پارسی آن جا بود که رضاخان ملعون به جای «آزادی حجاب»فرمان «کشف حجاب و رفع حجاب» را داد!! آن هم با «زور» و باتوم و سرنیزه!!و همین استبداد و دیکتاتوری و «زور»به جای «فرهنگ سازی و سیاست فرهنگی و اجتماعی درست»،سبب عکس العمل عوام الناس و «محکم شدن گره چارقدها و آمدن چادر سیاه روی آن» و «غیرتی شدن بیش از حد و خریت مرد آزربایجانی» و «اسارت خودخواسته و مسخ گونۀ زن آزربایجانی» شد. در حالی که همین پروژه را آتاتورک بزرگ و میهن پرست انجام داد بدون زور و فقط با آزادی دادن و روشن کردن مردم و فرهنگ سازی و سیستم حکومتی«جمهوری»ونه با استبداد کثیف و دیکتاتوری که موفق هم شد و نیز در آزربایجان شمالی همین کار شد و موفق بود.در حالی که بعد از سرکوب ناجوانمردانۀ پیشه وری، نژادپرستی پارس در تبلیغاتش با تکیۀ شدید به مذهب و تحریک احساسات مذهبی ملت نگون بخت و بلادیدۀ آزربایجان «غیرت مذهبی و ناموسی» را به جای «غیرت هویتی و ملی» تبدیل به «هویت اصلی مردان تورک آزربایجان»کرد!آری دختران و زنانمان غیرت احمقانۀ تند و عذاب دهندۀ ناموسی و بی فرهنگی های حاصل از آن مثل «سیاه قلب بودن» و «پشت این دختر و زن و آن دختر و زن حرف زدن» را «ذاتی»تورک ها می شمارند و موقعی که به عنوان عروس یا دانشجو از شهرهای تورک نشین خارج می شوند هویت اصیل و افتخار آمیز ۷۰۰۰سالۀ تورکی خودشان را در ۷ روز(!)منکر می شوند و به زبان استعمارگر پارسی پناه می برند و با تمرین کردن و ریاضت دادن خودشان در طول ماه ها و سال ها به پارسی خالص و بی لهجه (بدون چربی و استخوان لهجۀ تورکی!!)می گویند «من که ترک نیستم.از اول هم نبودم»!!در حالی که ما تورکان آزربایجانی از نسل تورک ها و ترکمنان «اوغوز» هستیم و تورک ها و تورکمانان اوغوز از لحاظ «دختر دوستی و احترام به زن و آزادی حجاب و پوشش زنان»(پوشش سنتی تورکان همان است که در مغان زنان ایلاتی ملبس به آن هستند) در بین آن ها شهرۀ عالم اسلام بوده اند.(در کتاب های مربوط به حقوق زن در ایران می توانید به بالا رفتن ارزش زن در ایران تحت حاکمیت تورک های سلجوقی و حتی مغول ها پی ببرید من در کتابی این موضوع را به قلم یک بانوی آگاه خوانده ام:به گمانم کتاب:زن در ادبیات فارسی).به گفتۀ محققان با انصاف«زنان قوم اوغوز(همۀ ما آزربایجانیها و بسیاری از تورکان ایران از نسل قوم اوغوز هستیم) از مردان فرار نکرده و رو نمی گرفتند».از سوی دیگر«اساساًزنان تورک در جهان اسلام به عنوان زنان عفیف شناخته شده اند»(ر.ک. ترکان و بررسی تاریخ ،زبان و هویت آنها در ایران،حسن راشدی،تهران:اندیشۀ نو،۱۳۸۶ص۲۳۴)

دختران و زنان عزیز و باسواد و فرهنگی ما بدانند که این رسم بد و ضد انسانی(بد قلب بودن و غیرت مسخره و زیادی مردان تورک نه غیرت ناموسی معتدل و معقول که تمام مردان جهان به زنانشان و تمام زنان جهان به مردانشان دارند که طبیعی است) نیز تحفۀ نژادپرستی زردشتی محور پارس ایران و مذهب سیاسی ضدبشری و ضد زن شیعۀ آخوندی صفوی به تورکان آزربایجان و سایر ملت های ایران است وگرنه ما تورکان روشنفکر و اصیل آزربایجان با «بازگشت به اصل خودمان که از نسل تورکان با فرهنگ اوغوز هستیم» هرگز حق اساسی آزادی حجاب را از دختران و زنان خودمان دریغ نخواهیم کرد همان طوری که به زور و اجبار و چماق و کتک هم زنان و دخترانمان را از داشتن حجاب محروم نخواهیم کرد و در این مورد «آزادی کامل»به دختران و زنانمان که خودشان به عنوان انسان عقل و تمییز دارند خواهیم داد و البته تصحیح کنم که خودشان این آزادی را خواهند داشت و ما چه باشیم که در مورد آنها تصمیم بگیریم ما تنها به آزادی آنها احترام می گذاریم.ما که مانند خمینی ملعون و روزنامۀ کثیف اطلاعات زمان انقلاب دروغ نمی گوییم که «حجاب اجباری نیست»و بعد…!!!در ثانی عدۀ زیادی از دختران و زنان شجاع و آزادۀ ما در دانشگاه ها و بیرون از دانشگاه ها دوشادوش ما مردان برای هویتشان می جنگند بنابراین و با همین درمیدان بودن حق مسلم خودشان را که برابری با مردان در تمام وجوه اجتماعی است را مسلماً می گیرند.در این هیچ شک و شبهه ای نیست و هرکس خلاف این را می گوید و می نویسد زن باشد یا مرد مانقورت ضد تورک و یا توطئه گر پارس و یا از ضد تورکهای دیگر است.

من نگارنده اخیراًمقاله ای پر از اغلاط املایی با عنوان «زن بازیچه ای در بازی حرکت ملی مردسالاری به زبان ترکی»!!!خواندم که به قلم شخصی به نام «سارای گئرمیلی»نوشته شده بود و علاوه بر اغلاط املایی عجیب و کودکانه مثل «ضعم»به جای«زعم» و «نیمه ای از جمعیت این ملت»به جای «نیمی از جمعیت این ملت»(!)و…پر بود از اظهار نظرهای عجیب و غریب و مغرضانه در مورد ماهیت حرکت ملی آزربایجان که به گمانم این خانم یا از دست پدر و یا برادر و یا شوهر غیور خودش عصبانی است یا نوک بینی اش را از گئرمی و اردبیل بیرون نیاورده که ببیند که در مناطق فارس نشین ایران چه خبر و فرق بین کرامت زن در میان ترکان و فارسها چیست.با توجه به دیگر مقالات این شخص(مثلاً« ایران در انتظار انقلاب تبریز»!!) به نظر می رسد ایشان از پارسهای نژادپرست ضد آزربایجان رژیم آخوندی و یا مانقورتهای ضد تورک رزیم باشد نه یک آزربایجانی دلسوخته و در اصل« ماموریت» دارد که بین فعالین زن و رمرد آزربایجان شکاف و نفاق بیفکند.در هر حال وجود چنین نگرشهایی واقعاً تاًسف بار و نشانۀ جهل نگارنده نسبت به ماهیت حرکت ملی آزربایجان است.ما تورکان چه زن و چه مرد باید و باید بی چشمداشت هیچ «دعوتی»خودمان در صحنۀ مبارزه باشیم و به دنبال دعوت نباشیم.حق گرفتنی است.

آری! ما هرگز و هرگز مثل آخوندهای فراماسونر خودفروخته جدایی جنسیتی به قصد استحمار علم نمی کنیم،مخصوصاً که می بینیم در این ۳۰ سال جدا کردن دختر از پسر در دبستانها و مدارس راهنمایی و دبیرستانها چه توطئۀ کثیف فراماسونری و استعماری است و پتانسیل نسل کودک و نوجوان و جوان ما را از درس خواندن و پیشرفت دادن خودشان و مملکتشان صرف «مشغول شدن به جنس مخالف و صرف وقت و انرژی با ارزش در راه تصاحب جنس مخالف» و… می کند و این بزرگترین خیانت آخوندهای فراماسون حاکم بر ایران به تمام ملت های ایران و به ویژه ملت قهرمان و با فرهنگ تورک آزربایجان در طول این سی سال حکومت کثیف و فراماسونری شان است.

فارسی حرف زدن نشانۀ تجدد و با فرهنگ بودن و امروزی بودن!!!

به راستی چرا در اردبیل و شهرهای دیگر ما تورکان ایران در میان بعضی از مانقورت ها «فارسی حرف زدن»نشانۀ «تشخّص»است و «مد روز»شده است؟!چرا در تحقیر زبان مادری خودمان بدتر از پارس های نژادپرست می کوشید؟! بعضی از ما اردبیلی ها را با ترفندهای تبریزی ستیزی و اخیراً مغانی ستیزی و مشکینی ستیزی چنان «تورک ستیز»،از خود بیگانه و بدبخت کرده اند که «نوشتن به زبان مادری خودمان»که همواره مایۀ افتخار همۀ ما باید باشد،برای خودمان «مسخره»و «سبک»می آید!!گویی نژادپرستی پارس ۸۴ سال است که با غیر رسمی کردن زبان و خط تورکی خود ما را نیز غیر رسمی سبک و بی ارزش کرده و کم کم باورمان شده که زبان تورکی که پیشینۀ پرافتخار آن را در ۲۰۰ سال اخیر جا به جای این نوشته آوردم،زبانی مسخره و جلف و بی ارزش و آبروبر است!!حال فهمیدید معنای آسیمیلاسیون و از خودبیگانگی و الیناسیون یعنی چه؟آری در حالی که بسیاری از فرزندان قهرمان تورک در مغان و مشکین و تبریز وزنجان و قزوین و… نوشتن به زبان مادری را «افتخار» خود می دانند،«برخی» از ما اردبیلی ها از نوشتن زبان زیبا و بین المللی و وزین خودمان به خط تورکی خجالت می کشیم!!من به راحتی می توانستم این نوشته ها را به زبان و خط تورکی بنویسم اما برای این به خط فارسی می نویسم که از یک سو فرزندان عزیزتورک آزربایجانی ما در هر جای ایران حتی آن ها که تورکی خواندنشان خوب نیست، بخوانند و از افکار من آگاه شوند و هم هویت طلبان محترم دیگر ملت های ایران تالش ها،تات ها،طبری ها،گیلک ها،بلوچ ها،لرها،ترکمن ها و…وحتی فارس های هویت طلب واقعی بخوانند و بدانند و قضاوت کنند.

سخن ما به ملتهای ایران

ملت های عزیز ایران،هیچ «توطئه» ای در کار نیست.تورکان آزربایجان هیچ خوابی برای ایران ندیده اند!تنها حق انکار شدۀ مسلم و قطعی خودشان را می خواهند.همین!کسانی که ما را تجزیه طلب و پان تورکیست می خوانند دشمن ما و شما هستند.پان تورکیسم یک مکتب فراماسونری است که در قرن نوزدهم در تورکیه و به قصد تجزیۀ عالم اسلام به جهان تورک و جهان عرب و جهان پارس(آریایی)به و جود آمد. ما هویت طلبیم. نه پان تورکیست!ما می گوییم چرا زبان و موجودیت ما که ۳۵ میلیون انسان هستیم توسط کسانی که به زبان پارسی حرف می زنند و در همۀ نوشته هایشان به طور کامل و مداوم و هر روز و هر ساعت «انکار » می شود؟ما به آن حد از شعور و دانایی و خودشناسی و هویت یابی رسیده ایم که به سیستم حکومتی نژادپرست پارس که پشت مذهب شیعۀ صفوی پنهان شده و مدام مظلوم نمایی می کند می گوییم که «حق»ما این نیست که تو با اجازۀ ارباب انگلیسی ات، به ما «ترحم»کنی و با عنایات ملوکانه «دو واحد درسی»آن هم «اختیاری»و آن هم با استادانی که «فرهنگستان زبان پارسی»برای ما تعیین می کنند(ببینید این استادان دیگر چه استادانی می شوند که فرهنگستان پارسی که در تورکی بی سواد و نادان و نافهم و«بیلمز» است برای ما تورکان آموزش می دهد؟ لابد به جای تورکی می خواهند به ما فرکی یا پرکی (هم خانواده با فارسی و پارسی؟!)آموزش دهند!!) آن هم در «دانشگاه های استان های تورک نشین» بگذاری و منت هم بگذاری.حق ما این است:آموزش و پرورش در تمام سطوح به صورت رسمی برای ما تورکان آزربایجانی آن هم در کنار فارسی(داریم به فارسی لطف می کنیم و اگر زیاده از حد بچه های هویت طلب ما را بگیرند و شکنجه و زندانی کنند باید خواب فارسی را در آزربایجان ببینند)،ایجاد و تقویت فرهنگستان زبان تورکی،ایجاد و گسترش رادیو و تلویزیون به زبان پرافتخار و باستانی واصیل تورکی و….می بینید که این کم ترین توقع برای ملّت ماست که شاه را سرنگون کردند و شما آخوندهای انگلیسی فراماسون را سر کار آوردند.این ما بودیم که در جبهه های جنگ با عرب های مسلمان عراق در کرستان عراق ، تورک های بدبخت کرکوک را که جزو نیروهای مردمی و شبه نظامی عراقی موسوم به «جیش الشّعبی» بودند و مثل ما بسیجی های تورک ایرانی که به فرمان خمینی دجال برای «فتح کربلا و رسیدن به قدس از راه کربلا»(!) به خاک عراق تجاوز کرده بودیم به فرمان صدام پلید برای دفاع از خاک منحوس عراق به جنگ ما آمده بودند،می کشتیم و کشته می شدیم!تورکهای بیچاره هنگام اسارت در دست ما که به دستور خمینی فراماسون پارس انسان کش و ضد تورک، به خاک عراق تجاوز کرده بودیم و صدام هم زبانان و هم خونان ما را به جنگ ما فرستاده بود، در «مآووت»(جبهه کردستان عراق در غرب ایران) فریاد می زدند «من تورکم»که ما آن ها را نکشیم.بازی کثیف انگلیسی و ضد اسلام و ضد تورک را ببینید که مذهب کثیف شیعه صفوی ما تورکان هم زبان و برادر و مسلمان را به نزدیکی شهر سلیمانیه عراق برای جنگ فرستاده بود که قربة الی الله همدیگر را تکه تکه کنیم تا سلاح روس ها و انگلیسی ها فروخته شود ونفت و منابع زیرزمینی و …وهست و نیست ملتهای تورک در دو کشور به غارت برود و کینه بین دو ملت عرب و تورک و تورک ایرانی و عراقی عمیق و عمیق تر شود. و الان می فهمیم چه می کردیم پس وقتی می گویم پارس جماعت و آخوندهایشان شیاطین ضد تورک هستند یعنی واقعاًهستند.ما تورکان بودیم که در طول تاریخ کشور ایران را حفظ کردیم و حالا حق خودمان را می خواهیم و یقیناً می گیریم و هر کسی را که در جلوی ما قرار بگیرد و رجز بخواند نا بودش می کنیم.پارسها در این خیال باطل هستند که با همدستی کردهای خائن و جنایتکار همان بلایی را به سر ما تورکان آزربایجان و ایران بیاورند که کردهای کثیف عراق بر سر تورکمنها و ترکهای عراق آوردند.تورکهای کرکوک و اربیل و سلیمانیه و… در جنگ ایران و عراق هماند تورکان بسیجی ایران رشادتهای فراوان از خود نشان دادند واما بعد از جنگ چه شد؟کردهای خائن به عراق با کمک آخوندهای نژادپرست ایران ونیز آمریکایی ها و انگلیسی ها و اروپایی های نفت خور پلید آمدند و در عراق همه کاره شدند و تمام پستهای مهم دولتی را تا ریاست جمهوری اشغال کردند و همین خائنانی که با متجاوزان ایران همکاری می کردند تورکهای عراق را تحت عنوان «حامیان صدام(!!) »و «خائنان به عراق»معرفی کردند!!و تورکهای عراق را از تمام حقوق زبانی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی محروم کردند!!بازی استعمار را می بینید!حالا در ایران اهریمنی پارس هم همین سناریو را می خواهند بر سر تورکها ی ایران بیاورند:ما تورکهای آزربایجان و تورکهای قشقایی و تورکهای خلج و…را که در جنگ شیطانی ایران و عراق برای حفظ ناموس و خاک ایان فوج فوج به جنگ عراقی ها رفتیم و تکه تکه شدیم و مجروح و اسیر و شیمیایی شدیم،امروزه شده ایم تجزیه طلب و اجنبی و غیر ایرانی و …و کردهایی که خائن به خاک و ملتهای ایران بودند و تحت عنوان کومله و دموکرات و پژاک و پ.ک.ک. با نامردی فرزندان ما را از پشت سر می بریدند در زمان خاتمی نژادپرست پلید شدند«آریایی نژادان اصیل»و «هند و اروپایی زبانان اصیل»و «ایرانی زبانان شجاع و دلاور»(!!)که «خون مقدس آریایی»در رگهایشان جاری است و بنابراین از نژاد مقدس آریا هستند و همواره و همیشه باید از ترکهای پلید اجنبی با زبان تحمیلی بیگانه شان گرامی تر داشته شوند!!آری بازی نژادپرستان دو دوزه که نه هشت دوزه است!!آری اوپوزیسون قلابی و کثیف و نژادپرست پارس و کرد چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور در کانالهای تلویزیونی صدای آمریکا و بی بی سی فارسی و کانال جدید(حزب کردی-آریایی کمونیست کارگری!) و پارس تی وی (تلویزیون پارس: تلویزیون سلطنت طلبان پارس)دست در دست هم داده اند تا بلایی که کردهای خائن پلید در عراق بر سر تورکان کرکوک و اربیل و…آوردند بر سر ما ملت بزرگ تورک آزربایجان و ایران بیاورند.غافل از آنکه «بیزبیلیریک»«ما می دانیم»!ما ملت تورک ایران خواستار استقلال کامل هستیم و به هیچ فاشیستی اجازۀ بازی نخواهیم داد.

سخنی با پارسهای نژادپرست داخل و خارج از ایران

پارس های نژادپرست، با اردۀ یک ملّت چگونه می خواهید مبارزه کنید؟ آن هم ملتی که دیگر «بیدار» شده است و به خوبی می داند که یک ملت است و سرزمین خود را دارد و به خوبی می فهمد که چه بلایی سرش آمده و چه کسانی از شما نژادپرستان در کدام کتاب و نوشته و در کدام سطر و چگونه و با چه ترفندی به او اهانت کرده اند و چگونه هویت او را که ایران ساز واقعی اوست، نفی کرده اند یا به لجن کشیده اند.چگونه با هر ترفندی نمی گذارید ملت تورک آزربایجان به حق خودش برسد.همان طور که به ملت ترکمن به دلیل سنی بودن اجازۀ فعالیت سیاسی و وزیر و وکیل شدن نمی دهید و….

زخمی عمیق که ترمیمش دشوار است

من خودم تازه عروسی اردبیلی را دیدم که هنگام تماشای تلویزیون Az.Tv (تلویزیون دولتی آزربایجان شمالی)به من گفت که «این ها (آزربایجانی ها که با ما یک ملّت هستند)چرا مثل «کددی لر»(=کندلی لر=روستاییان) حرف می زنند؟!به او گفتم تو که مثل شهری ها حرف می زنی چرا در دانشگاه با لهجۀ تورکی ات گفته ای «من تورک نیستم»؟! آن ها بی فرهنگ و بی هویت هستند یا تو که مملکت خودشان را دارند، به زبان مادری شان حرف می زنند،خط تورکی معیار خودشان را دارند وروزنامه و مطبوعات و رادیو و تلویزیون و کانال های ماهواره ای به زبان خودشان دارند،فرهنگستان زبان آزربایجانی دارند و در دنیا برای کشورشان و زبان و هویتشان مدام افتخار کسب می کنند؟!و تو با زبان خودت ،و حقیرانه هویت خودت را انکار می کنی و به زبان کسانی افتخار می کنی که ۸۴ سال است هست ونیست و «وار یوخ»تو را دزدیده اند و منکر شده اند و تمام قهرمانانت را به عنوان پارس به دنیا معرفی کرده اند و در دانشنامۀ ایران واسلام(کار فراماسون لژ آفتاب: احسان یار شاطر)زبان تو را که زبان مادری سی و پنج میلیون انسان زنده است منکر شده اند و در جلوی مدخل زبان آذری(!) نوشته اند:یکی از زبان های ایرانی (یعنی پارسی)قدیم!! .زبانی که فقط چند بیت شعر تاتی یا تالشی(!) از آن به یادگار مانده .زبانی که انجمن فراماسونری آسیای کثیف لندن برای انکار کامل هویّت ما تورکان بزرگ آزربایجان«کشف»کرد تا نوکر حلقه به گوشش «احمد کسروی»آن را به عنوان مهم ترین کشف زبان شناختی جهان(!) در اختیار پارس ها قرار دهد تا بهانه ای صد در صد علمی برای انکار هویت اصیل و تاریخی ۳۵ میلیون انسان زنده پیدا کنند و مدام به این طبل مسخرۀ کهنه بکوبند و صدای حق طلبانه و هویت خواهانۀ امثال مرا خفه کنند!عجیب آن که حتی امروز هم تالش بی سواد و خودفروختۀ احمقی مثل «علی عبدلی» در مقالاتش مدام به کتاب های این نوکر(کسروی) در جهت اثبات ایرانی بودن(= در قاموس پارس ها ایرانی بودن یعنی تورک نبودن!!)ما تورکان اردبیل و آزربایجان استناد کند و بی چاره هایی مثل تو را بفریبد و ماشین مانقورت سازی روشن کند!

گفتم خواهر من«منیم باجیم منیم جان جییاریم»،نمی دانم چه شده اما از زمانی که من از اردبیل خارج شدم تا به حال ۱۵ سالی می گذرد و در این فاصله ۲ چیز در اردبیل من زیادشده:۱- معتادان به هروئین و کراک و شیشه و… که سوغاتی عمامه دارها و ریشدارهای نژادپرست حاکم بر ایران است۲- مانقورت های حقیر بی سواد و مغروری مثل شما که هویت اصیلتان را رها کرده اید و احمقانه و بیچاره وار فکر می کنید کسانی که لهجۀ شما و من مثل سیخ به گوششان و چهرۀ غیور و زیبای ترکی ما مثل نیش به چشمانشان می رود، با فارسی حرف زدن ما به ما «ترک خر»نخواهند گفت و دیگر ایرانی ایرانی و راحت و آسوده خواهیم شد؟!زهی خیال باطل!

آری هموطن تورک من، جنبش هویت طلبی تورکان آزربایجان و جنبش ملی استقلال طلبی تورکان آزربایجان که تورکان غیور آزربایجان جنوبی سردمدار آن هستند در مقابل و در عرض جنبش آزادیخواهانه و هویت طلبانۀ ملت های ایران نیست و در طول آن ها و جنبش های مترقی دانشجویان ،زنان،معلّمان،کارگران و…است اما سیستم فکری و فرهنگی نژادپرست پارس همواره می کوشد که به ما انگ «تجزیه طلب»و«پان ترکیست»و…بزند درحالی که این انگ ها بیش از همه چیز «غرض»پارس ها را اثبات می کند تا تجزیه طلب بودن ما را .ما از دید خودمان خودمان را استقلال طلب می دانیم نه تجزیه طلب.

سخنی با مانقورتهای اردبیلی

ای مانقورت های اردبیلی(از تمام هم شهریان غیورم عذر می خواهم مقصود من تنها مانقورت های دو آتشه مان هستند نه غیورمردان تورک اردبیل قهرمان) که تا من و امثال من دهان باز می کنیم حرف بزنیم بدتر از پارس ها به ما «پان تورک و تجزیه طلب»می گویید این نوشته ها را می نویسم که شما بخوانید و بفهمید و دست از خیانت به ملت بزرگ تورک آزربایجان و خیانت به اردبیل بردارید.تابستان سال ۱۳۸۴ به قصابی «چنلی بئل»پیش «عباس لسانی»رفتم تا ببینم که واقعاً آن طور که شما می گویید تجزیه طلب است ۲ ساعت با او حرف زدم و دیدم که او نه «تجزیه طلب» بلکه یک جوان غیور «هویت طلب»و «استقلال طلب» است و درست است که همانند من و امثال من دارای تحصیلات عالیۀ آکادمیک و مطالعات گستردۀ سازمان یافته نیست، علی رغم حرف بعضی از مانقورت های حکومتی،علاوه بر شجاعت و جوانمردی، دارای «شعور سیاسی و فرهنگی و ملی بسیار والایی» است و با دلایل محکم و متقن ثابت کرد که تا زمانی که جزو ایران اهریمنی هستیم از توطئه های پارس و کرد و آریایی ها نجات پیدا نخواهیم کرد.و من نیز کوشیدم به او احترام بگزارم و نادیده در مورد فرزندان بزرگ و غیور تورک آزربایجان قضاوت نکنم.اما نادیده قضاوت کردن و لجن مال کردن شخصیت کار اصلی مانقورت هایی مثل تو است.تا دهان باز می کنیم که «چرا بچه های ما نباید به زبان مادری شان،زبانی که خدا، تأکید می کنم ،«خدا» آفریده («علّمَهَ البَیان»:قرآن مجید،آیه ۴ از سورۀ الرحمن)درس بخوانند و بخوانند و بنویسند. مشکل چیست و کجاست؟!.چرا؟!»مانقورت خودفروختۀ کثیف با زبان تورکی(!)می گوید«پان تورکیست اولوبسان؟!تجزیه طلب اولوبسان؟!= پان تورکیست شده ای؟!تجزیه طلب شده ای؟!»و از این جور مزخرفات!گاهی مانقورت های بی سوادتر چنین نادانی و عدم اعتماد به نفس داشتن خودشان و نیز حسودی حقیرانۀ گرگی شان را به ما نشان می دهند و تأثیر مذهب حقیرکنندۀ شیعۀ صفوی را به اثبات می رسانند که«اگر تورک به قدرت برسد به ما تورکان ظلم می کند!!شما می خواهید تبریزی ها را بر ما حاکم کنید!!و به جای تهران،تبریز ما خون ما را بمکد!!!»در جواب این مانقورت ها باید بگویم اولا اگر مردی و اگر انسانی و اگر غیرت و جرأت داری، در «جنبش ملی استقلال طلبی و هویت طلبی تورکان آزربایجان جنوبی» شرکت کن تا شهر خودت و زبان خودت و کشور خودت را از دست پارس ها و کردهای جنایتکار که در حال آماده شدن برای تهاجم به آزربایجان هستند، حفظ کنی.یعنی همین کاری که من اردبیلی می کنم و دوشادوش برادران و خواهران تبریزی و غیر تبریزی ام مبارزه می کنم.ثانیاً ما به دنبال سیستم حکومتی «فدرالیسم »هستیم آن هم نه در قالب کشور مسخره و جعلی به نام «ایران»( که از زمان شاه اسماعیل پلید نقشه اش ریخته شد و در زمان شاه عباس ضد تورک رسماً به همین نام اسطوره ای و دروغین و برگرفته از ننگین ترین و نژادپرستانه ترین و ننگین ترین متن ضد ادبی جهان «شاهنامه»و در جهت مخالفت با تورکان قهرمان و پاکدین و عزتمند عثمانی و تورکان اوزبک ایجاد شد)بلکه در قالب کشور مستقل آزربایجان جنوبی یا آزربایجان واحد.معنای این حرف این است که هرگز به الگوی حکومتی «رهبر»دار راضی نمی شویم. حتی چهرگانی هم برای ما یک گزینه ویک «کاندیدای ریاست جمهوری» در آزربایجان است و ما بر خلاف چند دانشجوی احساساتی به دنبال«لیدرسازی»و «بت سازی»و «رهبرسازی آخوندی فراماسونری»(الگوی حکومتی ایران امروز)و «پیشوا سازی»هیتلری و فرانکویی و موسیلینی چی فاشیستی و یا از نوع استالینی جنایتکار و منحوس آن (رهبرسازی و رهبر پرستی کمونیستی توتالیتر و تک حزبی همانند حکومت فعلی ایران) نیستیم.حکومت آیندۀ آزربایجان فدرالیسم خواهد بود!در این حکومت«نمایندگان»تمام شهرستان های کشور آزربایجان جنوبی که احتمالا با آزربایجان شمالی نیز متحد شود(بسته به خواست آزادانۀ هر دو ملت بزرگ تورک دارد) جمع خواهند شد و در مورد «زبان تورکی معیار کشور متحد و بزرگ آزربایجان» تصمیم خواهند گرفت .تبریزی و اردبیلی و باکویی نمی توانند زبان خود را به مغانی و مشکینی تحمیل کنند.خواهیم نشست و همه با هم در مورد حکومت،پرچم ،آموزش و پرورش ،رادیو و تلویزیون و…تصمیم خواهیم گرفت.هیچ کس را نمی گذاریم که با الگوی حکومتی «سوسیالیستی روس های شوروی»، سیستم «تک حزبی»و «رهبر بازی» راه بیندازد .اگر کسانی بخواهند چنین کنند.چهرگانی باشد یا بزرگتر از چهرگانی خود من دهانش را جر می دهم.ما وارث تجربۀ قرن ها هستیم و در سیستم حکومتی غیر متمرکز ما «مجلس» «بالاترین قدرت» را خواهد داشت طوری که رئیس جمهور همواره از «مجلس و از مطبوعات غیر وابسته و ملی» خواهد لرزید!!بحث در مورد این موضوع زیاد است و مجال دیگری می طلبد.من فقط این را نوشتم تا بدانید که ما نمرده ایم و به اصطلاح دست ما «چلاق» هم نیست و می توانیم سرنوشتمان را تعیین کنیم:سیستم حکومتی مورد دفاع ما تورکان این است:آزربایجان فدرال تام لائیک و سکولارمثل پیشرفته ترین کشورهای جهان :آمریکا و آلمان و… .

سخنی با تورکهای مذهبی مانقورت آزربایجانی

ای تورک آزربایجانی مذهبی که به بازی های پارس ها فریفته شده ای و نمی فهمی و نمی فهمی که نمی فهمی و نمی خواهی که بفهمی که «دین واقعی اسلام» و مذهب اصیل«شیعه علوی»«جبر گرا»نیست بلکه «اختیار گرا»است. یعنی این نیست که تو به اوضاع و شرایط اجتماعی و سیاسی با این بهانه که «مشیت خدا»است «راضی» شوی.من مسلمانم شیعه هم هستم اما «اختیار گرا»هستم.من نمی نشینم که «بله خدا این طور خواسته و آن چه به سر ما می آید کار خداست »یا تعبیرهای بعضی از عوام کالانعام ما که «خدا ملت تورک را می شناسد که به او بال و پر نمی دهد!!»و از این مزخرفات.اما من همین الان با و جود آن که در تایپ ضعیف هستم می آیم و این مطالب را حرف به حرف و با عذاب تایپ می کنم و به امید «دیگری»و «امداد غیبی» نمی مانم و «مسئولیت بزرگ روشنگری» خودم را از گردن و دوشم نمی اندازم و شعار احمقانۀ فارسی«به من چه، بابا ولش کن»را پیشه نمی کنم.و به تو هم می گویم آینده بی شک به نفع ملّت آگاه تورک است و تو نیز از الان شروع کن و به جای مانقورت بازی و خیانت،در هر جا که هستی و هر شغلی که داری،پنهان و آشکار، هر کاری از دستت بر می آید برای ملتت بکن.نگو که «فارسی را بدون لهجه حرف زدن هنر است»مگر نمی دانی که سردمداران و نخبگان با عمامه و بی عمامۀ همین ملت پارس در حق ما تورکان آزربایجان«جنایت»و «خیانت»کرده اند. آن ها در ایران و در «کشتی تورکان»نشسته اند و ابلهانه و احمقانه کشتی را سوراخ می کنند!و خودشان را به نفهمی زده اند.آری بسیاری از تبریزی ها این موضوع را می فهمند و از ۸۴ سال پیش آگاهند اما «بعضی» از ما اردبیلی ها نفهمیده ایم و نمی خواهیم بفهمیم و «ملت چی»ها (هویت طلبان واستقلال طلبان)را به لقب کثیف و نژادپرستانۀ «تجزیه طلب»متهم می کنیم.در حالی که در ۲۰۰سال اخیر،حتی ۸۴ سال اسارت ملت تورک ایران به طور قطع و یقین هیچ حرکتی از جانب تورکان آزربایجان در جهت تجزیۀ ایران صورت نگرفته است.نه قیام ستارخان و نه قیام خیابانی و نه حتی قیام پیشه وری و شریعتمداری هیچکدام تجزیه طلبانه نبوده است ام دیگر وقت این گونه حرف ها نیست ملت بزرگ آزربایجان باید از توطئۀ مخفی و فوق العاده خطرناک کرد ها و پارس ها برای تجزیۀ آزربایجان غربی و شرقی از خاک آزربایجان جنوبی و قتل و غارت مردم دلاور آزربایجان و تاراندن و تبعید و آواره کردن ملت بزرگ تورک آزربایجان با همدستی ارمنی ها و پارس ها در جهت ایجاد «کشور آریایی نژاد کرد»در همسایگی و هم مرز با «ارمنی های آریایی نژاد»هستند.و اگر نژادپرست خودفروخته ای مثل «خسرو معتضد»می گوید (فقط می گوید و مدرکی ارائه نمی کند)که «سید جعفر پیشه وری» تجزیه طلب بود،و تبریز در زمان او چنین شد و چنان شد .آری ما فقط می دانیم ارتش نژادپرست پارس در تبریز ما ۳۵۰۰۰نفر را به جرم هویت طلبی و حق طلبی به دار کشیدند و در کل آزربایجان ۱۲۰۰۰۰نفر را باتحریک عوام کالانعام و توسط عده ای خان و خانزاده که منافع و املاک خود را باخته بودند،شهید کردند و همۀ کتاب های ما تورکان مظلوم را کتاب های درسی و غیر درسی و حتی کتاب قرآن را به جرم داشتن ترجمۀ تورکی به آتش کشیدندو پاره پاره کردند و در چاه توالت ریختند.آری پیۀ مذهب پارسی و انگلیسی و عوام فریب شیعۀ آخوندی خیلی به تن باسوادها و هویت طلب ها و روشنفکران تورک آزربایجان خورده و محمدرضای پلید با پشتیبانی ارتش انگلیسی پارس و با طرح شعار عوام فریبانۀ «بی دین و بی مذهب و توده ای»بودن پیشه وری و نخبگان ملت بزرگ تورک آزربایجان را فریفت و عوام مذهبی کالانعام خود ما قربة الی الله فرزندان رشید خودشان را با دست خودشان تسلیم پاسبان ها و ژاندارمری پلید و خودفروختۀ پارس کردند تا به جرم هویت طلبی و حق خواهی و اصالت جویی تکه تکه کنند و سرشان را ببرند و به پیشگاه خدایگان شاهنشاه آریامهر پارس پلید مذهب پناه(!!!) تحفه ببرند؟!حال وقتی که من می گویم این مذهب شیعۀ صفوی آخوندی فراماسونری آفت ملّت تورک آزربایجان ماست و هرچه زودتر برای رسیدن به یک «سرزمین ایده آل خودمان ، جمهوری فدرال آزربایجان »باید کلک این ملایان فراماسون و عوام الناس فریب را که از مردم بی سواد و خرمذهبمان سواری می گیرند بکنیم،توبیا رجز بخوان که «دینمان در خطر است!!»تف بر تو و آن مذهب انگلیسی – روسی- صفوی الاغ پرور خاک بر سرت که ۵۰۰ سال است نمی گذارد چشمانت را باز کنی و «خودت»آری«خودت» را به جای حسین و رقیه و سکینه و عباس و زینب و …ببینی و نمی گذارد هویت حقیقی خودت را به عنوان «یک ملت بزرگ و تاریخ ساز» بشناسی و امثال من باید به «عرق ریزی روح» دچار شویم که تو را خر فهم کنیم که بابا جان ،اولا تجربۀ تاریخی ارزنده به ما ملت تورک آزربایجان نشان داده که بحث «فدرالیسم»در قالب کشور مسخره و اهریمنی و اسطوره ای و پارس پناه شاهنامه ای – صفوی به نام «ایران»بحثی انحرافی و بسار خطرناک و یک «دام»است. دامی که سبب می شود پارس ها فرصت پیدا کنند که آزربایجان غربی و شرقی را به لطایف الحیل به کردهای هم نژادشان بدهند و خیالشان را از بابت یک دولت مقتدر غیرآریایی نژاد(دولت مقتدر تورک آزربایجان)در مرز ارمنستان آریایی نورچشمی شان راحت کنند،ثانیاً«از مذهب هرگز برای انسان هویت جهانی ایجاد نمی شود.»اردبیلی هستی؟!مثل آن یابوی حمال پارس ها «حسین رضازاده» در وسط چله زمستان و در زیر برف اردبیل «اباالفضل،اباالفضل!»می کنی و علم می چرخانی.تا خبر دستگیر شدن عباس لسانی و عباس لسانی ها به گوش جهانیان نرسد؟!آیا غم و درد خود تو ابالفضل و ابالفضلها را در زیر خروارها خاک نمی لرزاند؟ که به عنوان یک ملت که ادعای غیرت و ناموسش گوش فلک را کر کرده است،هستی اش انکار می شود و حق نادرد به نوزادش اسم تورکی (زبان مادری اش)را بگذارد و هر روز خدا میلیون ها بار در گوشه گوشۀ این سرزمین نفرین شده، بدون هیچ اشتباهی و بدون جرم و جنایتی از زبان پارسها و آریایی نژادان پاکزاد(!)نژادپرست دیگر به او «ترک خر»گفته می شود .

خنده دار است !هم شهری خر مذهب من از شدت ابالفضلی بودن دیندار می شود و به «مقدس اردبیلی» ها می پیونددو فکر می کند با قمه زدن و ریش گذاشتن و مسجد رفتن و تسبیح چرخاندن و خون زن ودختربیچاره اش را به جرم اندکی مو از زیر روسری بیرون بودن به شیشه کردن، هویت اصیل اواست (!)و در دنیا و آخرت برایش عزت می آورد!!

آری! مسخ هویت یعنی همین:هنگامی که هنوز نوجوان و جوان هستیم ریش می گذاریم و تسبیح می چرخانیم و انگشتری عقیق به دست می کنیم و هزاران لذت مباح دنیا و تعامل سالم و ارتباط سازنده با نیمی از انسانهای زندۀ جامعه را به خودمان حرام می کنیم و در همان اوایل جوانی و در ۱۹ و ۲۰ سالگی دچار افسردگی می شویم و احمقانه فکر می کنیم خیر دنیا و آخرت در همین «با خدا بودن»(!)است.این مذهبی بودن می شود هویت ما!! فکر می کنیم که خدا جلادی است که زمین را به و سعت میلیونها کیلومتر در عمق هزاران متر کنده و داخل آن آتش کرده و رویش یک «کؤرپو» باریکتر از «توک» و تیزتر از «قلینج» زده و منتظر ماست که بیاییم و رد شویم تا محاسبه کند که چند رکعت نماز خوانده ایم و چند بار مسجد رفته ایم و چند بار برای مصیبت حوسئین به سینه زده ایم و چند بار با قیلینج به سرمان کوبیدیم تا ما را ساق و سالم از روی کؤرپو رد کند و به جهنم نیندازد!!چه خیال باطلی!!دیگر نمی فهمیم که همین خدا ما را به خاطر زبانی که به ما به عنوان بهترین نعمت داده بازخواست می کند و ما را به خاطر از یاد بردن اصل و نسبمان و به خاطر دفاع نکردن از جوهر انسانی مان که در زبان و فرهنگ اصیل ترکی مان هست مواخذه می کند و ما را به خاطر ضدیت با مشیتش و قضایش که بر این قرار کرفته که در دنیا و آخرت تورک باشیم مواخذه می کند.کسی که مذهبی می شود خدایی نیست من کسی هستم که ۲۰ سال از عمرم را در عرفان و خداشناسی و خودشناسی سپری کرده و از راه خودشناسی به هویت طلبی رسیده ام وعیان می گویم «خدای من تورک است» با من به زبان تورکی حرف می زند و حرف خواهد زد خدای من از من جدا نیست دور نیست ما با هم هستیم.خدای من مهربان است و آتشش باری من نیست و از این که من زبان اصیل و ارزشمند تورکی ام را رها کنم و به پارسی حرف بزنم و به آن ببالم از من خشنود نمی شود.من زمانی می توانم انسان کاملی باشم که به خودم بیایم و خودم و ارزشهای خدادادی خودم را پاس بدارم و شکوفا کنم.

ما به خاطر مذهبی بودن از پرورش و شکوفایی اصیل ترین جنبه های هویت خدادادی مان یعنی «زبان مادری» و «فرهنگ»تابع آن باز می مانیم. رشد مذهبی (اگر بتوان اسمش را رشد گذاشت) یک بعدی و مسخره است.و نتیجه اش پرورش هزاران مانقورت مذهبی می شود که خطرناکتر از مانقورتهای غیر مذهبی و «قربة الی الله» به هویت اصیلشان می تازند و هویت طلبان روشن اندیش را به خاطر رضای فراماسونهای ریش و عمامه دار شیطان پاره پاره می کنند!وهمین شیطانهای فراماسون که بزرگترینشان خامنه ای(شیطان اعظم)است مدام در گوششان می دمند که «دینتان ومذهبتان و ناموستان(!)در خطر است اینها بی دین هستند و می خواهند دین و ناموستان را از شما بگیرند!!»(!)آری!هویت مذهبی به جای هویت اصیل انسانی و ملی یعنی همین.اما می شود هر دو را با هم داشت و باهوش بود و فریب نخورد.می شود هر دو را با هم پاس داشت.اما به بهانۀ مذهبی بودن نباید مانقورت شد.نباید از پشت خنجر زد. این گناهی نابخشودنی است هم خدا نمی بخشد و هم بندگان خدا.

آری دیندار منم.دیندار منم که سال ها نشستم و اندیشیدم و اندیشیدم و اندیشیدم وبه مقام تفکری که ۱ ساعت آن برتر از ۷۰ سال عبادت تو و مانقورت هایی مثل تو است رسیدم و جهان فکری و اعتقادی خودم را و راه خودم را یافتم و دارم با تایپ و پخش این نوشته «جهاد»می کنم. جهاد که همه اش در دین و مذهب نیست .در دفاع از شرافت و اصل و نسب خدادای و حقیقی هم است. در دفاع از هویت و دفاع از زبان مادری که نعمتی مقدس و خدادادی است و در روز قیامت به یقین از این نعمت بزرگ پرسیده می شود (ن.ک. قرآن کریم سورۀ التکاثر،آیۀ۸ :«ثم لتسئلن عن النعیم »و سورۀ الرحمن،آیۀ ۴:«علّمه البیان» ) نیز هست.می بینی من هم دیندار هستم و قرآن و نمازم را می خوانم اما هرگز «مذهبی» نیستم.مذهبی بودن یعنی خر بودن .من انسانم.عقل و اندیشه و ایمان دارم و آن قدر به راهم اعتماد و اطمینان دارم که آن را عین جهاد در راه خدا می دانم و شهادت در این راه افتخار من است. خیال نکن از دستگیری و مرگ نمی ترسم. نه من هم به اندازۀ دیگران می ترسم و زن و بچه دارم و زندگی را دوست دارم و دیوانه نشده ام .اما به مرحله ای از «یقین» رسیده ام که افشاگری و روشنگری را که وظیفۀ حالای من است حتی به قیمت دستگیری و مرگ، بهتر از زندگی ننگین می دانم. اشتباه نکن من «دگم» نیستم. این نوشته ها را برای این نوشتم که پارس ها و خاتمی ها فکر نکنند که ملت تورک آزربایجان و مخصوصاً اردبیل قهرمان جوانمرد روشنگر ندارد و از طرف دیگر تو را که بدبختی ،حالی کنم که دست از خیانت به ملتت و به مادرت و زبان مادری خدادادی ات برداری و اگر کمک حال ما نیستی لااقل ما را به بهای ارزان نفروشی.نفروش !خجالت بکش!نفروش!نفروش!نفروش!! اردبیل هنوز زایاست. فرزندانی چون «ما» دارد.خودت را اردبیلی ننام!اردبیل آبرو دارد.

آری این چنین است برادر و خواهر تورک من

آری این چنین است خواهر و بردار تورک من،منیم دوغما دوغال باجم منیم قارداشیم، نژادپرستی منحطی بر ما حکم می راند که کردها و حتی ارمنی های جنایتکار و حتی تاجیکها و پشتو های افغان را «ایرانی» و آریایی می داند و زبانشان را ایرانی و آریایی می خواند و ۳۵ میلیون انسان زنده را به جرم تورک و آزربایجانی بودن به طور کامل نفی می کند.(قبلاً با ارائۀ سند از کتاب های دانشگاهی پارس ها نشانتان دادم)این نژادپرستی موذی و خیانتکار و جنایتکار تورک های با تمدن و با فرهنگ و تاریخ ساز آزربایجان و ایران را «مغول»و «بی دین» و «کافر»و «غاصب ایران»و «انیرانی!!»و زبانشان را «تحمیلی»می شمارد و ملت نجیب و بزرگ تورک آزربایجان این همه بی تربیتی های و بی ادبی های «علمی»شما را با چشم خودش و در کتاب ها و مجلات و روزنامه ها می بیند و از بزرگی و بزرگواری و جوانمردی (که اتفاقاً جوانمردی و گذشت زیادی بزرگترین ضعف آزربایجانیها و تورکان ایران است) حرفی نمی زند.اما عزیزان من، ملت بزرگ تورک آزربایجان و ایران، ملت نجیب، نجابت تا کی؟!تا کی بزرگواری و بخشش و جوانمردی به این ناجوانمردان بی شرف پست و هزارچهره که ۸۴ سال است هر نجاستی به دهنشان می آید می خورند و هر ترفند و حیله ای که داند و به ذهنشان می رسد در جهت انکار هویت و هستی ما می کنند؟هرچه به عقل کثیفشان می آید می نویسند و می گویند و به ریش حمقای ایران پرست(لعنت بر سرزمینی که مرا به رسمیت نمی شناسد من خاک خودم را آزربایجان را جدا ومستقل می خواهم!)ما هر هر می خندند؟!چرا داد نمی زنید که خانم و آقایان پارس حیای شما کجا رفته؟چرا مرا و زبان مرا که ۳۵ میلیون هستم«ایرانی»نمی دانید و از من توقع دارید سرزمین مزخرف و شاهنامه ای و اسطوره ای ایران را سرزمین خودم بخوانم و با شما سرود مزخرف و خرکنندۀ «ای ایران ای مرز پر گهر» را بخوانم؟مگر من به شما چه کرده ام جز خدمت جز فداکاری جز قربانی شدن در جهت حفظ جان وناموس تو؟!نکند ایران نسل اندر نسل در قبالۀ شما پاکزادان آریایی بود و ما ایران را غصب کرده ایم؟!

اسطوره سازی و افسانه پرستی های نژادپرستانه وحقیرانه و عوام فریبانه

ملت تورک آزربایجان جنوبی بدانید که نژادپرستی شوم و کینه توز پارس در ایران ،در رؤیای شیطانی خود و در اسطورۀ خبیثانۀ خود در شاهنامه اش، هنوز در پی گرفتن «کین ایرج» از «سلم»و «تور»است.همین نژادپرستی منحط و بیمار بر اساس الگوی منحوس شاهنامه «کرد»ها را آزاد کردۀ «ارمائیل» و «گرمائیل»(دو آشپز ایرانی نفوذی به دربار ضحاک عرب) از دست مارهای «ضحاک»عرب م یداند و کردها را صد در صد ایرانی و آریایی می داند.(ر.ک. شاهنامه :داستان ضحاک)و جنایتکاران نامردی که به پاسگاه سربازان بی گناه و دور از خانوادۀ تو حمله می برند و سربازان بی گناه تو را به جرم تماشای «سریال جومونگ»(که اتفاقاً الگوی ما تورکان آزربایجان برای استقلال از ایران و آفریدن کشور جدید آزربایجان جنوبی می تواند باشد و به روشنگران تورک میگویم که در این مورد بیندیشند و مقاله بنویسند!)پیش پای رهبر فراماسون انگلیسی پرور روس پرست قربانی میکنند!!و همین رهبر آریایی پرست و آریایی نواز همان کردهای پست و نامرد و تروریست و ضدبشر را با لطایف الحیل می نوازد.نخبگان و مبارزان ملت پارس به جای هویت امروزینه و داشته ها و ارزش های امروزشان به چند نقش برجستۀ سنگی در ۲۵۰۰ سال پیش(تخت جمشید) چسبیده اند و احمقانه و کین توزانه بعد از این همه قرن هنوز که هنوز است در پی گرفتن کین «سیاوش»از «افراسیاب»و «گرسیوز»تورک(کدام تورک؟! تورانیان که تورک نیستند. تورک ها هرگز از پارس ها شکست نخورده اند جز در عالم خیالات شیطانی و خنده دار فردوسی شعوبی خبیث نژادپرست که جز در ۸۴ سال اخیر که با ترفند و حیلۀ ناجوانمردانۀ برادری و هم مذهب بودن، نتیجه داده هیچ وقت در این سرزمین لعنتی جدی گرفته نشده است)هستند!!اپارس ها احمقانه سلم را رومی و تور را تورک محسوب می کنند و پارانویای پارادکسیکال «پارس ایرانی شیعه»را با زیر پا انداختن و لگدمال کردن و لجن مال کردن اساسی ترین و ابتدایی ترین حقوق ملت بزرگ تورک آزربایجان جنوبی می خواهند به دست بیاورند!زهی خیال باطل!!لابد ما تورکان آزربایجان جنوبی«برگ چغندر» هستیم که بگذاریم بعد از آخوندهای منحوس پارس پرست فراماسون، شما فاشیست های جنایتکار نژادپرست «رضا پهلوی توله سگ اشرافی کثافت»را بیاورید و بر این سرزمین حاکم کنید که این بار ما را به جرم تورکی حرف زدن و ایرانی حرف نزدن در کوچه و خیابان(؟!)بگیرید و مثل هیتلر که یهودی ها را می کشت و مثل ارمنی ها که مسلمانان تورک را در سرزمین اشغالی شا ن می کشتند، اعدام کنید.

جای مظلوم در جهنم است!

ما تورکان آزربایجان مظلومترین ملت جهانیم ولی بهوش جای مظلومان در جهنم است!!چرا باید مظلوم باشیم دلیلش چیست؟!چرا با و جود اینکه «حسین» امام و الگوی ماست و به قیمت قطعه قطعه شدن زیر بار ذلت نرفت اجازه می دهیم که پارسهای اخوند و ریشو نگذارند اسم نوزادانمان و مغازه مان را به زبان مادری مان تورکی بگذاریم؟!آیا این مسخ شدن توسط مذهب نیست؟!که به خاطر قهرمان روسفیدی که هزار و چارصدسال پیش زیر بار ذلت نامردان نرفت و با افتخار قطعه قطعه شد و به خاطر خواهر شجاع تر از او زینب قهرمان زار زار گریه می کنیم و مثل زنان به سینه مان می زنیم ولی زیر بار این ذلتها می رویم که پارسهای نژادپرست هنگامی که به زبان خدادادی مادری مان حرف میزنیم به ما می گویند «ایرانی حرف بزن!!»و هنگامی که رویمان را برمی گردانیم به ما «ترک خر»می گویند.آیا «حوسئین»چنین گفته که به خاطر مظلومیت(کدام مظلومیت؟!حسین قهرمان است مظلوم نیست اگر زیر ذلت و بیعت یزید می رفت مظلوم بود و جای مظلوم در جهنم است)پس ما تورکان که ادعای شیعه و پیرو حوسئین بودن را می کنیم زیر ذلت پارسهای بدتر و پلیدتر از یزید می رویم؟!

ترکان قهرمان آزربایجان جنوبی بگذار آخوندهای پارس پرست کثیف «گوناز تی وی»های ما را ببندند. ما با قلم و با تایپ نوشته با آن ها مبارزه می کنیم.اگر دست ما را ببندندو اگر دست ما را بشکنند با زبانمان و اگر زبانمان را ببندند یا دربیاورند با چشممان با نگاه خشم آلودمان با آن ها می جنگیم. می دانید چرا؟!چون به حق بودن خودمان و خواسته هایمان ایمان و یقین داریم. و این راز ماندگاری و استقلال یک ملت است و ما آن را داریم.راستی این همه دم از تجزیه طلب تجزیه طلب می زنند مگر پارس آریایی نژاد ایرانی بودن چه افتخاری دارد که بعضی از بی سوادهای مانقورت ما می گویند «ما آریایی هستیم!!!»؟!زمانی که اپوزیسیون پارس چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری نژادپرست ضد اسلامی اش همانند فاشیست ها (حیف فاشیست ها چون آن ها ملت پرست هستند و بین ملت خودشان بیگانه و خودی قائل نمی شوند.شوونیسم نژادپرست هزار بار از فاشیسم و نازیسم و فالانژیسم بدتر و خبیث تر و خیانتکارتر و جنایتکارتر است و عین کمونیسم جنایتکار حزبی استالینی هستند.)بر ایدۀ خبیثانۀ «یک ملت ،یک زبان»تمام سیاست های داخلی و خارجی خودشان را در همۀ عرصه ها اجرا می کنند،دیگر این سرزمین اهریمنی است نه اهورایی .هنگامی که مدعیان ملی گرایی اش ،«جبهه ملی»و «نهضت آزادی»و «حزب مشروطۀ ایران»(!)اش هنوز که هنوز است نفهمیده اند و نفهمیده اند که نفهمیده اند و البته با حماقت آشکاری نمی خواهند بفهمند که «این خاک که در زمان شاه عباس ملعون ایران نامیده شد، از ۷۰۰۰ سال پیش سرزمین ملّت هاست»نه یک ملت به نام ملت پارس.نمی خواند بفهمند که ملی گرایی و ملی پرستی و وطن پرست بودن حقیقی یعنی این که به همۀ ملل ایران از تورک و ترکمن و عرب و بلوچ و تبری و تالش و تات و… (کرد را عمداً نیاوردم به دو دلیل :۱- آلت دست بیگانه شده اندو در جنگ عراق و ایران بسیاری از جوانان ما را کشتند و در هرفرصتی ناجوانمردانه و قربة الی الله می کشند!- خیال های فاسد بی شماری دارند و در فکر اشغال آزربایجان با تکیه بر آمریکا و اسرائیل و روسیه و ارمنستان و پارس ها و یونانی هاو… هستند و تا زمانی که این گونه بیندیشند و عمل کنند ما را با این ملت متجاوز کارها است و دندان این شغالهای «گئن تومان» را خرد می کنیم) «حق»دارند که به عنوان یک ایرانی حقوق مساوی سیاسی،فرهنگی،اقتصادی،و اجتماعی و «انسانی»داشته باشند.هنگامی انقلاب آخوندی- فراماسونری نژادپرستانۀ و منحوس ۱۳۵۷ایران با پشتیبانی انگلیس و روس انجام شد،دیدیم که همین اپوزیسیون به ظاهر «ملی گرا و وطن پرست»یاور نژادپرستان مذهبی شدند.«مهدی بازرگان» نخست وزیر شد و از خمینی سیک زاد و فراماسون حمایت کرد !آری !روشنفکر ملی گرای پارس رسوای خاص و عام است و احمقانه خیال می کند «مبارزه» می کند.ولی تا زمانی که طرز فکر «کثیرالمله»بودن ایران را قبول نکنند و به فکر سیستم حکومتی غیرمتمرکز (سیستم حکومتی فدراتیو تام)نباشند،که «غیر مذهبی و لائیک»(نه لزوماً ضد مذهبی و دین ستیز)،لیبرال،سکولار و طبق پیشرفته ترین الگوهای حکومتی(آزادی مطبوعات و قدرت مجلس و …) نباشد،ملت های ایران نجات نخواهند یافت.و چون این گزینه را هرگز قبول ندارند تنها گزینه استقلال آزربایجان جنوبی است و بس. اگر قرار باشد ایران متحد و یک پارچه بماند وهر ۳۰،۴۰،یا ۵۰ سال اروپا و آمریکا ،انگلیس و روس و دولت های ایرانخوار دیگر که چین هم به آن ها افزوده شده ،یک عدّه مستبد بی شعور ویک نوکر پلید آلت دست خودش را تحت عنوان «شاه»یا «رهبر»بر سرملت های ایران «خدا» کند که هر جنایت و خیانتی باشد بکند و نجاستی بخواهد بخورد خواهش می کنم که این «ایران خانم» پلید پارس پناه و خائن مادرزاد به تورک ها ی آزربایجان صد سال سیاه دیگر هم یک پارچه نباشد.خاک بر سر ملتی که از ترس تجزیه شدن به ننگ انکار شدن و لجن مال شدن هویتش راضی می شود.تا کی انگلیس و روس باید برای من تصمیم بگیرند؟مگر من مرده ام؟!مگر غیرت ندارم؟!انگلیسی سگ و روس کفتار چه از من بیشتر دارد؟هوش؟!استعداد؟!نبوغ؟!عرضه؟!کارآیی؟!فعال بودن؟!قدرت؟!چه چیزی جز ناجوانمردی و توطئه و توطئه و توطئه و استفاده از پارس های نژادپرست سرتاپا خودفروخته و ساتقین کثیفی که در جنگ های تجزیه طلبانۀ آزربایجان و روس در ۲۰۰ سال پیش با ناجوانمردی تمام آزربایجان مظلوم را تنها گذاشتند و وقتی روسیۀ جنایتکار با تمام نیروی اهریمنی خود پیروز شد و «قلب ما» را «دو تکه» کرد در کسوت روشنفکر باسواد آریایی و پاکزاد به ما تورکان «ترک خر»گفتند و خندیدند؟!آری در این ۳۰ سال به اصطلاح «آش همان آش است و کاسه همان کاسه»اتفاق جدیدی نیفتاده است. باز مثل ۲۰۰ سال پیش ایران صحنۀ بازی روس و انگلیس است.قائم مقام ها وامیر کبیرها و ستارخان ها و خیابانی های ی ما تورکان را می کشند و بعد در سوگش آن ها را قهرمانان ملت ایران(یعنی پارس!!)قلمداد می کنند!!به قبر ستارخان ما نیز رحم نمی کنند و آن را خراب وبا خاک یکسان می کنند و او را ریاکارانه «سردارملی»می خوانند و برایش در تبریز به عنوان سردار مشروطه همایش و جشن می گیرند!! پیشه وری های ما را و شریعتمداری های ما را به جرم تورک بودن و هویت طلبی و حق خواهی خائن و«شیطان»می نامند.زهتابی های نازنین ما را ناجوانمردانه با دستور خاتمی های ملعون زیر شکنجه های سال ها و ماه ها و روزها می کشند و رازش را سال ها پنهان نگه می دارند و چهرگانی های ما را بعد از شکنجه از ایران می تارانند و هزاران جوان هویت طلب و حق طلب ما را شکنجه می دهند و ۳ سال و ۵ سال به زندان های شهرهای کویری ومنحوس پارس مانند یزد می فرستند.اما تا کی؟!بیچاره ها تا کی؟مگر نمی خوانید؟مگر نمی بینید که ملت تورک آزربایجان چه قدر بیدار شده و در راه گرفتن حقش یعنی استقلال کشور آزربایجان جنوبی مصمم است؟از شاه قدرتمندتر و از ساواک بی رحمترید؟به قول آن آخوند پارس فراماسون شیاد معدوم عوام فریب،بهشتی خبیث: «بکشید ما را ملت ما بیدارتر می شود» حالا شما نوکران فراماسونری آخوندی روسی«بگیرید ما را!شکنجه کنید ما را! زندانی کنید ما را!بکشید ما را،ملت ما بیدارتر می شوند»و می فهمند که هیچ چیز اتفاق نیفتاده. فقط به جای تاج عمامه نشسته و نژادپرستی و به رسمیت شناختن یک زبان ویک ملت و به زور ملّت های ایران را درقالب یک ملت چپاندن و سرها و دست ها و پاهای و زبان های زیادی دراز را بریدن(!!)بازی همان است.به قول ما آزربایجانی ها گفتنی«همون آش دی همون کاسا»!!بازی مکارانۀ روس و انگلیس همان است و آمریکا و اسرائیل را بهانه کردن همان!! استان ها و شهرهای پارس نشین کویری اصفهان و یزد و کرمان و… بوشهر را پروردن همان و تمام ثروت ونیروی ملت های دربند و درآمد نفت ومنابع روزمینی و زیرزمینی را چپاول کردن و به بانک های لندن و سوئیس و … روانه کردن و«اندکی» از آن را بالکل در راه پروردن شهرهای پارس و زبان پارسی کردن همان!آیا نباید در کشوری مثل ایران به همۀ ملّت ها و استان ها و شهرها و همۀ زبان ها و انسان ها صرف نظر از دین و آیین و زبان و …«مساوی» رسیدگی شود؟پس تا رژیم پارس زبان در ایران بر سر کار است «آش همان آش است و تنها کاسه عوض می شود»پس تنها راه یک چیز بیش نیست:

استقلال،استقلال،استقلال آزربایجان جنوبی از ایران

ای بؤیوک تورک منلن بونو سویله:

«اؤز دیلیمه دانیشیرام بونا گؤره وارام»
منبع: