۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

وقتي فوتبال افشاگري مي‌كند!

چندين سال قبل مرحوم استاد نادر ابراهيمي بعد از تحقيقات مفصل «ادبياتي - جامعه‌شناختي» صراحتا نظرشان را در مورد هجوهاي ناجوانمردانه‌اي كه به اسم «جوك» در ميان ايرانيان رواج پيدا كرده و در آنها قوميتي خاص مورد تمسخر ساير اقوام ايراني قرار مي‌گيرند، بيان كردند. انتشار نتايج اين تحقيق براي متفكران بسيار ناراحت‌كننده و صد‌البته تكان‌دهنده بود.
به اعتقاد ايشان ردپاي دشمنان اين مرز و بوم، آنهايي كه حيات ناچيز و بي‌ارزش خود را در گرو اختلافات ميان قوم‌هاي ايراني و عدم اتحاد اين ملت بزرگوار و توانا مي‌بينند، به راحتي قابل مشاهده است و جالب آنكه دشمنان اتحاد اقوام متعددي كه تحت پرچم مقدس سه رنگ ايران و در صلح كامل در كنار يكديگر زندگي و تعامل مي‌كنند، با رندي و زرنگي خاص و سياتمدارانه‌اي، هجوهاي جوك‌گونه‌شان را مهندسي كرده‌اند! با خودمان كه تعارف نداريم، داريم؟ پس بگذاريد يك‌بار هم كه شده، بدون توجه به خطوط قرمز بيهوده‌اي كه فقط دست نگارندگان را بسته و اجازه پرداختن به اصل را به آنها نمي‌دهند، به واقعيت و اصل ماجرا بينديشيم. مخواي مفهومي نتايج تحقيق استاد چنين بود: تا به حال پيش خودتان فكر كرده بوديد كه چرا اكثر قريب به اتفاق اين اراجيف به ظاهر خنده‌دار، پيرامون آذري زبان‌ها - يا در گويش عام ترك‌ها! - ساخته مي‌شوند؟ براي پاسخ به اين سوال كافي است يك‌بار نقشه زيباي وطن را در ذهنتان مجسم كنيد. گربه‌اي كه موقرانه و آرام روي خليج هميشه فارس و درياي عمان لم داده و به شما مي‌نگرد، «سري» دارد كه از قضا ديار سرداران ملي و شجاعي چون ستارخان و باقرخان است. ديار مردمي غيور، خونگرم و بسيار هوشمند كه اتفاقا به زبان تركي صحبت مي‌كنند. استثمارگران كه نقش ترك‌ها را در قيام مشروطه به چشم ديده بودند، سعي كردند به نوعي بين اهالي اين ديار و ساير مردم ايران تفرقه ايجاد كنند تا با استفاده از اين تفرقه ملي و كينه‌اي كه آذري‌ها از ساير مردم ايران - خواسته يا ناخواسته - به دل مي‌گيرند، در موقعيت و زماني مناسب، (شايد با طرح مبحث «كشور مستقل آذربايجان بزرگ»!) با يك ضربه هوشيارانه و دقيق، سر گربه را از بدنش جدا كنند و كدام گربه را سراغ داريد كه بدون سر تواند زيست كه گربه به اصيل ايراني دومي‌اش باشد؟!
حكايت مردم غيرتمند گيلان هم چيزي شبيه به اين است. استثمار مي‌داند كه بعد از جدا شدن احتمالي خطه سرسبز شمال از كشور ايران، تامين مواد غذايي براي همه مردم ما مشكل و حتي غير‌ممكن خواهد شد و از همين دست اقوامي چون كرد و لر و عرب و بلوچ! چنين است كه استثمارگران با ساخت و رواج هجوهايي خنده‌دار در بين اقشار و اقوام مختلف ايراني، زمينه را براي جداسازي ترك، فارس، لر، كرد، عرب، بلوچ و... از همديگر فراهم كرده‌اند. چون وقتي دل‌ها از هم جدا شد، وقتي مردم قومي خاص احساس كردند كه سهمشان از با اين ملت بودن مسخره شدن و مورد مضحكه قرار گرفتن است، آن زمان كه حس كردند دل سايرين با آنها نيست و ديگران آنها را از خود نمي‌دانند، به راحتي مي‌توان جايگاه فعلي مرزها را هم عوض كرد. بدون جنگ و خونريزي! اگر جنگ‌ها و حكمرانان نادان در طول تاريخ از سرزمين‌هاي بي‌كران ايران، فقط گربه‌اي مفلوك بر جاي گذاشته‌اند، امروز مردم ايران به دست و گويش خودشان زمينه را براي نابود شدن همين گربه كوچك هم فراهم مي‌كنند و مگر استثمار چيزي جز اين مي‌خواهد؟! سرزميني نفت‌خيز ولي بدون اتحاد قومي، يعني بهترين جا براي چاپيده شدن!
* * *
اعضاي كارواني كه تحت عنوان تيم فوتبال تراكتورسازي تبريز راهي بوشهر شد، جداگانه و بدون هماهنگي با يكديگر، از رفتار غير‌دوستانه مردم و فوتبالدوستان اين شهر گلايه داشتند و ناصر شفق مدير‌عامل تراكتورسازي، بوشهري‌ها را به ناسزاگويي‌هاي قومي متهم كرده است!
فكر مي‌كنيد بوشهري‌ها ناگهان به فكرشان افتاد كه به ترك‌ها توهين كنند؟ براي هر توهيني كينه‌اي لازم است، به نظر شما تخم اين كينه كه توهين‌ها را در پي داشته، چگونه در دل بوشهري‌هاي غيور كه خود فرزندان رييس علي دلواري بزرگ بوده و به نوبه خود، سهم بزرگي را در استقلال اين ملك داشته‌اند، كاشته شده است و چه كسي به آنها آموخته كه مي‌توان به هم وطن آذري زبان توهين كرد؟! امروز فوتبال پرده از كينه منحوسي كه ناخواسته و ناخودآگاه، به دستور و خواست اجنبي و با دستان جاهل خود ما ايراني‌ها، در دل‌هايمان كاشته شده، برداشته و به ما ثابت كرده كه آن جوك‌ها كه در ظاهر هم به هيچ وجه «بي‌ادبي» نبوده‌اند، چگونه ذهن، قلب، روح و روان ما را براي جدايي از هم و بدتر از آن حتي ايستادن در مقابل يكديگر آماده كرده‌اند! به گونه‌اي كه حتي فوتبالي كه بايد عاملي براي ايجاد دوستي و مودت ميان مردم، اقوام و حتي ملل متفاوت - و حتي دشمن - باشد هم نه تنها نتوانسته كمكي به تلطيف فضا بكند كه خود عاملي شده براي دشمني‌هاي افزون و كينه‌هاي بيشتر!
تاسف‌انگيزتر آنكه اين رخداد فاجعه‌گونه در شهر تيمي رخ مي‌دهد كه تحت نام «شاهين» پاي به اين رقابت‌ها گذاشته است. شاهيني كه زماني نماد مكتبي خاص و استوار بر سه پايه مرتب شده «اخلاق، درس و ورزش» بود، حالا با ورود به عرصه فوتبال حرفه‌اي، پايه‌گذار توهين‌هاي قومي درفوتبال ايران شده است! البته نگاهي عميق‌تر به ما نشان خواهدداد كه توهين‌هاي قومي اگرچه همزمان با حرفه‌اي شدن شاهين بوشهر، به استاديوم‌هاي وطني آمده‌اند، اما علت بروز آنها نه حرفه‌اي شدن بوشهري‌ها كه پاي گذاشتن تبريزي‌ها به ليگ‌برتر بوده است. مغزهاي جماعت ايراني - متاسفانه - تحت تاثير همان هزل‌ها و هجوهاي سازماندهي شده، جدايي و تفاوت قوامي چون ترك، لر، كرد، گيلاني و... را باور كرده‌اند و اين باور مسموم جبرا بالاخره روزي در حيطه و وادي فوتبال «هم» رخ عيان مي‌كرد. اتفاقي كه در بوشهر رخ داد، مي‌توانست در هر نقطه ديگري از وطن هم رخ بدهد، چون مقصر اصلي نه مردم بوشهر و نه شاهين بوشهر بلكه مايي هستيم كه به راحتي سكان فكر و ذهنمان را به دست استثمارگران سپرديم و هم‌وطنان را به چند لحظه خنديدن فروختيم!

منبع
http://www.goaldaily.ir/Template1/News.aspx?NID=11489

۲ نظر:

Anonymous گفت...

selamlar
qardaş bu bir panfarsisti yazıdır ve irançılıqdan başqa bir amacı yoxdur.bunlar düz deyirlerse bizim Türk dilimizi bu ölkede resmiyete tanınmasından danışsınlar.niye bu qonuda dilleri lal olur ve yalnız Azerbaycanlının yalandan qoltuğuna qarpız vermeyi başarırlar.
sağolun
Oxtay

yjyj گفت...

یاشاسین اذربایجان

ارسال یک نظر