۱۳۸۵ مرداد ۹, دوشنبه

یاشاسین آذربایجان

جمعیت ترکان ایران چقدر است؟

جمعیت ترکان ایران چقدر است؟
بر اساس اطلاعات منبع زبان شناسی ترکیب جمعیتی ایران در سال 1998 به صورت زیر بوده است:
جمعیت کل ایران بر اساس آمار دولتی 65,758,000
متکلمین زبان ترکی آذربایجانی
قشقاییها (ترکی آذربایجانی)
متکلمین ترکی خراسانی ( نزدیک به ترکی آذربایجانی)
متکلمین زبان ترکی ترکمنی 23,500,000
1,500,000
400,000
2,000,000
متکلمین زبان فارسی* 22,000,000
متکلمین زبان لری* 4,280,000
متکلمین زبان کردی و کرمانجی* 3,450,000
متکلمین زبان گیلکی* 3,265,000
متکلمین زبان مازندرانی* 3,265,000
متکلمین زبان عربی 1,400,000
متکلمین زبان بلوچی* 856,000
متکلمین زبان تالشی و تاکستانی* 332,000
متکلمین زبان ارمنی 170,800
بقیه زبانها 700,000
متاسفانه تاکنون سرشماری رسمی و درستی برای تعیین ترکیب جمعیتی ایران صورت نگرفته و آمارهای موجود اکثراً مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعیت ملتهای غیر فارس در ایران بوده است. بر اساس آمار تقریبی فوق جمعیت ترکان آذربایجانی بدون در نظر گرفتن ترکان ترکمنی 25،400،000 نفر (62/38% جمعیت ایران) بوده واکثریت نسبی این کشور را تشکیل می دهند که این رقم را تا 30 میلیون نفر نیز تخمین زده اند. جمعیت فارس زبانها نیز 22 میلیون نفر می باشد. بر اساس این آمار جمعیت ترکهای ایران حدود27،400،000 نفر می باشد و کل متکلمین زبانهای خانواده ایرانی (نه لهجه ها یا گویشهای فارسی! که با علامت * مشخص شده است) 37،500،000 می باشد. پس ایران نه فقط سرزمین ملت فارس بلکه سرزمین ملتهای مختلف ترک و کرد و عرب وفارس و بلوچ و عرب و … است. لازم به ذکر است که حدود 8 میلیون ترک آذربایجانی در جمهوری آذربایجان، بیش از 500،000 نفر در ترکیه وحدود یک میلیون نفر در عراق (عمدتا شهر کرکوک و اطراف آن) زندگی می کنند. ترکان آذربایجانی در شهرهای مختلف ایران و به خصوص استانهای آذربایجانشرقی ، آذربایجانغربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، تهران و مرکزی و بخشهائى از استانهاى گيلان، كردستان و كرمانشاهان زندگی می کنند. بخش عمده ملت ترك در جنوب ايران دراستانهاى فارس، اصفهان، بوشهر، كرمان، چهار محال و بختيارى و استانهاى مجاور و عمده ملت ترك در شمال شرق ايران در استانهاى خراسان شمالى، خراسان رضوى، گلستان و مازندران ساكنندּ بعد نيست بدانيم كه كشور ايران از بابت جمعيت تركها بعد از تركيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهری است كه بيشترين جمعيت ترك را در خود جای داده است.
تاریخ ترکان آذربایجان و ایران
دو دیدگاه عمده در مورد تاریخ ترکان ایران وجود دارد که اصولاً با هم تناقضی نیز ندارند:
نظریه اول : سرزمین اصلی ترکان آسیای میانه مناطق بین کوههای اورال و آلتای بوده است که اولین مهاجرت ترکها به آذربایجان در قرن هفتم قبل از میلاد همراه با اقوام ایسکیت- سکاها صورت گرفت. مهاجرتهای بعدی در قرنهای چهارم و پنجم میلادی با آمدن هونها اتفاق افتاده است. ترکان قدیم بلغار، خزر، آغاجری ، كنگر، بارسيل، آوار و سابیرها که بعضی به اروپای شرقی هم مهاجرت کرده اند، به آذربایجان آمده و در اینجا سکونت نمودند. در زمان انوشیروان (كه خود از طرف مادرى فرزند شاهزاده آغ هونها-هپتاليتهاى زرد پوست بود) نیز عده ای از اقوام ترک در آذربایجان اسکان داده شدند. از قرن هفتم میلادی عده ای از قبایل اوْغوُز ابتدا به خراسان و از آنجا به آذربایجان کوچ کردند. در قرن دهم میلادی عده ای از ترکان خزر بعد از مغلوب شدن به روسهای کیف به آذربایجان آمدند. از اواخر قرن نهم میلادی به بعد از آسیای میانه قبایل پچه- نک، اوغوز و قبچاق ازمسیر شمال دریای خزر به غرب کوچ کردند و عده ای از آنها هم به آذربایجان آمدند. مهاجرت انبوه ترکان به ایران ، خصوصاً به آذربایجان در زمان سلاجقه انجام گرفت. با حمله مغولها نیز تعدادی از اقوام ترک به صورت قسمتی از سپاهیان مغول به ایران مهاجرت كردند.
نظریه دوم : بر اساس این نظریه تركان در ایران تاریخی هفت هزار ساله دارند و زبان تركی از نظر زبان شناسی ادامه زبانهای مادر سومری و ایلامی است. زبانهای ایلامی و سومری همانند زبانهای ترکی جزء زبانهای التصاقی است ( در این مورد توضیح داده خواهد شد) و بین زبانهای سومری –ایلامی و ترکی اشتراکات لغوی نیز وجود دارد. تمدن ایلام در جنوب غرب ایران که با تهاجم هخامنشیان به ایران برچیده شد یکی از متمدن ترین تمدن های ایران از 3000 سال قبل از میلاد بوده است. حکومت هخامنشیان نیز برروی ویرانه های این تمدن نهاده شد و حتی دربار هخامنشی که در ابتدا از خود خط و نوشتاری نداشت از خط و زبان ایلامی استفاده می کرد. سومریها نیز از 5000 سال قبل از میلاد تا سال2000 قبل از میلاد که توسط آشوریها و بابلیها نابود شدند شاید اولین تمدن دنیا را در بین النهرین در عراق فعلی تاسیس کرده بودند. سومریها اولین مبدعین خط و قانون محسوب می شوند. بر اساس این نظریه ریشه ترکان ایران را می توان در عبور اقوام سومری و ایلامی ازمنطقه آذربایجان و سکونت احتمالی در این منطقه و دیگر مناطق ایران و سکونت دیگر اقوام التصاقی زبان (غيرهند و ايرانى زبان) نظیر هوریها ، آراتتاها، کاسسی ها ، قوتتی ها، لولوبی ها ، اورارتو ها، ایشغوزها ، ماننا ها‌، گیلزان ها و کاسپی ها در منطقه آذربایجان و ایران جست.
البته احتمال اینکه فقط مهاجرتهای مؤخر طبق نظریه اول از ناحیه آسیای میانه به ناحیه آبادتر و احتمالا پرجمعیت تر آذربایجان موفق به تغییر بافت منطقه آذربایجان شده باشد، کم بوده و ترکیبی از هردو نظریه محتمل تر است. یعنی اجداد ترکان اولین مهاجرین یا اولین ساکنین منطقه بودند که با آمدن دیگر اقوام ترک ، زبان و فرهنگ آنها تکوین یافته است. البته نظریه های تحریفی و مغرضانه دیگری نیز وجود دارد که طبق آنها ترکان اقلیتی مهاجم و تجاوزگر نمایانده می شوند که به زور زبان خود را در ایران تحمیل کرده اند! در ادامه مطلب به نقد این نظریات و رد آنها خواهیم پرداخت.

ریشه زبان ترکی
زبان ترکی آذربایجانی جزء شاخه غربی زبانهای ترکی و از شاخه زبانهای آلتاییک می باشد وآن هم جزء دسته اصلی زبانهای اورال-آلتاییک است. ترکی استانبولی و ترکی ترکمنی نیز جزء شاخه غربی (در بعضی تقسیم بندیها جنوبی) زبان ترکی محسوب می شود. ترکی قزاقی، قیرقیزی، اوزبکی و اویغوری نیز جزء شاخه شرقی زبان ترکی(در بعضی تقسیم بندیها متفاوت است) به حساب می آیند . از دیگر زبانهای آلتاییک می توان به زبانهای مغولی، كره ای، ژاپنی، مانچو و تونقوزاشاره کرد. زبانهای فنلاندی ومجاری نیز جزء شاخه زبانهای اورالیک حساب می شوند.
بر اساس نظریه اول ترکی آذربایجانی از اختلاط لهجه های اوغوز و قبچاق و ترکی شرقی اویغوری بوجود آمده است که در زمان امیر تیمور و بعد از آن با آمدن ایلات ترک آناتولی(شاملو، روملو، استاجلو، قاجار، افشار و….) به آذربایجان عنصر اوغوز در ترکی آذربایجانی بیشتر شد.
از دید زبانشناسی زبانهای دنیا به دسته های زیر تقسیم می شوند :
• زبانهای تک هجایی: کلمات از یک هجا به وجود می آیند و جمله از تسلسل یک رشته کلمات تک هجایی تشکیل می شود و معنی آن در همان رشته کلمات مفهوم می گردد. مانند زبان چینی.
• زبانهای التصاقی: علاوه بر ریشه کلمات که از یک یا چند هجا تشکیل می یابند ، ادات پیوندی وجود دارد. این پیوندها با پیوستن به ریشه ها کلماتی با مفاهیم مستقل ساخته و یا ضمن الحاق به کلمات و الفاظ تصریف و حالت پذیری آنها را در کلام میسر می سازد. مثل سئو+یش+مک=سئویشمک. در این زبانها ریشه کلمات تغییر نمی کنند. مانند ترکی به عنوان یک زبان التصاقی پسوندی و اکثر زبانهای اورال-آلتاییک. این زبانها بیشتر قاعده مند هستند.
• زبانهای تحلیلی: این زبانها از الحاق پسوند و پیشوندها به اول و آخر ریشه کلمات تشکیل می شوند. منتها در جریان ترکیب و تصریف غالباً در ساختمان خود ریشه نیز دگرگونیهایی روی می دهد. مثل می رفتم و می روم یا go و went. اکثر زبانهای هند و اروپایی مانند فارسی و ارمنی و انگلیسی و هندی و زبانهای سامی نظیر عربی از این دسته می باشند. دگرگونیهای ریشه در این زبانها آنها را به سوی بی قاعدگی سوق می دهد.
می بینیم که زبان فارسی و ترکی نه تنها از نظر لغوی و گرامری با هم متفاوت هستند بلکه از لحاظ ساختاری نیز در دو دسته کاملاً مجزا قرار گرفته اند.

از دیگر خصوصیات زبان ترکی
● زبان ترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یکی از تورکولوژهای بنام زبان ترکی را اعجاز غیر بشری معرفی کرده است. ● زبان ترکی حدود 24000 فعل دارد که در فارسی بیش از 5000 نمی باشد ● حدود 1650 لغت ترکی آذربایجانی شناخته شده است که برای آنها لغات مستقلی در فارسی نیست. مانند یایخالاماق، یوبانماق، یودورتماق و…. ● چند هزار لغت با ریشه ترکی در زبان فارسی موجود است که از این لغات بيش از 600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است. مانند آقا ، خانم ، سراغ، بشقاب، قابلمه، دولمه، سنجاق، اتاق، من، تخم، دوقلو، باتلاق، اجاق، آچار، اردک، آرزو، سنجاق، دگمه، تشک، سرمه، فشنگ ، توپ ، تپانچه، قاچاق، گمرک، اتو، آذوقه، اردو، سوغات، اوستا، الک، النگو، آماج، ایل، بیزار، تپه، چکش، چماق، چوپان، چنگال، چپاول، چادر، باجه، بشگه، بقچه، چروک،….
بیان حقیقت مزایای زبان ترکی نسبت به فارسی بر اساس دلایل علمی دلیل بر برتری ملت ترک بر فارس نمی شود و چنین منظوری نیز در این نوشته مد نظر نیست، بلکه هدف افشای حقایقی است که 80 سال مغرضانه جهت تحقیر و نابودی ملت ما کتمان و تحریف شده است!
ما آذربایجانی هستیم ، ترک هستیم یا آذری؟

ما آذربایجانی هستیم ، ترک هستیم یا آذری؟
ما ترک هستیم و در قسمتهای وسیعی از منطقه (ایران ، جمهوری آذربایجان ، ترکیه ، عراق ) به خصوص مرزهای تاریخی آذربایجان زندگی می کنیم ، اگر بخواهیم به ملت و هویت ملیمان اشاره کنیم باید بگوییم “ما ترک هستیم” و اگر بخواهیم به محل سکونت خود یا انشعاب و لهجه ترکی خود اشاره کنیم می توانیم بگوییم که” ما آذربایجانی هستیم” یا “ما ترک آذربایجانی هستیم”. میدانیم که زبان اکثر ترکان ایران به خصوص ساکنین منطقه آذربایجان ترکی آذربایجانی است و درکنار آن ترکی ترکمنی و خراسانی و دیگر لهجه های ترکی نیز در ایران وجود دارد. لفظ آذری به دو معنی به کار می رود : 1- آذری به عنوان زبان باستانی جعلی 2- آذری به معنی خلاصه شده آذربایجانی. مصلحت آنست که به خاطر جلوگیری از سوء استفاده محافل شونیستی ، از استفاده لفظ آذری حتی به معنی دوم آن نیز خودداری کنیم. در این نوشته در بعضی موارد ملت ترک آذربایجانی به اختصار ملت آذربایجان نامیده شده است.

حرکت ملی آذربایجان
همانطوریکه گفته شد آذربایجان مهد حرکتهای روشنفکری و آزادیخواهی است که مهمترین آنها را در قرن حاضر و این سوی آراز مرور کردیم . حرکت ملی آذربایجان حرکتی دموکراتیک و مدنی و خود جوش است که تداوم حرکتهای ضد شونیستی آذربایجانیها در 80 سال گذشته می باشد و زمان شکل گیری آن به صورت امروزی به دوران پایان جنگ ایران و عراق باز می گردد.
امروز حرکت ملی آذربایجان را می توان در بیداری مردم آذربایجان در بازگشت به هویت فرهنگی خود و عطش آنها برای آگاهی از زبان و فرهنگ خود مشاهده کرد. امروز دیگر کمتر از سابق پدر و مادر آذربایجانی زبان فارسی را برای تکلم با فرزندانشان استفاده می کنند و در نامگذاری کودکان استفاده از اسامی ترکی رواج بیشتری پیدا کرده است. جوانان علاقه بیشتری برای یادگیری خواندن و نوشتن به زبان مادری خود نشان می دهند و سعی می کنند علی رغم وجود کلاسهای درس رسمی به هر طریقی به بی سوادی واقعی خود یعنی بی سوادی به زبان مادری خاتمه دهند. امروز دیگر چون گذشته روایات تاریخی مبنی بر نژاد پرستی و آریاگرایی مقبول جوان ترک نیست. جوان هویت جوی ترک گمشده خود را نه در فرهنگ آریایی و نه در فرهنگ غربی می جوید و نه در اعماق مشکوک و مدفون تاریخ . او هویت واقعی خود را در هستی و موجودی فرهنگی غنی خویشتن می یابد. امروزه تبلور حرکت ملی آذربایجان را می توان در تجمع سالیانه عظیم حق طلبان آذربایجانی در قلعه بابک (بطور ثابت در آخر هفته دوم تیرماه!) مشاهده کرد که به حق بزرگترین تجمع مردمی بعد از انقلاب اسلامی است. خواست اصلی حرکت ملی آذربایجان استقرار دموکراسی واقعی در ایران بر اساس اصول شناخته شده حقوق بشر و حل بی قید و شرط مسئله ملی در ایران و رفع تبعیضها علیه ملل ایرانی است. در حرکت ملی آذربایجان علاوه بر حقوق ملی ، حقوق زنان و کودکان ، مسئله محیط زیست و مسائل اقتصادی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. امروز حرکت ملی آذربایجان با خواسته های شفاف و منطقی خود و با بررسی اشتباهات تاریخی و درس گرفتن از آنها در حال تبدیل به قوی ترین حرکت مردمی در ایران می باشد. حرکت ملی آذربایجان یک حزب یا یک تشکیلات نیست ، حرکتی است متعلق به تمامی ترکان آذربایجانی و دیگر ترکان هویت جو و حق طلب، جنبش بیداری یک ملت است که نه با اسلام مغایر می باشد و نه با قانون. این جنبش یک جنبش مسلحانه نیست ، بلکه جنبشی است که ابزارش قلم است و اجتماعات قانونی اعتراض آمیز.
فعالین حرکت ملی آذربایجان در 7 تیر 1382 اولین بیانیه خود شامل خواسته های عمومی حرکت ملی آذربایجان را تحت عنوان “آذربایجان سخن می گوید” منتشر کردند که به امضای نزدیک به هزار تن از فعالین این حرکت رسید .

نگاهی بر عملکرد تشکلهای دانشجویی آذربایجان

یکی از نقاط قوت حرکت ملی آذربایجان ،جنبش دانشجویی می باشد . که در سالهای اخیر بار سنگین حرکت بیشتر بر دوش این فعالین زحمتکش و جوان بوده است .
با توسعه دانشگاهها در کشور و در شهرستانهای متعدد فعالیتهای سیاسی نیز به طور موازی با آن پیشرفت نمود . دانشجویان هویت خواه آذربایجانی نیز در دفاع از حرکت به حق ملیشان شروع به فعالیت نمودند .
دانشجویان با راه اندازی کانونهای ادبی، کلاسهای ترکی ، انتشار مجله،برگزاری اردوها و ... سعی در متشکل نمودن همفکران خود و جذب ایشان برای فعالیتهای منسجم تر نمودند و لیکن با فشارهای سنگین موجود گروههای بسیار کمی توانستند موفق به دریافت مجوز تشکل دانشجویی بکنند وبا وجود مشکلات ایجاد تشکلهای غیر رسمی نیز به آسانی امکان پذیر نبوده است.
در کل دانشگاههای کشور دو تشکل بسیج و انجمن اسلامی به عنوان ارکان جناحهای راست وچپ امکان هرگونه نقد از قدرت و دگر اندیشی را از دانشجویان روشنفکر و اگاه میگیرد هر چند که با زیرکی دانشجویان ،انجمنهای اسلامی گاها در جهت منافع حرکت ملی پیشرفته‌اند و حتی با ضعیف شدن جناح چپ بعضی از آنها از جمله انجمن اسلامی دانشگاه آزاد اردبیل به دست فعالین حرکت ملی افتاده است که حتی تمام اعضای شورای مرکزی این تشکل در حوادث اخیر دستگیر شدند .
حال به بررسی عملکرد 3 تشکل مهم دانشجویی می پردازیم :

1-آذبیلتوپ(آذربایجان بیلی یوردلار توپلومو)
این تشکل دارای سابقه درخشانی در جنبش دانشجویی می باشد .از نقاط قوت این تشکل ارتباط قوی با دانشگاههای مختلف کشور بوده و حمایت از دانشگاههای ضعیف و در عین حال بهره مندی از امکانات ایشان همچون نشریات و مجوزهای برنامه برای ارائه کارهایشان همچون ویژه نامه های تحقیق و ... از ویژگیهای این تشکل می باشد اعضای با سابقه و فارغ التحصیلان این تشکل همچنان مدیریت این تشکل را بر عهده دارند ولی اینچنین به نظر می رسد که در جذب نیروهای جدید ضعیف عمل نموده اند . این تشکل از لحاظ فعالیت تشکیلاتی و انظباط می تواند به عنوان الگوی سایر تشکلها باشد و همچنین در ارائه مسائل جدید و راهکارهای مناسب همچون طرح روز کتاب ،طرح مسئله فدرالیسم و... به عنوان یک تشکل پویا می باشد.
آذبیلتوپ به علت عدم توانایی در برقراری ارتباط با قشر دانشجو و سایر اقشار جامعه (چرا که عمده ارتباط توپلوم با فعالین دانشجو می باشد نه تمام دانشجویان آذربایجانی و البته این فعالین نیز به علت عدم دسترسی به پایگاه و امکانات مناسب نتوانسته اند در اقشار دانشجویان نفوذ کنند) نتوانست نقش مهمی در جریان اعتراضات دانشگاهی و شهری داشته باشد و تنها بعد از قیام عظیم مردمی بود که فعالین توپلوم شروع به مذاکره با مسئولین نمود که در نوع خود عملی جالب و قابل تحسین بود هر چند که انتقادات زیادی بر نوع و کیفیت مذاکره وارد می باشد .
اول اینکه طرف مقابل باید از اشخاص معقول انتخاب می شد و اشخاص امثال فرهنگی که از طرف فعالین به عنوان شخصیتی منفور شناخته شده وارگان غیر رسمی وی (هفته نامه میثاق)به عنوان مرکز تاخت بر علیه حرکت می باشد و طبیعی است که اینچنین شخصی مدافع حرکت ملی نخواهد بود .
ایراد دیگری که بر مذاکرات توپلوم وارد است عدم پایه گذاری یک راه حل مناسب برای پیگیری مطالبات می باشد. توپلوم همچون موقعیتهای پیشین که به بیان مطالبات می پردازد به طرح خواسته های آذربایجان حال اینکه مهمتر از ارائه مطالبات کلیشه‌ای ایجاد راه حلی برای پیگیری این مطالبات بود که تا اوضاع به وضیت سابق برمی گردد مثل همیشه مطالبات فراموش نشوند و ایجاد کمیته‌ای برای پیگیری حقوق آذربایجان با حضور نمایندگان مجلس ، دولت و حرکت ضروری می نمود که از توپلوم بعلت حضور در تهران انتظار بیشتری می رفت و رویهمرفته متاسفانه این تشکل نتوانست در حوادث اخیر نمره قبولی بگیرد . و این شائبه که توپلوم در مدیریت بحران ضعف دارد بار دیگر تصدیق شد که امید است مسئولان توپلوم در آینده این ضعف را نیز برطرف نمایند.
2-تشکل آرمان
این تشکل نسبتا نوپا که در سالهای شروع به فعالیت با مشکلات عدیده ای دست به دامن بوده است در سالتحصیلی اخیر کارنامه درخشانی بر جای گذاشت . مهمترین ویژگی این تشکل محل استقرار آن در پرجمعیت ترین مرکز دانشگاهی تورک نشین(دانشگاه آزاد تبریز با نزدیک به 30هزار دانشجو که اکثریت آنها تورک می باشد) و آنهم در مرکز سیاسی آذربایجان یعنی تبریز می باشد .
آرمان با جذب اعضای جدید توانسته است از لحاظ نیروی انسانی خود را تا چندین سال تامین نماید و از لحاظ نیروهای باسابقه و اعضای شناخته شده در حرکت(که همزمان با حضور در تشکل در سایر فعالیتهای سیاسی-فرهنگی حرکت ملی حضور چشمگیری دارند) نیز که در راس تشکل قرار دارند مکمل خوبی برای نیروهای جوان خود می باشد.
این تشکل با اجرای برنامه های پربار و پوشش خبری و تبلیغی این برنامه ها توانسته است محبوبیت چشمگیری در بین دانشجویان پیدا کند و اگر بتواند بعد از این اعضای فارغ التحصیل و با تجربه خود را به طور منسجم و فعال در تشکل نگه دارد ،آینده ی درخشانی برای این تشکل می توان پیش بینی نمود . از دیگر نقاط قوت این تشکل ارتباطات مناسب این تشکل با مسئولین و فعالین حرکت با حفظ اصل استقلال حرکت دانشجویی می باشد و مید آن می رود که در آینده این اصل هرچه بیشتر تقویت شود .
در جریانات اخیر تشکل آرمان جزو اولین تشکلهای دانشجویی بود که اقدام به برگزاری تجمع اعتراضی نمود که بعلت حضور خیل عظیمی از دانشجویان که احتمالا پرشورترین تجمع دانشجویی بود و پوشش خبری و تصویری این تجمع یکی از عوامل مهم اعتراضات گسترده تر داخل شهر شد .
در بعد از قیامهای سلسله ای آذربایجان نیز اجرای برنامه بررسی حوادث اخیر و همچنین چالش با نمایندگان مجلس که در جمع خیل عظیمی از دانشجویان توانست نمره قابل قبولی بگیرد . هر چند که نوپا بودن این تشکل مانع از پیش بینی آینده این تشکل می شود .همچنین این تشکل در پیگیری وضعیت زندانیان بخصوص زندانیان دانشجو که راحت تر می توانست از حقوق ایشان دفاع کند که بی شک آزادی چندین نفر از دانشجویان بدون اعمال فشار این تشکل ممکن نبوده است.
این تشکل باید روند اصلاح شورای مرکزی خود را ادامه داده و مدیریت تشکل را به دست نیروهای صدیق و ممتاز از هر لحاظ بسپارد .
3- جمعیت اسلامی دانشگاه زنجان
از نقاط قوت تشکلهای دانشجویی پوشش خبری خوب می باشد که با وجود ضعف کلی خبر رسانی در حرکت تشکلها در این امر نسبتا قوی ظاهر شده اند . جمعیت اسلامی دانشجویان زنجان نیز یکی از تشکلهای ممتاز در خبر رسانی عملکر خویش می باشد .
جمعیت دانشجویان زنجان نیز با ترکیبی از مدیریت دانشجویان زنجانی و سایر دانشج.یان تورک از شهرهای مختلف در سالهای اخیر توانسته است گامهای موفقی بردارد که از جمله انتشار نشریات متعدد و برگزاری میزگردهای بحث وبررسی می باشد .
از دیگر ویژگیهای این تشکل نگاهی باز و عمیق به حرکت و بررسی تمامی مسائل حرکت از جمله آزادی بیان ،حقوق زن و...می باشد .
این تشکل با برگزاری تجمع در داخل دانشگاه و حضور چشمگیر در اعتراض شهری زنجان و همچنین صدور بیانیه های پی در پی نسبت به پیگیری مطالبات و وضعیت زندانیان توانست نمره قابل قبولی بگیرد.
هر یک از این تشکلها نقاط قوت و ضعف فراوان و همچنین نسبت به شرایط موجود کاراییهایی دارند که امید آن می رود که با اتحاد و همفکری این تشکلها و ایجاد سایر تشکلها زمینه ایجاد اتحادیه ها و تشکلهای سراسری بوجود بیاید.

۱۳۸۵ مرداد ۸, یکشنبه

سئوالات اعلمی از وزیر کشور در کمیسیون امنیت ملی

مبنای انتصاب استاندار آذربایجان شرقی / مجوز 300 میلیارد تومان هزینه های بدون سند در شهرداری تهران
سئوالات نماینده تبریز از وزیر کشور در خصوص مبنای انتصاب استاندار آذربایجان شرقی، مبنا و مجوز 300 میلیارد تومان هزینه ‌های بدون سند در شهرداری تهران و اقدامات در شهرهای کلیبر و هوراند در تیر ماه 85 در کمیسیون امنیت ملی مجلس طرح می‌ شود. به گزارش خبرگزاری "مهر"، اعلمی نماینده‌ مردم تبریز در سئوال اول خود از وزیر کشور در خصوص مبنای انتصاب استاندار آذربایجان شرقی سئوال کرده و در توضیح سئوالش آورده است: مبنای انتصاب یک فرد دیپلمه یا فوق دیپلم، غیر سیاسی و ناآشنا با خواستگاه و مناسبات ویژه حساس استان آذربایجان شرقی در سمت استاندار و هم‌چنین انتصابات معطوف به نظامیان در مسوولیت‌های مختلف در این استان چیست؟
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، در تشریح سوال خود، آذربایجان شرقی را یکی از بزرگ‌ترین و در عین حال از حیث موقعیت و ساختار فرهنگی و سیاسی یکی از سیاسی‌ترین و حساس‌ترین استان‌های کشور دانست و تصریح کرد: استانداران در حوزه‌ ماموریت خود نماینده عالی دولت مسئول اجرای سیاست عمومی دولت می‌باشند. در عین اینکه حفظ نظم عمومی و آرامش حوزه ماموریت نیز از مس ئولیت‌های مخصوص استانداران است.
وی می ‌افزاید: انتظار می ‌رود استاندار منصوب در استان آذربایجان شرقی فردی مطلع، توانمند، مدیر، مدبر، مجرب، سیاستمدار و آشنا به اوضاع و احوال و مناسبات و ویژگی ‌های خاص آذربایجان باشد.
در این راستا، اعلمی از وزیر کشور خواسته است که بنا به مراتب اعلامی پاسخ دهد:
1- انتصاب یک فرد غیرسیاسی، ناآشنا به مناسبات و خاستگاه و مقتضیات استان موصوف، در سمت استاندار این استان با کدام توجیه و استدلال صورت گرفته است؟ زیرا نارضایتی عمومی در استان و عملکرد ناصواب و به دور از تدبیر مشارالیه در طول مدیریت خود و به ویژه حوادث اخیر آذربایجان موید نادرست بودن این انتصاب است.
2- طبق موازین قانونی موجود حداقل مدرک مورد نیاز جهت احراز پست استانداری، لیسانس می‌باشد. انتصاب فردی با مدرک پایین‌تر از مدرک لیسانس و اصرار روابط عمومی استانداری بر مهندس معرفی کردن وی به ادارات مختلف با کدام توجیه صورت گرفته است؟
3- نظامی کردن مدیریت استان مذکور و انتصاب نظامیان ناآشنا به امور محوله در پست‌های مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی با کدام توجیه و استدلال صورت می‌گیرد؟
همچنین نماینده مردم تبریز، اسکو و آذرشهر و نماینده‌ مردم زنجان و طارم درخصوص مبنا و مجوز سیصد میلیارد تومان هزینه ‌های بدون سند طی سال‌های 82 و 83 در شهرداری تهران و هم‌ چنین برگزاری جشن‌های پیروزی ‌های احمدی ‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری از پورمحمدی، وزیر کشور سوال خواهند کرد.
اکبر اعلمی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و سید جلال حسینی نایب رییس کمیسیون اقتصادی مجلس در شرح سوال خود از وزیر کشور به گفته رییس کمیسیون برنامه و بودجه‌ مجلس استناد کرده و در مورد هزینه شدن سیصد میلیارد تومان از شهرداری تهران، بدون تصویب شورای شهر و بدون سند سوال کرده و خواستار پاسخگویی به سوالات ذیل شده‌اند:
الف) مبنا و مجوز هزینه‌ مذکور چیست؟
ب) عوامل تخلف چه کسانی هستند و با متخلفین چه برخوردی شده است؟
ج) مبلغ مذکور در چه مهلت هزینه شده است؟
د) منابع مالی خرید شیرینی، شکلات، گل و ... برای جشن‌های پیروزی احمدی ‌نژاد از چه محلی تامین شده است؟
به گزارش خبرنگار پارلمانی مهر، همچنین اکبر اعلمی و ارسلان فتحی ‌پور در شرح سوال خود با اشاره به مسدود شدن ورودی‌ های منتهی به کلیبردر تاریخ ‌های 8، 9، 15 و 16 تیر ماه 85 از وزیر کشور سوال خواهند کرد.
این دو نماینده‌ مجلس شورای اسلامی در توضیح سئوالشان آورده ‌اند: این اقدام غیرقانونی در 15 و 16 تیر ماه موجب شرکت نکردن بیش از 100 نفر از داوطلبان در کنکور سراسری شده است.
بنابراین اعلمی و فتحی ‌پور با اشاره به مصوبه‌ شورای عالی امنیت ملی از حجت‌الاسلام پورمحمدی خواهند خواست تا در خصوص:
1- مبنا و مجوز قانونی مسدود کردن مبادی ورودی به شهرستان کلیبر و پلیسی و امنیتی کردن منطقه‌ مذکور و مسیرهای منتهی به کلیبر که همراه با آزار و اذیت و ایجاد مزاحمت برای اهالی و تردد کنندگان و مسافرین بوده، چیست؟
2- جریمه‌ اتومبیل‌های مسافرکش با کدام مجوز صورت گرفته است؟
3- مبنای شرعی، اخلاقی و قانونی برخوردهای تند و زننده ماموران با مردم چیست؟
4- مسئولیت ناکامی شرکت کنندگان در کنکور سراسری از حضور در آزمون کنکور سراسری به عهده‌ چه کسی است و افرادی که به دلیل جلوگیری ماموران موفق به شرکت آزمون کنکور سراسری نشده‌اند چگونه باید حقوق خود را استیفا نمایند؟
5- مسئولیت اقدامات استاندار و مسوولان سیاسی، انتظامی و سایرنهادها به عهده چه کسی است؟
6- چرا با ناامن و پلیسی و امنیتی کردن منطقه کلیبر و قلعه بابک در ایام مذکور مانع از کسب و کار مردم و رونق اقتصادی در این منطقه‌ توریستی ‌شدید؟

كارگران آذربايجان شرقي 29 مرداد تجمع مي كنند

نماينده کارگران تبريز:كارگران آذربايجان شرقي 29 مرداد تجمع مي كنند

به گزارش ايلنا، "موسي رستمي" با تاكيد بر توسعه شوراهاي اسلامي كار در سطح واحدهاي توليدي و خدماتي افزود: نبايد در قبال مسئوليت هايي كه بر عهده داريم، بي تفاوت باشيم.
وي به تجمع كارگران آذربايجان شرقي اشاره كرد و گفت: كارگران استان به منظور طرح خواسته ها ي خود 29 مردادماه در يك گردهمايي بزرگ كه در تبريز برگزار خواهد شد، شركت خواهند كرد.

انجمن حقوقی آذ یاسا

انجمن حقوقی "آذ یاسا" (متشکل ازحقوقدانان، اندیشمندان و علاقمندان مسائل حقوقی) با هدف آشنا نمودن ملت آذربایجان علی الخصوص فعالین حرکت ملی آذربایجان نسبت به حقوق فردی، اجتماعی و ملی خود و همچنین ارائه آموزشهای لازم جهت دفاع از حقوق خویش اقدام به راه اندازی این وئبلاگ کرده است.
امید است با یاری حقوقدانان و اندیشمندان دلسوز و راستین ملت مظلوم و سربلند آذربایجان و همچنین حقوقدانان آزادیخواه دنیا بتوانیم در جهت احقاق حقوق ملی ملت آذربایجان و رفع ظلم و تبعیض ملی (آپارتاید) گامی برداشته باشیم.
از مراجعه کنندگان عزیز تقاضا داریم هرگونه اخبار، مقالات و مطالب حقوقی خود را به ایمیل آذ یاسا ارسال فرمایند.
بخش سوال و جواب وئبلاگ نیز در حد امکان آماده پاسخگویی به سوالات حقوقی ملت ستم دیده آذربایجان و فعالین آذربایجانی می باشد.
از تمامی دست اندرکاران سایتهای اینترتی و مطبوعات و رسانه ها تقاضا داریم نسبت به معرفی این وئبلاگ در رسانه های مختلف مربوط به حقوق بشر در داخل و خارج - جهت تنویر افکار عمومی و ادای دین انسانی خود- ما را یاری کنند.
استفاده از مطالب این وئبلاگ با ذکر منبع (آدرس آذ یاسا) بلامانع خواهد بود.

توهین جدید صدا و سیما به ستار خان!!

بار دیگر فاشیست های پان آریانیسم دست به قلم شدند. این بار "شبکه جام جم" در وب سایت خود سعی در بدنام کردن شیر مردانی همچون ستارخان، این دلاور مرد تورک نام برده و از او بعنوان فردی بیسواد، لوطی مشروب، دزد و راهزن و غیره یاد کرده و سخنانی کذب و سرشار از دروغ و نیرنگ در آن بچشم میخورد.
در میان مطلب به واقعیت هایی برمیخوریم که نویسنده از رد آنان عاجز بوده و به واقعیت های بسیاری اعتراف نموده است.
سرگذشت دلاوری ها، ایستادگی ها، مردانگی ها و دیگر رشادت های ستارخان در ده خط پایان نخواهد پذیرفت. اما چه کنند که نمیتوانند واقعیت را بیان کنند.
چندی پیش مطلبی با عنوان "هخامنشیان یا سلسله سگ پروردگان" از سوی دکتر فیض الهی منتشر شد . ولی تمامی وبلاگ هایی که از مطلب فوق در سایت خود استفادهد نموه بودند، از طرف سرویس دهنده بلاک شدند!. ولی این پایان کار نبود. سایت "پرشین بلاگ" با استفاده از یک سیستم "رای گیری" و سعی در محکوم کردن این مطلب و نیز بد نام کردن سایت "شمس تبریز" ، از تورک زبانان بعنوان "تجزیه طلب" یاد کرده است. بسیار جالب است که در میان این رای ها و نظر ها تقریبا 20 الی 30 درصد از کلمات رکیک و نیز فحش و ناسزا به چم میخورد؟! و هیچگونه عکس العملی از سوی مدیران پان آریانیست پرشین بلاگ در این خصوص بچشم نمیخورد.
چنین اعمالی نه تنها از سوی این سازمان (صدا و سیما) بلکه از سوی دیگر ارگانها ، اولین و آخرین آن نبوده و نخواهد بود. تنها با اعتراض میتوانم مشتی همچون مشت اعتراضات 50 شهر تورک نشین که چندی قبل بر دهان این یاوه گویان فاشیست پان آریانیسم زد، بزنیم.

لینک مطلب :

عباس لسانلی اعتصاب غذای خود را شکست

ظهر امروز شنبه، هفتم مرداد ماه، متعاقب ملاقات دو ساعته خانواده آقای لسانی با عباس لسانی در زندان اردبیل، متن خواهش مصرانه فعالین حرکت ملی آذربایجان که اخیرا بصورت نامه ای سرگشاده منتشر شده است در اختیار عباس لسانی در زندان اردبیل قرار گرفت.لسانی که طی دهها روز اعتصاب غذا و نیز آب، به شدت ضعیف شده و در بهداری زندان تحت سرم قرار داشت سرانجام خواهش به شدت اصرار آمیز جمعی از فعالین حرکت ملی را پذیرفت و از اعتصاب غذای طولانی خارج شد.مطابق اظهارات همسر آقای لسانی، در حال حاضر عباس به دلیل ضعف شدید جسمانی نیازمند مراقبتهای ویژه و طولانی مدت پزشکی است.همچنین براساس اظهارات خانواده آقای لسانی، قاضی پرونده بصورت شفاهی، صدور حکم آزادی موقت برای آقای لسانی را مشروط بر تهیه وثیقه ای به ارزش 500 میلیارد ریال دانسته است! “از سوی دیگر به رغم صدور دستور فک پلمپ مغازه آقای لسانی از جانب شورای تامین استان، متاسفانه اداره اماکن اردبیل در اقدامی حیرت انگیز، خواستار تغییر نام مغازه آقای لسانی از نام تاریخی و بومی «چنلی بئل» شده است!عباس لسانی در واکنش به این شرط غیر قانونی اماکن نیروی انتظامی اعلام کرده است که تحت هیچ شرایطی حاضر به تغییر نام مغازه خود نیست. او اظهار داشته است که عبور از ارزشهای تاریخی و فرهنگی آذربایجان امری کاملا محال است.«چنلی بئل» نام تاریخی قلعه ای کوهستانی و دست نیافتنی است که محل استقرار قوچ کوراوغلو، قهرمان تاریخی و اسطوره ای ملتهای تورک و بخصوص ملت آذربایجان و دیگر جوانمردان هم قسم وی بوده است. جوانمردان تورک با تجمع در این قلعه بسیار مرتفع و مه آلود، به منظور دفاع از عدالت و مساوات اجتماعی با شاهان و پاشاهای ظالم می جنگیدند و سپس غنائم جنگی خود را در میان محرومین، نیازمندان و ستمدیدگان توزیع می کردند.اکنون متن خواهش مصرانه برخی از فعالین حرکت ملی آذربایجان با آخرین روزشمار مقاومت عباس لسانی تقدیم خوانندگان گرامی می شود.
ایگید قارداشیمیز سایین عابباس بی لئیسانلی :بو گون سنده یاشایان دوشونجه و اینام بیزی داهادا آرتیق یولوموزا ایناندیریر
یولداش!سن اویانیش و موقاویمت سیمبولونا دونموش بیر دورومدا دوشونولورسن.بوتون وارلیغینی تورک و آذربایجان اوستونه گلن اوخلارین قارشیسیندا توتوبسان.سن یوز کره باجاردین و بو گون ده سون باجاریق گوجونله اوز میللتینین حاقلارینی قوروماغا چالیشیرسان.بوتون دونیا سسینی ائشیتدی و سنین سسینده اولان دوشونجه نی آنلادی.ایندی، کیم دئیه بیلمز تورکون دیلی بو اولکه ده یاساق دگیل.دونیانین گوزو اونونده سن آنا دیلیندن مودافیعه سوچونا حاقسیزجاسینا دوستاق اولوب و سونوندا بو قانون دیشی سنه ائدیلن ظولمون قارشیسیندا جانینی الینه آلیب و ایکی آیا یاخیندیر آجلیق ائدیرسن.
قارداش!ایندی سنین کیمی ایگیدلرین چالیشمالاری و بو گونکو موقاویمت لری تورک و آذربایجان مساله لرینی دونیوی لشدیرمکده دیر.بو یولون آردی دا سن و سن کیمیلرین ساغلیغی ایله اولوملودور.سندن خواهیش ائدیریک آذربایجان آدینا، یاشادیغین تاریخ یارادان اردبیل شهری آدینا، آجلیغینا سون قوی و اوروجونو سیندیر.اینانمیشیق و اجدادیمیزین اولو دوشونجه لری بیزه اورگدیب:قارانلیغین سونو آیدینلیق دیر.اینانیریق بیزی یارادان وئردیگی وعده لره وفا ائدیب و ظولم ائوینی ییخاجاق.تانری بیزدن یالنیز حرکت ایسته ییب و بیزه سوز وئریب، حرکتیمیز اولان زامان دونیا ایستدیگیمیز کیمی دگیشیله بیلر.بو گون سنین ساغلیغین و آذربایجان آرخاسیندا قالماغین بیزی هر شئی دن چوخ سئویندیره جک.اوروجونو سیندیر.سنین اینامین ابدی لیک تاریخه قازیلیبدیر.
آذربایجانلی بیلی یوردلولار توپلومو،آذربایجان سیاسال محبوسلارین مودافیعه کمیته سی ( آسمک ) و هابئله:یاشار ابراهیم زاده، اکرم اسداللهی، توحید اسدی آغاجاری، اکبر اسلامی ، سعیده اسلامی، علیرضا اشرافی، یزدان اشرفی ، مینا اصغری، ناصر امامی،عباس انگوتی، عباس بابایی، دانسو باقریار، محمود بجانی، ائلمان برگشادی، امیر بزرگی، عزیز بهاری، الهام بهزادی، رضا بهشتی فرد، جواد بویه ، گونش بویه ، اسماعیل بیات، سید حیدر بیات، علیمحمد بیانی، رسول بیگدلی، سعید پورجعفر، بهزاد جدی، ابراهیم جعفرزاده، هوشنگ جعفری، اسماعیل جوادی، علیرضا جوانبخت قولونجو، یونس حدادی، علی حسن زاده، لطیف حسنی، شهاب حسین قلی زاده، سید لطیف حسینی، سید مرتضی حسینی،حسینی، فاطمه حیدری، حیدری، محمد خدادوست، جبرئیل خلیلی، صفرعلی خوئینی، فاطمه دهقان، یاشار راشدی، حسین رحمتی، حسن رحیمی، علی رضایی، مهران رضایی، حسن رفیعی، محمد روحانی، سعید زمهریرلو، اسرافیل سلطانیان، سید رسول سمیعی نژاد، مهدی سیاری، احمد سید زاده، حیدر شادی، بابک شاهد، ناصر شاهدی، آیدین شریفی، شهرام شوقی، آیدین صادقی، کیان صفری، بهروز صفری، فرزاد صمدلی، عطیه طاهری، پیمان عارف، عبدالله عباسی جوان، روح ا… عباسیان، علیرضا عبداللهی، کمال عبدالمحمدی، عبدالله عزیزی ،ایلقار علیزاده، ناصر علیزاده، غنی غنی زاده، توکل غنی لو، جلیل غنی لو، عبدالله فرجی، آیدا فرخ زاده، علی فرزانه، ایوب فرزانه، وحید فرهودی، محمود فضلی، یوسف قاسمی، رسول قربانی، ربابه قلی زاده، مریم قلیپور، مهناز قوچلو، اکبر لکستانی، سعید متین پور، علیرضا متین پور، حامد محمداللهی، رضا محمدی، یعقوب محمدی، صیاد محمدیان، سیروس مددی، ندا مرادی، ایلقار مرندلی، ائلیار مقدم، یوروش مهرعلی بیگلی، علی موسوی، صدرالدین موسوی، امیر مولا، نادر میران، محمد میرزایی، رسول نادری، محمد نجفی، بهرام نصیری، ودود نظام، حمید نظری، عبدالله نظمی، تئلناز نعمتی، اکبر نعیمی، سعید نعیمی، عباس نعیمی، علی نورمحمدی، علی نوری، ناصر نوری، لطف ا… نوری، آرزو الوفی، صالح کامرانی، محرم کامرانی، مهدی کرینی، مینا کهربایی، عباس یکانی، کاظم یکانی، مهدی یکانی
آخرین روز شمار مقاومت عباس لسانی در زندان اردبیل
- 3 خرداد ماه 1385: انتشار بیانیه ای از جانب فعالین حرکت ملی آذربایجان در اردبیل به منظور دعوت اهالی شریف این شهر به برگزاری تظاهرات اعتراض آمیز کاملا مدنی در عصر روز شنبه ششم خرداد ماه، این بیانیه منسوب به عباس لسانی است.- 4 خرداد: تلفنهای تهدید آمیز به عباس لسانی و خانوده محترم وی مبنی برصادر شدن مجوز قتل وی از جانب نهادهای امنیتی- 5 خرداد: سخنرانی عباس لسانی در شبکه ماهواره ای گوناز تی وی جهت تنویر افکار عمومی و بیان مطالبات ملت آذربایجان- 6 خرداد: سخنرانی مهم عباس لسانی در قیام ضد آپارتاید مردم اردبیل و دعوت از آنها به برگزاری یک تظاهرات مسالمت آمیز، شرکت در پیشاپیش تظاهرات مردم، وقوع قیام تاریخی دویست هزار نفری در اردبیل و شکست سنگین ضد تظاهرات دولتی- 10 خرداد ماه: انتشار بیانیه ای منسوب به لسانی از طریق گوناز تی وی و تقدیر از سلسله قیامهای عظیم ملت آذربایجان، توبیخ کسانی که باب مراوده با نهادهای حکومتی را باز کرده اند، اعلام بازگشت قریب الوقوع به خانه- 13 خرداد ماه: حمله دهها مامور مسلح به منزل عباس لسانی در اردبیل و بازداشت توام با ضرب و شتم این هویت طلب تورک و مصادره کتابها و دستگاه کامپیوتر وی از منزل- 14 خرداد: آغاز اعتصاب غذا در زندان- 15 خرداد : پلمپ شدن مغازه شخصی عباس لسانی و توقیف شدن همکار وی- 18 خرداد: همسر لسانی به دلیل تماس با نهادهای حقوق بشر و رسانه های گروهی تهدید به بازداشت می گردد.- 19 خرداد: لسانی وارد مرحله اعتصاب آب می شود.- 20 خرداد: بر اساس اظهارات خانواده لسانی، عباس ممنوع الملاقات شده است.- 21 خرداد: عباس لسانی تحت سرم قرار دارد.- 22 خرداد: سئوال پارلماني Jonas Sjostedt و Eva-Britt Svenssonاز كميسيون و شوراي اروپا در خصوص حقوق آذربايجاني ها در ايران و همچنین اوضاع نامناسب عباس لسانی در زندان- 23 خرداد: بیانیه سازمان عفو بین الملل در خصوص سلسله قیامهای ملت آذربایجان و درخواست آزادی فوری همه زاندانیان سیاسی آذربایجان بخصوص عباس لسانی- 23 خرداد: بيانيه حزب دموكرات مسيحي سوئد و درخواست اقدام یان الیاسون نماینده حقوق بشر سازمان ملل در ایران جهت آزادی عباس لسانی و دیگر زندانیان سیاسی آذربایجان- 24 خرداد: نامه حزب چپ پارلمان اروپا و اتحاديه ليبرال دمكرات اروپا به سفير ايران در بلژيك در خصوص شرایط وخیم جسمانی عباس لسانی- 25 خرداد ماه: نامه عضو سوئدي پارلمان اروپا و سخنگوي كميسيون حقوق بشر گروه ALDEو نیز بیانیه حزب چپ سوئد با عنوان «شكنجه آذربايجاني ها را متوقف كنيد» و در خواست آزادی فوری عباس لسانی- 26 خرداد: بيانيه حزب Centre به احمدي نژاد رييس جمهور ايران و در خواست آژادی فوری عباس لسانی- 25 خرداد: پدر زن لسانی موفق به دیدار او در زندان اردبیل می شود. حال لسانی خوب نیست و خستگی ناشی از اعتصاب غذا در چهره او پدیدار شده است.- 2 تیر: عباس لسانی به بهداری زندان اردبیل منتقل می شود.- 6 تیر: انتشار پیام مقاومت عبلس لسانی در آستانه برگزاری قورولتای ملی قلعه بابک، لسانی اعلام کرده بود: یا آزادلیق یا اولوم باشقا یولو یوخ آرتیق(یا آزادی یا مرگ…انتخاب دیگری موجود نیست.)- 9 تیر: لسانی به دلیل اصرار شدید دوستان و خانواده اعتصاب غذای خود را می شکند.- 12 تیر: آغاز مجدد اعتصاب غذای لسانی به دلیل عدم تغییر رفتار مامورین با زندانیان سیاسی آذربایجان و ادامه بازداشتها در سراسر مناطق تورک نشین- 15 تیر: علی رغم اعلام قبلی دادگاه انقلاب اردبیل جلسه دادگاه عباس لسانی تشکیل نمی شود.یکی از اعضای خانواده لسانی با اظهار این مطلب به وبلاگ حق ضمن ابراز نگرانی شدید از سلامت لسانی می گوید: عباس در انفرادی قرنطینه زندان اردبیل به اعتصاب غذای خود ادامه می دهد.او امروز در تماس کوتاه تلفنی با همسرش گفته است اعتصاب را تا عادی شدن شرایط و تغییر برخورد اداره اطلاعات و قوه قضائیه ادامه می دهد و نسبت به این بلاتکلیفی حقوقی شدیدا اعتراض دارد.این عضو خانواده لسانی همچنین از دستگیری و ادامه بازداشت عارف لسانی برادر عباس از حدود دو هفته پیش خبر داد. وی در مورد وضعیت مغازه پلمپ شده لسانی نیز گفت:با وجود مراجعات مکرر پدر زن عباس به مراجع مسئول در این مورد اداره اطلاعات با اعمال فشار از فک پلمپ مغازه جلوگیری می کند.- 15 تیرماه: تحصن و اعتصاب غذای جمعی از فعالین سیاسی در اعتراض به بازداشت و ادامه بازداشت زندانیان سیاسی ایران و آذربایجان، تحصن کنندگان خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی آذربایجان از جمله عباس لسانی می شوند.- 17 تیر: بنا بر گزارش کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر، عباس لسانی روزنامه نگار و فعال سیاسی که ۱ ماه پیش در جریان اعتراضات مردمی در آذربایجان توسط اداره اطلاعات بازداشت شده و از حدود ۲۰ روز پیش دست به اعتصاب غذا زده بود، هم اکنون در وضعیت وخیم جسمانی به سر میبرد به طوریکه که در یک هفته ی گذشته در بهداری زندان بستری بوده است.در این حال با وجود شرایط حاد جسمانی عباس لسانی در اثر این اعتصاب غذای ۲۰ روزه ، اداره کل اطلاعات از انتقال وی به بیمارستان جلوگیری به عمل می آورد. عباس لسانی هم اکنون در زندان اردبیل و در بند قرنطینه نگهداری میشود.- 25 تیر: خانواده آقای لسانی پس از روزها تلاش و اصرار اخیرا توانسته اند با عباس لسانی، در زندان اردبیل ملاقات کنند. بر اساس اظهارات نگران کننده همسر و مادر مضطرب ایشان، حال عباس بسیار وخیم است و قادر به ایستادن و حتی نشستن برروی صندلی نیست. وی به دلیل اعتصاب 35 روزه غذا و اعتصاب 11 روزه آب، در بیمارستان زندان بستری است و تحت سرم های پی در پی غذائی قرار دارد. وزن لسانی بعد هفته ها روز اعتصاب، 30 کیلوگرم کمتر شده و به 85 کیلوگرم رسیده است!.اوضاع جسمانی لسانی بسیار وخیم است. چهره او به شدت رنگ پریده و چشمان او حالتی کم فروغ یافته و به دلیل دهها روز اعتصاب جهاز گوارشی و کلیه های وی دچار ناراحتی های سختی شده است. عباس به رغم اصرار شدید و مگرر دوستان صمیمی و اعضای خانواده برای توقف اعتصاب غذا، سرسختانه اعلام کرده است که تا احقاق حقوق محبوسین سیاسی سلسله قیامهای ضد آپارتاید ملت آذربایجان، دست از اعتصاب غذای خود بر نخواهد داشت!- 30 تیر: ۱۹ عضو پارلمان اروپا دولت ايران را به آزادی محبوسين آذربايجانی دعوت کردند، به گزارش رادیو اروپای آزاد در ارتباط با افزايش فشار عليه آذربايجانی ها در ايران ۱۹ عضو پارلمان اروپا بيانيه ای امضا کرده اند. در بيانيه از حکومت ايران آزادی فوری و بی قيد و شرط محبوسين سياسی آذربايجان خواسته می شود. در بيانيه گفته می شود که بر اساس تخمينات سازمان ملل متحد آذربايجانيها با جمعيتی حدود ۳۰ ميليون نفر ۴۰ درصد جمعيت کشور کثيرالمله ايران را تشکيل می دهند. دراين سند آمده است که علی رغم اينکه آذربايجانيها قسمت بزرگی از جمعيت ايران را تشکيل می دهند اما آنها در معرض يک آسيميلاسيون (استحاله) سيستماتيک قرار گرفته و از حقوق اوليه انسانی خود محروم مانده اند.در بيانيه ذکر می شود که فشارهايی که نزديک يک قرن تداوم داشته انداين روزها در تعدادی از شهرهای آذربايجانی ايران مثل تبريز ، اروميه ، نقده ، خوی ، زنجان و اردبيل باعث تضاهرات اعتراض آميز شد. اما حکومت ايران با کشتار دهها انسان ، زخمی نمودن صدها معترض و حبس هزاران نفر اعتراضات را با خشونت پاسخ گفت. در بيانيه وضعيت محبوسين بحرانی ذکر می شود. محبوسين را خطر شکنجه و اعدام تهديد می کند. اعضای پارلمان اروپا تاکيد نمودند که زندگی محبوسينی که در اعتراض به بازداشت غير قانونی خود دست به اعتصاب غذا زده اند نيز در خطر است. امضا کنندگان بيانيه با در نظر گرفتن حقايق فوق، ناراحتی جدی خود را از صحت محبوسان اعلام نموده و از حکومت ايران می خواهند که از محل تگهداری محبوسين اطلاعات داده، برای ملاقات با موکلين منتخب خود و خانواده شان شرايط نامحدود فراهم ساخته و مراقبتهای پزشکی را برای آنها فراهم سازند. سند امضا شده توسط ۱۹ عضو پارلمان اروپا خطاب به رييس جمهور ، اعضای حکومتی و مجلس و سفرای ايران در اروپا نوشته شده است.- 31 تیر: انتشار پیام مهم عباس لسانی خطاب به ملت آذربایجان از زندان اردبیل: ” منیم (یئمک و سو)اعتیصابیمین اساس مقصدی، آذربایجان میللتی نین سسی نی دونیایا چاتدیرماقدیر. بو یولدا اولسه مده، آذربایجان شهیدلرینه و میللتینه قوربان اولورام” (” مقصد اساسی من از اعتصاب(غذا و آب)، رساندن صدای ملت آذربایجان به (گوش) جهان است. اگر در این راه بمیرم، فدای شهدا و ملت آذربایجان خواهم شد “)- 4 مرداد ماه: وبلاگ حق- ظهر روز چهارم مردادماه عباس لسانی در مقابل قاضی خدادادی معاون دادستان دادگاه انقلاب اردبیل قرار گرفت و آخرین جلسه بازپرسی وی به پایان رسید. لسانی در دفاعیه خود هیچکدام از اتهامات را قبول نکرد… لسانی افزود: من در تظاهرات (ششم خرداد ماه اردبیل) ضمن بیان مطالبات ملت آذربایجان کرارا مردم را به آرامش دعوت کردم و بنابراین نه تنها مسئولیتی در مورد آنچه در اتهامات ذکر شده ندارم بلکه من همیشه در جهت مخالفت با آنچه که مامورین اطلاعاتی ادعا دارند سخن گفته و عمل کرده ام. من هرگز به عملکرد غیر مدنی معتقد نبوده و نیستم.قاضی خدادادی از تبدیل قرار بازداشت لسانی خودداری نموده و دوباره عباس لسانی را راهی زندان اردبیل کرده است.- 5 مرداد ماه: انتشار نامه به شدت مصرانه فعالین حرکت ملی آذربایجان مبنی بر خروج لسانی از اعصاب غذا جهت تامین سلامت جسمانی تحت مخاطره وی- 6 مرداد ماه: ملاقات خانواده لسانی با عباس در زندان اردبیل، ارایه متن نامه اصرار آمیز فعالین، اجابت عباس لسانی و خروج از اعتصاب غذا و نیز آب بعد از دهها روز- 6 مرداد ماه: عباس لسانی در مقابل شرط اداره اماکن نیروی انتظامی اردبیل جهت فک پلمپ مغازه، مبنی بر تغییر نام مغازه پلمپ شده اش از چنلی بئل به نامی دیگر، اعلام کرد که عبور از ارزشهای تاریخی و فرهنگی آذربایجان امری محال است.
کمیته دفاع از عباس لسانی

۱۳۸۵ مرداد ۷, شنبه

تجمع ارامنه در قره کلیسای چالدیران

بیانیه جمعی از فعالین حرکت ملی آذربایجان
بر اساس تصمیمات مشترک میان شورای خلیفه گری ارامنه و وزارت کشور، قرار شده است تا مراسم تجمع سالیانه ارامنه در قره کلیسا(طاطاووس مقدس) واقع در محال چالدیران شهرستان ماکو، در اوایل هفته اینده و به مدت 3 روز برگزار شود.اگرچه برگزاری این مراسم در مقایسه با سالهای قبل، به دلیل وقوع سلسله قیامهای ملت آذربایجان، با تاخیر و در سکوت صورت میگیرد اما از هفته گذشته دهها تن از ارامنه ارمنستان و بخصوص منطقه قره باغ اشغالی در حال عبور از مرز آبی ارس و ورود به آذربایجان جنوبی هستند.حرکت ملی آذربایجان ضمن تفکیک مراسم دینی ارامنه از همایشهای سیاسی آنان، معتقد است که در شرایط حاضر مراسم سالیانه قره کلیسا بیش از آنچه که صبغه دینی داشته باشد جنبه سیاسی پیدا کرده است.متعاقب تجمع دهها تن از ارامنه عمدتا داشناک قره باغ اشغالی، ارمنستان، لبنان، سوریه و فرانسه در پیشانی آذربایجان جنوبی، بیم آن میرود که این گروه مسلح و تروریست در پوشش مراسم دینی ارامنه، اقدامات جاسوسی و تشکیلاتی خطرناکی را علیه امنیت شهرهای منطقه به عمل آورند.آنچه که هر ساله بظاهر در برابر چشمهای ساده نگر دیده میشود حضور نمایندگان سیاسی جمهوری ارمنستان و خلفای ارامنه تهران و اصفهان و تبریز و در نهایت خواندن دعا و مراسم غسل تعمیدچندکودک ارمنی است. اما صرف نظر از جنبه دینی مراسم، هر ساله اخبار نگران کننده ای از تجمعات داشناکها در منطقه بسیار استراتژیک چالدیران منتشر می شود.تلاش مدیریت قره کلیسا برای خرید زمینهای کشاورزی اطراف، اقدامات مشکوک سازمان میراث فرهنگی در احداث 65 کیلومتر راه آسفالته از قره ضیائ الدین تا درب کلیسا، سعی در ثبت قره کلیسا در یونسکو، تلاش برای ساخت یک شهرک ارمنی نشین در مجاورت کلیسا، ارایه امکانات گسترده به تورهای مسافرتی در انتقال معدود مسافران شهرهای دور و نزدیک به محل مراسم، تحویل کانکسها و احداث کمپ در منطقه، پوشش غیر طبیعی اخبار مراسم و ... حکایت از عمق توجه مسئولین جمهوری اسلامی ایران به برگزاری مراسمی دارد که از نظر بسیاری از ارامنه چندان مهم نیست واصولا فاقد یک اساس متقن تاریخی محسوب می شود.قره كليسا كه در بين ارامنه به تاده مقدس معروف است، بر اساس ادعای آنها بين قرون چهارم تا ششم ميلادي بر روي آرامگاه طاطاوس مقدس، از حواريون حضرت مسيح(ع) كه در سال 48 ميلادي به خاطر تبليغ مسيحيت توسط حاکم وقت ارمنی به قتل رسيده، بنا شده است. ضمن صرف نظر از روایتهای متفاوتی که در خصوص متاخر بودن تاریخ بنای این کلیسا و احتمال جدی تعلق آن به ترکهای مسیحی وجود دارد لازم به ذکر است که سفر جمعی ارامنه به قره کلیسا بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شهادت حکومت ملی در آذربایجان آغاز شده است. به نظر می رسد که مهمترین هدف سیاسی برگزار کنندگان این مراسم عمدتا تلاشی در راستای انعکاس حضور انبوه ارامنه در آذربایجان جنوبی بوده است.این در حالی است که براساس اطلاعات بدیهی موجود، ارامنه مقیم آذربایجان تنها محدود به چندهزار نفر ارمنی ساکن در سلماس، اورمیه، تبریز، قزوین و اراک می شوند. در کل بر اساس گزارش سازمانهای بین المللی جمعیت کل مسیحیان در ایران بین 55 تا 60 هزار نفر می باشد که از مجموع این رقم، ارامنه چیزی در حدود 35 تا 40 هزار نفرند و عمدتا در تهران و اصفهان ساکنند. به نظر می رسد چند صد ارمنی نیز در شهرهای مشهد، اهواز و ابادان مقیمند و کلیساهای آنان یا به دلیل عدم مراجعه تعطیل شده و یا در حال تعطیل شدن است. اصولا ناچیز بودن اولیه جمعیت ارامنه در مقایسه با جمعیت کل ایران و همچنین نرخ بالای مهاجرت و سطح پایین موالید در میان انان سبب شده تا روز به روز جمعیت این گروه قومی در کشور ناچیز تر شود.اما به رغم حضور نامرئی ارامنه، جمهوری اسلامی ایران در راستای سیاستهای آرمنو فیل خود بصورت جدی تلاش می کند تا با ارایه امکانات حیرت انگیز، جامعه در حال تبخیر ارامنه ایران را مجموعه ای پر جمعیت و فعال نشان دهد.اختصاص میلیاردها تومان کمک بلاعوض به کلیساها و باشگاههای ورزشی و تفریحی ارامنه در سراسر کشور، هدایت و برگزاری المپیک سیاسی ارامنه، تبلیغ و بزرگنمائی رویدادهای غیر مهم جامعه ارمنی در رسانه های گروهی، اعطای مجوز سالانه به تجمعات سیاسی ارامنه بخصوص نمایش ضد تاریخی 24 آوریل، اغماض نسبت به فعالیت ایدئولوژیک و حتی نظامی داشناکهای ارمنی در باشگاههای محصور آنان،... گویای مراوده نامیمونی میان یک دولت مدعی اسلامیگری با گروههای مجری نظامیگری در کشور است.تحبیب داشناکها در حالی صورت می گیرد که همه ساله به هنگام برگزاری مراسم سیاسی 24 آوریل پرچم ارمنستان دردست تظاهرات کنندگان میرقصد،سرود پرچم جمهوری ارمنستان خوانده می شود، جوانان داشناک با نام گروههای پیشاهنگی یونیفورم جوانان ارمنستان را بر تن می کنند، به مسلمانان معترض با قمه و دشنه حمله می شود، علیه دولتها و ملتهای آذربایجان شعار «مرگ»سر داده می شود، بسهولت از تجزیه ایران و آذربایجان و ترکیه سخن گفته می شود و نقشه های ارمنستان بزرگ دست به دست می گردد!در مقابل نه تنها به 35 میلیون تورک آذربایجانی ایران کوچکترین حقی برای تجمع و اعتراض مسالمت آمیز داده نمی شود بلکه هر گونه اعتراضی به محرومیتها و مظلومیتهای موجود به شدیدترین وضع ممکن سرکوب می گردد.جنایات اسفباری که اخیرا در طی سلسله قیامهای خونین ملت آذربایجان بوقوع پیوست و به دنبال آن دهها تن شهید، صدها تن مجروح و هزاران تن بازداشت شدند مبنای بسیار مشهودی جهت مقایسه وضعیت ممتاز اقلیت ناچیز ارمنی و شرایط رقت بار ملت آذربایجان در ایران است. اگر ارامنه حق دارند در مدارس و دانشگاههای دولتی زبان و تاریخ خود را بخوانند اساتید و معلمین آذربایجانی به خاطر برگزاری کلاسهای خصوصی جهت تعلیم زبان تورکی بازداشت وشکنجه می شوند.همچنین جمهوری اسلامی به رغم ادعاهای افرطی دینی اش در مقایسه با هزینه ای که صرف تعمیر و حتی بازساخت کلیساهای ارمنی کرده است بهای چندانی به تعمیر مساجد و دیگر ابنیه قدیمی آذربایجان نمی دهد. این در حالی است که تهران امروز ، با دهها کلیسا و کنیسه و صومعه فاقد حتی یک مسجد ویژه هموطنان اهل سنت است. اگر جمعیت کل مسیحیان تهران 20 هزار نفر باشد جمعیت کل اهل سنت این کلان شهر، صدها هزار نفر خواهد بود.از سوی دیگر چگونه می توان در خصوص جنایات مافوق تصور ارامنه داشناک در قره باغ و دیگر شهرهای اشغالی جمهوری آذربایجان بی تفاوت بود؟! ایا مدعیان اسلام این همه بی غیرت شده اند که پا بر خون دهها هزار شهید آذربایجانی می گذارند، چشم بر آوارگی یک و نیم میلیون تورک می بندند و با دیدن اوضاع اسفناک مسجد مظلوم شهر آغدام که توسط ارامنه به خوکدانی تبدیل شده رگ غیرت دینی شان نمیگیرد؟! چرا دولت تهران عوض تلاش برای آزادی اراضی اشغالی آذربایجان از لوث وجود داشناکها، روبرت کوچاریان، سردسته آنها را به ایران دعوت میکند و با قصاب قره باغ به گفتگو می نشیند و سپس گاز و برق مجانی را راهی ارمنستان اشغالگر می کند؟!حرکت ملی آذربایجان ضمن اظهار احترام به مراسم دینی عموم مسیحیان ایران، خواهان ممانعت از تجمع داشناکها در قره کلیسا و پایان سیاست ارمنی پرستی و تورک ستیزی مسئولین رژیم تهران در کشور است.
جمعی از فعالین حرکت ملی آذربایجانشهرهای خوی، ماکو، بازرگان ، قره ضیائ الدین و شوط...5/5/1385

تجمع ارامنه در قره کلیسای چالدیران

بیانیه جمعی از فعالین حرکت ملی آذربایجان
بر اساس تصمیمات مشترک میان شورای خلیفه گری ارامنه و وزارت کشور، قرار شده است تا مراسم تجمع سالیانه ارامنه در قره کلیسا(طاطاووس مقدس) واقع در محال چالدیران شهرستان ماکو، در اوایل هفته اینده و به مدت 3 روز برگزار شود.اگرچه برگزاری این مراسم در مقایسه با سالهای قبل، به دلیل وقوع سلسله قیامهای ملت آذربایجان، با تاخیر و در سکوت صورت میگیرد اما از هفته گذشته دهها تن از ارامنه ارمنستان و بخصوص منطقه قره باغ اشغالی در حال عبور از مرز آبی ارس و ورود به آذربایجان جنوبی هستند.حرکت ملی آذربایجان ضمن تفکیک مراسم دینی ارامنه از همایشهای سیاسی آنان، معتقد است که در شرایط حاضر مراسم سالیانه قره کلیسا بیش از آنچه که صبغه دینی داشته باشد جنبه سیاسی پیدا کرده است.متعاقب تجمع دهها تن از ارامنه عمدتا داشناک قره باغ اشغالی، ارمنستان، لبنان، سوریه و فرانسه در پیشانی آذربایجان جنوبی، بیم آن میرود که این گروه مسلح و تروریست در پوشش مراسم دینی ارامنه، اقدامات جاسوسی و تشکیلاتی خطرناکی را علیه امنیت شهرهای منطقه به عمل آورند.آنچه که هر ساله بظاهر در برابر چشمهای ساده نگر دیده میشود حضور نمایندگان سیاسی جمهوری ارمنستان و خلفای ارامنه تهران و اصفهان و تبریز و در نهایت خواندن دعا و مراسم غسل تعمیدچندکودک ارمنی است. اما صرف نظر از جنبه دینی مراسم، هر ساله اخبار نگران کننده ای از تجمعات داشناکها در منطقه بسیار استراتژیک چالدیران منتشر می شود.تلاش مدیریت قره کلیسا برای خرید زمینهای کشاورزی اطراف، اقدامات مشکوک سازمان میراث فرهنگی در احداث 65 کیلومتر راه آسفالته از قره ضیائ الدین تا درب کلیسا، سعی در ثبت قره کلیسا در یونسکو، تلاش برای ساخت یک شهرک ارمنی نشین در مجاورت کلیسا، ارایه امکانات گسترده به تورهای مسافرتی در انتقال معدود مسافران شهرهای دور و نزدیک به محل مراسم، تحویل کانکسها و احداث کمپ در منطقه، پوشش غیر طبیعی اخبار مراسم و ... حکایت از عمق توجه مسئولین جمهوری اسلامی ایران به برگزاری مراسمی دارد که از نظر بسیاری از ارامنه چندان مهم نیست واصولا فاقد یک اساس متقن تاریخی محسوب می شود.قره كليسا كه در بين ارامنه به تاده مقدس معروف است، بر اساس ادعای آنها بين قرون چهارم تا ششم ميلادي بر روي آرامگاه طاطاوس مقدس، از حواريون حضرت مسيح(ع) كه در سال 48 ميلادي به خاطر تبليغ مسيحيت توسط حاکم وقت ارمنی به قتل رسيده، بنا شده است. ضمن صرف نظر از روایتهای متفاوتی که در خصوص متاخر بودن تاریخ بنای این کلیسا و احتمال جدی تعلق آن به ترکهای مسیحی وجود دارد لازم به ذکر است که سفر جمعی ارامنه به قره کلیسا بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شهادت حکومت ملی در آذربایجان آغاز شده است. به نظر می رسد که مهمترین هدف سیاسی برگزار کنندگان این مراسم عمدتا تلاشی در راستای انعکاس حضور انبوه ارامنه در آذربایجان جنوبی بوده است.این در حالی است که براساس اطلاعات بدیهی موجود، ارامنه مقیم آذربایجان تنها محدود به چندهزار نفر ارمنی ساکن در سلماس، اورمیه، تبریز، قزوین و اراک می شوند. در کل بر اساس گزارش سازمانهای بین المللی جمعیت کل مسیحیان در ایران بین 55 تا 60 هزار نفر می باشد که از مجموع این رقم، ارامنه چیزی در حدود 35 تا 40 هزار نفرند و عمدتا در تهران و اصفهان ساکنند. به نظر می رسد چند صد ارمنی نیز در شهرهای مشهد، اهواز و ابادان مقیمند و کلیساهای آنان یا به دلیل عدم مراجعه تعطیل شده و یا در حال تعطیل شدن است. اصولا ناچیز بودن اولیه جمعیت ارامنه در مقایسه با جمعیت کل ایران و همچنین نرخ بالای مهاجرت و سطح پایین موالید در میان انان سبب شده تا روز به روز جمعیت این گروه قومی در کشور ناچیز تر شود.اما به رغم حضور نامرئی ارامنه، جمهوری اسلامی ایران در راستای سیاستهای آرمنو فیل خود بصورت جدی تلاش می کند تا با ارایه امکانات حیرت انگیز، جامعه در حال تبخیر ارامنه ایران را مجموعه ای پر جمعیت و فعال نشان دهد.اختصاص میلیاردها تومان کمک بلاعوض به کلیساها و باشگاههای ورزشی و تفریحی ارامنه در سراسر کشور، هدایت و برگزاری المپیک سیاسی ارامنه، تبلیغ و بزرگنمائی رویدادهای غیر مهم جامعه ارمنی در رسانه های گروهی، اعطای مجوز سالانه به تجمعات سیاسی ارامنه بخصوص نمایش ضد تاریخی 24 آوریل، اغماض نسبت به فعالیت ایدئولوژیک و حتی نظامی داشناکهای ارمنی در باشگاههای محصور آنان،... گویای مراوده نامیمونی میان یک دولت مدعی اسلامیگری با گروههای مجری نظامیگری در کشور است.تحبیب داشناکها در حالی صورت می گیرد که همه ساله به هنگام برگزاری مراسم سیاسی 24 آوریل پرچم ارمنستان دردست تظاهرات کنندگان میرقصد،سرود پرچم جمهوری ارمنستان خوانده می شود، جوانان داشناک با نام گروههای پیشاهنگی یونیفورم جوانان ارمنستان را بر تن می کنند، به مسلمانان معترض با قمه و دشنه حمله می شود، علیه دولتها و ملتهای آذربایجان شعار «مرگ»سر داده می شود، بسهولت از تجزیه ایران و آذربایجان و ترکیه سخن گفته می شود و نقشه های ارمنستان بزرگ دست به دست می گردد!در مقابل نه تنها به 35 میلیون تورک آذربایجانی ایران کوچکترین حقی برای تجمع و اعتراض مسالمت آمیز داده نمی شود بلکه هر گونه اعتراضی به محرومیتها و مظلومیتهای موجود به شدیدترین وضع ممکن سرکوب می گردد.جنایات اسفباری که اخیرا در طی سلسله قیامهای خونین ملت آذربایجان بوقوع پیوست و به دنبال آن دهها تن شهید، صدها تن مجروح و هزاران تن بازداشت شدند مبنای بسیار مشهودی جهت مقایسه وضعیت ممتاز اقلیت ناچیز ارمنی و شرایط رقت بار ملت آذربایجان در ایران است. اگر ارامنه حق دارند در مدارس و دانشگاههای دولتی زبان و تاریخ خود را بخوانند اساتید و معلمین آذربایجانی به خاطر برگزاری کلاسهای خصوصی جهت تعلیم زبان تورکی بازداشت وشکنجه می شوند.همچنین جمهوری اسلامی به رغم ادعاهای افرطی دینی اش در مقایسه با هزینه ای که صرف تعمیر و حتی بازساخت کلیساهای ارمنی کرده است بهای چندانی به تعمیر مساجد و دیگر ابنیه قدیمی آذربایجان نمی دهد. این در حالی است که تهران امروز ، با دهها کلیسا و کنیسه و صومعه فاقد حتی یک مسجد ویژه هموطنان اهل سنت است. اگر جمعیت کل مسیحیان تهران 20 هزار نفر باشد جمعیت کل اهل سنت این کلان شهر، صدها هزار نفر خواهد بود.از سوی دیگر چگونه می توان در خصوص جنایات مافوق تصور ارامنه داشناک در قره باغ و دیگر شهرهای اشغالی جمهوری آذربایجان بی تفاوت بود؟! ایا مدعیان اسلام این همه بی غیرت شده اند که پا بر خون دهها هزار شهید آذربایجانی می گذارند، چشم بر آوارگی یک و نیم میلیون تورک می بندند و با دیدن اوضاع اسفناک مسجد مظلوم شهر آغدام که توسط ارامنه به خوکدانی تبدیل شده رگ غیرت دینی شان نمیگیرد؟! چرا دولت تهران عوض تلاش برای آزادی اراضی اشغالی آذربایجان از لوث وجود داشناکها، روبرت کوچاریان، سردسته آنها را به ایران دعوت میکند و با قصاب قره باغ به گفتگو می نشیند و سپس گاز و برق مجانی را راهی ارمنستان اشغالگر می کند؟!حرکت ملی آذربایجان ضمن اظهار احترام به مراسم دینی عموم مسیحیان ایران، خواهان ممانعت از تجمع داشناکها در قره کلیسا و پایان سیاست ارمنی پرستی و تورک ستیزی مسئولین رژیم تهران در کشور است.
جمعی از فعالین حرکت ملی آذربایجانشهرهای خوی، ماکو، بازرگان ، قره ضیائ الدین و شوط...5/5/1385

بیانیه جمعی از مدیران مسئول نشریات دانشجویی آذربایجان

تا قبل از قیام مدنی، دمکراتیک و استقلالطلبانه ملت ترک آذربایجان و سرکوب وحشیانه آن از سوی رژیم فاشیستی فارس در اردیبهشت و خرداد ماه 1385، رژیم وانمود میکرد و یا اینگونه درک میکرد که ارتباطی میان ملت و فعالان دانشجوئی و غیردانشجویی که خواهان حق تعیین سرنوشت ملی در آذربایجان میباشند وجود ندارد و ملت کاملا مشروعیت رژیم را پذیرفتهاند و فقط تعدادی دانشجوی احساساتی و احیانا تحت تأثیر بیگانگان، هر از گاهی مطلبی در خصوص حقوق ملی ترکهای آذربایجان مینویسند و یا شب شعری برگزار میکنند و یا جلسهای تشکیل میدهند و در آن از مفاهیمی مانند ملت ترک آذربایجان جنوبی، منافع آن و پایان دادن به سلطه و استثمار فاشیسم فارس بر آذربایجان سخن میرانند و اینان ابدا تأثیری بر توده ملت ترک ندارند و نخواهند داشت. اما تحولات انقلابی نیمه دوم فصل بهار 1385 و عزم ملی در برگزاری کنگره ملی قلعه بابک و چهلم شهدای خرداد ماه سال 85 و شعارهایی که در اعتراضات ملت ترک بر علیه سلطه فاشیسم فارس بر آذربایجان سرداده شد و شهدایی که در این راه مقدس از سوی ملت ترک تقدیم شد، پایان دوران ننگین فارسگرایی و ایرانگرایی در آذربایجان را حداقل در بعد نظری با صدای بلند به تمامی خفتگان و روشنفکرنمایان فارسزده ترک آذربایجانی اعلام کرد که دیگر جایی برای گفتمانهایی که سخنگوی منافع نامشروع فاشیسم فارس در آذربایجان هستند وجود ندارد و آنها بایستی یا از گذشته خود توبه نموده و به صف ملت برای مبارزه ملی بر علیه فاشیسم فارس بپیوندند یا اینکه در مقابل موج رو به رشد حرکت ملی آذربایجان قرار گرفته و به زبالهدان تاریخ سپرده خواهند شد.
تحولات چند ماه اخیر اوایل سال 1385 هم در صحنه سیاست داخلی و هم در صحنه سیاست منطقهای، انسجام ملی بر مبنای نگرش رئالیستی را افزایش داد و نشان داد که حرکت ملی ترکهای آذربایجان فقط بایستی بر ملت ترک آذربایجان جنوبی تکیه کند و انسجام ملی در داخل و خارج را افزایش داده و به شکافهای سیاسی، فکری و فرهنگی پایان دهد. به ویژه که بخش عمدهای از این شکافها ناشی از این بود که عدهای از فعالین گمان میکردند که میتوانند در درون شبه اپوزیسیون ظاهرا دموکراتیک ولی عملا فاشیست فارس، متحدی برای حرکت ملی آذربایجان دست و پا نمایند و از طریق ائتلاف با آنان هم هزینههای پرداخت شده از سوی حرکت ملی آذربایجان را کاهش دهند و هم به اهداف حرکت ملی آذربایجان بطور نسبی دست پیدا کنند. اما با مواضع فاشیستی، مزورانه و ریاکارانه شبه اپوزیسیون فارس در داخل و خارج کشور و بعضا سکوت توأم با رضایت بسیاری از آنان عملا امکان خوشبینی به شبه اپوزیسیون فارس منتفی گردید. متقابلا منافع مشترک با ملل غیر فارس مانند اعراب، کردها، بلوچها، ترکمنها و اظهار همدردی آنان با ملت ترک آذربایجان نشان داد که همکاری و حتی ائتلاف با آن ملل حداقل تا بدست آوردن حق تعیین سرنوشت و بیرون راندن فاشیسم فارس از آذربایجان، عربستان، کردستان، بلوچستان و ترکمنصحرا یک الزام منطقی و ضروری است.
رژیم با درک قیامهای سلسلهوار ملی در عربستان(خوزستان)، کردستان، بلوچستان و آذربایجان و از سر استیصال و عدم مشروعیت به دستگیریهای گسترده و ایجاد رعب و وحشت در میان ملت پرداخته است تا به زعم خود بعد از کشتارها و جنایتهای خرداد ماه زهر چشم دیگری از ملت ترک آذربایجان بگیرد. اما غافل از اینکه این دستگیری، شکنجهها و شهادتها مشروعیت حرکت ملی آذربایجان را در میان توده ملت افزایش داده و گفتمان حرکت ملی آذربایجان را با سرعت بیشتری توسعه میدهد تا روزی که دیگر جایی برای فارسگرایی و ایرانگرایی در آذربایجان نماند و به جای آن گفتمان حرکت ملی آذربایجان یعنی حق تعیین سرنوشت ملی و تشکیل دولت ملی آذربایجان تحقق عینی بیابد.
رژیم که دانشجویان را حلقه اصلی و محرک و انرژیدهنده اصلی قیام ملی اردیبهشت و خرداد ماه 1385 آذربایجان میداند، با تعطیل کردن نشریات دانشجویی و دستگیری فعالان دانشجویی آذربایجان قصد دارد به انتقامگیری از دانشجویان بپردازد. اما گستردگی قشر دانشجو و فارغالتحصیلان دانشجویی در آذربایجان و امکان ارتباط چهرهبهچهره جنبش دانشجویی با ملت ترک امکان رساندن پیامهای حرکت ملی آذربایجان را به دانشجویان میدهد و رژیم نمیتواند مانع آن شود. بنابراین در شرایط فعلی در صورت تداوم فشار بر نشریات دانشجویی سایتهای اینترنتی و مهمتر از آن آگاهی دادن به تکتک ملت ترک وظیفه جنبش دانشجویی در درون توده ملت ترک میباشد و در دانشگاه علیرغم محدودیتهای اعمال شده از سوی رژیم، برگزاری مناسبتهای ملی ترکهای آذربایجان تداوم خواهد یافت تا مسئله ملی آذربایجان و مبارزه برای احقاق حقوق ملی فوریترین مسئله هر ترک آذربایجانی باشد. انتظار ترحم از این رژیم فاشیستی فارس و شبه اپوزیسیون فارس فاشیستتر از آن انتظار بیهوده و خیالبافی بیش نیست. هر ملتی بایستس رأسا مبارزه ملی خود را برای احقاق حقوق خویش ادامه دهد و هزینه آن را نیز بپردازد که البته دانشجویان با توجه به ضعف و فقدان نهادهای مدنی مانند احزاب در آذربایجان نقش پیشرو و خطشکن را در حرکت ملی آذربایجان حداقل به لحاظ نظری ایفاء میکنند و این انتظار طبیعی از دانشگاهها میرود که با توجه به آگاهی، حساسیت و واقعگرایی بر مبنای منافع ملی همه در صحنه سیاست داخلی و همه در صحنه سیاست منطقهای و بینالمللی به تبیین منافع ملی و هدایت حداقل نظری حرکت ملی آذربایجان بپردازند.
بعضا در سایتهای آذربایجانی مقالاتی به چاپ میرسد که نشان میدهد هنوز عدهای در چارچوب مفهوم فاشیستی و توتالیتر ایران در پی تعقیب منافع ملی آذربایجان میباشند. این طیف هرچند بویژه بعد از تحولات چند ماه اخیر کاملا به انزوا افتاده است، با اینحال همچنان به خیالبافی و رماننویسی ادامه میدهند. به این دوستان نیز یادآور میشویم که واقعیات تلخ را دیده و دوست و دشمن را بشناسند و از دشمن خود در خیالات خویش طلب دوستی نکنند. البته او با هزاران زبان دشمنی خود را ابراز میکند اما این دوستان ظاهرا از زندگی با واقعیات پرهیز دارند و همچنان دوست دارند در عالم رماننویسی همه را دوست داشته باشند و ابدا دشمنی نداشته باشند. اما این دوستان بهتر است بدانند سیاست داخلی و بینالمللی و دوستیها و دشمنیها در آن بر مبنای منافع جریان مییابد نه ا.هام ایده­آلیستی. بنابراین از تخدیر ملت دست بردارند و به صف مبارزه ملی بپیوندند و راهی جز این نیز برای رهایی ملت ترک متصور نیست. البته تاکتیکها میتواند در مسیر مبارزه ملی برای استراتژی حرکت ملی آذربایجان که همانا رسیدن به استقلال ملت برزگ ترک میباشد تغییر یابد، ولی استراتژی آن قابل تعدیل و یا تغییر نیست.

جمعی از مدیران مسئول نشریات دانشجویی آذربایجان

رفراندوم : استقلال آذربایجان یا اسارت

بی شک بر کسی پوشیده نیست که مبارزه و جنبش ملی در آذربایجان با خروشی عظیم و وسیع در جریان است. جریانات و گروههای متضاد و د رگیر در این پیکار در تقویت یا سرکوب آن تلاش کرده و هر کدام جهت رسیدن به اهداف شان راه حلها ی خود را اتخاذ نمودند. در این پیکار جمهوری اسلامی میخواهد با سرکوب ونابودی ترکها مسئله ملی را حل کند.
فعالین و تشکلات سیاسی آذربایجان ، تاکتیک و استراتژی خود را تعیین کرده و یا در حال فرموله کردن خود هستند تا بتوانند جوابگوی مسائل مختلف مبارزات رو به گسترش مردم آذربایجان باشند.
در همین رابطه از جانب بخشی از فعالین و جریانات سیاسی شعار و خواست برگزاری رفراندوم برای آذربایجان مطرح شده که مخالفانی را به دنبال داشته و در شرایط امروز ایران برگزاری رفراندوم را در آذربایجان، غیر عملی ودر نتیجه طرح آن را نادرست میدانند.
در طی چند سال گذشته شوونیستهای ایرانی و ناسیونالیستهای ایرانگرا هم جهت ” تعیین نوع حکومت” ، ” تشکیل مجلس موسسان” و ” تغییر قانون اساسی” شعار رفراندوم را طرح نموده و برگزاری رفراندوم را خواستارشده اند بطوریکه رفراندوم آنها در خدمت نظام متمرکز سیاسی و حکومتی ایران وحفظ تمامیت ارضی ایران خواهد بود و دقیقا این اهداف در تقابل و تضاد با منافع و آرزوهای ملت ترک و دیگر ملل زیر دست قرار دارد.
هدف ازطرح برگزاری رفراندم برای ترکها، اعمال اراده خودشان در اداره امور آذربایجان و تصمیم گیری در تمامی مسائل آذربایجان میباشد و اگر نخواهیم خود را فریب دهیم این مطالبات تنها و تنها در استقلال وجدائی آذربایجان متحقق میشوند . ولی علاوه بر این، دلایل و اهداف مهم دیگری هم از طرح این شعار مد نظر می باشند.
بعد از سرکوب و ساقط شدن “حکومت ملی آذربایجان” تحت رهبری جعفر پیشه وری و فرقه دمکرات آذربایجان در تاریخ 21 آذر 1325، سرزمین آذربایجان به اشغال در آمد و ملت ترک در 58 سال گذشته در اسارت و بردگی بسر برده است ولی ترکها میخواهند به اسارت، بی حقوقی خود و اشغال آذربایجان پایان دهند. ملت ستمدیده ترک در یک دهه گذشته به آگاهی ملی مسلح شده وبا سازمانیابی به اشکال مختلف در برابر اشغالگران صف آرائی کرده و پرچم مبارزه و رهائی خود را بر افراشته است.
رفراندم و روش مراجعه به آرا و عقاید مردم روشی دمکراتیک و مبارزه ای مسالمت آمیز میباشد که در صورت قبول و رعایت آن از طرف حکومت، مطالبه ” حق تعیین سرنوشت ملل” میتواند به آسانی و با کمترین دردسرمتحقق شود و به همین جهت فعالین و گروههای سیاسی آذربایجان نمی توانند این روش مبارزه را مد نظر نداشته باشند و برای برگزاری آ ن تلاش نکنند.
رفراندوم بعنوان شیوه مبارزه دمکراتیک حق هر ملتی است که آنرا اسناد بین المللی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین المللی حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، اعلامیه اعطای استقلال کشورها، منشور سازمان ملل و غیره برسمیت شناخته شده است.
جنبش ملی و دمکراتیک آذربایجان برای جلب حمایت، ایجاد دوستی و همکاری و توافق دولتها و سازمانهای بین المللی مجبور و موظف است ازاصول و قوانین بین المللی و روشهای قانونی مبارزه تبعیت کند. چنین روش و موضعی ماهیت رادیکال و دمکراتیک جنبش ملی آذربایجان را در افکارداخلی و بین المللی بیشتر عیان میکند.
مردم در رفراندوم دمکراتیک نقش خود را باز یافته و آینده زندگی خود، حاکمیت و قدرت خود را ناشی از اراده خود خواهند دانست و بدین طریق با طرد ” از خود بیگانکی” اراده حکومت کنندگان اشغالگر را می شکنند.
طرح شعار رفراندم میتواند تاثیرات مثبتی در حرکت ملی اذربایجان داشته و مردم را بیشتر به مبارزه سوق دهد.
به این طریق ملت ترک میخواهد خواست و اراده خود را اعمال کند و اجازه ندهد اشغالگران با تحمیل انواع تبعیضها و ظلمها به آن تصمیم گرفته و تحت کنترل قرار بگیرد.
جریانات سیاسی با گرایشات فکری متفاوت میتوانند حول محور رفراندم بمثابه شعا رو تاکتیک مبارزاتی مشترک جمع یا متحد شوند و مردم را به یک همه پرسی عمومی آماده و دعوت کنند تا مردم به آلترناتیو استقلال، و یا به اسارت و بندگی یعنی به ادامه وضعیت موجود و تائید حاکمیت اشغالگران رای دهند.
رفراندم نباید استراتژی حرکت ملی آذربایجان باشد بلکه میتواند بعنوان وسیله یا تاکتیکی در جهت رسیدن به اهداف ملی باشد. بسیاری از ملل جهان با توسل به رفراندوم،بدون آنکه درگیر جنگهای خونین، طولانی و فرسایشی شده و طرفین دچار لطمات جبران ناپذیر انسانی و اقتصادی شوندبه استقلال وحقوق ملی خود دست یافتند.
برای نمونه:
> نروژ در رفراندومی با اکثریت رای در اکوست سال 1905 از سوئد جدا شد.
> ایسلند با 97 در صد رای مردم در سال 1944 از کشور پادشاهی دانمارک جدا شد.
> سلواکیا با80 در صد رای مردم در سال 1993 از جمهوری چک جدا شد.
> تیمور شرقی زیر نظر سازمان ملل با 78.5 در صد رای مردم بعد از سقوط دولت سوهارتو وسرکار آمدن دولت اقای ب - جی- حبیبی به استقلال رسید.
> مردم اسکاتلند، ایرلند شمالی، ولزدر بریتانیا در فاصله زمانی معین برای استقلال رفراندوم برگزار کرده و میکنند.
> مردم فائیرو در دانمارک با جمعیت نیم میلیونی و با مساحت 600 کیلو متر مربع تاکنون چندین بار بری کسب استقلال رفراندوم برگزار کرده اند.
> مردم والون در بلژیک برای استقلال رفراندوم برگزار کرده اند.
> چندین ملت دیگر در اسپانیا و دیگر کشورها برای جدائی و تشکیل دولت ملی خود به شیوه مسالمت آمیز و رفراندوم مبارزه میکنند.
این مثالها نشان میدهد که مسئله ملی و ستم ملی درکشورهای اروپائی، کانادا و دمکراتیک ترین کشورهای دنیا حل نشده و با وجود بسیاری از آزادیها و رفاه نسبی، ملل تحت ستم برای استقلال خود رفراندوم برپا میکنند. چرا که برقراری دمکراسی و “دمکراسی” موجود در کشورهای کثیرالملله حتی با تاریخ و قد مت 200 ساله نتوانسته اند مسئله ملی را حل کنند.(شاید برای تعدادی متوهم که تصور می کنند بر قراری دمکراسی در ایران علاج و راه حل مسئله ملی است جالب و اموزنده باشد)
بسیاری از ملل ستمدیده برای رسیدن به حاکمیت سیاسی ، راههای مسالمت آمیز را ترجیح میدهند ولی متاسفانه دول حاکم و شوونیست پاسخ آنها را با خشنونت پاسخ می دهند.
شکی نیست که جمهوری اسلامی ایران رژیمی اشغالگر است ومانندحکومت سلطنتی گذ شته با پیشرفته ترین سلاحها مبارزات مردم ملل مناطق اشغالی آذربایجان، کردستان، عربستان (احواز) ، بلوچستان، ترکمن صحرا رابه خون کشیده است. بنا براین بعید به نظر میرسد که جمهوری اسلامی با رفراندم ملی در آذربایجان موافقت کند.
اکنون ناسیونالیستهای ایرانی هم از سازمان ملل می خواهند برای تغییر قانون اساسی و حکومت اسلامی در ایران رفراندم برگزار کند. ولی چنین انتظاری از سازمان ملل از طرف ناسیونالیستهای ایرانی و حتی از جانب ملل تحت ستم و ملت ترک شاید زیاد واقعبینانه نباشد. چرا که منشور سازمان ملل این حق را به سازمان ملل نمیدهد که در مسائل داخلی کشورها دخالت کند مگر اینکه کشوری به دلایلی حکومت نداشته باشد یا به خاطر اختلافاتی درگیر جنگ شده و یا در شرایط بحرانی و خاصی قرار گرفته باشد. سازمان ملل در بعضی از کشورها، در برگزاری رفراندم نقش داشته ولی شرایط آنها با با شرایط آذربایجان متفاوت بوده است. بنا بر این در خواست برگزاری رفراندم در آذربایجان توسط سازمان ملل به احتمال زیاد بی نتیجه باشد.
حال سوال این مطرح است که اگر از سویی سازمان ملل از نظر حقوقی توان برگزاری رفراندم را ندارد و از سویی دیگر اگر جمهوری اسلامی چنین حق و اجازه ای را برای رفراندم نمیدهد، چه لزومی برای طرح رفراندوم در آذربایجان وجود دارد؟
امروز در جهان تلاش میشود مبارزات قهرآمیز محدود و به انزوا کشیده شودو یا از اعتبار آن کاسته شود.
شعار رفراندم نشان میدهد که ملت ترک مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز را ترجیح میدهدو برای دستیابی به حقوق ملی و حق تعیین سرنوشت خویش به جای جنگ وخونریزی مبارزات سیاسی ،راه حلهای سیاسی و یا حتی اصل گفتگو و مذاکره تاکید می کند. (تاکیدبر شیوه های مسالمت آمیز ناشی از توهم به ماهیت اشغالگرانه و ضدانسانی حکومت اسلامی و یا رفرمیسم نبوده و نیست)
جمهوری اسلامی بعنوان دشمن سر سخت ترکهای آذربایجان اگر به راه حلهای سیاسی سر فرود نیاورد قطعا با قهر انقلابی و آتش سلاحهای ملت ستمدیده ترک روبرو خواهد شد.
مردم آذربایجان بطور عام وتشکلات و فعالین آذربایجان بطور خاص باید از هم اکنون خودرا به هر دو حالت آماده کنند. به احتمال زیاد هیچوقت امکان و شرایط برای برگزاری رفراندم ایجاد نشود بنا بر این فعالین و مبارزین آذربایجان باید از هر لحاظ بخصوص از لحاظ سازمان و تشکیلات انسجام و آمادگی لازم و کافی را داشته باشند که در اولین فرصت با قیام و جنگ توده ای کنترل آذربایجان را بدست گیرند و استقلال آذربایجان جنوبی را به مردم جهان اعلام کنند.
آل بايراق

اجراي اصل 15 قانون اساسي، با نهضت ساده نويسي!

در اين نوشتار مي خواهم پيشنهادات بسيار مهمي را مطرح كنم كه مدتي است مشغله ذهني ام شده است كه شايد مهمترين محرك من در ورود به عرصه ژورناليستي در حوزه حركت ملي آذربايجان بوده باشد.همانگونه كه از عنوان مقاله بر مي آيد در اينجا هدف يافتن راه هاي عملي براي فراگير نمودن خواندن و نوشتن به زبان تركي آذربايجاني در سطح وسيع عمومي و شناسايي موانع و نارسايي هاي موجود و دلايل آن و يافتن راه حل هاي عملي با توجه به امكانات موجود است. از آنجا كه مطالبي كه در اين مقاله مي آيد، با نگاهي نو و شايد بحث انگيز نوشته شده و در عين حال بسيار مهم است و شايد برخي مطالب آن برخلاف بسياري از باورهاي عمومي و سنت شكنانه باشد از شما خواننده محترم تقاضا دارم مطالب را با دقت و حساسيت زياد مطالعه فرماييد. انتظار دارم كه هر كسي كه دلش براي آذربايجان مي تپد در برابر اين پيشنهادات بي تفاوت نباشد و يكي از سه راه زير را در پيش گيرد:
1- پيشنهادها را بپذيرد و همراهي و همكاري خود را براي تقويت و به نتيجه رسيدن آن اعلام كند. 2- انتقادات و پيشنهادات سازنده خود را نسبت به بهبود طرح ارائه دهد و در اختيار عموم قرار دهد. 3- يا اينكه مخالفت خود را با بخشي يا كليت پيشنهادات مطرح شده اعلام كند و دلايل مستدل خود را بنويسد تا فضاي بحث جدي و سازنده در اين زمينه فراهم شود. من به موفقيت اين طرح بسيار خوشبين هستم هرچند به نظرم اين موفقيت بستگي به اجماع و اتحاد تمام فعالين حركت ملي و در نهايت تمام مردم آذربايجان دارد و آن بدست نخواهد آمد جز با بحث و گفتگو و تبادل نظر سازنده همه ما. به نظرم ما نبايد به اجرا شدن اصل 15 قانون اساسي از جانب دولت دل خوش كنيم بلكه بايد به ملت خود رجوع كنيم و در يك فرايند مرحله به مرحله و از طريق تشويق به خودآموزي زبان مادري در يك نهضت ساده نويسي همگاني به مقصود خود برسيم. كه اگر چنين شود حركت ملي آذربايجان چنان ابعادي به خود خواهد گرفت و چنان نيروي عظيمي به حركت تزريق خواهد شد كه دودمان شوونيسم و ديكتاتوري را به يكباره بر باد خواهد داد من به قدرت صداقت و يكپارچگي ملت آذربايجان و قدرت قلم ايمان دارم. به اميد آن روز. اما پيش از ورود به بحث اصلي، ارائه يك مقدمه و پيش زمينه ضروري است. يادم مي آيد سالها پيش روزي براي ديدن مادر بزرگم به خانه شان رفته بوديم و به صورت اتفاقي برنامه كانال تلويوزيوني شبكه استاني را نگاه مي كرديم كه تازه راه اندازي شده بود. كه مادر بزرگم، كه اصلا فارسي نمي دانست، يكدفعه برگشت و گفت: “بولاردا كي بيزيم توركوموزو دانيشميللار، توركيه ليلر كيمي دانيشيللار!” يعني “اينام كه به تركي ما صحبت نمي كنن بلكه به زبان تركيه اي ها حرف مي زنن!” اين در حاليست كه بزرگترين ايرادي كه ما هميشه به گردانندگان اين شبكه ها مي گرفتيم اين بود كه آنها به زبان اصيل تركي صحبت نمي كنند و كلمات فارسي بسيار زيادي را بكار ميبرند! اين اتفاق ساده تلنگري بود براي من كه از منتقدان شبكه هاي استاني بودم و آنها را متهم به سهل انگاري در استفاده از تركي اصيل مي كردم. اگر من تمام تحصيلاتم را بالاجبار به زبان فارسي انجام داده بودم اما چرا مادر بزرگ بي سواد من كه حتي زبان فارسي را هم نمي دانست حتي با زبان ارائه شده از شبكه هاي استاني احساس بيگانگي مي كرد و آن را مشابه زبان تركي استانبولي مي دانست؟! اين سوال ساده و در عين حال مشكلي بود كه مدتها ذهن مرا به خود مشغول مي كرد. البته مطمئنا يكي از مهمترين دلايل اين تناقض، سالها محروميت ملتي از خواندن و نوشتن به زبان مادريش و فقدان آفرينش ادبي به آن زبان است اما اين، همه پاسخ سوال فوق نيست. در واقع ما يك مساله بسيار ساده و مهم را از ياد برده ايم و آن طبيعت تدريجي تغييرات در حوزه فرهنگ و زبان است. گاهي ما بدون توجه به سالها محروميت ملتمان از زبان خود، انتظار آن را داريم كه يك شبه ره صد ساله را بپيماييم و به همان جايي برسيم كه امروزه در كشور تركيه پس از بيش از يكصد سال تلاش مستمر و استقرار سيستم آموزشي فراگير و به كمك صدها رسانه ديداري، شنيداري و نوشتاري به آن رسيده اند. آيا اين انتظار بيجا جفا به ملت مظلوممان نيست؟ آيا اين خواسته دست يافتني است؟ آيا اين تلاش بيهوده انرژي محدود ما را هدر نمي دهد؟ آيا اين اصرار بيجا ملت ما را از تلاش براي آموختن زبان مادريش نا اميد نمي كند؟ و حتي آنها را از قدم گذاردن در اين راه نمي هراساند؟ آيا …
2) انتخاب زبان معيار براساس متداولترين زبان و لهجه امروزما بايد يك حقيقت را هرگز فراموش نكنيم كه زبان روز هر ملتي از مجموعه لغات، اصطلاحات و قواعدي تشكيل مي شود كه اكثريت مطلق آن ملت (مثلا بالاي 95 درصد) بدون كوچكترين زحمتي و بدون نياز به فرهنگ لغات قادر به درك صحيح و سريع آن باشند. امروز برخلاف چند صد سال گذشته خواندن و نوشتن منحصر به عده خاصي نيست و به عنوان يك ضرورت عمومي در آمده و همين باعث شده كه در تمام زبانها، حركت در جهت پيدايش يك زبان عمومي و روزمره در كنار زبان ادبي ضروري باشد. خصوصيات زبان عمومي و روزمره سادگي، قابليت درك عمومي، نزديكي هرچه بيشتر به زبان عاميانه در عين حفظ اصول و قواعد زبان و استفاده از مجموعه لغات محدود و اجتناب از بكاربردن لغات و اصطلاحات دور از ذهن مي باشد. برخي از دوستان گاهي لغات و اصطلاحاتي را به كار مي برند كه حتي در نوشته هاي تركيه و جمهوري آذربايجان نيز مشاهده نمي شود. مثلا در حاليكه در تركيه براي لغت “اجتماعي”، كلمه انگليسي “سوسيال” استفاده مي شود، عده اي از دوستان كلمه “توپلومسال” را به كار مي برند. هرچند استفاده از لغات اصيل تركي و تلاش براي يافتن تركيبها و اصطلاحات جديد كار ارزشمندي است ولي بايد اين لغات فعلا تنها در حوزه نوشته هاي صرف ادبي استفاده شود و از تحميل آنها به حوزه ادبيات عمومي به شدت خودداري كرد. ما بايد دقت كنيم كه ورود يك لغت جديد به فرهنگ عمومي مردم بسيار به كندي انجام مي گيرد مثلا هرچند كلمه “رايانه” در زبان فارسي به صورت رسمي به عنوان معادل “كامپيوتر” استفاده مي شود ولي هنوز هم اكثريت مردم در محاورات روزمره خود از كلمه “كامپيوتر” استفاده مي كنند نه از “رايانه”. اين كه ما براي نشان دادن قدرت زبان تركي و يا به رخ كشيدن معلومات زباني خود مشكلترين و دور از ذهن ترين لغات و اصطلاحات اصيل تركي را كه گاه حتي در ادبيات روز تركيه و آذربايجان نيز كميابند به روي كاغذ بياوريم و آن را به ملتي كه كمترين تحصيلات به زبان مادريش را نيز نداشته است به عنوان زبان متداول به خوردش بدهيم، مانند آن است كه در كلاس اول ابتدايي كتاب گلستان سعدي را آموزش دهيم! البته همانگونه كه اشاره شد تلاش براي تلخيص زبان تركي آذربايجاني بسيار ارزشمند است، به شرطي كه فعلا در حوزه صرف ادبي باقي بماند و امكان براي ظهور يك ادبيات ساده و قابل درك براي اكثريت مطلق مردم در حوزه عمومي بوجود آيد و مرزهاي اين دو حوزه كاملا حفظ شود. مساله ديگري كه باعث مي شود يك زبان براي شنوده و خواننده بيگانه به نظر برسد، نحوه اداي لغات و اصطلاحات يعني همان لهجه مي باشد. ريشه بسياري از لغات زبان تركي در كشورهاي ترك زبان و بويژه مابين تركيه و آذربايجان يكي است و تنها تفاوت در نحوه اداي آنها و پيشوندها و پسوندها مي باشد. از لحاظ زبان شناسي نيز تمام لهجه هاي يك زبان داراي تمام قابليت هاي آن هستند و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد و تنها عاملي كه باعث انتخاب يك لهجه به عنوان مبنايي براي ساختن زبان معيار براي يك كشور و يا يك منطقه تنها براساس ميزان تكثر متكلمان آن لهجه صورت مي گيرد. بنابراين زبان معيار ما بايد بر مبناي لهجه و ساختار امروزي زبان مردم تبريز ساخته شود تا قرابت بيشتري با زبان امروز اكثريت متكلمان داشته باشد. متاسفانه امروز اكثرا زبان معيار متداول در جمهوري آذربايجان و گاه زبان متداول در تركيه به عنوان زبان معيار استفاده مي شود كه اين خود يكي از دلايل عمده احساس بيگانگي مردم آذربايجان با نوشته هاي سالهاي اخير است. در حاليكه ما بايد زبان معيار مختص خود را بر اساس لهجه و ساختار امروزي زبان مردم تبريز به عنوان پايتخت تاريخي آذربايجان (چه شمالي و چه جنوبي) بسازيم. شايد در اينجا من متهم به ايجاد تفرقه بين شمال و جنوب آذربايجان شوم. اما به نظر من وقتي دلهاي ما با هم است تفاوتهاي جزئي در زبان معيار متداول در شمال و جنوب، كه مي تواند در يك پروسه زماني منطقي از ميان برداشته شود، هرگز نمي تواند دليلي بر جدايي باشد. از طرف ديگر ما نمي توانيم اين واقعيت كه زبان مردم آذربايجان شمالي در اثر سالها جدايي از ما و زير نفوذ زبان روسي قرار گرفتن، تفاوتهايي با زبان امروز ما كه تحت تاثير زبان متداول فارسي قرار گرفته است، دارد را انكار كنيم. هر چند مطمئنا با گذشت زمان و در يك روند مستمر، طولاني و دو طرفه مردم آذربايجان شمالي و جنوبي بايد در جهت كاهش هر چه بيشتر اين تفاوت ها به صورت همزمان حركت نمايند، اما تحميل زبان معيار 7 ميليون آذربايجاني در شمال كه بر اساس لهجه و ساختار امروزي باكو ساخته شده بر 30 ميليون آذربايجاني در جنوب، هم غير ممكن و هم جفايي است بر مردم آذربايجان جنوبي و هم طعنه اي است به تبريز به عنوان بزرگترين و تاريخيترين مركز تمدن آذربايجان. در واقع اگر قرار باشد زبان واحدي در شمال و جنوب آذربايجان وجود داشته باشد (كه به نظر من نيز بايد چنين باشد) اين برادران و خواهران ما در آذربايجان شمالي هستند كه بايد پيشقدم شوند و با در اختيار داشتن امكانات رسانه اي بيشتر، در جهت همگرايي زباني حركت كنند و من مطمئنم كه اگر ما از ترديدهاي بي مورد رها شده و زبان معيار مختص خود را ساخته و بسط و گسترش دهيم، آنها حتما در اين مسير حركت خواهند كرد. اين هم ناشي از همان داستان تلخ خودباختگي هميشگي ماست، فرقي نمي كند اين خودباختگي در برابر تهران باشد يا در برابر استانبول و يا باكو. تا ما با بيش از 30 ميليون نفر جمعيت خود را و هويت فرهنگي خود را باور نداشته باشيم، هرگز به جايي نخواهيم رسيد. شايد در برابر نظر من اين گونه استدلال شود كه چون مردم آذربايجان شمالي و جنوبي اصولا يك ملت هستند نبايد دوگانگي در زبان آنها ايجاد كرد. اما پاسخ من اين است كه اين دوگانگي در زبان را ما نيستيم كه به وجود مي آوريم بلكه اين دوگانگي بطور طبيعي در اثر سالها جدايي بوجود آمده و انكار آن، راه برطرف كردن آن نيست و تنها ما را زمين گير خواهد. ابتدا ما بايد بتوانيم زبان معيار قابل دركي براي عموم بسازيم و خواندن و نوشتن به زبان تركي را فراگير كنيم و سپس هر دو طرف به تدريج در جهت يكي شدن زبان معيار و به صورت دو طرفه حركت كنيم. به عنوان مثال توجه همه را به تفاوتهاي زبان انگليسي آمريكايي و بريتانيايي جلب مي كنم. مگر آمريكايي ها همان انگليسي ها نيستند كه چند قرن پيش به آنجا مهاجرت كرده اند پس چرا تلفظ ها و گاه املاي بعضي كلمات در آنها متفاوت است و آيا اين تفاوت باعث شده است كه آمريكايي ها و بريتانيايي ها حرف هاي همديگر را درك نكنند؟ همچنين آمريكايي ها هرگز به اين دليل كه ريشه زبان آنها همان زبان بريتانيايي است، در تلفظ لغات از آنها تقليد و تبعيت نمي كنند. ما بايد از اين ترديدها و ترس هاي بي مورد رها شويم و اجازه دهيم كه خود مردم با گذشت زمان و با افزايش ارتباطات متقابل در يك پروسه مستمر به آرامي و بدون احساس بيگانگي با زبان معيار رسمي كه هر روز با آن سروكار خواهند داشت، به طرف يكي شدن زبان حركت كنند زيرا در مسائل فرهنگي زور و اجبار مطمئنا نتيجه معكوس خواهد داد. زبان معيار ما بايد از مجموعه لغات و اصطلاحات متداول در جامعه امروز آذربايجان با لحاظ كردن قواعد و گرامر صحيح زبان تركي تشكيل شود. همچنين بدون تعصب بايد اولين گزينه ما براي وام گرفتن از زبانهاي ديگر، زبان متداول فارسي باشد كه توسط اكثريت آذربايجانيها شناخته شده است. در اينجا مي خواهم مساله مهم ديگري را خاطر نشان كنم كه با توجه به بررسي اي كه من انجام داده ام، شايد 95 درصد لغاتي كه ما محتاج به قرض گرفتن از زبان فارسي هستيم، همگي بلا استثنا يا عربي هستند يا از زبانهاي اروپايي وارد فارسي شده اند. بنابراين استفاده از اين لغات و اصطلاحات به هيچ وجه نشانگر برتري زبان فارسي بر تركي نيست چرا كه برتري زبان تركي نه به گفته ما كه به گفته زبانشناسان معتبر بين المللي اثبات شده است. همچنين به نظر من بهتر است شكل نوشتاري (و نه شكل گفتاري) لغات وام گرفته شده از زبان فارسي به همان شكل مورد استفاده در فارسي حفظ شود. اين مساله باعث خواهد شد كه ساده سازي بسيار بزرگي در خواندن و نوشتن متون ايجاد شود. هرچند من مي پذيرم كه به دليل وجود قاعده هماهنگي آوايي در تركي نبايد كلمات به همان شكل فارسي تلفظ شود ولي مي توان به همان شكل فارسي نوشت ولي در هنگام خواندن مطابق قواعد آوايي تركي تلفظ كرد كه اين امر به دليل عادت نمودن ذهن ما تركها به قاعده آوايي به سادگي امكان پذير است. اين به هيچ وجه چيز عجيبي نيست چرا كه حتي در زبان انگليسي هم لغات به همان شكلي كه نوشته مي شوند، خوانده نمي شوند. مثلا مي توانيم “مدافعه” بنويسيم ولي “مودافيعه” بخوانيم به نظر من اين تصميم براي موفقيت نهضت ساده نويسي بسيار مهم و در عين حال منطقي است. چرا كه• اولا الفبا تنها قراردادي است بين يك ملت و ابزاري است براي به روي كاغذ آوردن منظور نويسنده به گونه اي كه براي خواننده قابل درك باشد و او را دچار اشتباه در درك معني نوشته نكند. پس بهتر است تا حد امكان ساده باشد. • ثانيا الفباي عربي، به هيچ وجه الفباي مناسبي براي زبان تركي نيست (اين شايد يكي از دلايل بسيار مهم عدم توسعه زبان تركي در دوران پس از اسلام و توسعه زبان فارسي به دليل تطابق با زبان و الفباي عربي است.) و ما در شرايط فعلي مجبور به استفاده از آن در داخل ايران هستيم ولي در نهايت ما بايد الفبايمان را به لاتين تغيير دهيم (هرچند به نظر من چون اكثريت مردم ما با الفباي عربي آشنايي بيشتري دارند؛ در شرايط فعلي استفاده از آن مفيدتر است). پس هيچ دليلي ندارد كه به خاطر يك الفباي موقتي، با تغيير شكل نوشتاري لغات عربي و فارسي، دشواري متنهايمان را دوچندان كنيم. • ثالثا چون در هيچ يك از كشورهاي ترك زبان ديگر از الفباي عربي استفاده نمي شود لذا دليلي ندارد كه فكر كنيم حتما بايد همانند ساير كشورهاي ترك زبان كلمات را همانگونه كه تلفظ مي شوند، بنويسيم زيرا منطق اين فكر از آنجا ناشي مي شد كه الفباي لاتين الفباي جديدي بود و شكل كلمات در آن الفبا هيچ سابقه اي نداشتند بنابراين طبيعي بود كه براي سادگي، شكل نوشتاري لغات را بر اساس تلفظ آنها تشكيل شود. • چون مخاطبان الفباي عربي ما فقط در محدوده جغرافيايي ايران هستند و همه ما با شكل عربي كلمات آشنايي داريم دليلي براي افزايش مشكلات خودمان با تغيير شكل كلمات وجود ندارد و از طرف ديگر چون به هر حال شكل عربي كلمات در ذهن ما جا گرفته است، ايجاد دوگانگي در شكل يك كلمه در دو زبان با يك الفبا (فارسي و تركي) كه ما با هر دوي آنها به صورت روزمره سروكار داريم، جز ايجاد سردرگمي در خواننده تاثير مثبت ديگري نخواهد داشت. • اين كه ما شكل نوشتاري لغات اصيل تركي را با قواعد خاص خودمان تشكيل دهيم كاملا منطقي است و خواننده اي كه تازه مي خواهد زبان مادريش را بياموزد، به راحتي مي تواند شكل جديدي را براي كلمه اي جديد كه تا به حال نديده است را بپذيرد ولي اين كه بخواهد شكل جديدي را براي كلمه اي كه با شكل نوشتاري آن قبلا آشناست بپذيرد از نظر روانشناسي با يك احساس نا خوش آيندي همراه است. • هيچ تصميمي، قطعي و هميشگي نيست و مي توانيم در اين زمينه به صورت مرحله اي عمل كنيم؛ يعني اين كه ابتدا كلمات وام گرفته شده از فارسي را به همان شكل حفظ كنيم و پس از آنكه توانستيم پروسه فراگير كردن خواندن و نوشتن به زبان مادري را عملي كنيم دوباره اعمال قواعد آوايي تركي به لغات بيگانه را نيز لازم الاجرا كنيم البته اگر اصولا نياز مبرمي به اين كار وجود داشته باشد زيرا همانگونه كه پيشتر گفتم اولا الفباي عربي براي ما موقتي است و ثانيا مي توان قواعد آوايي را نه در نوشتن كه در خواندن اجرا كرد. از آنجا كه مي دانم در سمينار ارتوگرافي زبان تركي آذربايجاني عكس مطلب فوق تصويب شده است لذا همه بزرگان فرهنگ و ادب آذربايجاني و اساتيد بزرگوارم را به بازنگري در تصميم فوق و گشودن راه براي موفقيت نهضت ساده نويسي و خود آموزي زبان تركي آذربايجاني دعوت مي كنم. هرچند من خود را در حد و اندازه اي نمي بينم كه به بزرگان فرهنگ و ادب آذربايجاني توصيه اي بنمايم. اما از روي دلسوزي و احساس دين در برابر آذربايجان لازم مي دانم كه بار ديگر توجه همه را به اهميت ساده نويسي و نقش انكار ناپذير آن در همگاني شدن خواندن و نوشتن به زبان مادري جلب نمايم و از طرف ديگر اهميت بسيار زياد فراگير شدن خواندن و نوشتن به زبان مادري در تبديل حركت ملي آذربايجان به حركتي پويا، قدرتمند و برگشت ناپذير را گوشزد نمايم. همچنين براي ايجاد سادگي و سهولت بيشتر بايد به جاي آن دسته از لغات عربي و خارجي اي كه امروزه در زبان متداول جمهوري آذربايجان وارد شده و در زبان امروز ما شناخته شده نيستند معادل هاي مورد استفاده در زبان فارسي امروز را كه به ذهن نزديك تر هستند را استفاده كرد. چرا كه در هر حال يك لغت بيگانه هستند. حتي بعضي وقتها معادلهاي تركي بعضي اصطلاحات ساده تر از اصطلاحات بيگانه رايج در زبان آذربايجان شمالي است. مثلا به جاي “يوز ايل بوندان اول” مي توان به سادگي گفت: “يوز ايل بوندان قاباخ” يا به جاي “ديگر طرفدن” مي توان نوشت: “آيري طرفدن”. نمونه اي از اين معادل ها در جدول زير آمده است. البته اينها نمونه كوچكي از قابليتهاي ساده سازي زبان تركي آذربايجاني هستند. لغت يا اصطلاح متداول معادل هاي ساده سازي شدهتدقيقات تحقيقاتمجاديله مبارزهديل كولتورده بويوك رول ايفا ائدير ديل كولتورده (فرهنگده) بويوك رولو واروب نه دئمك دير؟ وب نه دير؟نئچه عصره قدر نئچه عصره جكاينديه دك اينديه جكانكشاف توسعهاستثمارا وئرمك ايشه سالماق (يولا سالماق) بويوك اهميته ماليكدير چوخ اهميتي وار
اما آخرين نكته اي كه در زمينه زبان معيار اهميت دارد تلاش براي نزديك كردن طرز تلفظ كلمات به زبان و لهجه متداول امروزي است. در اين بخش تفاوتهايي بين زبان نوشتاري و گفتاري مشاهده مي شود. به عنوان مثال پسوندهاي مصدر ساز “ماق” و “مك” است كه به صورت “ماخ” و “مخ” تلفظ مي شود. و يا پسوند “جك” كه “جخ” تلفظ مي شود و يا پسوندهاي “ليق” و “ليك” كه هردو “ليخ” تلفظ مي شود. و يا در بعضي كلمات مانند “ايشيق” كه “ايشيخ” تلفظ مي شود. همچنين در صرف سوم شخص مفرد “گليبدير” به صورت “گليبدي” خوانده مي شود. براي برطرف كردن اين تفاوتها دو راه حل وجود دارد اول آنكه شكل نوشتاري را دقيقا مشابه شكل گفتاري بنويسيم و راه حل دوم آن است كه شكل نوشتاري موجود را حفظ كنيم اما در خواندن همانند تلفظ رايج امروز تلفظ نماييم. هرچند در اين زمينه نيز از اساتيد فرهنگ و ادب آذربايجان تقاضا دارم كه اظهار نظر نمايند. اما خودم شخصا راه حل دوم را مي پسندم چرا كه شكل نوشتاري عبارتهاي فوق تا حدود زيادي جا افتاده شده است و نيازي به اين تغيير احساس نمي شود اما به نظر من بايد در ادبيات گفتاري رسمي نيز به منظور ايجاد هماهنگي بيشتر مابين زبان عاميانه و زبان رسمي از تلفظ عاميانه كه تنها در يك حرف با صورت نوشتاري متفاوت است و تفاوت ساختاري ندارد؛ استفاده كرد. تا در نتيجه احساس بيگانگي از زبان رسمي به حداقل برسد. همچنين براي ساده سازي بيشتر، بهتر است از علامتهاي مشخصه حروف صدادار مخصوص تركي صرفنظر بكنيم يعني به جاي تمام حروف صدادار “و” ، “ؤ” و … از “و” استفاده كنيم. مگر آنكه احتمال ايجاد خطاي فاحشي در معني وجود داشته باشد و از روي معني جمله نيز قابل تشخيص نباشد. اين همان كاري است كه در زبان عربي كه بسيار حساس به حركه هاست، انجام مي شود و به ندرت پيش مي آيد كه اشتباه فاحشي پيش آيد كه از روي معني جمله نيز قابل تشخيص نباشد. البته من شاهد بوده ام كه اين مساله به خوبي توسط بسياري از نويسندگان انجام مي گيرد.
3) زبان عاميانه كليد طلايي موفقيتمساله بسيار مهم ديگر زبان عاميانه است كه ما از آن غفلت كرده ايم ولي به نظر من كليد طلايي موفقيت ما در فراگير كردن خواندن و نوشتن به زبان تركي است. در تمام دنيا و در بين تمام ملتها هميشه زبان عاميانه محبوبتر و دوست داشتني تر از زبان رسمي بوده است كه دليل آن احساس مسرت بخش خودماني بودن آن است. و از طرف ديگر، زباني طبيعي تر است كه شكل رسمي آن به شكل عاميانه آن نزديكتر باشد. از اين نظر زبان تركي بسيار زبان قدرتمندي است. ما بايد زبان عاميانه و نوشته هاي به آن زبان را به رسميت بشناسيم و در توسعه هر چه بيشتر آن تلاش كنيم. اگر يك فارس مي تواند به “مي تواند” بگويد “مي تونه” و اين امر باعث سردرگمي در زبان نمي شود، چرا ما نبايد از اين طلاي ناب براي بيداري حس عشق به خواندن و نوشتن به زبان مادري استفاده نكنيم. زبان عاميانه داراي تمام شرايط لازم براي تبديل شدن به عاملي براي فراگيري خواندن و نوشتن به زبان مادري است. • اولا بسيار ساده است و هر آذربايجاني تنها با با ياد گرفتن قواعد مربوط به حروف صدادار مخصوص زبان تركي، همانگونه كه مي تواند تركي را حرف بزند مي تواند به همان راحتي بنويسد و بخواند. • ثانيا زبان عاميانه به دليل جذابيت ذاتي خود مي تواند افراد بيشتري را به خواندن و نوشتن به زبان مادري جذب كند. • ثالثا نياز به آموزش آنچناني ندارد و هر كس كه با زبان فارسي و الفباي عربي آشنايي دارد با كمترين آموزش شخصي مي تواند توانايي خواندن و نوشتن به زبان تركي عاميانه را بدست آورد. • گسترش زبان عاميانه سريعترين و آسانترين راه براي ايجاد آشنايي ذهني با نحوه نوشتار كلمات كليدي زبان تركي كه در زبان عاميانه و محاوره اي به وفور استفاده مي شوند، مي باشد. در واقع مشكلترين مرحله گذار ما مرحله اي است كه ما بتوانيم چشمان خوانندگان را به شكل نوشتاري كلمات عادت دهيم تا تنها با يك نگاه و بدون هجي كردن قادر به خواندن و نوشتن متون باشند. لذا به نظر من بايد بهاي بسيار زيادي به توسعه و گسترش خواندن و نوشتن به زبان عاميانه قائل شويم. نوشتن شعر، رمان و داستان كوتاه به زبان عاميانه بايد تشويق و حمايت شود. همچنين در خواندن و نوشتن به زبان عاميانه بايد بسياري از محدوديتهاي دست و پا گير زبان رسمي برداشته شود. اگر بنا به دلايلي نتوانيم در زبان رسمي تغيير شكل نوشتاري كلمات براي تطابق كامل خواندن و نوشتن را انجام دهيم، اما در زبان عاميانه بايد همانگونه كه تلفظ مي كنيم، بنويسيم. مثلا بايد تمام تفاوتهايي كه در خواندن و نوشتن حروف “ك” و “ق” و “ر” كه در انتهاي بند 2) به آنها اشاره شد، در نوشتار ادبيات عاميانه حذف شود. همچنين اگر به واقع نتوانيم پيشنهاد حفظ شكل نوشتاري كلمات فارسي را در زبان معيار بپذيريم (كه البته من انجام آن را بسيار سودمند مي دانم و خيلي اميدوارم مورد پذيرش قرار گيرد) حتما در زبان عاميانه بايد اين شيوه نوشتن را مجاز بدانيم و به آن عمل كنيم تا امكان ساده نويسي را ايجاد كنيم و از آن به عنوان ابزاري براي دعوت از عموم مردم براي دست به قلم بردن و نوشتن هر آنچه دوست دارند، استفاده كنيم. همچنين در بخش ادبيات عاميانه نبايد توسعه و گسترش توليدات ادبي به لهجه هاي محلي را هم فراموش كرد. براي اينكه بتوانيم استعدادها و علايق بيشتري را جذب فعاليتهاي ادبي نماييم، بايد در كنار لهجه تبريزي به عنوان اساس زبان معيار به شكوفايي لهجه هاي محلي نيز كمك نماييم. در واقع آنچه ما را به موفقيت خواهد رساند، توسعه كمي هر چه بيشتر و افزايش تنوع براي جذب سليقه هاي متفاوت است. من هميشه با خودم فكر مي كردم كه چه جادويي در “حيدر بابا”ي شهريار است كه به آن جاودامگي بخشيده و دل هر خواننده اي را مجذوب خود كرده است؟ چرا پس از شهريار هيچ يك از نويسندگان ما نتوانستند به توفيق باورنكردني او برسند؟ شايد يكي از دلايل اين موفقيت، آن بوده باشد كه شهريار قبل از نوشتن حيدر بابا نيز شاعر مشهوري بود ولي به نظر من آنچه واقعا باعث شد كه حيدرباباي شهريار قلبهاي تمام آذربايجانيها را تسخير كند، علاوه بر زيبايي و صميميت اشعار او، زبان ساده و روان حيدرباباي شهريار است. شهريار دقيقا به همان زباني كه از مادرش آموخته بود، فرهنگ و آداب و رسوم حقيقي ملت خود را به شكلي صميمي بيان كرده است به گونه اي كه تمام آذربايجانيها با گوش جان خود “حيدربابا” را زبان گوياي خود يافتند و كوچكترين احساس بيگانگي با زبان شهريار و با مضمون اشعار او پيدا نكردند. مي خواهم به طعنه بگويم كه دليل موفقيت شهريار آن بود كه هيچ گونه تحصيلاتي به زبان تركي نداشت! يعني شهريار زبان مادريش را تنها در زبان مادر حقيقي اش جستجو كرد و دقيقا به همان زبان عاميانه متداول در آذربايجان آن روز سرود. چند بيت زير را به زبان عاميانه و به ياد او نوشته ام. شهريارين قلمين آل اليوه قويما دوشسون يئره بو شوكتيميزاوز ديلينده گينه ياز سوزلريوي قويما قالسين اوره يينده سوزوموزآنان اورگتديغي ديلده، گينه ياز قويما اؤلسون بو سكوت دا ديليميزصمد اينن گئديريخ بيز دنيزه بيليرم سيز ده گلرسيز ائليميزموجلار سالاخ دشمنين اوره يينه شوونيزمي، بوغاجاخ قلميميز
4) براي فرگير نمودن خواندن و نوشتن به زبان تركي آذربايجاني چه بايد كرد؟من در اينجا سعي مي كنم كه تمام راههاي عملي و فعاليتهايي كه مي تواند به فراگير شدن خواندن و نوشتن به زبان مادري كمك كند را ليست كنم. البته مطمئنا اينها تنها بخشي از فعاليتهاي ممكن هستند كه به ذهن من رسيده است. لذا از همه دوستان تقاضا دارم با پيشنهادات جديد خود نواقصات اين مقاله را تكميل نمايند. مجموعه اين فعاليتها را مي توان به بخش هاي زير تقسيم بندي كرد: • حوزه مطبوعات• حوزه كتاب• حوزه اينترنت• حوزه موسيقي و هنر• حوزه راديو و تلويزيون• حوزه خصوصي افراد• حوزه حركتهاي مدني، اجتماعات و مراسم هادر ادامه به بررسي و تشريح هريك از بخشها مي پردازيم.
4-1) حوزه مطبوعاتمهمترين بخش از فعاليتهاي ما بايد در زمينه مطبوعات باشد. قبل از هر چيز بايد عزم جدي و اعتقاد راسخ به نهضت ساده نويسي در بين پيشگامان حركت ملي آذربايجان بوجود آيد و اتحاد و همفكري دربين تمام نيروها وجود داشته باشد. آنچه كه به نظر من مي تواند اين نهضت را به شكست بكشاند و مرا بسيار نگران كرده است، دودستگي و اختلاف در بين نيروهاي خودي است. اولين گام تصويب اصلاحيه اي بر ارتوگرافي زبان تركي آذربايجاني به منظور حفظ شكل نوشتاري كلمات و اصطلاحات مشترك با زبان فارسي به منظور سادگي آموزش متون تركي به قشر عظيمي از مردم باسواد به زبان فارسي است. اين اصلاحيه بسيار مهم است زيرا باعث خواهد شد كه به يكباره شكل نوشتاري بخش بزرگي از لغات و اصطلاحات عربي كه در تركي و فارسي يكسان است براي خوانندگان آشنا باشد و همين امر خواندن و نوشتن را بسيار آسانتر خواهد كرد و بدين ترتيب ما بدون آنكه چيز زيادي از دست داده باشيم بتوانيم بخشي از راه آموزش زبان مادري را به سرعت طي كنيم. همينجا دوباره تكرار مي كنم كه اين اصلاحيه مي تواند موقت باشد تا ابتدا بتوانيم در عرض چند سال شكل نوشتاري كلمات اصيل تركي را به خوانندگان بياموزيم و سپس به تغيير شكل كلمات مشترك با زبان فارسي بپردازيم. در حوزه مطبوعات ابتدا بايد در يك حركت هماهنگ و همزمان به آموزش اصول و قواعد نوشتاري زبان تركي به شكلي ساده و قابل فهم عموم پرداخت. هرچند اين حركت در فضاي بعد از دوم خرداد انجام شد ولي به دليل پافشاري تعصب آميز بر استفاده از لغات و اصطلاحات دور از ذهن براي خواننده اي كه تازه مي خواهد الفبا را بياموزد، باعث سرخوردگي و ياس مردم شد. يادم هست كه در آن دوران در برخي مطالبي كه براي آموزش زبان تركي چاپ مي شد چنان لغتهاي دشواري استفاده مي شد كه براي فهميدن آنها نياز به فرهنگ لغت بود! در حاليكه وقتي مي خواهيم براي خواننده اي كه قادر به خواندن و نوشتن به زبان تركي نيست آموزش دهيم حتما ابتدا بايد به زبان فارسي ساده قواعد اساسي خواندن و نوشتن را بياموزيم سپس از او انتظار داشته باشيم كه مطالب تركي (آنهم متون ساده) را بخواند. يك راه بسيار مناسب آن است كه يك جدول ساده، گويا و مختصري براي نشان دادن قواعد اساسي و ساده شده زبان تركي آذربايجاني تهيه كرد و آن را به صورت يك راهنماي ضميمه براي مدتي در يك نيم صفحه از تمام شماره هاي نشريات به صورت ثابت قرار داد. همچنين مي توان جزوات و بروشورهايي كه در آن به صورت ساده و به زبان فارسي قواعد اساسي نوشتار تركي توضيح داده شده است را به صورت ويژه نامه هايي منتشر كرد و به قيمت مناسب و در مقياس وسيعي توزيع كرد. ما به مطالب نوشته شده در نشريات، علاوه بر محتوي بايد به عنوان يك جزوه آموزشي براي افرادي كه تازه مي خواهند تركي بياموزند نگاه كنيم لذا بايد تمام تلاش نويسنده ها به هرچه ساده تر نوشتن مطالب، استفاده از لغات ساده و نزديك به ذهن كه در زبان عاميانه متداول است و همچنين در ابتداي كار، كمك گرفتن از لغات و اصطلاحاتي كه از زبان فارسي به زبان عاميانه ما وارد شده به جاي لغات دور از ذهن تركي باشد. كه اگر غير از اين عمل كنيم نتيجه همان خواهد شد كه امروز پيش آمده يعني مطالب تركي نشريات دو زبانه تنها به صورت تزئيني براي آنها در آمده است. ما بايد از نشريات دو زبانه به سمت نشريات تمام تركي با موضوعات بسيار متنوع سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ورزشي و … حركت كنيم. اين امر باعث خواهد شد بنابرضرورت جلب مخاطب، نويسندگان نشريات با توجه به ميزان سواد تركي خوانندگانشان مطلب بنويسند و از افراط در تلخيص زبان تركي بپرهيزند. اين نشريات تمام تركي نبايد تنها به موضوع صرف آذربايجان بپردازند و تنوع مطالب آنها بايد به اندازه نشريات سراسري فارسي باشد. مثلا نشريه هاي ورزشي، مجلات خانواده، كودكان، نوجوانان و جوانان، حوادث، مجلات شعر، داستان، جدول، روزنامه و … بايد تمام نيازهاي مخاطبان خود را جوابگو باشند تا مثلا براي آگاهي از نتايج فوتبال اروپا نيازي به نشريات فارسي نباشد. فقط در اين صورت است كه ما شاهد يك زبان زنده و پويا خواهيم بود ولي اين يك شرط اساسي دارد و آن اينكه ما زبان تركي آذربايجاني را از لاي زر ورقي كه به خيال خودمان براي خالص و قوي نشان دادن آن به دور آن پيچيده ايم و راه تنفسش را بسته ايم، خارج كنيم و اجازه دهيم زبان مسير طبيعي خود را طي كند. از وجود لغات فارسي در متونمان نهراسيم و آن را براي بقاي زبانمان در اين مرحله حساس، واجب و ضروري بدانيم. بديهي است كه براي اين كار ابتدا بايد در يك روند تدريجي سواد تركي خوانندگان به آرامي و به مرور زمان تقويت شود. شايد بهترين راه همان ادبيات عاميانه باشد. يعني در درجه اول ما بايد ادبيات شفاهي موجودمان را (هرچند كه ناقص باشد و پر باشد از لغات و اصطلاحات فارسي) به ادبيات مكتوب تبديل كنيم زيرا اگر هر چه زودتر به مكتوب كردن ادبيات شفاهي امروزمان اقدام نكنيم، تعداد بسيار بيشتري از لغات تركي متداول امروزي از زبان شفاهي مان به فراموشي سپرده خواهند شد. براي اين منظور به توسعه شعر، داستان و رمان هاي به زبان عاميانه، گسترش ادبيات كودكان و نوجوانان، بررسي مسائل جوانان و خانواده ها به زبان ساده و حتي از زبان خود جوانان و انتشار نامه هاي آنها، مصاحبه با شخصيتهاي محبوب ورزشي و هنري ترك به زبان تركي و انتشار بي دخل و تصرف آنها، گزارشهاي خبري و فرهنگي و برگزاري مسابقه هاي شعر، داستان به زبان عاميانه در بين مخاطبان نشريه ها و … پرداخت. در اينجا اين مساله بسيار مهم است كه مطالب به همان شكل كه نويسنده و يا گوينده ارسال كرده چاپ و منتشر شود. و در صورت وجود غلط هاي دستوري و يا املايي، شكل درست آن در داخل پرانتز و لابلاي متن فرستنده تذكر داده شود. اين امر دو فايده بزرگ خواهد داشت يكي اين كه حق نويسنده و يا مصاحبه شونده در نشر بدون دخل و تصرف مطالبش رعايت شده و باعث جلب اعتماد مخاطبين خواهد شد و مهمتر از آن باعث خواهد شد كه غلطهاي املايي و گرامري مصطلح و رايج در ادبيات روز ما شناخته شده و شكل درست آن به صورت غير مستقيم به خواننده آموزش داده شود و در واقع مطالب نشريات ما به جزوه آموزشي و كلاس درس آموزش زبان مادري تبديل شود. يادم مي آيد در انتهاي مصاحبه اي كه در يكي از نشريات در دوران پس از دوم خرداد با يكي از فعالين آذربايجاني انجام شده بود اين عبارت عجيب به چشم مي خورد: “كوچوره‌ن …” يعني “مترجم …” چگونه ممكن است دو نفر آذربايجاني به زبان مادريشان با هم مصاحبه كنند ولي براي انتشار مباحثات آنها به زبان مادريشان، نياز باشد كه يك مترجم آن را ترجمه كند!؟ اگر قرار بر اين باشد ما هرگز موفق به فراگير نمودن خواندن و نوشتن به زبان مادري نخواهيم شد و براي سي ميليون آذربايجاني بايد سي ميليون مترجم استخدام كنيم! ما بايد با ديده اغماض بر اشتباهات ادبي سهوي مردم بنگريم و آنها را از خواندن و نوشتن به زبان مادريشان نهراسانيم بلكه با تذكر اين اشتباهات به صورت غير محسوس (در داخل پرانتز) به برطرف شدن تدريجي اين اشتباهات و حذف آنها از زبان متداول روزمره كمك كنيم.
4-2) حوزه كتابدر حوزه كتاب نيز بايد به تمام موضوعات پرداخته شود و نبايد تنها به موضوع صرف تاريخ و فرهنگ آذربايجان محدود شود. زبان تركي آذربايجاني بايد از يك ابزار براي بيان خواستهاي هويت طلبانه، به يك زبان زنده و پويا كه همزمان به تمام نيازهاي فكري، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، علمي، هنري، ادبيات، اقتصادي و… مي پردازد، تبديل شود. هر چند در ابتداي كار رسيدن به اين آرمانها دشوار به نظر برسد ولي مي توان با حركت مرحله به مرحله و با توجه به علايق و نيازهاي مخاطبان اين مسير را با موفقيت پيش برد. مطمئنا بايد اين حركت از پرطرفدارترين كتابها شروع شود تا بتواند ضمن جذب مخاطبان بيشتر، از نظر اقتصادي نيز امكان تداوم و توسعه كتابهاي به زبان تركي وجود داشته باشد. در اين حوزه، ابتدا بايد از كتابهايي كه بنا به ويژگي ذاتي آنها مطالبشان ساده تر است مانند كتابهاي شعر، داستان و رمان هاي به زبان عاميانه و كتابهاي كودكان استفاده كرد. همچنين بايد در انتهاي تمام كتابها يك ضميمه مختصر و مفيد يكي دو صفحه اي، به زبان فارسي براي آموزش اصول اساسي خواندن و نوشتن به زبان تركي وجود داشته باشد. گسترش كتابهاي داستاني براي كودكان بسيار موثر است. اولا اين كتابها مي تواند به زبان بسيار ساده و كودكانه نوشته شود و تمام پدر و مادرها به راحتي بتوانند براي كودكانشان بخوانند و آنرا به كودكانشان بياموزند. ثانيا آموزش كودكان به عنوان آينده سازان جامعه ما بسيار مهم است و حتي مي تواند به تداوم آموزش زبان تركي در بين خانواده هايي كه در مناطق فارس نشين ساكن هستند كمك موثري بنمايد. ثالثا كتابهاي كودكان را مي توان به سادگي حتي از ترجمه بهترين داستانهاي كوتاه جهان كه تعداد زيادي از آنها به فارسي نيز ترجمه شده است تهيه كرد و با قيمت مناسب روانه بازار نمود. همچنين از آنجا كه متاسفانه در كل فرهنگ كتاب خواني در بين بزرگسالان در كشور ما پايين است ولي معمولا خانواده ها براي كتاب كودكان اهميت بيشتري قائل هستند، اين بخش قابليت توسعه بيشتري دارد. در بخش كتاب، همچنين مي توان كتابهاي نويسندگان بزرگ و مشهور آذربايجاني مانند آقاي دكتر رضا براهني را به زبان تركي ساده اي ترجمه و منتشر كرد و يا از ايشان درخواست كرد كه پا در جاپاي استاد شهريار قرار دهند و اشعار و رمانهايي را به زبان عاميانه تركي آذربايجاني بنويسند. همچنين مي توان از ترجمه كتابهاي نويسندگان مشهور ايران، تركيه و جهان به زبان ساده تركي آذربايجاني استفاده كرد. در انتخاب كتابها براي ترجمه موارد علاقه مخاطبان و سادگي متن ادبي آنها در ابتداي كار حائز اهميت بسيار است. در واقع در شروع اولويت ما بايد زبان عاميانه و ترجمه ساده كتابهاي مشهور و پرفروش جهان در تمام زمينه ها باشد. البته بديهي است كه گسترش حوزه كتاب بستگي به ميزان توسعه آموزش زبان تركي در حوزه هاي ديگر و بويژه مطبوعات دارد و گسترش آن بايد پس از موفقيت در ساير حوزه ها دنبال شود. 4-3) حوزه اينترنتبا توجه به گسترش روز افزون شبكه اينترنت و امكانات بي نظيري كه اين شبكه در اختيار همگان قرار مي دهد، حوزه اينترنت يكي از پتانسيل هاي مهم، در جهت گسترش همه جانبه خواندن و نوشتن به زبان مادري است كه در اختيار ما قرار دارد. به گفته دوستي «پدران ما با كمترين امكانات رسانه اي، شرايط لازم براي انقلابي به عظمت مشروطيت را بوجود آوردند حال ما را چه شده است كه با اين همه امكانات كه در اختيار ماست توانايي به سرانجام رساندن هيچ نهضت جدي اي را نداريم؟!»در حوزه اينترنت نيز بايد اصول ساده نويسي به عنوان يك استراتژي اساسي با جديت دنبال شود. تمام سايتهاي اينترنتي بايد لينكي را به يك جزوه آموزشي مختصر و مفيد براي آموزش چگونگي خواندن و نوشتن به زبان تركي آذربايجاني كه به زبان ساده و به فارسي تهيه شده باشد را در صفحه اصلي خود داشته باشند. سايتهاي اينترنتي ما بايد فضاهاي ويژه اي را براي انتشار مطالب به زبان عاميانه داشته باشند. همچنين بخش سخن خوانندگان (همانند صفحه صداي شماي سايت بي بي سي) مي تواند براي تبادل نظر بين خوانندگان در مورد مسائل مهم آذربايجان و مسائل روز بسيار مفيد باشد زيرا شايد همه فرصت كافي براي نوشتن يك مقاله جامع را نداشته باشند اما اين امكان مي تواند افراد بيشتري را جذب بحثهاي جدي ما بنمايد. ايجاد امكان اظهار نظر خوانندگان در باره مقالات چاپ شده در انتهاي هر مقاله مي تواند به ايجاد فضاي بحث سازنده كمك كرده و نويسنده را از واكنش هاي خوانندگان مطلع سازد. همچنين ايجاد فضاهايي براي پرسش و پاسخ در خصوص مسائل مختلف و بويژه در مورد ادبيات تركي آذربايجاني كه اساتيد بتوانند به برطرف كردن ايرادات و ابهامات خوانندگان در يك كلاس درس مجازي پاسخ دهند، نيز مي تواند بسيار مفيد باشد. توسعه و گسترش وبلاگهاي شخصي كه در آن خاطرات، مطالب شنيدني، شعرها، داستانها و خاطرات شخصي نويسنده و مطالب متنوع ديگر و اظهار نظر خوانندگان با يك زبان عاميانه و خودماني مطرح شود، در جذب جوانان به خواندن و نوشتن به زبان مادري بسيار حائز اهميت است. همچنين ايجاد فضاهايي براي چت (Chat) و نيز معرفي الفباي ويژه چت به كمك الفباي انگليسي (Turglish) كه فقط از حروف انگليسي متداول (نه حروف لاتين كه معمولا در بيشتر كامپيوترها نصب نشده است) و دعوت از جوانان براي استفاده از آن در ابزارهاي عمومي چت، مانند ابزار ياهو (yahoo messenger) و همچنين استفاده از آن در Email ها و حتي در SMS هاي خود، مي تواند بسيار موثر باشد. همچنين توسعه سايتهاي ويژه شهرهاي مختلف كه در آن به اخبار و مطالب شنيدني در مورد هر شهر كه به صورت يك روزنامه اينترنتي منتشر شود و همچنين انتشار شعر، داستان، خاطرات مخاطبان، طنز و … با كمك نوشته هاي خود مخاطبان كه مي تواند به لهجه محلي نيز باشد، مي تواند در ايجاد فضاي همبستگي بين مردم هر شهر يا منطقه مفيد باشد.
4-4) حوزه موسيقي و هنرآذربايجان از گذشته هاي دور به سرزمين هزار آواز مشهور بوده است. موسيقي با روح و جان ملت ما آميخته شده و مي تواند به عنوان ابزاري قدرتمند در بيداري حس وطن پرستي و شوق آموختن خواندن و نوشتن به زبان مادري بسيار موثر باشد. علاوه بر آن موسيقي آذربايجاني بايد داراي خصيصه بومي و به زبان ساده و عاميانه امروز مردم ما باشد (همانگونه كه در تمام دنيا ترانه ها به زبان مردم كوچه و بازار است) و به تمام نيازهاي عاطفي و احساسي مردم ما و بويژه جوانان پاسخگو باشد. هرچند موسيقي سنتي و مقامي ما بسيار ارزشمند است و حتما بايد حفظ و گسترش يابد، اشكال جديد موسيقي پاپ، راك و … نيز بايد براي جذب سليقه هاي مختلف مورد توجه ويژه قرار گيرد. يادم مي آيد كه ظهور خواننده خردسال آذربايجاني «گونل» چه موجي از احساسات هويت جويي را در بين آذربايجانيان به وجود آورد و حتي جوانان نسل دومي و سومي را كه حتي قادر به صحبت كردن به زبان تركي نبودند و حتي برخي فارس زبانان را به سوي خود جذب كرد. زبان صميمي و كودكانه اشعار «گونل» و اجراي زيباي او تمام مرزها را در نورديد و قلبها را تسخير كرد. لذا ما بايد از اين ابزار قدرتمند به نحو احسن استفاده كنيم اما شرط موفقيت ما اين است كه هنرمندان ما از اعماق احساسات دروني مردم و به زبان دل آنها و با صميميت سخن بگويند. هرچند بديهي است كه موفقيت در اين بخش به موفقيت در حوزه اشعار به زبان عاميانه بستگي مستقيم دارد. در كنار موسيقي، بايد در زمينه ساير هنرها نيز بايد هنرمندان ما را ترغيب به خلق آثار هنري در زمينه محروميتها و حسرت ها، آرزوها و آرمانهاي آذربايجان بنماييم. تشويق آثار برجسته نقاشي، طراحي، خطاطي، مجسمه سازي و … در زمينه آذربايجان و شناساندن آنها به مردم و تبليغ كارهاي آنان بايد مورد توجه قرارگيرد.
4-5) حوزه راديو و تلويزيون
راديو و تلويزيون همچنان از پرنفوذترين رسانه هاي دنياي امروز هستند و بويژه امروزه با پيشرفت مخابرات ماهواره اي هزينه هاي استفاده از اين ابزارهاي رسانه اي به نحو چشمگيري كاهش يافته و امكان توسعه شبكه هاي خصوصي و مقرون به صرفه بودن اقتصادي آنها فراهم شده است. متاسفانه ما در اين زمينه هنوز فعاليتهاي قابل توجهي انجام نداده ايم. هرچند حركتهايي جديدا شروع شده بويژه با راه اندازي شبكه تلويزيوني «گوناز تي وي» اما اين بخش پتانسيل رشد بيشتري دارد. علاوه بر كانالهاي سياسي نظير «گوناز تي وي» ما بايد به فكر تاسيس كانالهاي فرهنگي، هنري و تفريحي غير سياسي كه بتوانيم آنها را در مسيرهاي پر بيننده اي نظير «ترك ست» و بويژه مسير «هات بيرد» كه يكي از مسيرهاي پر بيننده در ايران است كه متاسفانه كانالهاي ترك زبان بسيار محدودي دارد، باشيم. هرچند من شخصا برنامه هاي تلويزيون هاي غير سياسي فارسي زبان كه در مسير «هات بيرد» هستند را نمي پسندم و به نظرم بسيار بي محتوي هستند ولي ما در اين زمينه نبايد سليقه شخصي را مد نظر قرار دهيم، بلكه اگر در جامعه ما اين چنين برنامه هايي نيز طرفدار دارند نبايد اجازه دهيم كه جذب كانالهاي فارس زبان شوند و برنامه هاي مشابه را به زبان تركي تهيه و پخش نماييم. هرچند فكر مي كنم كه مي شود با يك تيم هنري قوي و استفاده از برنامه هاي فرهنگي و هنري مناسب و بويژه استفاده از موسيقي هاي تركي داخلي و يا موسيقي هاي كشورهاي تركيه و آذربايجان و همچنين تهيه برنامه هاي مستند و آگاهي دهنده در مورد تاريخ و فرهنگ آذربايجان، برنامه هاي پر محتوي و جذابي را بدون هزينه بالا تهيه كرد و از طريق تبليغات محصولات داخلي و خارجي بويژه از كشورهاي تركيه و آذربايجان، نياز مالي شبكه ها را تامين كرد. همچنين گسترش راديوهايي كه به مسائل روز، موسيقي، ادبيات و … بپردازند با توجه به هزينه كمتر آن و حتي پخش راديويي برنامه هاي كانال هاي تلويزيوني سياسي مانند «گوناز تي وي» در مسيرهاي پرطرفدار مانند «ترك ست» و بويژه مسير «هات بيرد» از اهميت بالايي برخوردار است. در اين راديو و تلويزيون ها، استفاده از زبان عاميانه در كنار زبان معيار كه در برنامه هاي جدي تر مانند اخبار استفاده مي شود مي تواند به محبوبيت آنها كمك بيشتري نمايد. همچنين كانال هاي تلويزيوني مي توانند با استفاده مداوم از نوشته هاي به زبان تركي آذربايجاني، به ويژه با الفباي عربي (كه در شرايط فعلي الفباي رسمي داخل كشور است) شكل نوشتاري لغات تركي را به ملكه ذهن بينندگان تبديل كنند و به صورت غير مستقيم به آموزش زبان تركي اقدام نمايند.
4-6) حوزه خصوصي افراددر حوزه خصوصي افراد ما بايد به تبليغ استفاده از زبان تركي آذربايجاني در يادداشت هاي روزانه، نامه ها و Email هاي شخصي به عنوان يك راه تقويت زبان تركي بين اقشار مختلف مردم بپردازيم. ما بايد به مردم بگوييم كه هر آنچه را كه دوست دارند و به همان شكلي كه در هنگام مكالمه رو در رو بيان مي كنند بر روي كاغذ بياورند تا هم ما بتوانيم ادبيات شفاهي مان را مكتوب نماييم و هم از اين راه به عنوان تمريني براي آموزش زبان مادري استفاده كنيم. ما بايد ترس و واهمه مردم را از نوشتن و يا شايد اشتباه نوشتن از بين برده و آنها را دعوت كنيم كه خود معلم همديگر باشند. 4-7) حوزه حركتهاي مدني، اجتماعات و مراسم هااما آخرين موردي كه مي خواهم بر آن تاكيد كنم اين است كه شايد بسياري از راه هاي پيشنهادي فوق به صورت پراكنده و به صورت شخصي و انفرادي توسط افراد و گروه هاي مختلف انجام شده باشد ولي آن چه كه ضامن پيروزي نهضت ساده نويسي است آن است كه: • يك اتفاق نظر و هماهنگي بسيار محكمي بين تمام فعالين حركت ملي بوجود آيد. • اين حركت به صورت منسجم، آگاهانه، برنامه ريزي شده و با تبليغات موثر و مداوم با هدايت بزرگان حركت ملي به اجرا در آيد. • مقدمات لازم براي اجراي آن از پيش فراهم گردد يعني به عنوان مثال در حوزه مطبوعات، قبل از آنكه كه نفوذي هاي شوونيزم در اثر گسترش نهضت ساده نويسي احساس خطر كرده و مانع از اعطاي مجوزها براي نشريات شوند، بهتر است تعداد زيادي مجوز براي مجلات، هفته نامه ها، روزنامه ها و … در حوزه هاي متنوع اخذ شود. • پس از فراهم شدن مقدمات، تبليغات گسترده اي براي نهضت ساده نويسي در تجمعات و مراسمها و همچنين تمام رسانه ها به صورت همزمان و با طرح شعارهاي فرگيري مانند «دانيشديغين ديلده ياز» به عنوان شعار و استراتژي سال حركت ملي آذربايجان، يخهاي ركود و سكوت را در داخل حركت آب كرده و با بيان آن كه ما هرگز منت حاكمان را براي اجراي اصل 15 قانون اساسي نخواهيم كشيد و با رجوع به ملت خود كاري خواهيم كرد كارستان، نيروي اوليه لازم براي غلبه بر اينرسي سكون حركت و به راه افتادن اين نهضت را فراهم كنيم. • در اين راه بايد با نهايت تساهل و تسامح، تمام دلسوزان آذربايجان را به سمت اين نهضت جذب كرد و هرگز نبايد با انحصار طلبي فرهنگي و زباني، از فعاليت ديگران به ويژه تازه واردين كه شايد عقايد، علايق و مرامهاي سياسي متفاوتي داشته باشند، ممانعت كرد زيرا حركت ما (آموزش زبان مادري با نهضت ساده نويسي) نه يك حركت حزبي كه يك حركت كاملا فرهنگي است. • ما بايد بگونه اي رفتار كنيم كه حتي يك نفر آذربايجاني مخالف حركت ما نباشد زيرا آنچه ما در اين حركت مد نظر داريم نه يك مرام سياسي است مانند كمونيسم، سوسياليسم، ليبراليسم و… و نه يك مرام عقيدتي است بلكه بيان يك حق ذاتي و اساسي انسان است پس اگر حتي يك نفر آذربايجاني نيز در اين راه ما را همراهي نكند حتما مشكل از ماست كه نتوانسته ايم ايده مان را به درستي برايش توضيح دهيم. در نهايت دوباره از تمام خوانندگان عزيز تقاضا دارم در برابر اين پيشنهاد بي تفاوت نباشند و يكي از سه راهي را كه در ابتداي مقاله اشاره شد، در پيش بگيرند. من اين مقاله را براي تمام سايتهاي آذربايجاني و به آدرس اينترنتي تمام بزرگان حركت آذربايجاني كه بتوانم پيدا كنم، خواهم فرستاد و از شما خواننده عزيز نيز خواهش مي كنم اين مقاله را براي تمام كساني كه مي شناسيد ارسال نماييد. ما امروز بيش از هر زمان ديگر به همفكري، همكاري و اتحاد نيازمنديم. من از اين به بعد نيز تمام نوشته هايم را به تركي ساده و يا به صورت دوزبانه (هم تركي و هم فارسي) منتشر خواهم كرد تا شايد بتوانم قدم كوچكي در اين حركت عظيم مردم آذربايجان بردارم و از همه دوستان مي خواهم كه در اين راه به ياري هم بشتابند. به عنوان حسن ختام قطعه شعري را كه وصف حال امروز ماست به تمام فرزندان آذربايجان تقديم مي كنم. با اين اميد كه از شك و ترديد و سكون رهايي يابيم و قلم ها را به حركتي تاريخي واداريم.
بير اوشاغام،ايمهله مخ اورگه نيرم،ياواش ياواش سورونورم،سئوينيرم، نه گولورم! اوتاغيمدان آيريليرام،ايمهليرم، سورونورم،سئوينيرم، نه گولورم! بير ويژيلتي گلير كئچير! بير اوشاخدي توونان قاچير«ايمهلي ير! نه ده گولور!» من بو سوزو ائشيديرم،مات قاليرام، دوروخورام، اوتانيراماوز يئريمده قورويورامبير قيراغا چكيليرم،بير دووارا دايانيرام، من دئيرم: «ايمهله مم، گرك قاچام! »گونلر كئچير،آيلار كئچير،ايللر كئچير ! من دورموشام! دايانميشام! من دئيرم: «ايمهله مم، گرك قاچام! »گونلر كئچير، آيلار كئچير، ايللر كئچير! من دورموشام! دايانميشام! آما بسدي ! داها بسدي ! دايانمارام ! داها دورمام ! چاليشارام ! ايمهله رم،داني دوروب، يول گئدرم،آدديم آتيب ييخيلارام ! گينه دوروب يول گئدرم«اوندادي كي اورگه نه رم»

آيدين تبريزي