۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

نامه به ریاست فدراسیون جهانی فوتبال فیفا

ریاست فدراسیون جهانی فوتبال فیفا
ریاست فدراسیون فوتبال اسیا آ.ف. ک
عالی جنابان
بخش بزرگ جمعیت ایران را ترکهای آذربایجانی تشکیل میدهند. ترکهای آذربایجانی در تمامی منطقه غرب ایران و بخش عمده مرکز و شمال ایران ساکن هستند. این مناطق با اینکه فعلا محدوده خاک ایران به حساب می آید اما از طرف عموم واگاهان به مسائل ایران آذربایجان جنوبی نامیده میشود. به جرأت میتوان گفت تمامی فوتبالیستهای بنام ایران از جمله علی دائی و کریم باقری از ترکهای آذربایجان جنوبی میباشند.
متاسفانه رژیم اپارتاید حاکم برایران در ادامه سیاستهای نژاد پرستانه خود و ترس از تجمع ترکهای آذربایجانی و مطرح شدن هویت ملی انها ،ضربات جبران ناپذری را بر ورزش آذربایجان جنوبی وارد کرده که نتیجه آن منزوی شدن جوانان ترک آذربایجان از ورزش از جمله فوتبال شده. شونیسم حاکم فارس نام مکانهای ورزشی آذربایجانی را که با پول مردم آذربایجان ساخته شده از ترکی آذربایجانی به فارسی تبدیل کرده. شونیسم حاکم فارس با پرونده سازی برای تماشاگران وحامیان ترک آذربایجانی مانع حضور آنها برای تشویق تیمهای آذربایجانی میشود. فوتبال آذربایجان ستارگان زیادی تحویل فوتبال آسیا داده اما سیستهای نژادپرستانه رژیم ایران چند سالی است که مانع حضور تیمهای آذربایجانی حتی در لیگ برتر ایران میشود.
دنیا برخورد مناسب فدراسیونهای ورزشی با رژیم آپارتاید وقت آفریقای جنوبی را به یاد دارد وآن را تحسین میکند. بر همگان روشن است اهداف فیفا تماما غیر سیاسی میباشد و کشورها عضوع و ظیفه دارند که اساس نامه فیفا را رعایت کنند. تیم ملی فوتبال ایران نیزیکی از شرکت کنندگان دور مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۸ افریقای جنوبی میباشد!
۳۵ ملیون ترک آذربایجانی به همراه دیگر وجدانهای بیدار از شماها انتظار دارند که طبق اساس و ائین ناهای فیفا تیم فوتبال ایران را از فدراسیونها به علت تبعیض نژادی اخراج کنید وگروهی را برای تحقیق بیشتردراین مورد به طهران وتبریز یایتخت آذربایجان جنوبی و دیگر نقاط اعزام کنید.

باسپاس و احترام
مدفعان حقوق ترکهای آذربایجانی
اتیلا قیزلباش
۰۰۴۵۲۸۳۴۱۸۳۷

۱۳۸۶ دی ۲, یکشنبه

از سریال شهریار چه می فهمیم؟

- می فهمیم که در ایران تورکی وجود نداشت و ندارد
- می فهمیم که تورکهای ایران فقط چند کلمه به زبان تورکی صحبت می کنند
- می فهمیم که حوادث دوران مشروطه چندان مهم نبوده اند(چون فیلم به صورت گذرا و سکانسی آنرا به نمایش گذاشته است)
- می فهمیم که ستارخان مبارز مردمی دوران مشروطه آذربایجان چگونه وارد یک خانه می شود(با سوراخ کردن دیوار یک خانه –طبق قسمت دوم سریال)
- می فهمیم که شهریار نه به جهت محرومیت ها بلکه به جهت علاقه به زبان فارسی شعر گفته است
- می فهمیم که حکومت ایران چه ارزشی را برای تورکها قایل می باشند (با درنظر گرفت دیالوگها بچگانه،فیلم نامه نویسی ، و….)
- می فهمیم که حکومت ایرا به تورکها کمتر بچه ها ارزش و احترام قایل اند(با مشاهد خود سریال و مقایسه بسیار ساده آن با برنامه کودکانه عمو پورنگ)
- می فهمیم که برنامه های کودکانه مثل برنامه عمو پو رنگ و فیتیله جمعه تعطیله بسیار بهتر از این سریال است
- می فهمیم که شهریار بدترین کار کمال تبریزی است (که آنهم دو دلیل می تواند داشته باشد .اولی افت کارهای او و دومی به پاراگراف بعد مراجعه کنید)
- می فهمیم که این فیلم یک سفارش از مافوق می باشد و در آن سفارش حتی به جزییات نیز اشاره شده (یعنی این فیلمی که در حال پخش می باشد) و کمال تبریزی به عنوان یک عامل کار خود را خوب انجام داده است
- می فهمیم که معنای واقعی اتحاد ملی چیست؟
- می فهیم که معنای اتحاد ملی از بین بردن حقوق طبیعی ،قانونی و انسانی یک ملت می باشد
- می توان به نیت رژیم از این سریال پی ببریم(با در نظر گرفتن سفارشی بودن این فیلم)
- می فهمیم که نیت فیلم نه به تصویر کشیدن فرهنگی آذربایجان بلکه ابزاری جدید برای شونیست است
- می فهمیم که تمام ایران از قله دماوند (ما باید بگوییم ساوالان تا درهای عمیق جهنمی ) کلهم فارس می باشد(چه بسا اینکه انقلاب با چهره خیر خواهانه و در قالب طرح سواد آموزی به گسترش این زبان حیوانی اقدام کرد و باعث یادگیری آن شد و حتی قبل از حکومت استعماری رضاخان معلمانی که برای آموزش به مناطق آذربایانها و یا آذربایجان بزرگ وارد می شدند اول مجبور به یاد گرفتن زبان تورکی بودند تا بتوانند با دانش اموز ارتباط برقرار کنند و همچنین اینکه این فیلم از حوادث قبل از سال 1300 نیز برداشتی مشابه نه حال واقع بلکه حال رویایی ،شونیستی ارایه می کند)
- می فهمیم که فارس ها بسیار پیشرفت کرده و با ابزارهای جدید سرکوب از طریق مدیا ها نیز آشنایی پیدا کرده اند
- می فهمیم ثمرات طلب نشدن استقلال را
- می فهمیم که تورکها بی فرهنگترین ملل جهان هستند(طبق اسناد موجود در زمان قبل از حکومت استعماری رضاخانی در بعضی از روستاهای آذربایجانها تعداد با سوادین(از هر 100نفر 7 نفر) از تعداد متوسط باسوادین کشوربیشتر بود در (از هر 100نفر 3 نفر بود)
- می فهمیم که تحریف تاریخ چقدر راحت می باشد( باید توجه داشت که خود قرآن نیز یک کتاب تاریخی است که هم به ذکر حوادث تاریخی و هم تحلیل تاریخی و در مورد فلسفه تاریخ بسیار بحث کرده است و در مجموع تاریخ کل خلقت تا قیامت حتی زمانهایی که هنوز به وقوع نپیوسته است را در بر می گیرد)
- می فهیم که فارسها چه توقعهایی بعد از دیدن این سریال از تورکها به صورت ناخود اگاه دارند(صحبت کرد به تورکی در قالب چندین کلمه تورکی انگشت شمار )
- می فهمیم که چه توطئه ای پشت یک سریال مخفی ایست
- می فهمیم که چرا دیگر کودکان ما زبان ما را نمی توانند صحبت کنند
- می فهمیم که باید هوشیارتر بود و باید به عمق مسایل به جای ظواهر طراحی شده توجه کرد
- می فهمیم که عزم جدی لازم است هم از لحاظ خانوادگی برای صحبت به زبان مفخر تورکی و هم از لحاظ اجتماعی برای بدست آوردن ارزش های از بین برده شده تورکی هم از لحاظ سیاسی برای ایجاد زمینه برای رهایی و آزادی و هم از لحاظ فرهنگی که خلا های موجود را شناسایی و از وارد امدن صدمه به جسم این فرهنگ دفاع کند
- می فهمیم که نباید به راحتی حتی از کوچکترین مسله گذشت
- می فهمیم که امروز یک جنگ فرهنگی برای به دست آوردن حقوق خود باید انجام دهیم تا بتوانیم ثمره آن را در زبان کودکان خود مشاهده کنیم

۱۳۸۶ دی ۱, شنبه

ترکها زادگاه مولانا را بازسازی می کنند

نخست وزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در افغانستان بازسازی خواهد کرد. نگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزیرفرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند. نخست وزیر ترکیه در سخنان خود درباره مولانا به اینکه وی در افغانستان کنونی زاده شده اشاره کرد و گفت که مولانا از بلخ به بغداد و سپس قونیه کوچیده اما اشاره ای به ایران و جایگاه و اهمیت مولانا در ایران و فرهنگ ایرانی نکرد. وی به صراحت از مولانا با عنوان عارفی “ترک” یاد کرد.بخش مهمی از جمعیت ولایت بلخ افغانستان را هم اکنون ازبکها تشکیل می دهند که زبانشان به شاخه شرقی زبانهای ترکی تعلق دارد.

نخست وزیر ترکیه : مولانا عارفی ترک نژاد است

مولانا جلال الدین در سال ۱۲۰۷ میلادی (۶۰۴ هجری قمری) در خانواده ای که از جایگاه مذهبی و عرفانی عمده ای در شهر بلخ برخوردار بود به دنیا آمد اما در کودکی همراه با خانواده اش به شهر قونیه که در آن زمان پایتخت سلجوقیان بود مهاجرت کرد و تا پایان عمر در این شهر زیست. شهر بلخ در زمان تولد مولانا از مهمترین شهرهای خراسان بود اما اکنون نشان چندانی از آبادانی در آن باقی نمانده و در نزدیکی شهر مزارشریف، مرکز ولایت بلخ در کشور افغانستان قرار دارد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزیرفرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند. نخست وزیر ترکیه در سخنان خود درباره مولانا به اینکه وی در افغانستان کنونی زاده شده اشاره کرد و گفت که مولانا از بلخ به بغداد و سپس قونیه کوچیده اما اشاره ای به ایران و جایگاه و اهمیت مولانا در ایران و فرهنگ ایرانی نکرد. وی به صراحت از مولانا با عنوان عارفی “ترک” یاد کرد.بخش مهمی از جمعیت ولایت بلخ افغانستان را هم اکنون ازبکها تشکیل می دهند که زبانشان به شاخه شرقی زبانهای ترکی تعلق دارد. کرکوک نت

۱۳۸۶ آذر ۲۷, سه‌شنبه

مسئله ای بنام اعلمی

توران تبریزلی

در آخرین بازی تیم تراکتورسازی در تبریز برای صعود به لیگ برتر فوتبال، ائل استادیوم (یادگار امام) مملو از جمعیت بود، هفتاد هزار نفر از اقصی نقاط آذربایجان سکوهای ورزشگاه را پر کرده بودند. هنوز سوت آغاز مسابقه بصدا در نیامده بود که بلندگوی ورزشگاه حضور شخصیتهای استانی را اعلام می نمود؛ " استاندار محبوب جناب آقای معمارزاده" مردم با "هو" کشیدن بایشان جواب دادند؛ " نماینده محترم تبریز آقای دکتر فرهنگی" و باز صدای هوی کر کننده 70000 آذربایجانی بلند می شود و باز نماینده ای دیگر و اعتراض مردم با هوی دیگر. اما نوبت به نماینده ای بنام اعلمی که میرسد و این بار بر خلاف دفعات قبل مردم با تشویق و کف زدن به آن جواب می دهند!

بعد از این اتفاق بود که محبوبیت عجیب اعلمی در میان ملت آذربایجان و منفوریت دیگر شخصیتهای حکومتی آذربایجان کاملا و بطور واضح آشکار می گردد و نتیجتا دور تازه ای از تقابل آشکار برخی مسئولین حکومتی استان با تنها نماینده نسبتا واقعی ملت آذربایجان شکل می گیرد.

اگر تا قبل از این، رفتار و عکس العمل اعلمی در رابطه با حوادث یکم خرداد 85 و دفاع حقوق ملت و دستگیرشدگان با بی تفاوتی نسبی مسئولین مواجه می شد. اگر تا قبل از این مطرح نمودن اصول 15 و 19 قانون اساسی در صحن مجلس با خشم خاموش دولتمردان مواجه می شد. اگر تا دیروز رسمیت بخشیدن به حقوق و خواستهای ملی ملت آذربایجان با حضور در قلعه بابک در سالروزتولد و دفاع از برگزاری این همایش سالانه با گوشزدهایی خفیف پایان می پذیرفت. اگر سعی در جلوگیری از تخریب ارک علی شاه وبازار سماور سازان تبریز با بایکوت خبری اعلمی جواب داده می شد و یا تقابل با نماینده ولی فقیه استان به حساب اختلافات جناحی گذاشته می شد. اما این محبوبیت فوق العاده دیگر چیزی نبود که به آسانی بتوان از آن گذشت، مگر نه اینکه در نظام حکومتی ولایت فقیه کسی باید محبوب مردم باشد که وابسته مطلق به رهبری ولایت فقیه باشد نه اینکه در تقابل آشکار با نماینده ایشان در استان باشد، مگر نه اینکه کسی باید محبوب مردم باشد که وابسته سیستم حکومت شوونیستی فارس (چه اسلامی چه سلطنتی) ساکن تهران باشد و....

پس فکری اساسی باید کرد، دیگر با بایکوت و سکوت و تهدید و... نمی توان اعلمی را نادیده گرفت.

و این چنین صفحه ی سیاسی جدیدی در صحنه سیاسی استان بنام اعلمی باز گردید.

جسارت همراه با حقیقت گرایی بارزترین خصوصیت رفتاری اعلمی می باشد که بایشان انگیزه لازم جهت پا گذاشتن به مسایلی را میدهد که دیگران حتی جرات فکر کردن بدانها را نمیکنند.

در سال 1382 که اعلمی در دومین دوره نمایندگی خودش نتوانست رای اول تبریز را ازآن خودش بنماید، علت آن چه از تبلیغات کم اش بود چه از عدم حمایت از سوی اصلاح طلبان، در هر حال به اعلمی نشان داد که هنوز محبوبیت و مقبولیت مردمی اش در تبریز نهادینه نشده است چرا که تبریزی ها به لطف سالها قرار گرفتن در بطن سیاسی منطقه به آسانی کسی را باور نمی کنند.

لذا اعلمی در دومین دور نمایندگی اش در مجلس با درک صحیح خواستهای و نیازهای حقیقی ملت آذربایجان، سعی در احقاق حقوق ملی مردم آذربایجان نمود. دفاع جانانه ازاعتراضات مردم چه قبل از یک خرداد و چه بعد از آن، حضور در دانشگاه آزاد تبریز در اوج خفقان، ملاقات با زندانیان سیاسی حرکت ملی آذربایجان در تبریز و غیره. همه و همه در راستای حمایت از حقوق و نیازهای واقعی ملت آذربایجان بوده است که در ورزشگاه "ائل استادیوم" تبریز با استقبال گرم مردم جواب داده شد و مُهر تایید ملت برعملکرد صحیح ایشان زده شد.

پس از آن بود که فشار بر اعلمی بیشتر گردید، چنانچه اعلنی نه تنها از حضور در صدا و سیما و رسانه های دولتی محروم گردید حتی از حضور در بیشتر رسانه های غیر دولتی نیز محروم گردید. در مجلس نمایندگان سعی در بایکوت و خنثی نمودن ایشان می نمایند و اعلمی با عملی دیگر توطئه ها را خنثی می نماید؛

اعلمی این بار با تشکیل جلسه دیدار با فعالین موثر حرکت ملی آذربایجان و تبادل افکار با ایشان حساسیتهای دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی را به اوج رساند و بایکوتش را می شکند و محبوبیتش را به اوج.

چندی نگذشته بود که موضوع دستور منع استفاده از زبان مادری در نامگذاری مغازه ها توسط اداره اماکن استان مطرح می شود که با حمله به وزیر کشور و سئوال از ایشان و پیرو آن با عذر خواهی ورفع دستوروزیر از احتمال بروز اعتراضاتی دیگر جلوگیری میشود.

و اینچنین اعلمی نشان می دهد بیدی نیست که با این بادها بلرزد و پا پیش بگذارد. لذا پروژه ی کنترل اعلمی به پروژه ی حذف ایشان تغییر می یابد و مدیریت آنرا نماینده ولایت فقیه، قدرت بلامنازع استان بر عهده میگیرد و بهترین زمان همانا انتخابات مجلس پیش رو می باشد و توطئه ها شروع می شود و تنها بهانه ای کافیسست.

و این چنین سعی می شود گفتار اعلمی مبنی بر" از دولت امام حسین هم با معیار‌ها‌ی خودم انتقاد می‌كنم و مقلدوار عمل نكرده و كابینه اش را به مجلس می‌كشم." بهانه و ماتریالی جهت حذف ایشان گردد. و حمله ها شروع می گردد و حکم مرتددی و... صادر می شود تا بلکه رد صلاحیت ایشان از همین حالا صادر گردیده باشد.

اما سئوالی که مطرح است اینکه: بواقع می توان شخص محبوب و مقبولی بنام اعلمی را به آسانی حذف نمود؟ و اینکه آیا هزینه ها و احتمال بروز اعتراضات پیرو حذف ایشان قابل کنترل می باشد؟ و...

86/9/26

Turan_tebrizli@yahoo.com

پاسخ اعلمی به نطق دو نماینده مجلس

اکبر اعلمی امروز به درخواست ابوترابی نایب رییس مجلس، نطق پیش از دستور خود را در صحن علنی مجلس قرائت نکرد و متن کامل نطق خود را در اختیار رسانه ها قرار داد.
متن نطق پیش از دستور اعلمی به شرح ذیل است:
چنانکه ملت شریف واقفند در جمع خواص و متدینین زنجان که دو روحانی خوش فکر و تحصیلکرده نظیر حجت الاسلام دکتر رحمت الله بیگدلی هم در آن حضور داشتند، به نقد عملکرد رییس جمهور پرداختم. طرح مسائلی نظیر، بی اطلاعی مجلس و نمایندگان ملت نسبت به محل هزینه میلیاردها دلار از حساب ذخیره ارزی، 350 میلیارد تومان هزینه های فاقد سند در شهرداری تهران و عدم کفایت رییس جمهور در این جلسه، اسباب نارضایتی و برآشفتگی جمعی از اشخاص حقیقی و حقوقی را فراهم ساخت به نحوی که این گروه با گروه دیگری که حضور بنده در مجلس را در تعارض با منافع خود می دیدند، همداستان شده و در مقام انتقام گیری با دستاویز قراردادن یک بخش گزینشی و تحریف شده از سخنرانی سه ساعته ام، در پشت مقدسات پناه گرفته و با بسیج همه امکانات و نیروهایی که در اختیار داشتند تلاش کردند تا به دروغ وانمود نمایند که بنده معاذالله به امام حسین(ع) جسارت کرده ام!!
از این رو از نهم آذرماه تا به امروز یعنی 16 روز بدون وقفه و بی امان بکمک رسانه هایی که ماموریت اصلی آنها نوعا معطوف به سمپاشی و تخریب خادمان ملت می باشد، حقیر را در معرض انواع ناسزاها، اتهامات ناروا و اکاذیب قرار دادند به نحویکه از طریق هشت بار خبر شبکه استانی صداوسیما و شبکه سراسری رادیو، پنج بار از تریبون نماز جمعه، منابر دهها مسجد، دو خبرگزاری دولتی، 16 روزنامه و هفته نامه دولتی و حامی دولت و 18 سایت اینترنتی حامی دولت و ده ها پارچه نوشته، بیش از سه هزار و هفتصد و چهل بار مرا به جرم ناکرده توهین به مقدسات و اباعبدالله الحسین(ع) و خروج از دین متهم کردند و به این هم بسنده نکرده و در چند نوبت در تیراژی بالغ بر صدها هزار نسخه روزنامه، انواع توهین ها و دروغ ها و فحش ها را حواله بنده نمودند، بدون اینکه امکان کوچکترین دفاع و پاسخگویی را به من بدهند. لاجرم نه برای دفاع از خود بلکه برای جلوگیری از تداوم شکسته شدن حرمت عزیزترین شخصی که به او عشق می ورزم و از میان نرفتن قبح اهانت به امام حسین(ع) و سایر مقدسات، در قالب صدور دو بیانیه و ایراد یک نطق 15 دقیقه ای در مجلس به بیان حقایق و کالبدشکافی ریشه های فتنه فتنه گران پرداختم.
1- متعاقب این نطق، همکاری که بدلیل پیشداوری و موضعگیری غیرمسوولانه اش در یازدهم آذرماه، خود یکی از آتش بیاران معرکه ای شده بود که فتنه گران آتش آن را برافروخته بودند،‌ علیرغم پی بردن به جفایی که در حق من صورت گرفته بود و با آگاهی از حقانیت من در اثر فشارهای وارده، در اعتراض به نطق اینجانب، طی نطقی تلویحا در مقام توجیه سناریوی طراحی شده علیه بنده برآمده و ضمن دفاع از عملکرد امام جمعه تبریز و برخی از عناصر دیگر مدعی شد که "عده ای تنش را بر آرامش، نزاع را بر وفاق و مجادله را بر مفاهمه برمی گزینند"!!
عجبا! از دید این روحانی، در یک مصاف نابرابر و ناجوانمردانه که ذکرش رفت، نطق 15 دقیقه ای یک نماینده در برابر بیش از چهار هزار مورد دشنام، هتاکی و تهمت ناروای اهل فتنه در طول دو هفته،‌"رجحان تنش بر آرامش، نزاع بر وفاق و مجادله بر مفاهمه" از سوی اینجانب تلقی می شود و این در حالیست که همین شخص مدتها در برابر هجمه گسترده ای که به ناروا علیه بنده در جریان بوده است، سکوت اختیار کرده و فتنه گران را به آرامش و وفاق و مفاهمه فرانمی خواند!! مگر نه این است که قرآن کریم با بیان اینکه "لایحب الله الجهر بالسوء الا من ظلم" حتی دشنام دادن در مواردی را که به کسی ظلم شده است، استثنائا جایز می شمارد. اساسا نماینده ای که قادر به دفاع از خود و دفع ظلم و فتنه علیه خویش نباشد، چگونه می تواند طبق مفاد سوگندنامه مندرج در اصل 67 قانون اساسی به استیفاء حقوق ملت و دفاع از مصالح کشور مبادرت نماید؟ این همکار، بنده را مورد سوال قرار داده و می پرسد که "آیا در چنین شرایطی بیان اصل موضوع و پرهیز از حواشی و پیرایه های ستیزه جویانه و تنش زا موضوع را حل نمی کرد؟"
در شرایطی که حقایق بر همگان آشکار شده و فتنه فتنه گران به خودشان بازگشته است ولیکن فتنه گری ها همچنان ادامه دارد، آیا این همکار هنوز هم گمان می کند که سناریوی طراحی شده علیه بنده ناشی از یک سوء تفاهم بوده است؟! در این صورت چرا پس از انتشار کامل سخنرانی بنده در 11 آذرماه، این فتنه فروکش نکرد و سوءتفاهم مرتفع نشد؟ چرا پس از صدور بیانیه و انتشار تکذیبیه اینجانب در 12 آذرماه امام جمعه تبریز در مسجد جامع و در جمع طلاب به دروغ بنده را متهم به احضار امام حسین(ع) به مجلس کرد؟ و چرا پس از آگاهی از متن کامل سخنرانی و تکذیبیه صادرشده که قرار بود بخشی از آن از طریق شبکه استانی صداوسیما قرائت گردد با اصرار از قرائت آن ممانعت کرده و دست اندرکاران صداوسیما را وادار به پخش خبر مربوط به اظهارات توام با تهمت و دروغ خود علیه اینجانب نمود؟
با این وصف گیریم که تا 12 آذرماه هنوز از حقایق باخبر نبوده است، چرا پس از آنکه خبر خودساخته دست اندرکاران صداوسیما مبنی بر تکذیب شایعات علیه اینجانب در 13 آذر ماه از بخش خبری شبکه سیمای استانی پخش شد، مجددا در 13 آذرماه در مصاحبه با خبرگزاری فارس و در 16 آذرماه در خطبه های نماز جمعه اکاذیب و اتهامات قبلی را تکرار و به کمک عوامل خود سعی کرد که به زعم خود مردم را علیه اینجانب وادار به واکنش و شورش نماید. از این گذشته همین همکار روحانی پس از یک وقفه نسبتا طولانی در 18 آذر در مصاحبه مطبوعاتی با خبرنگاران پارلمانی از جمله خبرگزاری حیات اعلام کرد که "پس از استماع نوار سخنرانی اعلمی متوجه شدم صحبت های وی ناقص منتشر شده و هیچ جسارتی به مقدسات نداشته است. خبرگزاری فارس باید توضیح دهد که چرا بخش دوم سخنان اعلمی را در خبر خود نیاورده است و این اعتراض به فارس وارد است.
و باز فرض اینکه امام جمعه تبریز حتی تا این تاریخ هم از حقایق بی اطلاع بوده است، چرا پس از نطق اینجانب و مصاحبه 18 آذر این نماینده تبریز، در نماز جمعه 23 آذر ماه نه تنها به اشتباهات خود اعتراف نمی کند بلکه همان اتهامات ناروای گذشته مبنی بر اهانت به مقدسات را البته با لحن و ادبیاتی متفاوت و توام با منت تکرار کرده و بگونه ای وانمود می کند که بنا به درخواست وی هیات های عزاداری اجتماع اعتراض آمیز علیه گناه ناکرده اینجانب را برگزار نخواهند کرد؟! با این وصف این همکار، بنده را غیر مسوولانه مورد شماتت قرار داده و سوال می کند که علیرغم تماس با آقای خاتمی امام جمعه محترم تهران چرا با امام جمعه تبریز تماس نگرفته ام.
پاسخ روشن است، وقتی آقای خاتمی به دلیل شناختی که از حقیر دارد و در تماس تلفنی اعلام می کند "من قطع یقین دارم که شما هرگز به امام حسین (ع) و سایر مقدسات اسائه ادب نمی کنید. چنین فردی قابل احترام است و لاجرم باید بنحوی سو تفاهم ایجاد شده را مرتفع کرد. اما باتوجه به روندی که اشاره شد آیا می توان کسانی را که عمدا خود را به خواب زده اند. بیدار کرد؟ وانگهی مگر ما در قرون وسطی زندگی می کنیم که هر کس مجاز باشد تفتیش عقاید کرده و بدون برگزاری دادگاه صلاحیت دار، حکم تکفیر دیگری را در مساجد و تریبون های نماز جمعه صادر نماید. چه دلیلی دارد که بنده با امام جمعه تبریز تماس بگیرم و گناه ناکرده خود را توجیه و تطهیر نمایم. مگر نه این است که امام جمعه باید بالغ، عاقل، مومن، عادل، مخلص، مهذب و آشنا بهاوضاع جهان اسلام و آگاه به مصلاح اسلام و مسلمین باشد؟ بدون شک اولین نشانه و لازمه این صفات پرهیز از تهمت و افترا و اجتناب از ظن و گمان و حکم کردن بین مردم به بینات و ایمان است، به همین سبب فرموده اند که البینه علی المدعی، لذا اگر واقعا سو تفاهمی هم برای ایشان پیش آمده بود، اولا بر مبنای ظن و گمان به هیچ وجه مجاز به طرح آن در تریبون های عمومی نظیر صدا وسیما و نماز جمعه نبوده و ثانیا برای رفع هرگونه ابهامی می توانست از من محترامانه دعوت به عمل آورد تا توضیحات لازم را حضورا ارائه نمایم. اما ظاهرا برخلاف حدیث و انتم بنو آدم و آدم من تراب ان اکرمکم عندالله اتقیکم به نظر می رسد که بعضی ها به اعتبار لباسی که بر تن دارند برای خود شان و منزلتی فراتر از دیگران قائلند!
از اینها گذشته همکار مذکور در مصاحبه تلفنی با دو نفر از خبرنگاران که نوار آن موجود است گفته اند: مصاحبه من در دفاع از اعلمی در حالی صورت گرفت که برخی ها به من سفارش می کردند که در چنین فضای سنگینی مصاحبه به نفع اعلمی به صلاح نیست! اگر آقای شبستری در این مورد موضع گیری نمی کردند من خیلی راحتتر و بهتر مصاحبه کرده واز اعلمی دفاع می کردم. چون آقای شبستری نماینده ولی فقیه هستند و نمی خواهم موضع من در مقابل ایشان باشد! صرفنظر از اینکه اینجانب نیازی به دفاع ایشان از خود نمی بینم اما خوب است پاسخ دهند که آیا در قاموس وی رضایت امام جمعه بر رضایت وجدان و رضایت خداوند ترجیح داد؟ اگر پاسخ منفی است در شرایطی که به قول ایشان بنا حق فضای سنگینی علیه یک مسلمان ایجاد شده و حق او در حال ضایع شدن است آثا می توان عدالت را به پای مصلحت قربانی و سکوت اختیار کرد؟ باز اگر پاسخ منفی است پس چرا در مقام جلوگیری از جوسازی های دروغین برنیامدند؟ آیا معاذالله شان نمایندگی ولی فقیه بالاتر از علی بن ابی طالب است که وقتی در دادگاهی حضور می یابند که طرف مقابلش مسیحی است به رغم حقانیت خود بدلیل فقدان دلیل تن به حکم محکومیت قاضی منسوب خود می دهند؟!
2- وقتی تاریخ می خوانیم از خود می پرسیم که چطور ممکن است شرایط زمانی و مکانی آنقدر تغییر نماید که اولاد ابی سفیان و بر منبر رسول الله (ص) خود را مومن بخوانند و علی بن ابیطالب را که با از خودگذشتگی هایش موجب قوام و دوام دین اسلام شده است، دشمن دین محمد (ص) معرفی کنند؟ اما وقتی تاریخ تکرار می شود بهتر به عمق این واقعه پی می بریم و اینجاست که باید به مظلومیت علی گریست که می فرمود الدهر انزلنی ثم انزلتی حتی یقال معاویه وعلی . آری تاریخ در سطحی بسیار نازلتر و برای افراد بسیار کوچکتر هم مشابه با آنچه برای امام علی رخ داده است تکرار شدنی است و امروز کار ما پس از سال ها سر به استان عبودیت ساییدن و نشان دادن ارادت به ساحت ائمه معصومین علیهم السلام و خدمت به مردم به جایی رسیده است که حتی بعضی که هنوز ابهامات و شایعات مربوط به شهید قنبری یکی از فرماندهان سپاه و نیز گزارش مدیر کل نظارت و بررسی ریاست جمهوری در مورد مسایل مالی، اخلاقی و سیاسی وی بر سرش سنگینی می کند، ما را با کسروی ها و تقی زاده ها مقایسه و ضمن متهم کردن بهاهانت به نمازگزاران و مردم آذربایجان، تهدید به واکنش و قیام مردم علیه بنده می نماید!! امیدوارم قبل از اینکه گزارش مذکور در اختیار نمایندگان و خبرنگاران قرار گیرد، ضمیر مرجع خود را یافته و ضمن پوزش نسبت به گزافه گویی ها و اظهارات ناصواب و اکاذیب خود، انگیزه اصلی خویش را در روخوانی از یک کتاب و انتساب نتیجه گیری های شخصی اش به اینجانب بیان نماید.
در خاتمه برای پایان دادن به غائله ای که غوغاسالاران و هوچیگران به راه انداخته اند دو پیشنهاد خود را به شرح زیر بیان می کنم:
اول- نظر به اینکه اکاذیب مطرح شده در تریبون نماز جمعه علیه من از طریق صدا وسیما پخش شده است براساس بدیهی ترین حقوق شهروندی و به عنوان نماینده این ملت مصرانه می خواهم که ترتیبی داده شود تا از طریق صدا و سیما مستقیما با مردم سخن بگویم تا همگان مطلع شوند که در پس معرکه گیریهای اخیر چه اهدافی نهفته است؟
دوم- چنانچه هنوز هم برخی از کسانی که از طریق تریبون نماز جمعه علیه من جوسازی کرده اند بر نظرات خود اصرار می ورزند پیشنهاد می کنم که در یک مناظره تلویزیونی حضور یافته و امکان مجادله احسن را فراهم سازند.
و چه نیکو فرموده است که مکر و مکرالله و الله خیر الماکرین.

۱۳۸۶ آذر ۲۲, پنجشنبه

پاسخ اعلمي به منتقدان اظهارات اخير خود در زنجان

بدون شك پايبندي به مفاد سوگندنامه مندرج در اصل 67 قانون اساسي و نيز عدم خيانت به اعتماد ملت و سماجت در پيگيري مطالبات مردم و استيفاي حقوق آنان و سهيم شدن در غم‌ها و شادي‌هايشان بدون هزينه نيست و در اين مسير اگر لا‌زم باشد چه‌بسا تاوان‌هاي سنگيني را بايد پرداخت. به همين سبب از مدتها پيش، عده‌اي كه روش و منش حقير، خواب آنها را آشفته ساخته و منافع نامشروعشان را به مخاطره افكنده است، به شيوه‌هاي گوناگون در انديشه تخريب و حذف اينجانب برآمده‌اند.

اما هرگز نمي‌پنداشتم كه عده‌اي از تئوريسين‌ها و توجيه‌كنندگان قتل‌هاي زنجيره‌اي كه در برخي از نشريات خيمه زده و با قلم زهرآگين خود به ترور شخصيت خادمان ملت اشتغال دارند، به كمك آن دسته از رسانه‌هايي كه از بيت‌المال ارتزاق مي‌كنند و كوس <انا الحق> سر مي‌دهند. اينچنين ناجوانمردانه با آگاهي از تعطيلا‌ت مجلس و اينكه فاقد تريبون لا‌زم براي دفاع از خود مي‌باشم، فرصت را مغتنم شمرده و سوار بر مركب عوامفريبي و استفاده ابزاري از مقدسات، وقاحت را به آنجا برسانند كه همچون <كعب الا‌حبار> اكاذيب و خودساخته‌هايشان را دستاويز قرار داده و به نام نامي سالا‌ر شهيدان و به كام خود انواع توهين‌ها و اكاذيب را كه در خور شخصيت ناچيز خودشان مي‌باشد، نثار سرباز كوچكي از سربازان ولا‌يت اهل بيت عصمت و طهارت كنند كه بزرگ‌ترين آرزويش پيروي از آموزگار بزرگ شهادت و آزادگي امام حسين (ع) و قرباني شدن در راه اوست. ‌ گرچه به دليل شناخت اغلب مردم از ارادت و عشق عميق اينجانب نسبت به نخستين معلم شجاعت و نيز انعكاس كامل سخنانم در تعداد انگشت‌شماري از رسانه‌ها نظير روزنامه‌هاي اعتماد، مردم‌سالا‌ري و سايت‌هاي نوانديش و تابناك و به ويژه خبرگزاري آزادانديش انتخاب، تير زهرآگين آنان به سنگ خورده و ترفند توطئه‌آميز آنان نقش بر آب شد اما از آنجا كه محبان دروغين امام‌حسين(ع) از سخنراني و جلسه پرسش و پاسخ سه‌ساعته‌ام و <انتم سكاري> را پنهان كرده و <و لا‌ تقربوا بالصلوه نفي> را جار مي‌زنند، <كلوا و اشربوا> را گرفته و <ولا‌تسرفوا> را مخفي مي‌كنند، لذا براي رفع هرگونه سوءتفاهم احتمالي لا‌زم است توضيحاتي ارائه شود. ‌

در واقع مثل خبرنگاران و خبرگزاران اخير تداعي‌كننده حكايت خبرچينان <نادرشاه> است. مي‌گويند در زمان نادرشاه آخوندي در بالا‌ي منبر گفته بود اگر كسي يك درهم ربا بخورد، مانند اين است كه در كنار كعبه مرتكب فلا‌ن عمل حرام شده است و اين كار، نادر است. ‌ به نادر خبر مي‌دهند كه فلا‌ني گفته نادر در خانه خدا چنين كرد. نادرشاه برآشفته شده و گوينده را احضار و از او سوال مي‌كند. آن خطيب مي‌گويد قربان اجازه بدهيد كه منبرم را دوباره تكرار كنم. پس از كسب مجوز، سخنان خود را دوباره تكرار مي‌كند، لذا مشخص مي‌شود كه منظور از كلمه نادر كمياب بوده است. ‌ قبل از اينكه بنده نيز منبرم را تكرار نمايم به يك مقدمه اشاره مي‌كنم؛ در ميان محبان امام حسين (ع) يك گروه خود را كلب حسين معرفي مي‌كنند و به زعم خود و با پارس كردن، كمال ارادت و سرسپردگي خويش را به ايشان ثابت مي‌كنند. ‌ گروه ديگري شامل طيف گسترده‌اي از محبان امام حسين (ع) هستند كه خود را خليفه خدا و شيعه و پيرو راه حسين‌بن‌علي مي‌پندارند و با مبنا قرار دادن اين كلا‌م امام‌علي(ع) كه مي‌فرمايد <المتعبد بغير علم كحمار الطاحونه يدور و لا‌يبرح من مكانه> آگاهانه و مسوولا‌نه به تبعيت از معصوم مبادرت مي‌ورزند. سعي بنده اين است كه خود را به گروه دوم نزديك نمايم و به قول مرحوم شريعتي بر اين باورم كه امام شخصيتي است كه در وجود خود <الگو شدن> و در عمل خود <رهبري امت> را تحقق مي‌بخشد. لا‌زمه چنين شخصيتي براي پرستش نيست، زيرا او نيز بنده خداست و خود بهترين نمونه بندگي خداست و اساساً آمده است تا انسان را از پرستش غير او باز دارد. بنابراين امام پيشواست و هميشه زنده و هميشه سرمشق مردم است. ‌ در مكتبي كه امام حسين(ع) آموزگار آن است، من آموخته‌ام كه امر به معروف و نهي از منكر و انتقاد و حتي تخطئه‌ قدرت حاكم به منظور اصلا‌ح امور، نه‌تنها ضدارزش نيست بلكه يك هديه الهي و حق امام بر امت خود محسوب مي‌شود و از اين منظر محبوب‌ترين برادران چنين امامي به تعبير امام‌صادق(ع) كسي است كه <اهدي الي عيوبي>، از اين‌رو در چنين مكتبي به تعبير امام راحل <هر فردي از افراد ملت حق دارد كه مستقيماً در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و او بايد جواب قانع‌كننده دهد و در غير اين صورت اگر بر خلا‌ف وظايف اسلا‌مي خود عمل كرده باشد، خود به‌خود از مقام زمامداري معزول است.> باز به همين سبب امام حسين(ع) يكي از انگيزه‌هاي قيام خويش را احياي امر به معروف و نهي از منكر بيان مي‌فرمايند. بنده نيز به تأسي از ائمه معصومين عليهم‌السلا‌م در جمع محدودي از خواص كه بر خلا‌ف كوته‌فكران برخي از رسانه‌هاي فتنه‌گر، درك انحرافي از مطالب عنوان‌شده را نداشتند، در تبيين ارزش والا‌ و جايگاه واژه‌هايي نظير مجلس به عنوان خانه ملت، وكيل مردم، سوال و انتقاد در ساختار نظام سياسي اسلا‌م، در مقام تمثيل و بيان اوج ارادتم به يكي از عزيزترين شخصيت‌ها، كابينه‌ امام‌حسين را مبنا قرار داده و گفتم چنانچه امروز كابينه فرضي امام حسين(ع) تشكيل شود و در دولت كريمه ايشان به نمايندگي از ملت افتخار حضور در مجلسي را داشته باشم كه در دولت ايشان تشكيل شده است، چنانچه مطابق با مفاد كنوني اصل 67 قانون اساسي سوگند ياد كرده باشم كه پاسدار حريم اسلا‌م و نگهبان دستاوردهاي انقلا‌ب و مباني جمهوري اسلا‌مي و حافظ حقوق ملت و پايبند خدمت به مردم و دفاع از قانون اساسي مبتني بر موازين اسلا‌مي باشم، از آنجا كه كابينه معصوم، معصوم نيست، چنانچه تخلفي ميان اعضاي كابينه ببينم لا‌زمه‌ عمل به سوگندي كه ايراد كرده‌ام اين است كه اعضاي غيرمعصوم آن كابينه را نيز مورد نقد و سوال قرار دهم، چنانكه حضرت امير(ع) صرفاً با استناد به شكايت سوده بنت عماره حكم عزل يكي از كارگزاران خود را صادر و جهت ابلا‌غ به او مي‌دهد. ‌

با اينكه نظر فوق به قول آيت‌ا...يزدي عضو فقهاي محترم شوراي نگهبان و رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم از بديهيات ديني است، ليكن گروهي اندك كه ظاهراً هر گونه نقد و انتقاد و سوال را برخلا‌ف آموز‌ه‌هاي ديني از كفر ابليس بدتر پنداشته و مجلس را به عنوان خانه ملت و محل اجتماع عصاره‌هاي فضائل ملت در حد يك محفل بي‌خاصيت تنزل مي‌دهند، قسمتي از سخنانم را به صورت گزينشي و تحريف‌شده و جهت‌دار نقل كرده و با توسيع دايره مصاديق عصمت به كابينه معصوم و با دستاويز قرار دادن آن انواع اكاذيب و اتهامات و ناسزاها را نثار اينجانب كردند و حتي به دروغ از قول بنده مدعي شدند كه امام حسين(ع) را به مجلس فراخوانده و مورد انتقاد و استيضاح قرار خواهم داد! ‌ بدون اينكه جرم من ثابت شود، به اصطلا‌ح مدافعان سينه‌چاك امام‌حسين(ع) به نام اين امام، اتهامات و ناسزاهايي نظير لجن پراكن، منافق، مجنون و لجام‌گسيخته، معلوم‌الحال، سفيه و ديوانه، بي‌عقل، سطحي‌نگر، بي‌شخصيت، شهرت‌طلب، تحميل شده به مجلس، پليد و ملوث، جرثومه عناد و جهل و غرور، خودخواه، عاشق خودنمايي، حراج‌كننده عقل نمانده در بازار مال‌فروشان و <كالا‌نعام بل هم اضل> را كه در خور شخصيت حقير گويندگان و نويسندگان و مديرمسوول آن است، نثار اينجانب كرده و در پايان حكم صادر كردند كه فاقد كمترين صلا‌حيت براي حضور در مجلس هستم و آنگاه مردم را به اغتشاش و قيام ترغيب كرده و خواهان محاكمه انقلا‌بي و مجازات و قتل بنده و آتش زدن دفتر و منزلم و نيز اخراجم از مجلس شدند. البته به اين هم بسنده نكرده و علت وقوع زلزله‌هاي اخير تبريز را هم به من نسبت دادند. ‌ با اين وصف به محض آگاهي از اين سناريوي از پيش طراحي شده، در 12 آذر ماه به منظور تنوير هر چه بيشتر افكار عمومي، جوابيه‌اي خطاب به هتاكان تنظيم و نسخه‌اي از آن به همه خبرگزاري‌ها و رسانه‌ها از جمله صدا و سيما و نشريات هتاك كه قانوناً ملزم به انتشار آن بودند، ارسال شد، اما دريغ كه هيچيك از آنها اين پاسخ و تكذيبيه را منتشر نكردند، تا بلكه بتوانند از طريق جريحه‌دار ساختن احساسات پاك مردم در روز جمعه و پس از پايان نماز، نمازگزاران را عليه حقير بشورانند. ‌متاسفانه ايفاي نقش در اين بازي خطرناك و توطئه‌آميز كه مهم‌ترين و زشت‌ترين اثر آن شكستن قبح جسارت به سيدالشهدا بوده است، علا‌وه بر نشريات و سياست‌پيشگان معلوم‌الحال به ]...[ نيز واگذار شد كه ظاهرا پيگيري مطالبات بر حق مردم آذربايجان، از جمله پيگيري ماجراي تخريب ارگ عليشاه و سركوب مردم اين خطه و خصوصا مخالفت با ممنوعيت استفاده از زبان مادري باعث رنجش خاطر وي شده بود. از اينرو به گمان اينكه پس از 7 سال انتظار كشيدن بهترين فرصت براي ترور شخصيت يكي از محبان امام حسين(ع) فراهم آمده است، ناشيانه به اين بازي پيوست و با غفلت از آيه شريفه <ان جائكم فاسقا به نباء فتبينوا> در همان روز صدور تكذيبيه، در جمع طلا‌ب در خط مقدم اين افراد قرار گرفت و فرصت‌طلبان دروغها و تهمت‌هاي خود عليه اينجانب را از زبان وي و از طريق رسانه ملي منتشر كردند و بدين‌وسيله فرياد وا اماما، وا اسلا‌ما سر دادند.

غافل از اينكه مردم مي‌دانند كه اعلمي پيش از اين و در زماني كه بسياري از تازه به دوران رسيده‌ها در دكان سه‌نبش راحت‌طلبي، طريق عافيت و عوامفريبي را پيشه خود ساخته بودند، بارها با جانفشاني و نثار جان خويش در راه امام حسين(ع) و در مبارزه با قدرت‌هاي استبدادي و متجاوز، در عمل، عشق و ارادت واقعي خود به مقتدايش حسين‌بن‌علي را به اثبات رسانده است. به هر روي به دستور ايشان مقرر گرديد كه افاضات و اتهامات ناروا و غيرمسوولا‌نه وي عليه اينجانب از صدا و سيما منعكس گردد. متاسفانه بر خلا‌ف وعده قطعي آقاي ضرغامي مبني بر عدم انعكاس تهمت‌هاي ايشان از صداوسيماي شبكه استاني آذربايجان شرقي و قرائت دو صفحه از بيانيه مورد توافق بنده و معاون پارلماني سازمان صدا و سيما در اين رسانه، با اصرار ايشان بدون اينكه تكذيبيه اينجانب قرائت شود، اكاذيب و اتهامات وي عليه اينجانب از صدا و سيما منتشر شد و فرداي آن‌روز مديركل صدا و سيماي مركز استان با من تماس گرفته و اظهار داشت كه از تهران دستور رسيده است كه يك متن بسيار كوتاه ارسالي از سازمان به نام شما در بخش خبري منعكس شود! به شدت با قرائت آن متن مخالفت كردم، او نيز قول داد كه آن را پخش نكند، اما در كمال تعجب در بخش خبري ساعت 22 متن كوتاه خودنوشته را به نام اينجانب اعلا‌م كردند، تا وانمود نمايند كه در پي اظهارات تهديدگونه ، بنده از يك گناه ناكرده توبه نموده‌ام! لا‌جرم در 14 آذر طي نامه‌اي خطاب به رئيس سازمان صدا و سيما ضمن تكذيب اتهامات منتسبه و تشريح سناريويي كه عليه اينجانب تهيه شده بود، به عملكرد آن سازمان اعتراض و تقاضا كردم كه پس از هفت سال براي اولين بار اجازه دهند كه يك ربع مستقيماً با مردم سخن گفته و حقايق را با آنان در ميان بگذارم كه تا به امروز اين درخواست اجابت نشده است. ‌

در ادامه اين سناريو و در پي انتشار نظرات آيت‌ا... محمد صادقي تهراني و آيت‌ا...محمد يزدي رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم و از فقهاي شوراي نگهبان در گفت‌وگو با مدير مسوول هفته‌نامه بهار زنجان و تاكيد آنان بر امكان وقوع خطا در عملكرد كارگزاران معصوم(ع) و واجب موكد و ضروري بودن تذكر و انتقاد و جلوگيري از وقوع خطا در ميان كابينه فرضي معصوم(ع)، طراحان سناريوي مورد اشاره كه طرحشان براي صدور حكم تكفير و ارتداد اينجانب با شكست مواجه شده بود، براي بي‌اثر كردن اظهارات فقهاي فوق در 13 آذر دست به دامان يكي از اعضاي جامعه مدرسين شده و با دستپاچگي از طريق خبرگزاري فارس در مقام تكذيب اظهارات آيت‌ا...يزدي برآمدند. مديرمسوول هفته‌نامه بهار زنجان و اينجانب طي تماس با آيت‌ا...يزدي نظر وي را در مورد صحت و سقم تكذيبيه منسوب به ايشان پرسيديم. آيت‌ا...يزدي ضمن اظهار بي‌اطلا‌عي از تكذيبيه مذكور همچنان بر نظر خود تأكيد و اصرار ورزيده و اظهار داشتند حرف نادرستي نزده‌ام كه تكذيب كنم. لذا از خبرگزاري فارس كه يكي از مجريان سناريوي مورد بحث است، خواستند هر چه سريع تر تكذيبيه را از خروجي خبرگزاري حذف نمايد. خبري كه در ساعت 15/20 روي سايت اين خبرگزاري‌ قرار گرفته بود، در ساعت 20/22 از فهرست خبرهايش حذف شد! با اين وصف روزنامه و رسانه‌هايي كه همواره از مصونيت آهنين برخوردارند، در اقدامي غيراخلا‌قي همان تكذيبيه كذايي را منتشر كردند. (نوار مصاحبه‌هاي آيت‌ا... يزدي با بهار زنجان موجود است) علي‌رغم انتشار متن كامل سخنراني و جوابيه و تكذيبيه اينجانب در برخي از رسانه‌ها، امام‌جمعه تبريز دوباره فراتر از جايگاهي كه دارد در اقدامي غيرمسوولا‌نه و در ادامه همان سناريوي از پيش طراحي شده اين بار در نماز جمعه تبريز، ميتينگ اعتراضي و انتخاباتي 100 نفره هواداران دولت و يكي از نمايندگان يكي از شهرهاي كشور را راهپيمايي مردم آن شهر عليه بنده عنوان كرد و مدعي شد كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم نيز اظهارات اعلمي را محكوم كرده است! و در خاتمه به‌صورتي تحريك آميز خواهان توبه و استغفار اينجانب شد! پس از پايان نماز جمعه، عناصر 100 نفره‌اي كه نوعاً از عاملا‌ن اصلي سركوب اخير مردم آذربايجان بوده‌اند طبق يك برنامه و به صورت پراكنده به ميان جمعيت نمازگزاري كه عازم منزل خود بودند رفته و شروع به شعار دادن عليه بنده نمودند و دوربين‌هاي صدا و سيما هم كه از قبل در آنجا مستقر بودند، به نوعي آن را فيلمبرداري، ميكس و پخش كردند كه گويي يك جمعيت 2000 نفره به‌صورت خودجوش عليه اعلمي دست به راهپيمايي زده‌اند! اين فيلم و اظهارات امام‌جمعه چندين بار از بخش‌هاي مختلف خبري شبكه استاني صدا و سيما به نمايش درآمد و در همين راستا در سطح شهر نيز پلا‌كاردها و پارچه‌نوشته‌هايي در محكوميت و اعلا‌م انزجار نسبت به گناه ناكرده من نصب گرديد و حتي برخي مديران فرصت‌طلب نظير رئيس شركت پخش و پالا‌يش فرآورده‌هاي نفتي آذربايجان نيز با دعوت از يك روحاني، به گمان اينكه مرگ سياسي بنده فرا رسيده است، مسووليت ادامه جوسازي‌ها عليه اينجانب را بر عهده گرفتند. به راستي اگر امام‌جمعه و معركه‌گردانان ديگري كه مرا به دليل بيان نظراتي مشابه با آنچه كه آيت‌ا...محمد صادقي‌تهراني و آيت‌ا... يزدي عنوان كرده‌اند، تا آستانه كفر و ارتداد برده و قصد داشتند كه ملت را عليه اينجانب بسيج نمايند، درد دين دارند، چرا پيش از اين در برابر كساني كه رئيس‌جمهور كنوني را در حد معصوم بالا‌ برده و پيامبر خواندند و يا در آزمون فرهنگيان بدترين اهانت‌ها و جسارت‌ها را نسبت به پيامبر عظيم‌الشان اسلا‌م روا داشتند و نيز در قبال اظهارات مشاور رئيس‌جمهور مبني بر زدن گردن مراجع تقليد، به توجيه پرداخته و يا سكوت اختيار كردند!؟ از طرفي در قانون اساسي، جايگاه قانوني هر يك از اشخاص حقوقي مشخص شده است. اصل 84 همين قانون نماينده را در اظهارنظر آزاد دانسته است. اين امام‌جمعه پاسخ دهد كه اظهارات غيرمسوولا‌نه و تحريك عوامل چشم و گوش بسته عليه يك نماينده و نيز تهديد وي براي استغفار از گناهي كه مرتكب نشده از كدام جايگاه قانوني ايراد شده و در صدا و سيما انعكاس مي‌يابد؟ و اساساً آقاي امام‌جمعه تبريز پاسخ دهند در شرايطي كه اعلمي شيعه بودن خود نسبت به ائمه اطهار و امام حسين را با اهداي بخشي از سلا‌متي خود عملا‌ً به اثبات رسانده، وي در طول عمر خود كدام قدم مثبت و حسين‌گونه را در راه اين امام همام برداشته‌اند؟ كه اينچنين فرياد وااماما سر داده و بي‌پروا بر من مي‌تازند؟ مضافا بر اين، در شرايطي كه بنا بر فرمايش امام جعفرصادق(ع< )‌هر كس به زيان مومني سخن بگويد و از آن رسوايي او و از بين بردن مروت و جوانمردي‌اش را بخواهد، تا از چشم مردمان بيفتد، خداوند او را از ولا‌يت خويش به ولا‌يت شيطان مي‌اندازد، ولي شيطان هم او را نمي‌پذيرد> و نيز بنا به فرموده همين امام به نقل از پيامبراكرم(ص< )هر كس دوستي از دوستان مرا خوار كند، در كمين جنگ با من نشسته است.> كساني كه با پنهان شدن در پشت امام‌حسين(ع) انواع اهانت‌ها و هتاكي‌ها و تهمت‌ها و ناسزاها را نثار يك مسلمان كرده‌اند‌، بايد پاسخ دهند كه اين قبيل اراجيف چه سنخيتي با موازين اسلا‌م و ويژگي‌هاي پيروان راستين سيدالشهدا دارد؟ و بالا‌خره به فرض محال گيريم كه همه اين هياهوها و جار و جنجال‌هاي كاذب معاذا... براي گناه كبيره‌اي است كه اعلمي انجام داده است، به قول آن هموطن يهودي كه در خبرگزاري انتخاب نوشته است، غوغاسالا‌ران و هتاكان قلم به دست و صاحب تريبون چگونه وقتي پايان كار به خانه بازمي‌گردند قادرند به چشمان فرزندان خود كه شهامت يك حسين و عقل يك حسن و آينده‌بيني يك علي را تجربه مي‌كنند، بنگرند و به آنان بگويند كه چگونه با نوشتن اين تحريفات و وا‌شريعتا و وامسلمانا فرياد زدن، فردي را كه عقيده‌اش را در چارچوب شرع و قانون بيان كرده تهديد به انتقام عموم از وي مي‌كنند و يك مشت كوردل متعصب را تحريك به مثله كردن پدر و نان‌آور يك خانواده مي‌نمايند! به راستي خانواده اعلمي چه گناهي كرده بود كه بايد بيش از 10 روز پريشان‌خاطر شده و با آبرويشان بازي شود؟ هيهات مناالذله

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

فرماندار بيله‌سوار: ذخاير نفتي اين منطقه بيش از چهار ميليارد بشكه است

بدالناصر فياضي روز چهارشنبه در جلسه شوراي اداري اين شهرستان افزود: براساس اكتشافاتي كه در منطقه مغان بويژه بيله سوار توسط محققان و كارشناسان حوزه نفت كشور انجام شده اين ميزان ذخاير نفتي از نوع سبك و مرغوب است. وي گفت: در جريان دومين سفر رييس جمهوري اسلامي ايران به استان اردبيل، استخراج نفت مغان در بيله‌سوار تصويب شد كه بزودي پس از انتخاب پيمانكار پروژه استخراج نفت در اين شهرستان شروع مي‌شود.

وي اظهار اميدواري كرد، با حفاري و استخراج نفت در اين منطقه توسعه و عمران اين شهرستان مرزي شتاب بيشتري بگيرد. بگزارش خبرنگار ايرنا، رييس دفتر وزير نفت نيز در اين نشست از شروع و عملياتي شدن طرح استخراج نفت مغان با همكاري يك شركت روسي و با مشاركت پيمانكاران ايراني خبر داد. محمد سليماني گفت: با شروع عمليات استخراج نفت مغان در بيله سوار طرح احداث مجتمع پتروشيمي و ساير واحدهاي مربوط به فرآورده‌هاي نفتي در اين شهرستان شروع خواهد شد.

شهرستان بيله‌سوار مغان با ‪۵۵‬هزار نفر جمعيت در شمال استان اردبيل و در منطقه مرزي با جمهوري آذربايجان واقع است.

آذربایجان باید به تو افتخار کند



اعلمیِ عزیز! گرد و خاک زیادی سر سخنرانی تو بلند کرده اند، و تو خیال نکن که عصبانی اند از این که گفته ای: "اگر کابینه امام حسین هم اشتباه و از آن معيارهايي كه در قانون اساسي آمده عدول كرد، كابينه‌ امام حسين را مي‌كشم مي‌آورم مجلس". همه درد هم، هم اینجاست. فراگیرترین راهنمای حسین برای زندگی – همان: اگر دین ندارید، آزاده باشید – حالا مهجورترین شده. این روزها اصلا رسم شده اگر کسی بخواهد چیزی فراتر از حق خودش توی جیبش بگذارد و مزه قدرت و عافیت را بچشد، اول از همه سراغ بازار دین می رود و همان بدو ورود ته مانده آزادگی را هم استفراغ می کند. گیر و گرفتار صورت شده اند و سیرت دین با تنهایی خود سر می کند تا روز محشر. اصلا تو دیده ای یا شنیده ای کسی را به خاطر عدول از وجدان و آزادگی شماتت کنند و برایش دادگاه انقلابی تشکیل دهند؟ تو داری تاوان آزادگی ات را می دهی. نه خاتمی برایت کلام آخر بود که وزرایش را سر ندانم کاری ها عاصی کرده بودی، نه احمدی نژاد برایت حجت است که امور مملکت را به دست هیجان و آبشار پول نفت سپرده و همه نگران فرداییم. آذربایجان باید به داشتن چون تو مردی افتخار کند. تو به خدای حسین پناه ببر و بگذار دین فروشان متاعشان را به ابلیس بفروشند، او مشتری خوبی است و انباری وسیع به پهنای تاریخ زندگی بشر برای روی هم چیدن دین های فاسد شده دارد!


-در عکس بالا اعلمی زیر پای امام جمعه تبریز بلند نشده است، بر عکس همه!

۱۳۸۶ آبان ۲۷, یکشنبه

بسیج و مافیای فحشا!

هرشب خيابان تخت طاووس تهران بعد از ساعت 8 شب چهره ديگري به خود مي گيرد. پياده باشي يا سواره، وقتي وارد اين خيابان ميشوي از همان ابتداي مسير متوجه تراكم ماشينهاي متنوعي ميشوي كه شتابزده براي كنار كشیدن از وسط خيابان در حال سبقت گرفتن از یکدیگر هستند.

اگر براي اولين بار با اين منظره مواجه شوي و از ماهيت آن اطلاع نداشته باشي فکر می کنی به اصلاح "حلوا خيرات ميكنند" . ولي اينجا از خيرات خبري نيست. اين بازي پر پيچ و خم ماشينها تنها تلاشي است ميان مردان سواره براي خريد تن يك زن. رقابتي پر هياهو در بازار شبانه و تحت الحفظ تن فروشان زن و ترنس هايي كه خيابان مطهري يكي از پايگاههاي اصلي و شناخته شده آنهاست.

اگر از نزديك شاهد صحنه باشی خواهي ديد كه در معامله غير قانوني اما علني اين بازار، فروشنده و خريدار با رضايت خيابان را ترك ميكنند.

تن فروشي در اين خيابان در ازاي رقمي بين 20 تا 50 هزار تومان صورت ميگيرد. رانندگان ماشينهايي كه به سرعت مي خواهند خود را به كانون معامله نزديك كنند عموما در مسيرهاي ميدان فاطمي، فتحي شقاقي، استاد مطهري(تخت طاووس)، سهروردي و برگشت از شهيد بهشتي و مصلاي بزرگ و نيمه تمام تهران و باز خيابان مطهري در ترددند. طي دو يا سه ساعتي كه در هر كجاي اين مسير 10 كيلومتري ايستاده باشي و به دقت خيابان را در نظر بگيري تعداد زيادي خودرو را در حال چرخش به دور محيط اين مسير مستطيلي خواهي ديد. اين ماشين ها عموما تك سرنشين و يا با يك همراه هستند كه با وجود روسپیان زياد اين مسير شايد ساعتها به دنبال روسپي دلخواه خود ميگردند. بنا بر آمار رسمي پليس تهران هر روسپي حداکثر 5 دقيقه از وقت خود را در خيابان منتظر مشتري مي ماند، بنابراين سرگرداني اين ماشين ها تنها به دليل يافتن زن يا ترنسي ويژه است.

تمركز و توجه اين تعداد از مردان در اين مسير (كه البته تنها محل بروز يا وجود چنين مراودات و معاملاتي در كلان شهر تهران نيست) قبل از هر چيز اين سئوال را در ذهن شكل مي دهد كه اين مردان به دنبال چه سطحي از ارضاي نيازهاي جنسي خود هستند كه با چنين ولع و حساسيتي به اين روشني وارد اين بازي به ظاهر خطرناك ميشوند.

در این شرایط که همه نهادهای حکومتی مرتبط با امنیت اجتماعی و ضابطان حفظ اصول و ارزشهای اسلامی در صدد مقابله یا پیشگیری (ولو ظاهری) از بروز چنین انحرافاتی در خیابانها و اماکن عمومی هستند، این عریانی در خرید و فروش تن در خیابانهای پر تردد و اصلی بیش از هر چیز بر سازمان یافته بودن و تحت کنترل بودن فروش سکس در ایران صحه می گذارد.

حامد که خود یکی از مشتریان سکس خیابانی است معتقد است: " این زنان از سوی تعدادی از بسیجی ها حمایت می شوند" او دلیل باور خود به این موضوع را شهادت بسیاری از زنان تن فروش خیابانهای اصلی و پر مشتری می داند. حامد که هفته ای دو شب را در خیابان های تخت طاووس و عباس آباد در آمد و شد می گذراند می گوید:" تقریبا همه این زنان را حداقل یک بار سوار ماشین خود کرده و با آنها درباره قیمت و کیفیت ارائه سرویس صحبت کرده ام و در نهایت با نیمی از آنها سکس داشته ام. در ارتباط زیادم با آنها بارها شنیده ام که نیمی از درآمد خود را به مردانی می دهند که تحت عنوان بسیج یا نیروی انتظامی و ... در مسیر همان خیابانها در گردش هستند و بازار این زنان را کنترل می کنند"

مهدی که محل زندگی او در خیابان لارستان است و معمولا شبها در پیاده روهای خیابان تخت طاوس و ولیعصر قدم می زند در اظهار نظر مشابهی معتقد است: "گروهی از ماموران پلیس و عوامل بسیج گردانندگان اصلی روسپیگری در این مسیرها هستند". وی که از مشاهدات خود در این ارتباط استفاده می کند می گوید: "این حمایت دولتی بسیار واضح است، چرا که زنانی که تجارت سکس می کنند با ظاهری مشخص تا نیمه های شب بدون اینکه کسی مزاحمشان شود در این مسیر پرسه می زنند. کافی است مثلا کسی آنها را به زور سوار ماشین خود کند بالافاصله سر و کله یک مامور پیدا می شود و کارشان به پایگاه بسیج یا ساختمان وزرا می کشد. هر چند همه راه فرار را هم بلدند و کافی است در طول مسیر از خیر وجه المعامله بگذری و این پول را به عنوان وجه المصالحه دو دستی تقدیم پاسداران حریم ارزشهای اخلاقی کنی تا آزاد شوی"

حمیدرضا دانشجو و یکی از مشتریان این زنان است. او سرکوب 30 ساله روابط جنسی را عامل اصلی گرایش مردان به این نوع نازل و بی کیفیت سکس می داند و می گوید: "همه ما عادت کردیم بدون در نظر گرفتن زشتی و زیبایی به فرمان دورنی مان که می گوید فرصت را از دست نده گوش دهیم. شاید هیجان کاذب اینکه آدم کاری خلاف قانون انجام می دهد هم بی تاثیر نباشد. در ضمن این حس که با مقداری پول می توانی هر خدمتی دریافت کنی و صاحب تن زنی شوی که حق ندارد چیزی از تو بخواهد، به نوبه خود حس جالبی است که احتمالا همه مردان از تجربه آن لذت می برند.

سویه دیگر صحبتهای حمید را در گفت و گو با سامان می شنویم. او ساکن یوسف آباد است و حالا در خیابان فتحی شقاقی در جستجوی زن دلخواه خود می گردد.

سامان می گوید: "با شناسایی این زنان سعی در درجه بندی همکاری آنها برای ارضای خود کرده ام و به این ترتیب با داشتن شماره تلفن های آنها بسته به قیمت یا کیفیت خدماتشان با آنها تماس می گیرم. شب هایی که وقت و حوصله دارم چرخی می زنم تا به لیست خود اضافه کنم. با تمام این وسواس ها به نظر من سکس با روسپی ها مثل خوردن یک ساندویچ است. وقتی گرسنه ای به یک تکه نان هم قناعت می کنی اما مثلا همبرگر را ترجیح می دهم. حالا وقتی خیلی گرسنه نباشم و کمی حوصله به خرج دهم زنی را می خرم و این همان مقوله ساندویچ و یک تکه نان است برای من."

سامان تجربه بازداشت در همین خیابان را نیز دارد. او تعریف می کند که چگونه پس از سوار کردن یکی از زنان تن فروش توسط گشت پلیس مجبور به توقف می شود. یکی از ماموران پس از اخذ مدارک او سوار ماشین اش می شود و دستور حرکت به سمت بازداشتگاه را می دهد. اما چند خیابان آنسوتر به دستور همان مامور زن تن فروش پیاده می شود و او می ماند با یک پلیس وظیفه شناس که با پنجاه هزار تومان قصه بازداشت را فراموش می کند.

دکتر پوریا که به تازگی مدرک دکتری جامعه شناسی خود را از دانشگاه تهران گرفته است پس از شنیدن بخش هایی از اظهارات مصاحبه شوندگان، مورد اخیر را به عنوان نمونه ای از سواستفاده از زنان تن فروش توسط پلیس یا نیروی های بسیج می داند و معتقد است: "دولت، پلیس و قوه قضائیه هرگز نه توان مقابله با روسپیگری را دارند و نه علاقه ای به این کار دارند. ضمن آنکه عده زیادی از به اصطلاح خودی ها در تجارت سکس مشارکت دارند. آنها وجود این تجارت را بر خلاف ادعاهای رسمی اجتناب ناپذیر می دانند و ترجیح می دهند سود آن را به دست دیگران نسپارند. عملا هیچگاه برخورد قاطعی با روسپیان نمی شود و بیشتر فشارها بر روی زنان عادی است که مثلا پوشش مورد پسند آقایان را ندارند. همین تاکید پرجنجال بر ازدواج موقت انعطاف مسئولان در مقابل سکس های خارج از خانواده و خیابانی را نشان می دهد. اینکه در ایران شبکه ای سامان یافته و منسجم قاچاق و فروش سکس وجود دارد قابل انکار نیست. اخباری که هر از چندی در رسانه ها منتشر می شود و حاکی از حراج دختران ایرانی در بازارهای عرب است دلیلی بر این مدعا است. همه ما هم می دانیم هر جا پول هنگفت باشد دست غیر خودی از آن کوتاه است. در این میان سپاه، بسیج و نیروهای امنیتی که مدعیان قدرت و مقابله با تعرض به کشور هستند، طبیعتا سهم خواهان جدی این تجارت پر سود هستند. شاید بعد از نفت و قبل از واردات و صادرات انحصاری و پولشویی، تجارت سکس پر سودترین عرصه اقتصادی است که جولانگاه خودی ها شده است."

روسپیان زیر تابلو خیابان های اصلی می ایستند. آنها از تاریکی شب نمی ترسند، آنها به خشونت جاری تن داده اند، روسپیانی که زیر تابلوهای "مطهری"، "بهشتی"، "مصلا" و "فتحی شقاقی" ایستاده اند حتی اگر گرسنه باشند می دانند چشمانی، به بهای نیمی از درآمدشان، مراقب آنها هستند. زیر این تابلوها امنیت روسپیان تضمین می شود.

۱۳۸۶ آبان ۲۲, سه‌شنبه

سخنان مهم امام جمعه اردبیل در دفاع از حقوق قومیتها/ تدریس زبان ترکی در آذربایجان آزاد شود

سید حسن عاملی نماینده ولی فقیه و امام جمعه اردبیل درهمایش ملی اتحاد ملی راهبردها و سیاستها با موضوع لزوم تصحیح سیاستهای غلط در مورد قومیت ها سخنان مهمی را در خصوص وضعیت قومیتها ایراد کرد

امام جمعه اردبیل گفت : " استراتژی سکوت " در برابر قومیت ها دیگر پاسخگو نیست و اشتباهات صداو سیما یکی از دلایل عمده بروز حساسیت های قومی در کشور است.
به گزارش خبرنگار مهر ، حجت الاسلام سید حسن عاملی نماینده ولی فقیه و امام جمعه اردبیل درهمایش ملی اتحاد ملی راهبردها و سیاستها با موضوع لزوم تصحیح سیاستهای غلط در مورد قومیت ها به ایراد سخنرانی پرداخت.

وی با اشاره به اینکه گسترش و تثبیت مکتب اهل بیت بر دوش دو قومیت آذری و فارس بوده است گفت: اگر تفرقه بین این دو قوم ایجاد شود باید فاتحه تشیع را خواند .

وی با انتقاد از سیاست فعلی در برابر قومیت ها گفت: " استراتژی سکوت " در برابر قومیت ها دیگر پاسخگو نیست و اشتباهات صداو سیما یکی از دلایل بروز حساسیت های قومی در کشور است.

عاملی با تاکید بر لزوم تبیین و تبلیغ بخشهایی از تاریخ کشورمان بخصوص جنگ ایران وروس و جنگ ایران و عثمانی ، عدم توجه به این واقعیت های تاریخی را عامل اصلی سو استفاده عناصر افراطی و تجزیه طلب معرفی کرد و گفت: اجابت خواسته های قومی نباید به عنوان عامل واگرایی شناخته شود.

نماینده ولی فقیه با اشاره به تحرکات برخی کشورهای منطقه نسبت به فرهنگ ملی ایران گفت: با تشکیل فرهنگستان زبانهای محلی و تدریس زبان های محلی می توان جلوی بسیاری از این سو استفاده ها را گرفت.

امام جمعه اردبیل با اشاره به اینکه زبان آذری کارکرد دینی و مرثیه ای در قوم شیعه دارد گفت: تقویت زبان آذری تقویت تشیع است.

به گزارش خبرنگار مهر ،سخنان امام جمعه اردبیل که با استقبال و تشویق حضار مواجه بود چنین ادامه یافت: اگر وضعیت به گونه فعلی پیش رود در آینده ای نزدیک زبان آذری نماد مخالفت با نظام خواهد شد.

وی تاکید کرد: من اشتباهات صدا و سیما در زمینه اقوام را مرتبا یادداشت و به رهبری گزارش می کنم.

عاملی که خود را غیر آذری و وابسته به طایفه معرف جبل عامل لبنان معرفی کرد ، گفت: ما باید سیاست صفویه را ادامه دهیم که این نکته هم مورد تاکید آقای هاشمی رفسنجانی قرار گرفته است.

وی تاکید کرد: الان در مدارس و دانشگاههای آذربایجان علی رغم بخشنامه های رسمی دروس به زبان ترکی تدریس می شود که بهتر است این مسئله از حالت ممنوعیت در بیاید و تدریس به زبان ترکی آزاد شود.

نماینده ولی فقیه به نقل از استالین دیکتاتور شوروی گفت: تغییر حروف در قفقاز از انقلاب کمونیستی هم مهمتر بود و امروز کشوری مثل آذربایجان و ترکیه با تغییر زبان و حروف رسمی خود بین هویت امروز و دیروز خود فاصله انداخته اند.

عاملی با بیان اینکه ترکیه می خواهد عثمانی نوین شود گفت: بی شک زبان فارسی شانش بالاتر از آن است که با تقویت زبان های محلی تضعیف شود.

وی در پایان سخنان خویش هند و سوئد را از نمونه های موفق اتحاد ملی توصیف کرد.

۱۳۸۶ آبان ۲۰, یکشنبه

میدان گرگ در تبریز ( قورت میدانی )

در قسمت شرقی شهر تبریز اندکی بالاتر از مسجد کبود ، محله قدیمی « قورت میدانی » یعنی میدان گرک واقع شده است که از طرف جنوب به محله خیابان و از طرف شمال به « میدان چایی » رودخانه ای که از وسط شهر می گذرد ختم می شود . در دوره رضا شاه زمانی که فارسی کردن اسامی جغرافیائی آذربایجان با شدت و حدت تمام جریان داشت ، نام این محله را نیز ظاهرا برای از بین بردن حافظه تاریخی مردم تبریز ، بدون اینکه وجه تسمیه آنرا توضیح بدهند تغییر داده و آنرا میدان قطب نامیدند و از آن تاریخ تا بحال همچنان در اسناد رسمی و اوراق مالکیت از این محل بنام « میدان قطب » یاد می شود بدون اینکه ربطی به قطب جغرافیائی و یا قطب صنعتی و یا حتی به شخصیتی که قطب نامیده شود داشته باشد . ولی تبریزیان بدرستی در محاوره روزمره خود این محل را بنام اصلی آن یعنی « قورت میدانی » می نامند . و اما چرا این محل میدان گرگ نامیده می شود ؟ شاهزاده نادر میرزا معتبر ترین مورخ دوره قاجار و از نوادگان فتحعلی شاه در اثر ماندگار خود بنام « تاریخ و جغرافی دار السلطنه تبریز » می نویسد : « تبریزیان به روزگار گذشته دیدنیها داشتند که یکی از آنها بازی گرگ بود و اکنون آن میدان که این کار آنجا همی کردند به جای است و قورت میدانی نامند . آنجا بود که گرگهای نر به کوچکی همی گرفتند و تربیت همی کردند . به هر کویی ، به سال چند روز ، جنگ گرگ بود . از هر محله گرگی درنده همی آوردند و مردم دو طرف سلاح پوشیده حاضر بودندی . گرگها به یکدیگر حمله همی دادندی . با دهان بسته یکدیگر را مالش همی دادند و به آغوش همی فشردند . از هر دو سوی هیاهوی خواستی که گرگ ما خوب به بغل آمد . آن دسته دیگر گرگ خود بستودی تا کار از سخن به رزم کشیدی . گاه بودی صد تن کشته و مجروح شدی . پادشاه بزرگ ، شاه عباس ، این کار زشت بر داشت . حکایت . شنودم که پیری صدساله را گفتند گرگ فلان کوی فرزند جوان تورا شکم بدرید ، بمرد . گفت : برگوی که گرگ ما خوب به بغل آمد یا آن گرگ ؟ گفتند : گرگ کوی ما خوب به بغل آمد . گفت : مردن پسر سهل باشد . »


در باره آغاز پیدایش بازی گرگ در تبریز اطلاعات دقیقی در دست نیست واز قرائن تاریخی چنین استنباط می شود که

این بازی یعنی« قورت بوغوشدورماخ » از عادات قدیمی اقوام ترک باشد که طبق نوشته نادر میرزا تا دوره صفویه ادامه داشته است . همینقدر می دانیم که ترک ها در جنگ های قبیله ای و حمله ، از گرگ برای ایجاد وحشت و اغتشاش در صفوف دشمن استفاده می کردند و این شیوه تا زمان اختراع تفنگ و کاربرد سلاح آتشین انفرادی در جنگ دوام داشته است و آخرین موارد آن در دوره آق قویونلو ها بوده است که افرادی مسئول تربیت گرگ و ملقب به « قورد اوتاران » برای استفاده جنگی بوده اند .

در شهر های مختلف آذربایجان نیز میدان گرگ وجود داشته است که بتدریج از بین رفته اند . بعضی از میدان هائی هم که لاشه گرگ هاری در آنجا به نمایش گذاشته شده میدان گرگ نام گرفته است .

افسانه گرگ آدمخوار در همه جای دنیا وجود دارد ولی در حقیقت فقط گرگ هار شده و گرگ پیر که توان شکار کردن ندارد اگر فرصت پیدا کند به آدم حمله می کند و گرنه در حالت عادی گرگ که شکارچی ماهری است قبل از آینکه انسان اورا ببیند ، او انسان را می بیند و دور می شود .

علیرغم اینکه استفاده از گرگ در جنگ و همچنین برای مسابقه صد ها سال است که پایان یافته ولی ایجاد وحشت در میان مردم با شایعه پیدا شدن گرگ آدمخور و گرگ بچه خور تا پنجاه سال پیش در تبریز رایج بوده است . خوب بیاد دارم که در تابستان سال 1332 شمسی با استفاده از یک اتفاق ساده و کشته شدن یک بچه در اثر حمله گرگ در محله حکم آباد تبریز ، عوامل خاصی برای انحراف افکار عمومی ، داستان گرگ بچه خور را که هر روز کودکی را می دزدد و می خورد شایع نمودند و هفته ها مردم را مشغول و وحشت زده کردند . مردم معمولی نیز به این شایعه دامن زده وبا الهام گرفتن از اسطوره گرگ خاکستری که در فرهنگ ترک جایگاه ویژه ای دارد ، شعر و افسانه در باره گرگ مرموز ساختند که هر روز در محلی از شهر ظاهر می شود و بعد از دزدیدن بچه ای ناگهان ناپدید می شود .

در آن دوره مرسوم بود که تبریزی ها برای استفاده از هوای مطبوع تابستان ، شبها در حیاط خانه های خود می خوابیدند ولی شایعه گرگ مرموز باعث شده بود که آنروزها از ترس گرگ خیالی دیگر در حیاط یا در پشت بام نخوابند . در آن زمان من کودکی شش ساله بودم و معنی سیاسی گرگ آدمخور را نمی فهمیدم و سال ها بعد از اهل نظر شنیدم که ماجرای گرگ آدمخور شایعه ای سیاسی بود و از مرکز مشخصی هدایت می شد . و اما من در عالم کودکی شعری را که از زبان بچه های دیگر یاد گرفته بودم و همراه با بچه های محل می خواندم هنوز خوب بخاطر دارم که بقرار زیر بود : ترجمه : قورت دئیرم فرشته یم گرگ نیستم فرشته ام چوخداندیر من بو ایشده یم مدتهاست که این کاره ام قوجالارا دیشیم باتمیر دندانم به پیرها کارگرنیست جوانلارا گوجوم چاتمیر زورم به جوان ها نمی رسد اوشاقلار ایله دویوشده یم . با کودکان در جنگ هستم .

بالاخره بعد از هفته ها کسانی که شایعه راساخته بودند و ظاهرا به اهداف خود نیز رسیدند آب ها از اسیاب افتاد و شخصی بنام علی باغبان گرگی را در باغات حکم آباد با تفنگ زد یعنی همانجائی که در ابتدا گرگی کودکی را دریده بود و لاشه آن گرگ را بر روی نردبانی در مقابل باغ گلستان بنمایش گذاشتند و باین ترتیب غائله گرگ آدمخور خاتمه یافت . اما این واقعه در ذهن من چنان جای گرفت که بعدا انگیزه ای شد برای تحقیق درباره گرگ اسطوره ای ، گرگ

« فرشته » ، گرگی که « غیب » می شود ، گرگی که از « خارج » آمده است ، گرگی که زمان برای او مفهوم ندارد

و تا قیامت زنده خواهد ماند . اما منظور از بیان خاطره فوق این بود که معلوم شود ، گرگ نه تنها در اساطیر و فرهنگ ترک حضور برجسته دارد بلکه پای گرگ به مسائل سیاسی نیز کشیده شده است چنانکه اکنون نیز هر وقت نام گرگ خاکستری مطرح می شود ، افراد ی که اطلاعی از اسطوره گرگ خاکستری در فرهنگ ترک ندارند نا آگاهانه ( بعضی ها نیز آگاهانه ) ، گرگ خاکستری را معادل یک گروه سیاسی بهمین نام در ترکیه دانسته و موضعگیری سیاسی می کنند . گروه سیاسی یاد شده یک جریان جدید است ولی اسطوره گرگ خاکستری در اعماق تاریخ ترکان جای دارد .

گرگ از دوران باستان در همه زوایای فرهنگ ترک جای ویژه ای بخود اختصاص داده است . من در مقاله :

« گرگ در اساطیر ترک » بطور مفصل این موضوع را شرح داده ام .



در اسطوره های باستانی اقوام ترک « گوگ بوری » یا گرگ آسمانی بعنوان نیای نخستین ترک ها یاد شده است . ج . ج . ساندرز در کتاب « تاریخ فتوحات مغول » که توسط ابوالقاسم حالت بفارسی نیز ترجمه شده است .در باره گوگ ترک ها که در قرن ششم میلادی امپراطوری بزرگ «گوگ ترک » را تشکیل دادند می نویسد :



« توتم قبیله ئی این ترکان گرگ بود . مانند رمولوس و رموس ( بنیانگزاران افسانه ای شهر رم )، پدر نژاد ترکان را آن حیوان شیر داده بود . یک سر گرگ را هم که از طلا ریخته بودند ، بر سر چوب پرچم های خود نصب می کردند . »

خیلی قبل از آن نیز گرگ سمبل اقوام ترک بوده است . امروزه از روی سالنامه های چینی در می یابیم که در دوره امپراطوری بزرگ « هون » (قرن دوم قبل از میلاد ) نیزعلامت گرگ در لشکر کشی ها موجود بوده است .

در داستان های « اوغوز نامه » نیز که بوسیله انتشارات فرزانه در تهران منتشر شده است ، گرگ آسمانی ( گوگ بوری ) یا گرگ خاکستری ( بوز قورت » اوغوز خاقان را در بسیاری از فتوحات یاری و راهنمائی می کند :



« اوغوز خاقان اسبها را زین کرد و پرچم ها را بر افراشت و لشکر را برای جنگ با اوروم خاقان حرکت داد . پس از چهل روز وی در دامنه کوهی به نام « بوز داغی » ( کوه یخ ) اردو زد و به خواب رفت . در روشنایی سحرگاهان

نوری چون پرتو آفتاب بر فضای اندرون خیمه اش تابید و از میان آن گرگ بزرگ و خاکستری رنگی که یال پر پشتی داشت پدید آمد و گفت اورا راهنمائی خواهد کرد . لشکر به راه افتاد و در این هنگام همگان دیدند که گرگی بزرگ پیشاپیش لشکریان در حال حرکت بود …

این گرگ آسمانی در سایر لشکر کشی های اوغوزخان نیز همراه و یاور او بود . »

گرگ در زبان باستانی ترک ها « قاسقیر » ( kaskur ) و بعد ها « بوری » (bori ) نام داشته است . هزار سال پیش (464 هجری قمری )محمود کاشغری در « دیوان لغات الترک » هر دو واژه یعنی « قورت » و « بوری » را بکار برده است . در زبان ترکمنی نیز که نوادگان اصیل اوغوز ها می باشند همین حالا اصطلاح بوری کاربرد دارد مثلا در این مثل : « ائل اوغری سیز ، داغ بوری سیز بولماز » یعنی ایل بدون دزد و کوه بدون گرگ نمی باشد .

نظر باینکه گرگ در دوره آنیمیسم توتم اقوام ترک بوده است ، استفاده از اصطلاح « گوگ بوری » یعنی گرگ آسمانی تابو محسوب می شده و آنرا مستقیما بر زبان نمی آوردند و بجای آن از اسامی اشاره استفاده می کردند و ظاهرا بعد از پذیرش اسلام و بودیسم توسط اقوام ترک ، نام قورت و جاناوار متداول شده است .

اسلام و بودیسم برای مبارزه با اعتقادات اولیه ترکان گرگ را به موجودات زیان رساننده از جمله قورت یا قورد که در ضمن بمعنی « کرم » نیز است ، تشبیه کردند و قورت بجای بوری متداول شد . اما مثلی در میان ترکان وجود داشت ودارد که می گوید « قوردون آدین گتیر سن ، قوردا راست گلرسن » یعنی اگر نام گرگ را بر زبان بیاوری ، با گرگ روبرو خواهی شد . بدین جهت دامداران نام گرگ را بر زبان نمی آورند و بجای آن نام دیگری که از طایفه ای به طایفه دیگر تغییر می کند و برای مردم همان طایفه یا همان ده قابل فهم است ، بکار می برند مانند « آیقیر » و « قودوز » و نظایر اینها .

معتقدان به « تابو » یا واژه ممنوعه از اصطلاحات کنایه استفاده می کنند که در زبان علمی آنرا « اوفمیزم »

( euphemism ) یا حسن تعبیر می نامند . از نظر زبانشناسان تکرار واژه جدید بجای واژه ممنوع بعد از مدتی واژه ممنوعه را متروک می کند و در عوض « اوفمیزم » جایگزین آن می گردد . به عنوان مثال ، روس ها نام خرس را برزبان نمی آوردند و فکر می کردند اگر آنرا بر زبان بیاورند خرس حاضر خواهد شد و به آنان زیان خواهد رساند . بدین جهت واژه خرس اکنون متروک شده و امروزه در زبان روسی خرس را « عسلخور » می نامند .

ترکان صفات قدرت و شجاعت را بسیار ارج می نهند و این پایه اصلی پندار اولیه آنان به « گرگ آسمانی » می باشد زیرا گرگ حیوانی است بسیار قوی ، باهوش و نترس . در روایت ترکمنی اسطوره « کور اوغلی » قهرمان داستان در وصف اسب خود می گوید : « اصلی بوری ، سویی سوغون » یعنی اصل او از گرگ و نژادش گوزن است . و در جای دیگر در ستایش اسبان جنگی خود (قیر آت و در آت ) آنها را به گرگ تشبیه می کند « دگیرمن ساغیلی ، آج قورد بویونلی » یعنی کپلی چون سنگ آسیا و گردنی چون گرگ گرسنه دارد .

در اسطوره ده ده قورقودهنگامی که ایل « سالیر قازان » خان اوغوز به تاراج می رود ، قازان آواره و نالان از آب روان سراغ ایل خود را می گیرد . و داستان چنین ادامه می یابد :

« آب روان کی می تواند خبری باز گوید . از آب گذشت . این بار به گرگی برخورد و. گفت « دیدار گرگ امری مبارک است .» ( قوردون ئوزی مبارک ) بگذار از او نیز خبری باز جویم :

ای که آفتابت به هنگام شب تار طلوع می کند (کنایه از برق چشمان گرگ در شب ).

و بهنگام برف و باران شجاعانه پایداری می کنی

ای که اسبان « قاراقوچ » را به شیهه وا می داری

و اگر شتر سرخرنگی ببینی ، تازیانه وار دم می جنبانی

و آغلهای محکم را با ضربات پشتت در هم می شکنی

و به گوسفندان فربه چنگ می اندازی

و دنبه خونین را به دندان می کنی و با ولع می بلعی

ای که صدایت در میان سگهای گله غوغا برپا می کند.

و چوپانان را شبانه به تکاپو وا می داری

آیا از اردوی من خبری داری ، به من باز گوی

این سر بلازده ام قربان تو باد ( قارا باشیم قربان اولسون قوردوم سانا )

آیا شنیده ای که گرگ خبری باز گوید ؟

قازان نومیدانه به راه افتاد …»



در زبان آذربایجانی دو اصطلاح بسیار رایج وجود دارد که ظاهرا باقی مانده از اعتقادات اولیه ترکان و بیانگر خویشاوندی با گرگ است . یکی از این اصطلاحات که در تبریز رایج است در اشاره به فامیل دور بکارمی رود و وقتی گفیه می شود که : « ایتیمین قورت دائی سی » یعنی فامیل بسیار دور من است . اصطلاح دیگر « قورت قودامیز» می باشد که بمعنی فامیل سببی است . در میان اقوام ترک رسمی خرافی وجود داشته است که دختر بچه ای را از هنگام تولد بصورت سمبلیک به گرگ می دادند یعنی بخیال خودشان .با گرگ نامزد می کردند و باین ترتیب با گرگ فامیل می شدند تا گرگ به گله آنان آسیب نرساند چون می گفتند گرگ فامیل سببی ماست ( قورت قودامیزدیر ) و فامیل به اعضاء دیگر فامیل ضرر نمی زند . این عادت همین حالا نیز در میان بعضی از طوایف ترکمن ساکن در ایران باقی مانده

است .



از قرن هشتم میلادی که مسلمان شدن ترکان شروع شده است احترام و ابهتی که گرگ در فرهنگ باستانی ترک داشته است جای خود را به بدگوئی از گرگ و اینکه موجودی زیان رساننده و بی رحم است می دهد و مصداق بارز قهر و خشونت می شود مثلا در این ضرب المثل : « قورت قوزو نی یئسه ده آغزی قانلی دیر یئمه سده » یعنی گرگ چه بره را خورده باشد ، چه نخورده باشد دهانش خونین است . از این به بعد است که در داستانهای کودکانه اغلب گرگ با تمام قدرتی که دارد فریب روباه ضعیفی را می خورد و با ساده لوحی تمام به تله می افتد . شاید هم راویان این افسانه ها کوشیده اند لااقل در افسانه و متل بر گرگ غلبه کنند زیرا در زندگی واقعی چنین چیزی امکان پذیر نبوده است و یا اینکه خواسته اند با ضعیف توصیف کردن گرگ بر ترس خود از آن موجود با هوش و قوی غلبه کنند .



انواع بازی های کودکانه نیز وجود دارد که باز سازی ورزشی صحنه های جدال دائمی انسانهای گله دار باگرگ و درعین حال بیانگر همزیستی اجباری طوایف گله دار باگرگ است یکی از معروفترین این بازی ها « آرا کسدیر»

است که یک بازی دستجمعی می باشد و نحوه فرار از مقابل گرگ را آموزش می دهد . این بازی در تمام کشور های ترک زبان مرسوم و رایج است .

یکی از معروفترین حکایاتی که در باره گرگ و بره است ، داستانی است که گرگ از بالای چشمه و بره از پائین چشمه آب می خورد اما گرگ به بره پرخاش می کند که چرا آب مرا گل آلود می کنی ؟ در این داستان جواب بره دوگونه روایت می شود . یک روایت اینست که بره با التماس می گوید : من پائین هستم و نمیتوانم آب را گل آلود کنم . که گرگ عصبانی می شود و به بره حمله می کند . روایت دیگر اینست که بره با اعتراض می گوید : اگر قصد خوردن مرا داری چرا دیگر بهانه تراشی می کنی ؟ که باز بخاطر اینکه بره زبان درازی کرده است مورد حمله واقع می شود .

لافونتن شاعر فرانسوی که بگفته خودش داستانهای هندی « کلیله و دمنه » منبع الهام او بوده است ، حکایت آب خوردن گرگ و بره ازیک چشمه را بنظم کشیده و از طریق حکایت منظوم او این داستان در کشورهای غربی رواج یافته است .

نتیجه اخلاقی داستان کلیله و دمنه نیز این ضرب المثل ترکی است : « قورت دان قوزو یا قارداش اولماز »

یعنی برادری گرگ و بره بجائی نخواهد رسید .

تخريب مزارهاي تركي در كركوك

تخريب مزارهاي تركي در كركوك و ديگر مناطق توركمان نشين عراق توسط كردان: در مناطق توركمان نشين عراق همهميراث تركي در دوائر رسمي و قبرستانها تخريب مي شود. از سال ٢٠٠٣ به بعد پيشمرگه هاي كرد پس از ورود به كركوك در نخستين اقدام ادارات سجل و ثبت اسناد را تخريب و به آتش كشيدند، اين اقدام آگاهانه مقدمه اي براي رد تاريخ و بازنويسي آن بود. متعاقب آن بسياري از سنگ قبرهايي كه داراي نشاني از هويت تركي، سمبل ماه و ستاره و يا نوشته اي به زبان تركي بوده اند توسط كردها تخريب شده اند. امروز در قبرستانهائي كه تا چند سال هر سنگ قبر داراي سمبول آي اولدوز (ماه ستاره) بود، امروز از آنها اثري نيست. اين سمبولها كه اسنادي از تاريخ طولاني بودند توسط پيشمرگه هاي كرد نابود مي شوند تو گوئي كه آنها نيز واقف به اين حقيقت اند كه اينها موزه هاي باز مي باشند. آنها سنگها با سمبل ماه و ستاره و متون تركي را در پايه ساختمانها و يا ديوار باغچه ها كه براي تازه واردين كرد ساخته مي شود به عنوام مصالح ساختماني بكار مي برند. سپس براي اينكه به راحتي بتوانند بر اين شهر بيش از هزار سال ترك، ادعاي مالكيت كنند شروع به نوشتن و نصب سنگ مزارها به زبان كردي كردند. (در پاسخ به اين بازنويسي تاريخ، مجلس مشورتي توركمان، جايزه اي يك ميليون دلاري براي كسي كه يك سنگ مزار به زبان كردي مربوط به پنجاه سال قبل از كركوك بياورد تعيين كرده است).

۱۳۸۶ آبان ۸, سه‌شنبه

«قتل عام ارامنه» توسط دولت عثمانی، افسانه‌ای ديگر از جنس هولوكاست

صهيونيسم جهانی برای معرفی امت اسلامی به عنوان تروريست و تروريست‌پرور، سعی در احيای داستان جعلی قتل‌عام ارامنه و متهم كردن ترك‌های عثمانی به عنوان بخشی از قلمرو بزرگ اسلامی در دست‌داشتن در اين قتل عام دارد كه به نظر می‌رسد اين پروژه تبليغاتی، بازسازی صحنه هولوكاست است.

از آنجا كه صهيونيست‌ها برای رسيدن به اهداف خود از هيچ دروغ و اتهامی رويگردان نيستند و اعتقاد و اعتماد كامل به انديشه ماكياوليست دارند، هدف هر دروغ و جنايتی را توجيه می‌كند؛ بنابراين دو داستان جعلی را با همكاری دولت‌های اروپايی و مطبوعات جهانی به افكار و انديشه‌های ملت‌های جهان ساخته و پرداخته‌اند؛ اول قصه آن همان هولوكاست است كه جريمه آن به مردم فلسطين فرود آمد و به بهانه قتل عام يهوديان در اروپا، دولت غاصب اسرائيل در فلسطين تأسيس شد كه در اين قصه يهوديان به عنوان يك ملت مظلوم معرفی شدند.

دومين دروغ رسانه‌های اروپايی و عمدتاً عوامل مطبوعاتی صهيونيسم جهانی، معرفی امت اسلام به عنوان تروريست و تروريست‌پرور، در ساليان اخير و قاتلان ارامنه در اوايل جنگ اول جهانی بوده است، كه در اين نوشته به اختصار داستان دروغين قتل عام ارامنه را بيان می‌داريم.

داستان قتل عام ارامنه اين است كه اولاً ارامنه در طول تاريخ حاكميت عثمانيان، در كمال آسايش و آرامش در جوار حكام عثمانی روزگار می‌گذراندند و حتی در قشون عثمانی حضور داشتند و مورد اعتماد سلاطين عثمای نيز بودند، طبق قوانين اسلامی با آنان رفتار می‌شد و جان و مال آنان طی شش قرن حكومت عثمانی در امن و امان كامل بود.

تا اينكه در سال 1908 در اثر يك توطئه مشترك، دولت‌های اروپايی و به ويژه انگلستان نمايندگانی كه وارد مجلس شورای تركيه عثمانی شدند كه عموماً نيز در اثر تبليغات مسموم مطبوعاتی عثمانی به مجلس راه يافته بودند و تحت نفوذ مالی و اقتصادی صهيونيست‌ها و انگليسی‌ها قرار داشتند و با تبليغات دروغين افراد وابسته به انگلستان مانند فرزندان شريف‌حسين به عنوان نمايندگان ملت روانه مجلس شورای تركيه عثمانی شده و حزب «اتحاد و ترقی» كه توسط مخالفان سلطان «عبدالحميد ثانی» در پاريس و با نظر وزير امور خارجه فرانسه تأسيس شده بود، اكثريت آرا را به دست آورد و اين نمايندگان روشنفكر و كجانديش وامدار يهوديان و وابسته به بيگانگان، تحت نام اصلاحات، يك رشته قوانين اسلامی را تغيير دادند و حكومت عثمانی را به سوی يك حكومت لائيك سوق دادند.

از جمله قوانين باطل و مصوب حزب اتحاد و ترقی، تغيير نام امت اسلامی، به نام ملت‌‌های «امپراطوری عثمانی» بود و به اين ترتيب مليت‌گرايی و اصالت نژادها به تقليد از دولت آلمان آن روزگار به عنوان راهبردی برای وصول به تمدن اروپايی به تصويب رسيد و رشته اخوت اسلامی و ايمانی گسسته شده و تفرقه و جدايی ملت‌ها و نژادها جای آن را گرفت.

به دنبال اين قانون ضداسلامی و ضدوحدت ملی، طی يك مصوبه خطرناك ديگر باز هم با دسيسه صهيونيست‌های آلمانی مانند ‌پرفسور لايل كوهن، نژاد ترك، همزاد نژاد ژرمن معرفی شد و تاريخ آن بهترين تاريخ‌ها و فاتحان ترك مانند چنگيز، تيمور و نوادگانشان بهترين رهبران معرفی شده و تصويب شد تا همه ملت‌های امپراطوری عثمانی زيان تركی را در مدارس تدريس كرده، كارمندان دولت به زبان تركی تكلم كنند و نامه‌های اداری به زبان تركی نوشته شود.

در واقع نمايندگان نادان، وابسته و روشنفكرنمای مجلس شورای تركيه با اين مصوبه، جنگ با مليت‌های موجود در امپراطوری عثمانی را آغاز كردند و يك سرزمين آرام و قديمی را تبديل به يك سرزمين آشفته و ناآرام كردند.

به دنبال تصويب اين قانون، دشواری‌هايی برای مليت‌های گوناگون به وجود آمد و با تحريك عوامل انگلستان، مليت‌های مختلف عليه اين مصوبه غيرمعقول به مخالفت برخاستند و ملت‌های عرب اين مصوبه را توهينی به خود تلقی كردند و آن را به عنوان امتيازخواهی تركان عثمانی قملداد كرده و ملت‌های يونان، يوگسلاو، صرب، بوسنی و ديگران با اين مصوبه باطل، نامأنوس و ناساگار مخالفت كرده و از سوی ديگر تركان جوان به عنوان يكپارچه كردن امپراطوری و تأسيس «توران بزرگ» به شدت دست‌اندركار «تركيزه ساختن» امپراطوری عثمانی شدند.

فراموش نكنيم، اين مصوبه يك مصوبه تحميلی و خلاف اسلام بود و حزب ضداسلامی «اتحاد و ترقی» با دسيسه صهيونيست‌ها اين قوانين را به عنوان اصلاحات به تصويب رساند و سرانجام خلافت عثمانی را متلاشی كرد.

در سايه اين مصوبه غيراسلامی و تفرقه‌برانگيز، دشمنی بين ملت ترك و عرب آغاز شد و دوستی با بيگانگان، غرب و غربزدگی و از سويی ديگر اسلام‌گريزی و عرب‌ستيزی پديد آمد و حكام جوانان عثمانی «شباب عثمان‌لی‌لر» به كشتار روشنفكران و نويسندگان عرب روی آوردند، كارمندان عرب‌زبان را از ادارات دولتی بيرون انداختند كه جمال پاشا، والی دمشق مجری اين طرح بود و صدها نويسنده و روشنفكر عرب را به جوخه اعدام سپرده و چهره‌ای زشت از تركان عثمانی ترسيم كردند.

عين همين رفتار در مورد يونانی‌ها و ارامنه تكرار شد. حزب اتحاد و ترقی و جمعيت تركان جوان كه پيروان مصطفی كمال پاشا «آتاتورك» بودند به اجرا درآمد و يك تصفيه نژادی در راه تأسيس توران بزرگ و انديشه‌ «پان‌تركيست» به راه افتاد.

جالب اينكه هنگامی كه لشگريان انگلستان در حال ورود به خاك عثمانی از ناحيه بحر احمر، اردن، سوريه و فلسطين بودند، كمال پاشا، سردار فاتح، مجاهد و وطن‌پرست، با قشون و سپاه خود، مشغول قلع و قمع ارامنه به اصطلاح آشوبگر، شورش‌گر و تجزيه‌طلب شد و سپاه عثمانی را سرگرم كارهای بيهود و سركوب‌گری‌های بی‌دليل كرد و اجازه داد تا لشگريان ارباب خود وارد خاك امپراطوری شده و به اهداف شوم خود برسند، تا كمال پاشا در سايه خدمت به بيگانگان به حكومتی هرچند ناچيز برسد و دولت تركيه به بهای تجزيه خلافت عثمانی و تقسيم سرزمين‌های عربی تأسيس شده و مدال افتخار به سينه آتاتورك آويخته شود؛ مانند مدال افتخاری كه به انورسادات و عرفات داده شد.

در واقع داستان قتل عام ارامنه، از اينجا نشئت می‌گيرد، كه هيچ انسانی راضی به قتل حتی يك نفر بی‌گناه نيست، چه از ملت ارمنی باشد و چه از يونان و عرب. اما داستان اين است كه مطبوعات صهيونيستی آن ايام، اولا اين قتل‌ها و كشتارها را بيش از آنچه بود به نمايش درآوردند، ثانياً اين قتل‌ها را به حساب سلطان عبدالحميد و به اصطلاح خليفه عثمانی نوشتند و مسلمانان را به عنوان قاتلان ملت‌ها، مليت‌ها و قاتلان ارامنه معرفی كردند و در عين حال تجزيه خلافت عثمانی و تقسيم سرزمين‌های عربی و اشغال عراق، سوريه، فلسطين، كويت، اردن، حجاز و تركيه را به دست فراموشی سپردند و حقايق را وارونه نشان دادند، به ويژه كه در اين ايام امور امپراطوری توسط حزب اتحاد‌و‌ترقی و توسط جمعيت تركان جوان به اجرا در می‌آمد.

حقيقت اين است كه جنايات دولت‌های فرانسه، ايتاليا و انگلستان در خلال جنگ‌های اول و دوم جهانی تا به امروز فاش نشده و داستان‌های دروغين هولوكاست، قتل عام ارامنه، فاجعه تجزيه امپراطوری عثمانی و تقسيم سرزمين‌های عربی، تأسيس دولت غاصب اسرائيل و سلطه جماعت مزدوران بر سرزمين‌های عربی و اسلامی هرگز مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته و حوادث شوم و جنايات هولناك اين دوره از تاريخ معاصر به امت اسلام و ملت‌های منطقه معرفی نشده است.

لازم است به آن‌گونه كه جنايات خاند‌ان پهلوی فاش شد و به تصوير درآمد، جنايات‌ و خيانت‌های سران دولت‌ها و خان‌های عرب و روشنفكران عثمانی و عرب و نقش احزاب و مطبوعات مزدور و وابسته به ويژه نقش ويرانگر مجلس شورای تركيه عثمانی و اصلاحات دروغين آنان مورد بحث و بررسی قرار بگيرد.


لازم است هموطنان ارمنی ما و همچنين ارامنه جهان، داستان قتل عام ارامنه را بار ديگر مورد شناسايی و بازخوانی قرار دهند و ببينند آتش فتنه توسط چه كسانی برافروخته شده، چه كسانی بايد جوابگوی اين فتنه‌ها باشند و اينكه اقليت‌های ارمنی، يهودی و زرتشتی قرن‌های متمادی در جوار مسلمانان زيسته‌اند، بی‌آنكه كمترين تصادم و تشاجری بوده باشد و بايد ديد، علت چيست كه با ورود عومل اروپايی و با تأسيس جمعيت‌های صهيونيستی، اين برخوردها و تعامل‌های ناهنجار ساخته و پرداخته شده است.

در واقع آنچه در عراق امروز مشاهده می‌شود كه طی آن هر روز و هر لحظه جمعيت‌ها و گروه‌ها كشته می‌شوند و خون هزاران بی‌گناه اين سرزمين می‌ريزد، می‌تواند گره از اسرار قتل‌‌ عام‌ و كشتارهای جنگ‌های جهانی اول و دوم بردارد.

در يك كلمه قرآن كريم به اشرار يهودی می‌فرمايد: « وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» يعنی: «به يادآوريد كه افرادی را می‌كشتيد و آن را به گردن ديگران می‌انداختند و فتنه و آشوب می‌كرديد و البته خداوند در نهايت توطئه‌های شما را فاش ساخت و توطئه‌گران خود گرفتار آمدند.»

نوشته: حجت‌الاسلام والمسلمين ابوالفتح دعوتی

۱۳۸۶ مهر ۲۹, یکشنبه

تغيير تاکتيک شوونيسم فارس٫ تحريک آشکار کردها بر عليه تورکها در خاک آذربايجان

چندي است که موردي نظر مرا به خود جلب کرده است. فکر ميکنم اين مورد تا اندازه اي براي شما نيز ايجاد ابهام کرده است.

زماني نام بردن از مليتهاي مختلف در رسانه هاي جمعي کشور ايران ناميده شده ممنوع بود. اينکار تا به اندازه اي دقيق انجام ميگرفت که به ندرت ميشد به نام صحيح ملتها برخورد. مردم آذري زبان٫ کرد زبانهاي ايران٫ خوزستانيها و …

اما٫ بعد از قيام ميليوني آذربايجان در سال گذشته٫ رژيم شوونيست فارس تاکتيک مبارزاتي و سرکوب خود را تغيير داده است. اين تغيير تا بدان حد پيشرفته است که رسانه هاي گروهي وابسته به رژيم نه تنها از تروريستهاي کرد با عناوين مبارز و چريک! نام ميبرند٫ بلکه اقدامات موزيانه اي در جهت تحريک کردها و حريصتر کردن آنها براي دست اندازي به خاک آذربايجان کرده اند.

رسانه هاي وابسته به رژيم خونخوار و هزار چهره شوونيسم فارس به قدري به تلاطم افتاده اند که ديگر از انتشار پرچم کردستان! نيز ابائي ندارند. اينان همانهايي هستند که از اسم کردستان نيز فراري بودند.

و امروز٫ شاهد بوديم که روزنامه جمهوري اسلامي نقشه اي براي کردها منتشر کرده و خاک آذربايجان را مسکن کردها! نشان داده است!

اين تغيير تاکتيک فقط يک دليل دارد و آن ترس فوق العاده شوونيسم از بيداري ملت تورک آذربايجان است. ترسي که روز به روز افزون ميشود و لحظه به لحظه عمال خودفورخته داخلي و خارجي را به عکس العملهاي گاها مضحک وادار ميکند.

ملت آذربايجان هر روز بيشتر از ديروز و هر لحظه بيدارتر از قبل راه خود را ميپيمايد. اقدامات فرهنگي و همکاري داخل و خارج از آذربايجان در حال گسترش است. فعالان آذربايجاني در داخل به اندازه اي به خودآگاهي رسيده اند که حتي بدون نياز به خارج نشينان٫ حرکت ملي را هدايت ميکنند. راههاي مختلف٫ عناوين و بهانه هاي مختلف از راهکارهاي اين فعالان دلسوز است که شعور ملي را در بين آذربايجانيان بيدار ميکند.

از روزي که کميته هاي مردمي دفاع از آذربايجان تشکيل يافته اند٫ تروريستهاي کرد و همدستان شوونيست آنها برآشفته شده اند و دنبال راههاي ديگري براي نفوذ در آذربايجان هستند. افشا گريهاي هوشمندانه کميته هاي دفاع از آذربايجان تا حد زيادي توانسته است خطر ملموس تروريسم کرد را مشهود نمايد و مردم را با عواقب خطرناک آن آشنا سازد.

کارهاي خلاف قانوني که توسط کردها انجام ميگيرند به طور منظم توسط ماموران شوونيسم فارس کنترل شده و پوشش داده ميشوند. اين کارها که شامل قاچاق٫ زورگيري٫ گروهک سازي٫ خريد و فروش غير قانوني٫ پولشوئي و گروگان گيري ميباشند٫ کاملا تحت نظر رژيم انجام ميگيرند.

يکي از نقشه هاي شوونيسم فارس-روس-ارمني ايجاد حائل بين آذربايجان و ديگر کشورهاي تورک منطقه است.

اشغال قاراباغ٫ اشغال شهرهاي مرزي تورکيه-آذربايجان٫ اسکان دادن کردها در بخشهاي تورکمن نشين ايران امروزي! مهاجرت مرموز کردها به آذربايجان شمالي و اسکان هدفدار آنها در مناطق مرزي و نيز ايجاد رعب و وحشت در شهرهاي مرزي آذربايجان با کردستان و اخيرا کمک مشهود به تروريسم کرد در عراق-تورکيه و شهرهاي مرزي آذربايجان.

خبرهاي رسيده از آذربايجان حاکي از گسترش همکاريهاي رژيم و گروهکهاي کرد است. در يکي از اسناد به دست آمده٫ کردهاي مناطق مرزي با اخذ وامهاي کلان و کم بهره٫ اقدام به خريد املاک در آذربايجان نموده اند. اين وامها به قدري سهل به کردها تعلق گرفته است که موجب اعتراض برخي از کارمندان بانک شده است. يکي از اين کارمندان نيز از کار معلق شده و به اتهام واهي برخورد نامناسب با ارباب رجوع! منتظر محاکمه اداري است!

اين برنامه هاي منظم که براي تحريک هر چه بيشتر کردها جهت اشغال آذربايجان انجام ميگيرند داراي عواقبي خطرناک و خونين ميباشد.

رژيم شوونيست فارس با اين اقدام خود در حال دشمن تراشي و ايجاد جنگ بين تورکها و کردها ميباشد. البته اين جنبه نيمه ظاهري ماجرا ميباشد و جنبه اصلي آن همانا جداسازي آذربايجان از کشورهاي تورک ميباشد.

کردها امروز به عنوان کارت بازي در دست شوونيسم قرار دارند. حکومت فارس با مسلح کردن کردها و ايجاد محدوديتهاي اقتصادي-فرهنگي براي آذربايجانيها٫ قصد ايجاد جنگ در آينده اي نزديک دارد.

هر چند نوشته هاي من از سوي برخي شناخته شده هاي خارج نشين و ساده لوح به صورت منفي تفسير ميشوند٫ ولي مطمئنم که فعالين دلسوز آذربايجاني٫ خصوصا آنهايي که خود در آذربايجان ميباشند و با مشکلات ملي از نزديک آشنا هستند٫ با اين نظريه ها به صورت حرفه اي و دقيق برخورد مينمايند. دوستاني که در آذربايجان٫ اقدامات خود را با وجود خطرات فوق العاده خطرناک ادامه ميدهند٫ مطمئنا برنامه هاي تدوين شده براي مقابله با اشغالگري کرد و تحرکات شوونيسم را اجرا خواهند نمود.

کردها هيچوقت به عنوان يک همسايه قابل احرترام براي ما نبوده اند. در طول تاريخ تهاجمات و غارتهاي کردها٫ چشمداشت به سرزمين ما و سؤاستفاده از اعتماد فعالين ملي آذربايجان ثبت شده است. کشتار خونين سولدوز که با شکست خفت بار تروريستهاي کرد خاتمه يافت هنوز فراموش نشده است. اين اتفاق دوباره تکرار ميشود اگر غفلت کنيم.

بعضي از شناخته شده هاي خود گم کرده آذربايجاني راه دموکراسي را گم کرده اند و از مليگرائي به تخفيف دهي منحرف شده اند! آنهايي که کرد را دوست اذربايجان معرفي ميکنند يا خائن به ملت هستند و يا نادان. به هر حال٫ در هر دو صورت خطرناکتر از دشمن هستند که بايد مراقب رفتارهايشان بود.

آذربايجان تنها با حرف خالي آذربايجان نخواهد ماند٫ دشمن در حال پيشروي است

بای بک

۱۳۸۶ مهر ۲۸, شنبه

نقشه ارمنستان بزرگ در موزه ملی تاریخ ارمنستان




دربرگیرنده تبریز، مرند، شبستر، جلفا، آذرشهر، اسکو، نقده، اورمیه، سلماس، خوی، ماکو و...

منبع
http://weecheng.com/europe/caucasus/am/yerevan/yerevan1.htm

۱۳۸۶ مهر ۲۳, دوشنبه

ایران، ترکیه و غول تورم

یکی از نکاتی که در طول تاریخ اهمیت زیادی دارد، این است که چرا بعضی دولت ها کاری را ‏می توانند بکنند، اما دولت ایران نمی تواند آن کار را بکند؟ دیروز آیت الله مکارم شیرازی پرسید: ‏‏« تورم هفتاد درصدی ترکیه در سال های گذشته به هفت درصد رسیده است، چرا ما نمی توانیم ‏تورم پانزده درصدی را به ده درصد کاهش دهیم؟» دلایل کاهش تورم در ترکیه و افزایش تورم ‏در ایران به شرح زیر است:‏

اول: کسانی که در ترکیه تورم را کاهش می دهند، در ایران از دولت اخراج می شوند، و کسانی ‏که در ایران عامل افزایش تورم هستند، در ترکیه به عنوان تروریست تحت تعقیب قرار دارند.

دوم: در ترکیه عقل حکومت می کند، در ایران عقل مجازات می شود.

سوم: در ترکیه ای که 60 درصد زنان روسری دارند، رئیس جمهور باید برای اینکه زنش ‏روسری بگذارد، رفراندوم برگزار کند، در ایران در طول یک سال به 1.5 میلیون زنی که ‏روسری شان کوچک است، پلیس تذکر می دهد.

چهارم: در ترکیه کسانی که مثل نهضت آزادی فکر می کنند، دولت را کنترل می کنند، در ایران ‏کسانی که مثل نهضت آزادی فکر می کنند، توسط دولت کنترل می شوند.

پنجم: در ترکیه کسانی اقتصاد را اداره می کنند که در فرنگ درس خوانده اند و برای کار به ‏ترکیه برگشته اند، در ایران کسانی که می توانند اقتصاد را اداره کنند، در ایران درس می خوانند ‏و برای کار به فرنگ می روند.

ششم: در ایران اقتصاد دانان راه کاهش تورم را به دولت می گویند و دولت آنان را به همین دلیل ‏از دانشگاه اخراج می کند، در ترکیه اقتصاد دانان راه کاهش تورم را به دولت ترکیه می گویند و ‏دولت به آنها جایزه می دهد.

هفتم: در ترکیه دولت اگر تورم را کنترل نکند، برکنار می شود و دولتی سرکار می آید که تورم ‏را کنترل کند. در ایران دولت اگر بتواند تورم را کنترل کند، مورد حمایت مردم قرار می گیرد، ‏در نتیجه توسط حکومت برکنار می شود، و اگر دولتی مثل احمدی نژاد سرکار باشد که حکومت ‏قبولش کند، قطعا توانایی کاهش تورم را ندارد.

هشتم: دولت ترکیه ده سال است برای کاهش مشکلاتش دنبال اروپا می دود تا با آن رابطه داشته ‏باشد، در ایران دو سال است اروپا دنبال ایران می دود تا مشکلات ایران را حل کند و ایران از ‏دست اروپا به طرف چین و روسیه فرار می کند.

نهم: دولت ترکیه به این دلیل می تواند تورم را کنترل کند، که به منافع ملی ترکیه فکر می کند، ‏دولت ایران نمی تواند تورم را کنترل کند، چون به منافع ملی ونزوئلا و لبنان و عراق و فلسطین و ‏سوریه فکر می کند.

دهم: در ترکیه کنونی ده درصد بودجه صرف حفظ حکومت و ارزش های حکومتی می شود، در ‏ایران کنونی 70 درصد بودجه صرف حفظ حکومت و ارزشهای حکومتی می شود، به همین دلیل ‏دولت ترکیه می تواند اقتصاد را اداره کند، اما دولت ما...


سید ابراهیم نبوی

۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

یک نقشه ی قدیمی از دریاچه ی ارومیه و مناطق اطراف آن



این نقشه توسط شخصی به نام حاجی خلیفه از اهالی استانبول در سال ۱۷۳۲ (اواخر دوان صفویه) تهیه و در در یک مجموعه ی جغرافیایی بنام «جهان نما» در استانبول منتشر شده است. نقطه جغرافیایی شرق در بالای نقشه قرار دارد و اسم دریاچه ارومیه را «تبریز گلی» ثبت کرده است . دریاچه ارومیه با سه جزیره مشخص شده است. اسامی قدیمی شهرها نیز مشخص هستند.
با توجه به قیمت پایین این نقشه لازم است مسئولان امر نسبت به خرید این نقشه و نگهداری آن در یکی از موزه های آذربایجان اقدام نمایند. لازم به ذکر است قیمت نقشه در حدود ۱۰۰۰ یورو است.

منبع اصلی
http://www.smitskamp.nl/651-RAR.HTM

۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

سيري بر هويت مولانا

جناب محترم السلام علیکم
خواهشمند است این نامه منتشر شود

حضرت مولانا جلال‌الدین بلخی ثم رومی در بلخ یا مرکز (ترکستان جنوبی) که فعلا مربوط مملکت افغانستان می‌باشد تولد یافته و زبان مادری‌اش ترکی و زبان دومی‌اش دری بوده، طوریکه در ترکستان افغانستان همه ترکی زبانان به عین شکل زبان دومی‌شان دری می‌باشد. مولانا در سن 6 سالگی با پدرش سلطان‌العلما از طریق ایران به قونیه ترکیه امروزی هجرت نموده است و در ا یران با شیخ فریدالدین عطار ملاقات نموده، تمام علاقه و ارتباط مولانا بجز از چند روز در خا ک ایران و مردم ایران همینقدر بوده و بس.

مولانا در خانۀ خود بزبان ترکی اوزبیکی صحبت می‌نمود و تاجیکی را طوریکه از اشعار او برمی‌آید بحد عالی می‌دانسته و وی اشعار ترکی بسیار دارد او گوید:

ترکی همه ترکی کند
تا جیک تا جیکی کند

من ساعتی ترکی کنم
یک لحظه تاجیکی کنم

گویا تنها لحظۀ تاجیکی گوی‌های او شعر سرودن وی است وبس. اگر او ایرانی می‌بود و یا به ایران تعلق می‌داشت چرا به ایران حیات بسر نبرد؟ و معلوم است که او ترک بوده و با ترکان ترکیه احساس آرامش و قومیت و هم‌زبانی می‌نموده است. حضرت مولانا ترک بودن خود را اینطور ثابت می‌نماید و پاسخ این سوال را که مولانای رومی از کجا است از خود او بپرسیم.

گفتم ز کجایی تو، تسخیر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم زفرغانه

و باز در بیت زیر تأکید می‌نماید که او یک ترک است و طوریکه ترک‌ها گوشت را نیم خام می‌خورند و می‌فرماید که من ترک هستم و در تصوف، نیم خام می‌باشم

ترک جوشی کرده‌ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام

بیت بالا بصورت خاص حکم می‌نماید مولانا به ترک بودن خود هم اعتراف و هم افتخار می‌نماید. نوشتن و یا سرودن شعر بزبان تاجیکی این معنی را نمی‌دهد که باید نویسنده و یا شاعر فارسی زبان باشد. حکیم انوری ابیوردی، خاقانی شیروانی، نظامی گنجوی، الخارزمی، شمس تبریزی یا مرشد عالی مولانا، حضرت ابوالمعانی بیدل، ابوریحان بیرونی، شیخ محمود شبستری، ابوعلی سینا بخارایی، زیب‌النسا مخفی، میرزا اسدالله غالب، حضرت امیر خسرو بلخی ثم دهلوی فرخی سیستانی و صدهای دیگر ترکی زبانان بودند که بزبان تاجکی آب حیات بشمار رفته و ستون فقرات ادبیات تاجکی را تشکیل داده‌اند و تعداد زیاد اینها بشمول صایب تبریزی به هر دو زبان ترکی و تاجکی شعر سروده‌اند و باید بدانید اشعار آبدار و ملکوتی صایب تبریزی هم به ترکی و هم بفارسی مقام ارجمند و عالی دارد.

جناب آقا. شما بجای اینکه اندرز و پند خداوندگار بلخ را بپذیرید، برعلیه آن اقدام کرده‌اید. جضرت مولانا می‌فرماید...

تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی

سلطان محمود کبیر، تیموریان عالی‌مقام ترکستان هرات و هند، سلجوقیان، ترکان عثمانی، وغیره همه ترکی زبانان بودند که ازخان نعمت آنها، زبان فارسی رونق یافته است، شهنامه فردوسی بد ربا ریک ترک معظم سروده شده است و آن ترک برای فرد وسی مستمری می‌داد تا شهنامه را تهیه کند.

مبرزا با یسنقر تیموری، نسخۀ مفقود شدۀ آنرا بد ربا رشاهرخ میرزای تیموری تکثیرکرد. و شما برای اینکه دوستی این دو ملت ترک و فارسی را با هم نزدیک بسازید برخلاف فرمودۀ مولانا جلال‌الدین بلخی رومی عمل می‌نمایید.

برای روشنی موضوع جناب آقای شجریان لطفأ به شمارۀ 726 در صفحه 14جریدۀ امید مراجعه فرمایید که دربارۀ « نقش تیموریان در تدوین دیوان خواجه حافظ نوشته اند
ما نگاهی سریع و سیال بر دیوان خواجه حافظ و جمع‌آوری و تصحیح آن در عصر تیموریان هرات می‌افکنیم. تیموریان هرات نه تنها در رواج و پخش هنرخلاقه مینا توری، تذهیب، و فن خطا طی کارهای تابانی کرده‌اند، بلکه در نقد و سره ساختن کتب ادبی و عرفا نی همت گماشته بودند، بویژه در روزگار شاهرخ میرزا که با شهزاده بایسنقر میرزا سرپرستی هنرستان هرات را به عهده داشت.

مستشرقین عقیده دارند که، هرگاه تیموریان هرات در امور هنر و کتاب دوستی مساعی
خود را صرف نمی‌کردند، این‌همه آثار شاید در برابر آماج نابودی قرار می‌گرفتند.

کار جمع‌آوری و تصحیح کتب کار آسانی نبود، با آنهم این شهزاده هنر دوست بر مبنای مقدمه‌ای که بر حماسه شهنامه نگاشته، خدمات فراموش ناشدنی در مورد نموده است. همچنین انجمنی زیر نظارت شهزاده فریدون حسین میرزا، متوفای 911 هجری‌ق، در هرات برگزار می‌شد که، منشی آن خواجه عبدالله مروارید بود. در متن مقدمه و شرفنامه ذکر رفته است که به حضور شخص شهزاده دو نسخه از دیوان خواجه حافظ از جانب سخن شناسان و کارآگاهان معروف وقت، صحیح و درست منتقدانه انتاج و سایر نسخ ازروی آن تصحیح گردیده‌اند.

درشرفنامه خواجه عبدالله و دیباچه‌هایی که در دو نسخه از دیوان خواجه حافظ، ساخته و پرداخته دوره سلطنت سلطان حسین بایقرا دیده می‌شود، جناب استاد واصف باختری یکی از بزرگان ادب دری در افغا نستان، در محفلی سخنرانی داشتند، یکی از حاضران فارسی زبان ا یرانی از وی پرسیده است که شما بسیار خوب فارسی صحبت می‌کنید، فارسی را از کی و در کجا آموخته‌ا‌ید؟ استاد واصف در پاسخ فرموده‌اند: فارسی را از مادر کلانم رابعه بلخی و پدر کلانم مولانا جلال‌الدین بلخی رومی، در زادگاه خودم بلخ آموخته‌ام. صفحه 12 شماره 713 جریده امید

همچنان در هفته‌نامه وزین ایرانیان صفحه 43 شماره 198 نیز در موضوع اشاره‌ها شده، اما بدبختانه شاید شما آنرا نخوانده باشید و یا اگر خوانده باشید، نوشته‌های‌تان چنین مفهوم می‌رسانند که دربارۀ تاریخ خصوصأ تاریخ ادبیات فارسی مطالعه ندارید، و اگر می‌داشتید با ید منصفانه می‌نگاشتید و خوانند‌ه‌ها را بر تاریکی نمی‌گذاشتید.

با آمدن اسلام در ترکستان، زبان عربی زبان مذهبی و ادبی قبول گردید چنانچه علمای بزرگ ترکستان چون امام خواجه اسمعیل بخارایی، امام ترمزی، امام ابومنصور ماتریدی، ابوعلی سینای بخارایی، ابوریحان البیرونی، عمر نسفی، قفال چاچی و صدهای دیگر تألیفات خود را بزبان عربی نوشتند، اگر قرار باشد که دانشمندان یک مملکت به یکی از زبان‌ها تألیفات می‌نماید پس آنها به آن زبان و قوم متعلق باشند، علمای بزرگ فوق‌الذکر ترکستان به زبان عربی تألیفات نموده‌اند پس ما آنها را به قرار فورمول شما یعنی آنها عرب شمرده شوند؟؟

یکی از دانشمندان محترم بنام داکتر محمد حیدر در صفحه 12شماره 700 هفته‌نا‌مه امید» دربارۀ نفوذ فارسی دری» چنین می‌نگارد: لسان دری مثل تعداد زیادی از السنه در جهان، قطعأ ما یملک فرهنگی ممثل هویت کدام مملکت و یا کدام ملت مشخص نیست، بلکه این لسان زیبا نتیجه سهم‌گیری تمام اقوام و ملل مسلمان در طول هزار سال اخیر می‌باشد، خصوصأ اقوام ترک‌نژاد آسیای مرکزی، جنوب و جنوب غربی سهم بارز داشته‌اند.

البته در خور تمجید می‌باشد که بعضی کسان که حق می‌گویند بمانند جناب داکتر، نام گرامی‌شان بخوبی یاد شود.

امیدواریم که جناب شجریان روش حق‌نویسان را بمانند دکتر محمد حیدر تعقیب نموده خود را از شر تعصب و گزافه‌گویی بدور سازند.

آقا بدانند مولانا جلال‌الدین رومی بلخی از نگاه هموطنی یا فارسی به ایران هیچ تعلقی ندارد، اما از نگاه معنوی به همه جهان ارتباط دارد.

با تقدیم احترام
سعید نسفی

۱۳۸۶ خرداد ۲۳, چهارشنبه

آذربایجان سخن می گوید؛ تو نیز سخن بگو، شلیک نکن!

ملت آذربایجان لب به سخن گشوده است....و چه فصاحت و بلاغتی دارد این ملت کبیر و کهن !

در نزد فرد فرد ملت آذربایجان و تک تک تورکان سرزمین آتشها، گلوی حق گو، قلم حق نگار و سلاح حق بان مقدس است. حضور بارز این سه عنصر را به راحتی میتوان در اشعار، حکایتها و ماهنی های آذربایجان مشاهده کرد. آذربایجان در یک سو عاشقانه هایی به لطافت لیلی و مجنون را زمزمه می کند و از سوی دیگر حماسه هایی را به صلابت کوراوغو فریاد می کشد. غایت تاریخ آذربایجان، حرکت در راستای دفاع از شرافت و حریت است.

شیوه آذربایجان در تحقق این آرمانها چیست؟!

شهید سعید سلماسی، اندیشمند، چریک و شاعر انقلاب کبیر مشروطیت، قریب به صد سال پیش، مبارزه ملت آذربایجان را در سه حلقه آتشین طبقه بندی کرده است:

- اودلو سوز (کلام آتشین)

- اودلو قلم (قلم آتشین)

- اودلو سیلاح (سلاح آتشین)

شواهد موجود مبین آن است که حرکت ملی آذربایجان مرحله اول را طی کرده و اکنون در درون حلقه آتشین دوم در حال حرکت است. این بدان معنا نیست که کلام آتشین به سردی خواهد گرایید. بلکه اکنون گلوهای آتشین و قلم های شعله ور، یکجا بر علیه آپارتاید، ارتجاع و استبداد در حال زبانه کشیدن هستند. سئوال اینجاست که ملت آذربایجان در کدامین مرحله از حلقه قلم آتشین جای گرفته است؟!

آذربایجانی که طی دهها سال گذشته سر و تن را بصورت شجاعانه ای فدای دردهای ایران کرده بود و خود بی نصیب ازکامیابی، تنها نظاره گر دردمند کشتار فرزندها و تاراج ثروتهای ملی به دست خودکامگان گردیده بود، در صدها شب شعر، دهها نشریه دانشجویی و یا کثیرالانتشار، دهها طومار کثیرالامضاء، دهها قورولتای ملی( تولد بابک، روز مشروطیت، شهادت خیابانی، وفات صفرخان، شهادت ستارخان، شهادت زهتابی، روز زبان مادری، یادبود نسل کشی خوجالی،...)،... سخن گفت و حقوق آسمانی، انسانی، ملی و قومی خود را به آرامی و به لطافت برزبان آورد و به گونه ای محترمانه و حتی با آزرمی کودکانه از حاکمان تمنا کرد که لمپنیسم را فراموش کنید، دست از تحقیر زبان و فرهنگ و تاریخ دیگر اقوام و ملل این سرزمین بردارید، دوران نژاد پرستی و کوکلوس کلن بازی به سر آمده است، به تحریف وقیحانه تاریخش خاتمه دهید، اقتصاد بی مثالش را به بهای شکوفایی کویر از خاک به خاکستر تبدیل نکنید، داشناکهای قاتل ارمنی را در قتل عزیزانش در انسوی ارس یاری ندهید...

اما شما در برابر این همه نزاکت و ادب چه کردید؟!

- بر شدت تحریف تاریخ و فرهنگ و هویت آذربایجان افزودید. گویی با دشمنان آذربایجان به مسابقه رفته اید. حتی در دشمنی با فرهنگ ملی ما، گوی سبقت را از ارامنه و روسهای مسیحی نیز روبودید،

- اقتصاد ما را سوزاندید، شهرهای ما را به روستا و روستاهای ما را به قبرستان تبدیل کردید،

- آذربایجان جنوبی را به مقتضای جهل و جعل خود، در درون 12 استان، آذربایجانات ساختید،

- اسامی تورکی را ممنوع کردید و کوشیدید تا با تعیین اسامی فارسی، حتی کوهها و دشتها و رودهای ما را نیز در وطن خود بیگانه کنید،

- صدها هزار تن از فرزندان آزادیخواه تورک را یا در زندانهای مختلف تحت نامهای متفاوت اعدام کردید و یا در جنگ ایران و عراق فدا و اسیرو معلول نمودید،

- قلعه مغرور بابک را با گسیل دهها هزار نیروی مسلح تبدیل به ساخلوی نظامی کردید تا مگر کوهستانها را نیز مطیع خود کنید،

- ماهی صفت نام بد نامی را مامور نثار بدترین فحشها به تورکها کردید و وقیحانه به نشان ملی هنر مفتخرش نمودید،

- در صدا وسیما هر چه توانستید از تورک و تاریخش بد گفتید و سریالهای موهن بر آنتن راندید،

- قتلهای زنجیره ای به راه انداختید و تمثال شرم آور دولتهای جهان شدید،

- در 20 تیرماه 1378 دانشگاه تبریز را به رگبار بستید و دانشجویان را چون فاتحین به اسارت بردید،

- انسانها را در ملا عام به شلاق بستید، زنان را سنگسار کردید و دست بریدید و چشم کور کردید،

- قوپوزمظلوم آذربایجان را شکستید تا وافور مشئوم کرمان را جایگزینش کنید،

- در کتب مدارس، دانش آموزان معصوم آذربایجانی را علیه نژاد و تاریخ ملت با عظمت خود تعلیم دادید تا مگر به زعم خود تورکزاده را فارس کنید،

- در مهد کودکها، لانه عقرب براه انداختید، روح و جسم خردسالان ما را خبیثانه به نیش کژدم گرفتید، تا طفل آذربایجانی را از بدو سخن گفتن از زبان مادریش جدا کنید و بعبارتی هویت مادریش را به قتل برسانید،

- پای غیر بومیان را برای بیتوته در غرب آذربایجان بازکردید و دست خونین تروریستهای پژاک و پ ک ک را به روی ملت ما گشودید،

- بدترین بلاها و مصیبتها را بر سر میراث فرهنگی و تاریخی ما آوردید. بلایی که اشرف و محمود افغان نیز برسر تمدن و تاریخ ما نیاورده بودند،

- دست و تن مهران، این کودک هفت ساله تورک را به خاطر اینکه در اول مهر ماه سال 84، خواستار آموزش به زبان مادریش شده بود را درروستای قیرمیزی خلیفه قوشاچای به زیر شلاق گرفتید،

- تورکان را در نشریه رسمی دولت ایران، بصورت بی شرمانه و حساب شده ای سوسک نجاست خوار توالتهای فارس نامیدید،

- شقیقه و چشم و سینه صدها معترض را به گلوله بستید و میخکهای سرخ وطن را در خونشان غلتان کردید،

- بیش از ده هزار نفر را فقط در سلسله قیامهای سال 85 زندانی کردید،

- اساتید، خبرنگاران ، معلمان و وکلای خدمتگزار آذربایجان را به محبس بردید،

- انواع شکنجه های دلخراش را بر نور چشمیهای بابک و ستارخان و ثقه الاسلام و شریعتمداری روا داشتید و اکنون نیز روا می دارید،

- فحاشان و قاتلان را یا ستودید و یا به آرامی تبرئه کرده روانه خارج ساختید،

- هنوز نیز دست از بی شرمی برنداشته اید و صدها تن از وارثان قیام عظیم 29 بهمن 56را، همزمان با نخستین سالگرد سلسله قیامهای خرداد ماه گذشته به زیر شلاق و دشنه گرفته اید و شکنجه های وحشیانه ایران باستان را بر تن و جان دردانگان وطن می ازمایید،

- شبانه به خانه های امن مردم هجوم می برید و در برابر چشمان گریان مادر، فرزند را شکنجه می دهید و به اسیری می برید،

- انسانهای هویت طلب را همراه با کتابهای هویت پرورشان می دزدید، تا مبادا مشعل رهایی روشنتر شود،

- حدیث جعل می کنید و مردان پارسی را از قول خاتم الانبیا روانه ثریا میکنید،

- ستارخان را دزد و شرور می نامید و تورکها را در ملاء عام یکبار عمربن عبدود و دگر بار بعنوان قاتل شهدای کربلا معرفی می کنید،

- ...

این همه ستم را برای این روا می دارید که آذربایجان می گوید من تورکم و آزادی خواندن و نوشتن به زبان مادریم را می خواهم.

جوخه های اعدام شما به سوی ملت ما نشانه رفته اند. وحشیانی که در چهارم خرداد ماه 85 بیش از ده انسان حریت طلب را فقط در شهر کوچک سولدوز در خون خود غلتاندند اشرفهای افغان روزگار امروزند. ایا برای فرونشاندن شهوت خون خود، باز هم خون می خواهید!؟

وای بر شما!

اکنون چگونه خواهید توانست در چشمان آتشین جوانان شعله ور آذربایجان نگاه کنید؟! خوب می دانید که به دلیل جنایتها و شقاوتهایتان، آذربایجان روز به روز بلکه ساعت به ساعت از ایران مملو از ستم و زجر و شکنجه شما در حال فاصله گرفتن است!

دستتان را بر آذربایجان دراز کرده اید. به سوی ملتی که پایه های بقای این کشور است شلیک میکنید. یقین بدانید که دروازه های جهنم را به روی خود گشوده اید... تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ... و این تنها تورکان آذربایجان و تورکمن و قشقایی و خلج و خوراسانی نیستند که از شما متنفرند، یقین بدانید که همه ایران علیه شما است.

از اقوام مختلف بگیرید تا اصناف متعدد!

با علمای دین چه کرده اید؟! آنها را نیز به اسارت و تبعید می برید. در بیداد گاه خود حکم می کنید که حجت الاسلام عظیمی باید خلع لباس شود. اما یقین بدانید که در نظر ملت رشید آذربایجان، لباس روحانیت بیش از هرکس دیگری شایسته و بایسته تن او است.

پول نفت را چه می کنید!؟ نفت بشکه ای 70 دلار است. در طول تاریخ چنین بهای گزافی نداشته است. بودجه ملی ایران را صرف چه می کنید که این همه کارگر و معلم و راننده و دهقان، از فقر به خیابانها می ریزند و شما بدون کوچکترین درنگی چماق بر سر آنها می کوبید. چه کرده اید که اعلمی، این نماینده از فیلتر گذشته تبریز، در مجلس می ایستد و دولت را بخاطر سرکوب وحشیانه تورکها در سراسر آذربایجان، متهم به نقض بیش از ده اصل قانون اساسی می کند؟!

در هر کجای این مملکت آتشی در زبانه است.

حبابهای متراکم قیام اکنون از کف دیگهای سنگی صبر ملتها در حال رها شدن در سطح جامعه است. باور کنیم که بوی انقلاب می آید و چگونه انقلاب نمی توان کرد وقتی که تبریز عزیز، تبریز حریت طلب، تبریز امیرخیز، شمشیر بابک را برداشته باشد، پوتینهای ستارخان را پوشیده باشد، قلم پیشه وری را در دست گرفته باشد و پای در جای پای خونین نابدل ها، سعادتی ها، مرضیه ها، صمدها، ساعدی ها، تبریزلی ها، زهتابی ها و فرزانه ها و همچنین عباس خانها، متین پورها، یکانلی ها و ائلمانها گذاشته و رایت قیام برافراشته باشد...

همه جهان صدای پر طنین قیام ملت ما را شنیده است، در محافل مهم دیپلماتیک دنیا از آینده آذربایجان جنوبی سخن می گویند، مدتی است که دولتهای اروپایی در مذاکرات خصوصی خود اصطلاح پرافتخار ملت آذربایجان جنوبی را زمزمه می کنند، ما در حال تولد هستیم و شما در حال مرگ، تولد ما به معنای تقویت صلح، امنیت و آزادی برای همه جهان و بخصوص برای ملتهای همسایه است.

در برابر طوفان قدرت وعصیان اراده ملت آذربایجان، جهان تعظیم کرده است. شما چه کودکانه و جنون آمیز دست و پا می زنید!

به چه می نازید؟!

به باتومها، چماقها، سلاحها، تانکها، توپها، جتهای جنگنده و دستگاه سرکوب غدار خود می نازید؟! بنازید که روسهای کمونیست نیز با آن همه عظمت و شوکت در برابر قیام ملت آذربایجان شمالی در ژانویه سیاه 1990، مثل کلوخ خرد شدند. اگرچه ارتش سرخ در وطن ما رودخانه های خون براه انداخت اما خود نیز دراین سیلاب خونین فرو غلتید و متلاشی شد. ما ملتی هستیم که اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در آوردیم. حساب کارتان را داشته باشید.

می توانید تک تک هویت طلبان را ترور کنید و بکشید، اما ملت آذربایجان را چه خواهید کرد؟! باید که زندانی به بزرگی آذربایجان تدارک ببیند و آن موقع خواهید دید که ملت ما نیز سنگری به وسعت آذربایجان مهیا کرده است. پیشوایان ملی و دینی ملت آذربایجان اکثرا شهید شده اند و چه شهادتی.

یا مثل قمر بنی هاشم و خورشید قصر جمهور قطعه قطعه شده اند و در هر زخم، مصممتر از همیشه از ایمان و اعتقاد و استقلال انسانی و ملی خود دفاع کرده اند و یا همانند ستارخان در سخت ترین زمان نبرد پیشنهاد بیگانگان را برای التجاء به غیر نپذیرفته و شگفتا در میان آتش و خون گفته اند که هفت دولت را به زیر بیرق آذربایجان در خواهند آورد!

ملت رشید آذربایجان اکنون پشتیبان دانشجو، کارگر، معلم، بازاری و دهقان هویت طلب خود است. به همین دلیل است که دژخمیان شما در قیام اخیر تبریز، صاحبان همه دربهای باز خانه ها و مغازه ها را زیر کتک و دشنام گرفتند. بدانید که آغوش این ملت همواره به روی فرزندان هویت طلبش باز است. مگرمی توان براحتی فرزند را از مادر و ناخن را از گوشت جدا کرد!؟

این ملت بدون آنکه تشکیلات منسجمی داشته باشد بصورت شگرفی منسجمتر از هر ملت متشکل دیگری حرکت می کند. یقین بدانید که بزودی این ملت منسجمترین و صمیمی ترین تشکیلات مقاومت جهان را خلق خواهد نمود. شما هرگز روموز دیسیپلین و حیات ملت تورک را کشف نخواهید کرد. دختر و پسر و زن و مرد این ملت، ضمن مکیدن شیر مادر، عشق به ناموس و وطن را در عروق خود دوانده است. اگر شما برای حفط قدرت نامشروع خود می جنگید، ما جانمان را فدای وطن و فدای فداکار وطن می کنیم. در نزد ما آذربایجان برترین ناموس است. جان انسان و جان جهان است.

خدای ما آزادی است .

تاریخ وطن ما مملو از افتخار است. ما خود را فرزندان تومروس، آتیلا، گورشاد، دده قورقود، طغرل، آلپ ارسلان، ملکشاه، سلطان محمد فاتح، شاه اسماعیل، نادرشاه، عباس میرزا، رسولزاده، آتا تورک، پیشه وری، ائلچی بی... می دانیم. تاریخ ملت ما غیر قابل منازعه است. اراده ملی ما در فریادهای مردانه جواد خان و فرزندانش منعکس شده است آن موقع که بر فراز قلعه وطن رو به روسها و ارمنی ها فریاد کشید: اولمک وار دونمک یوخ!

خوب می دانیم که فاشیزم امکان بازگشت واصلاح ندارد. شما در هر حرکت پلهای پشت سر خود را تخریب می کنید و چه شتابان به سوی سقوط نزدیک می شود!

به گواهی تاریخ بارها ایران در پرتگاه سقوط قرار گرفت و آذربایجان جانبازانه مانع این سقوط شد و شما هر بار در نهایت ناجوانمردی و عهد شکنی منجی خود را به درون چاه نژاد پرستی افکندید. ننگ بر شما باد!

اکنون مجددا در فکر طراحی پارک اتابک دیگری علیه فرزندان آذربایجان هستید. یپرمهای ارمنی را صدا کرده اید تا آزادی را به گلوله ببندند.

اکنون اسارتگاههای شما پر از قهرمانان ملی آذربایجان است. عباس خان لسانی، ائلیاز یکانلی، سعید متین پور، ائلمان نوری، جلیل غنی لو و صدها هویت طلب حق پرست دیگر.

تمام آذربایجان را زندان کرده اید. اما روزی جای زندانی و زندان بان عوض خواهد شد. ظلم را از حد گذرانده اید. هر روز جنابت بر جنایت انباشته میکنید. جوانان را در تبریز به خاطر شنیدن موسیقی آذربایجانی به گلوله می بندید، دانش آموزان را در مدارس بازداشت می کنید، جوانان را در شکنجه گاهها دست و پا می شکنید...

بر شقیقه هویت طلبان کلت می گذارید و تهدید می کنید. به فکر خامتان چه آمده است؟! می پندارید که سکوت خواهیم کرد و سکون اختیار خواهیم نمود؟!

سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می ترسانی

گر ما ز سر بریده می ترسیدیم در مجلس عاشقان نمیرقصیدیم



خود بگوئید که از کدام گروه و مسلک هستید که کردارتان، کاملا تهی از آداب انسانی و اسلامی است!

اما بدانید که آذربایجان راه خود را انتخاب کرده است. هر طور که می خواهید زندگی کنید. اگر توانسیتد مملکتی برای خود حفظ کنید صلاحش را خود بدانید.

ما میخواهیم همچون کبوتری صلح طلب باقی بمانیم، نمی خواهیم چون پرنده شکاری شویم، نمی خواهیم از حلقه آتشین دوم خارج شویم، نمی خواهیم روزی بگویید که وای بر ما، آنها می خواستند کبوتر بمانند!



چکیج آلتیندا محقّر ازیلیر گونلرجه بیر دمیر پارچاسی بیر تیغ مهیب اولماق ایچین

منبع
http://millishura.com/Farsi/yeniler/sellilk.htm

۱۳۸۶ خرداد ۱۹, شنبه

سفر گردشگران ايرانی به تركيه افزايش يافت

سفر گردشگران ايراني به تركيه در چهار ماه گذشته سال ‪۲۰۰۷‬ميلادي با بيش از ‪۱۸‬در صد افزايش نسبت به سال ‪،۲۰۰۶‬به ‪۲۳۶‬هزار و ‪۸۰۵‬نفر رسيد. اين در حالي است كه در دوره مشابه سال ‪۲۰۰۶‬ميلادي ورود گردشگران ايراني به تركيه با ‪۹/۵۲‬در صد كاهش نسبت به دوره مشابه سال ‪۲۰۰۵‬به ‪۲۰۰‬هزار و ‪۳۵۲‬نفر رسيده بود.

محاسبات خبرنگار ايرنا در آنكارا با استناد به آمار موسسه آمار دولتي تركيه نشان مي‌دهد از سال ‪۲۰۰۰‬ميلادي به بعد به استثناي سال ‪،۲۰۰۱‬روند ورود گردشگران ايراني به تركيه همواره رو به رشد بوده است. اما در سال ‪۲۰۰۶‬ميلادي اين روند متوقف شده و رو به كاهش گذاشت. ولي در سال جاري ميلادي دوباره افزايش يافت. بطوري كه در دوره چهار ماه اول سال ‪۲۰۰۷‬ ميلادي ايران، بعد از آلمان و بلغارستان در رديف سومين كشور از نظر اعزام بيشترين گردشگر به تركيه قرار گرفت.

به گفته آگاهان اقتصادي در آنكارا، ايران همواره بعد از كشورهاي آلمان، بلغارستان، روسيه، انگليس، هلند، فرانسه و بطور كل در رديف‌هاي پنجم و ششم از نظر اعزام بيشترين گردشگر به تركيه قرار داشت كه امسال با افزايش ‪۱۸/۱۹‬در صدي، از كشورهاي فدراسيون روسيه، انگليس، فرانسه و هلند پيشي گرفته است.

همين آگاهان با اشاره به اين كه در سال گذشته عموما سفر گردشگران خارجي به تركيه با كاهش روبه‌رو بود، مي‌گويند در سال گذشته، سفر گردشگران ايراني به تركيه با بيش از ‪۱۰/۵‬در صد كاهش نسبت به سال ‪،۲۰۰۵‬به ‪۸۵۶‬هزار و ‪۹۴۲‬ نفر رسيده بود.