این زبان را در دربار سامانیان، با اهدافی که به تشریح خواهم آورد، ساختهاند، پیش از قرن چهارم هجری هرگز نبوده است و درست به همین سبب، از همان زمان، بومیان ایران، آن را فارسی دری، یعنی زبان رایج درباریان خواندهاند و در سراسر تاریخ این سرزمین این زبان جز در دربار و نزد شعرا و دیگر روابط فرهنگی رسمی و دولتی کاربرد نداشته است، و مردم، درست مانند امروز، با زبانهای بومی خود، از ترکی و گیلکی و مازندرانی و کردی و عربی و بلوچی و لری رفع نیاز کردهاند
تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتبخانهای به عنوان زبان دانایی آموخته نمیشد، آن را زبان محاوره و گفتوشنود و داد و ستد میشناختهاند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتبخانهی ملاباجی، تا عالیترین حوزههای علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز کتیبه های هخامنشی، با زبان بومیان این نجد و با زبان فارسی کنونی بی ارتباط است؛ معلوم کرده ام در دورانی که مورخین و شرق شناسان دغل، به غلط اشکانی شناخته اند، هیچ نشانی از حکومت و هویت و خط و زبان ملی دیده نمی شود و به زودی درکتاب ساسانیان معلوم خواهم کرد که فقیرترین عهد ایران، به آن زمان ظهورکرده است. پس از آن همه ادله و اسناد محکم تر از سرب، که هر ادعایی دربارهی خط و زبان و کتابت ملی پیش از اسلام را، از هستی و هویت ساقط می کند، هنوز میشنویم که میگویند در قرآن واژه های فراوان فارسی یافت می شود!!! بی این که پیشاپیش متنی معرفی کنند و بیاورند اثباتگر این که پیش از اسلام، اصولاً خط و زبان و گنجینهی لغت فارسی داشتهایم و یا لااقل ده واژه از آن لغات فارسی را که میگویند در قرآن آمده، به وضوح معرفی کنند
حالا اگر اجل امان دهد، در ورود به دوران پس از اسلام، خواهم گفت که فارسی کنونی هرگز پیش از سلسلهی سامانیان نبوده و خواهم گفت که این همه دست به دامنی و استمداد زبان فارسی از گنجینهی لغت و قواعد زبان عرب از آن است که فارسی کنونی به صورتی مصنوعی و فرهنگستانی ساخته شده، نه با بهره از گنجینهی لغت ملی و بومی مردم این نجد. این زبان را در دربار سامانیان، با اهدافی که به تشریح خواهم آورد، ساختهاند، پیش از قرن چهارم هجری هرگز نبوده است و درست به همین سبب، از همان زمان، بومیان ایران، آن را فارسی دری، یعنی زبان رایج درباریان خواندهاند و در سراسر تاریخ این سرزمین این زبان جز در دربار و نزد شعرا و دیگر روابط فرهنگی رسمی و دولتی کاربرد نداشته است، و مردم، درست مانند امروز، با زبانهای بومی خود، از ترکی و گیلکی و مازندرانی و کردی و عربی و بلوچی و لری رفع نیاز کردهاند، فارسی را زبان جانشین بومی خویش نشناختهاند و مگر در صورت نیاز و برای رفع حاجت رسمی و دولتی خویش، به آن رجوع نداشتهاند
باید دست کم چندان پیشینهی بحث را شناخت که بدانیم تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتبخانهای به عنوان زبان دانایی آموخته نمیشد، آن را زبان محاوره و گفتوشنود و داد و ستد میشناختهاند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتبخانهی ملاباجی، تا عالیترین حوزههای علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز بدین ترتیب اگر زبان گوهرین و توانای عرب، که در استحکام و قدرت آن همین بس که بگوییم زبان قرآن است، تنها گزینهی جهان پهناور اسلام بوده و هنوز هم هست، از آن روست که هیچ فرهنگ و بیان و لغت دیگری قادر نبوده و نیست، که جانمایهی قرآن را جواب دهد، و اگر گروندگان به قرآن، زبانی را گزیدهاند که قادر به انتقال مفهوم آن متن متین دوران ساز بوده، پس رفتاری عاقلانه و طبیعی در پیش گرفتهاند، نه ناگزیر و تحمیلی اگر این مختصر هنوز کفایت نمیکند، کافی است که معترض، لغات عربی را در گفتهها و نوشتههای روزمرهی خویش بشمرد، تا معلوم او شود که تمامی واژگانی که بار بیان را به مقصدی میبرد، عربی است و شرمساری بزرگتر این که حتی با کوشش بسیار نیز به علت فقر بنیانی زبان فارسی، نمی توان در جای هیچ یک از آن کلمات عرب معادلی نشاند، کوششی که دهها خیالپرداز، از کسروی تا دکتر حسین روحانی، در تجربهی آن ناموفق و ناکام ماندند این تکیه ی زبان فارسی به لغت عرب، شامل حروف و اوزان و دستور آن زبان نیز میشود و هر کلام منثور و یا منظوم به اصطلاح فارسی، چیزی جز کپیبرداری از قواعد بیان، تقلید اوزان و صورت حروف عربی نیست. اگر کسی توانست در جای همین دو واژهی «منثور» و «منظوم» جایگزینی توانا به فارسی بیاورد، که به شمایل جملهای درنیامده باشد، من سخن خویش پس خواهم خواند و اگر نتوانست همان بس که شرمساری کشد اگر زبانی از هستی و هویت درونی خویش سیراب شود و اگر در میان مردمی با پیشینهی فرهنگ کهن ثبت باشد، برای عرض اندام و اظهار وجود، مجبور به این همه رجوع و سجود در پیشگاه زبان دیگر نمیشد. به حق و صبر بکوشیم و توصیه کنیم. تا بیانی دیگر. والسلام
ناصر پور پیرار
تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتبخانهای به عنوان زبان دانایی آموخته نمیشد، آن را زبان محاوره و گفتوشنود و داد و ستد میشناختهاند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتبخانهی ملاباجی، تا عالیترین حوزههای علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز کتیبه های هخامنشی، با زبان بومیان این نجد و با زبان فارسی کنونی بی ارتباط است؛ معلوم کرده ام در دورانی که مورخین و شرق شناسان دغل، به غلط اشکانی شناخته اند، هیچ نشانی از حکومت و هویت و خط و زبان ملی دیده نمی شود و به زودی درکتاب ساسانیان معلوم خواهم کرد که فقیرترین عهد ایران، به آن زمان ظهورکرده است. پس از آن همه ادله و اسناد محکم تر از سرب، که هر ادعایی دربارهی خط و زبان و کتابت ملی پیش از اسلام را، از هستی و هویت ساقط می کند، هنوز میشنویم که میگویند در قرآن واژه های فراوان فارسی یافت می شود!!! بی این که پیشاپیش متنی معرفی کنند و بیاورند اثباتگر این که پیش از اسلام، اصولاً خط و زبان و گنجینهی لغت فارسی داشتهایم و یا لااقل ده واژه از آن لغات فارسی را که میگویند در قرآن آمده، به وضوح معرفی کنند
حالا اگر اجل امان دهد، در ورود به دوران پس از اسلام، خواهم گفت که فارسی کنونی هرگز پیش از سلسلهی سامانیان نبوده و خواهم گفت که این همه دست به دامنی و استمداد زبان فارسی از گنجینهی لغت و قواعد زبان عرب از آن است که فارسی کنونی به صورتی مصنوعی و فرهنگستانی ساخته شده، نه با بهره از گنجینهی لغت ملی و بومی مردم این نجد. این زبان را در دربار سامانیان، با اهدافی که به تشریح خواهم آورد، ساختهاند، پیش از قرن چهارم هجری هرگز نبوده است و درست به همین سبب، از همان زمان، بومیان ایران، آن را فارسی دری، یعنی زبان رایج درباریان خواندهاند و در سراسر تاریخ این سرزمین این زبان جز در دربار و نزد شعرا و دیگر روابط فرهنگی رسمی و دولتی کاربرد نداشته است، و مردم، درست مانند امروز، با زبانهای بومی خود، از ترکی و گیلکی و مازندرانی و کردی و عربی و بلوچی و لری رفع نیاز کردهاند، فارسی را زبان جانشین بومی خویش نشناختهاند و مگر در صورت نیاز و برای رفع حاجت رسمی و دولتی خویش، به آن رجوع نداشتهاند
باید دست کم چندان پیشینهی بحث را شناخت که بدانیم تا پیش از مشروطیت، زبان فارسی کنونی در هیچ مکتبخانهای به عنوان زبان دانایی آموخته نمیشد، آن را زبان محاوره و گفتوشنود و داد و ستد میشناختهاند و زبان دانایی، از شروع تا پایان، از مکتبخانهی ملاباجی، تا عالیترین حوزههای علم و اندیشه، زبان درخشان عرب بوده و این خود حجتی کافی است بر ناتوانی ماهوی زبان فارسی در انتقال مفاهیم و معلومات عالم ساز بدین ترتیب اگر زبان گوهرین و توانای عرب، که در استحکام و قدرت آن همین بس که بگوییم زبان قرآن است، تنها گزینهی جهان پهناور اسلام بوده و هنوز هم هست، از آن روست که هیچ فرهنگ و بیان و لغت دیگری قادر نبوده و نیست، که جانمایهی قرآن را جواب دهد، و اگر گروندگان به قرآن، زبانی را گزیدهاند که قادر به انتقال مفهوم آن متن متین دوران ساز بوده، پس رفتاری عاقلانه و طبیعی در پیش گرفتهاند، نه ناگزیر و تحمیلی اگر این مختصر هنوز کفایت نمیکند، کافی است که معترض، لغات عربی را در گفتهها و نوشتههای روزمرهی خویش بشمرد، تا معلوم او شود که تمامی واژگانی که بار بیان را به مقصدی میبرد، عربی است و شرمساری بزرگتر این که حتی با کوشش بسیار نیز به علت فقر بنیانی زبان فارسی، نمی توان در جای هیچ یک از آن کلمات عرب معادلی نشاند، کوششی که دهها خیالپرداز، از کسروی تا دکتر حسین روحانی، در تجربهی آن ناموفق و ناکام ماندند این تکیه ی زبان فارسی به لغت عرب، شامل حروف و اوزان و دستور آن زبان نیز میشود و هر کلام منثور و یا منظوم به اصطلاح فارسی، چیزی جز کپیبرداری از قواعد بیان، تقلید اوزان و صورت حروف عربی نیست. اگر کسی توانست در جای همین دو واژهی «منثور» و «منظوم» جایگزینی توانا به فارسی بیاورد، که به شمایل جملهای درنیامده باشد، من سخن خویش پس خواهم خواند و اگر نتوانست همان بس که شرمساری کشد اگر زبانی از هستی و هویت درونی خویش سیراب شود و اگر در میان مردمی با پیشینهی فرهنگ کهن ثبت باشد، برای عرض اندام و اظهار وجود، مجبور به این همه رجوع و سجود در پیشگاه زبان دیگر نمیشد. به حق و صبر بکوشیم و توصیه کنیم. تا بیانی دیگر. والسلام
ناصر پور پیرار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر