اتحاد مخفی و غیر مستقیم احمد شاه قاچار با ترکان عثمانی در جنگ جهانی اول و شکست دول متحد از جمله ترکان عثمانی و پیروزی متفقین در این نبرد, موجب یکه تاز شدن انگلیس در خاور میانه و ایران گردید. عدم پیروی احمدشاه قاجار از سیاست های دیکته شده انگلیس, از جمله طفره رفتن از امضای قرارداد 1919, باعث شد تا سیاست انگلیس مبنی بر از کار انداختن قاجارها و به قدرت رساندن رضاخان در ایران عملی شود. از کودتای اسفند 1299 تا ظهور رضاخان در سال 1304 انگلیسی های زمینه های داخلی تغییر قدرت را آرام آرام توسط عناصر متجدد غرب گرا آماده کردند. " به سلطنت رسیدن رضاخان در ایران ... به یاری ائتلافی از چهار حزب سیاسی شکل گرفت... یکی از این چهار گروه, حزب اصلاح طلبان تجدد بود. از افراد شاخص این حزب فروغی و ملک الشعرای بهار بودند ... در برنامه این حزب گسترش زبان فارسی به جای زبان قومیتها در سراسر ایران یکی از خواسته ها نام برده شده بود"
با ظهور رضاخان در سال 1304 شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم دچار تغییر و تحولات عمده شد. وی به منظور یکپارچه سازی و به نظم در آوردن دولت دست به تمرکز گرایی شدید زد و تحت لوای ایدئولوژی مدرنیسم, به مبارزه علیه سنت و مذهب پرداخت و از طرفی با برجسته کردن هویت فارسی در صدد حذف و نابودی سایر هویتهای قومی بر آمد.
" سیاستهای راجع قبایل با آروزی دیرینه تبدیل امپراطوری چند قومی به دولتی واحد با مردمی واحد و یک قوم , یک زبان , یک فرهنگ و یک قدرت سیاسی کاملا مرتبط بود. همزمان با گسترش مدارس عمومی و ارتباطات عمومی , شمار با سوادان فارسی زبان افزایش یافت. از سوی دیگر با تعطیل شدن اندک مدارس و انتشاراتی های متعلق به جمعیت غیرفارس به ویژه آذری , عرب و ارمنی شمار با سوادان غیر فارسی کاهش یافت.
سه نشریه با نفوذ خواسته های طرفداران رضاخان را بیان می کردند... مجله آینده یکی از این نشریات بود که توسط محمود افشار [ از تئوریسین های شاخص پان فارسیسم ] منتشر می شد... یکی از موضوعات مطرح و تاکید شده این نشریات , پیامدهای زیانبار حزب گرائی و قومیت بود. مطالب مجله آینده بیشتر بر لزوم ایجاد دولت مرکزی و هویت ملی واحد [ هویت فارسی واحد] تاکید داشت. مطلب آغازین مجله مقاله سردبیر تحت عنوان " مطلب ما وحدت ملی " اینچنین بود: ... منظور از کامل کردن وحدت ملی اینست که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد... آنهایی که به زبان فارسی و ادبیات آن تعلق خاطر دارند ... باید بدانند که اگر رشته وحدت این مملکت از هم گسیسته شود هیچ باقی نخواهد ماند . پس باید همه یک دل و یک صدا بخواهیم و کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام نقاط ایران عمومیت پیدا کند و به تدریح به جای زبانهای بیگانه [ ترکی , عربی , کردی و ... ] را بگیرد. باید مدارس ابتدایی برای آموزش زبان فارسی و تاریخ ایران تاسیس شود . باید هزاران کتاب و رساله دلنشین کم بها به زبان فارسی با هزاران تیتراژ در تمام مملکت بخصوص در آذربایجان و خوزستان منتشر شود. اسامی جغرافیایی غیر فارسی را باید تبدیل کرد" .
" افشار در مقالات بعدی می نویسد از وظایف ضروری دولت عبارت است از گسترش زبان فارسی در جوامع غیر فارسی و انتقال قبایل تورک و عرب از ایلات مرزی به نواحی داخلی. محمود افشار در کتاب " فارسی زبان باستان آذربایجان " صراحتا گفته که بنده حتی با 5 دقیقه هم تدریس زبان تورکی در مدارس و دانشگاههای آذربایجان موافق نیستم "
افشار ضمن انتشار مجله آینده موسس انجمن ایران جوان هم بود که در یکی از مقالات دیگرش نوشته بود که اگر مردم اذربایجان توانستند روزنامه های تورکی را به آسانی بخوانند و به تورکی چیزی بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت . وی گفته تورکی در ایران از تورک تازی به وجود آمده است می خواهیم آموزش فارسی را اجباری , عمومی و مجانی بکنیم برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و درد سری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی آنکه آذربایجانی ها احساس کنند.
علاوه بر موارد فوق بهتر است در اینجا یادآوری شود که کینه توزی رضاخان با مردم آذربایجان حد و مرزی نداشت . وی تبهکارترین مامورین خود را به آذربایجان می فرستاد تا مردم زحمت کش و شریف آن دیار را تحقیر کنند و به زبان آنها توهین کنند, شهرهای آذربایجان به ویرانه زاری مبدل سازنند و این کلام مستوفی استاندار انتسابی رضاشاه بود که می گفت آذربایجانی ها تورک هستند , یونچه خوردند مشروطه گرفتند و حالا نیز کاه می خورند ایران را آباد می سازند. مستوفی که خود نیز ساکن تبریز بود , ضمن سرشماری نیز محسوب گردیده بود, سرشماری تبریز را "خرشماری" می نامید.
... مستوفی در ایجاد وحدت ملی و ترویج زبان داریوش آنچنان کوشا بود که اجازه نمی داد حتی پیرزنان و پیرمردان فرزند مرده و مادران داغ دیده که یک جمله فارسی نمی دانستند , در ذکر دردها و مصائب خود و در سوگ عزیزانشان از زبان تورکی بهره گیرند. وی خود به این جنایات اعتراف کرده و در رد مقاله سلطان زاده تبریزی می نویسد: ... بلی من ... هیچ وقت اجازه نمی دادم که روضه خوان در مجالس ختم تورکی بخواند و در سخنرانی ها ی خود می گفتم شما که اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید, چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می زنید؟ و از این بیانات جز ایجاد حس وحدت ملی و جلوگیری از تورک مابی , کوتاه کردن موضوع اقلیت تورک زبان در نزد خارجی ها , که به عقیده من بزرگترین توهین به اهالی آذربایجان است و نویسنده اسم آن را "هم دردی" گذاشته است قصد دیگری نداشتم . و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کرده ام ...
نا گفته نماند که در تابستان 1319 غله آذربایجان را که خرواری 350 الی 400 ریال در محل قیمت داشت , آقای مستوفی ( استاندار ) بدون اینکه به احتیاجات مردم تبریز اعتنایی کرده و یا به تذکرات آنها دایر به تامین آذوقه شهر ترتیب دهد به زور سر نیزه از قرار خرواری 140 ریال خریده و تماما به مرکز حمل کردند. در فصل زمستان, شهر تبریز به مجامع (گرسنگی ) گرفتار و بی آذوقه می ماند. تا غله گندیده و از چند سال مانده گرگان را که تماما متعلق به املاک اختصاصی (رضاشاه) بود از راه آستارا به تبریز حمل و از قرار خرواری 600 ریال به خورد مردم بیچاره دادند و چون نان این گندم فاسد و غیر ماکول بوده و در عین حال گران و کم یاب و پیدا نمی شد هزاران فقیر, بدبخت و مریض از گرسنگی قربانی اعتراض آقای مستوفی شدند. غله حمل شده از گرگان به قدری فاسد و غیر ماکول بود که قسمتی از جوی آن را فرمانده ارتش تبریز نپذیرفته و شرحی به آقای استاندار نوشته بود که: به علت فاسد شدن اسبهای ارتش نیز نمی خورند. آقای مستوفی در حضور جمعی با گستاخی چنین می گویند: باکی نیست حالا که اسب های ارتش نمی خورند می دهیم خرهای تبریز می خورند!
علاوه بر مستوفی استاندار وقت , روسای فرهنگ آذربایجان نیز در ترویج زبان فارسی کوشا بودند. محسنی رئیس فرهنگ استان آذربایجان زمان رضاشاه می گفت هر کس تورکی حرف می زند افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید. ذوقی که بعد از محسنی به آذربایجان آمد صندوق جریمه تورکی حرف زدن در دبستانها گذاشت تا هر طفل دبستانی آذربایجانی که تورکی صحبت کند جریمه شود.
شاهد مورد اعتماد و شرافتمندی که خود از دبیران دوره ذوقی بود چنین نقل میکند: روزی هنگامی که میرزا قنبرنامی سر کلاس اول ابتدائی طبق معمول به بچه ها می گفت "آب" یعنی "سو" و "نان" یعنی "چورک" "بابا آب داد" یعنی "ده ده سو وردی" , ذوقی که به همراه بازرسی از تهران آمده بود, با مدیر مدرسه وارد کلاس می شوند. ذوقی پس از شنیدن نحوه تدریس میرزا قنبر از مدیر مدرسه می پرسد چرا آموزگار شما تورکی صحبت می کند؟ مدیر توضیح می دهد که بچه ها معنی کلمات را نمی فهمند. او کلمات را به تورکی تفهیم می کند . ذوقی می گوید این درست نیست برای تفهمی کلمات, آنها را باید به بچه ها نشان داد. اموزگار برای فهماندن معنی کلمه نان باید یک تکه نانی به آنها نشان دهد و برای تفهیم صدای خروس باید صدای خروس در بیاورد تا بچه ها فارسی را به جای زبان مادری یاد بگیرند.
محمد علی فروغی معلم دربار پهلوی , وزیر سابق عدلیه, از موسسان اولین لژفراماسونری رسمی سال 1909 در تهران , سه دوره نخست وزیری رضا شاه و چندین دوره وزیر دربار رضاشاه. و هم نخست وزیر محمدرضا شاه در خصوص سیاست حکومت مرکزی در قبال قومیتهای غیر فارسی از جمله تورکها می گوید: اول اینکه خرسند و خوشوقت باشیم از اینکه قبلا به تعهدات راجه به جامعه ملل یا هیچ مقام دیگر از دولت ایران به این موضوع شکایت کنند... ارمنه, یهودی, نصرانی (آشوری) چون عدد اینها قلیل است کمتر محل ملاحظه اند, و لیکن از سه عنصر تورک و کرد و عرب نباید غافل بود. حاجت به تذکر نیست که شمال غربی ما بسیاری از سکنه اش تورک زبانند که این وجب نگرانی بلکه مخاطره است. برای متحدالجنس کردن ایران , بهترین کارها نشر معارف فارسی است, اما آن هم نه به طوری که محسوس شود که می خواهند آنها را فارسی کنند.
سندی دیگر که گزارش آموزش و پرورش استرآباد (گرگان) به وزارت داخله در اردیبهشت 1305 میباشد, دیدگاه و نظر مقامات اموزشی و فرهنگی نظام پهلوی نسبت به زبان تورکی را نشان می دهد: قسمت دیگر در حکم تسخیر روح تراکمه است ,ترتیب بسط معارف در صحرا و لزوم تربیت اطفال تراکمه و تبدیل زبان تورکی آنها به فارسی است.در صحرا اشاعت معارف و زبان فارسی علاوه بر محاسن دیگر در سیاست تاثیر مهمی دارد,آرامش ابدی یموت,اگر خواسته باشیم یموتستان نشده وبا ترکمنستان خطرناک تازه تشکیل یافته روح یک جهتی پیدا نکند,تنها راه خلع سلاح بدون تغییر روح طغیان تراکمه نمی شود...واجب است با بودجه کافی چندین باب مدرسه مجانی در قمیش تپه ,خواجه نفس,آق قلعه ,گنبد کاووس,اومچای و بعد به ضرورت در نقاط دیگر تاسیس شود.و فعلا 15 نفر معلم ایران پرست ,آشنا به رموز سیاست و غیر مانوس به زبان ترکی از مرکز برای مدارس فوق انتخاب شوند.ویکی از موارد مهم,پروگرام مدارس این باشدکه هیچ درسی به زبان تورکی تدریس نشود.چندانکه به بسط معارف وتبدیل زبان تورکی به پارسی در صحرا ابرام کردیم برای بسیاری از مناطق دیگر استرآباد مانند رامیان,حاجیلو و کوهساران هم که تورک زبانند باید این مقصود عملی شود.
فروغی در مورد گسترش زبان فارسی می گوید:حاجت به توضیح نیست که نشر معارف ایران وزبان ایرانی [زبان فارسی] در آذربایجان و دور کردن مردم آن استان از خصوصیات غیر ایرانی [تورکی] چقدر لازم است با اینکه معلم دانا بسیار کم داریم تدریس در آذربایجان می ترسم مشکل باشد...
در هر حال راه این است که در مدارس ابتدایی شروع به تدریس را از تعلیم خط و قرائت بکنند و معلم باید بیش از هر کار با شاگرد مشغول گفتگو به زبان فارسی باشد.
ناگفته نماند نخبگانی چون ملک الشعراء بهار ضمن حمایت از اقدامات و رویه های مستوفی در قبال ترکان ایران و امثال وی, طی مقاله ای تحت عنوان « حزب دمکرات آذربایجان» می نویسد:
« ... آقای مستوفی از بهترین و پاکدامن ترین ماموران ایران بود... ملک الشعرای بهار در ادمه همان مقاله در رابطه با زبان ترکی ادامه میدهد:... آمدیم بر سر لهجه های محلی و تدریس زبان تورکی ... می گویند که در سه ساله ابتدایی ترکی باشد... ای کاش مردم آذربایجان لااقل زبان تات های قفقاز یا فارسی گویان خود آذربایجان را به عنوان زبان اصلی احیاء می کردند و ما خود را راضی می کردیم که زبان آذری یک لهجه قدیمی است و دوباره بدست فرزندان خود احیاء می شد. وی در ادمه مباحث خود در رابطه با زبان تورکی می گوید: به کدام دلخوشی می توانیم راضی شویم که آقایان زبان تحمیلی فاتحان تاتار را بر زبان اجداد و نیاکان ما رجحان می نهند؟ حال آمدیم گفتم که زبان تورکی لهجه محلی آذربایجان است [ زبان تورکی را متفکری همچون ملک الشعراء لهجه می نامد نه زبان] بسیار خوب کسی حرفی ندارد, این زبان مادری را کسی نمیخواهد از شما بگیرد. اما آیا فکر کرده اید که دامنه زبان وسیع دری با آن همه ادبیات عالمگیر و آن همه کتاب های مفید و آن همه مفاخر تاریخی که فعلا نیز هموطنان شما در همه ایران به آن تکلم میکنند و استعدادهای عجیب و غریبی در خود آذربایجان از این زبان بروز کرده و می کند. چه عیب دارد که باید در پی احیاء زبانی برآئید که نه سابقه ادبیات جهانی دارد و نه بزرگانی در علم و ادب پروده و نه امروز می پرورد.»
فراموش نکنیم که « طبق گزارشات و رده بندی های زبانی سازمان فرهنگی , علمی , آموزش ملل متحد (یونسکو) , زبان تورکی را سومین زبان و باقاعده دنیا معرفی کرده است».
مجله یغما از مجلات پر نفوذ دوران پهلوی دوم بوده که مرحوم جلال آل احمد در نوشته هایش مندرجات آن مجله را مستند قرار داده؛ در این مجله آقای ناطق از نویسندگان مشهور آن زمان نقدهایی به عملکرد مستوفی در آذربایجان نوشته که برای تنویر بحث می آوریم.آقای ناطق به زعم خود موضع مترقیانه و انسان مدارانه می گیرد و در نقد کتاب « مستوفی و آذربایجان » ضمن تقبیح رویه های مستوفی و حاکمیت زمان خود در قبال زبان یک کشور کنار گذاشتن بعضی ها از خودخواهی ها و هم رنگ شدن در مسائل اساسی است.
می توان دوباره زبان فارسی را در آذربایجان گسترش داد و هیچ ایرانی و آذربایجانی پاک نهاد هم آروزیی جزء اینکه این زبان دوباره در آن خطه زبان محاوره گردد, ندارد. ولی راه وصول به این هدف روش آقای مستوفی نیست که تورک زبان بودن مردم را دلیل نقص خلقت آنان دانستند, حقوق ایرانگری کمتری برای آنان قائل شد. عقیده من بر این است که مردم آذربایجان هر تعصبی که هم دارند باید آن تعصب را به نفع زبان فارسی و برای حفط و حراست آن به کار بیاندازند. زبان محلی امروزی را رخت عاریه ای بداند که باید به تدریج به صاحبش پس داد. تغییر زبان محاوره و پذیرفتن زبان پیشرفته مانند زبان فارسی نه کاری محال است و نه منافی تعصبهای محلی.
آبراهامیان در کتاب خود « ایران بین دو انقلاب » در صفحه 156 می نویسد: احمد کسروی اغلب مقالات خود را در آینده منتشر می کرد و در کتابهای بسیار خود به همان موضوع یعنی گسترش زبان فارسی و جایگزین شدن آن به جای دیگر زبانهای ایران تاکید داشت. وی پس از قیام خیابانی , نخستین اثر خود با عنوان « آذری یا زبان باستان آذربایجان » را نوشت تا ثابت کند که آذری , زبان اصلی زادگاه او بوده است که مهاجمان تورک از بین برده اند و بنابراین لهجه تحمیلی تورکی اکنون باید جای خود را به زبان فارسی بدهد.
با ظهور رضاخان در سال 1304 شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم دچار تغییر و تحولات عمده شد. وی به منظور یکپارچه سازی و به نظم در آوردن دولت دست به تمرکز گرایی شدید زد و تحت لوای ایدئولوژی مدرنیسم, به مبارزه علیه سنت و مذهب پرداخت و از طرفی با برجسته کردن هویت فارسی در صدد حذف و نابودی سایر هویتهای قومی بر آمد.
" سیاستهای راجع قبایل با آروزی دیرینه تبدیل امپراطوری چند قومی به دولتی واحد با مردمی واحد و یک قوم , یک زبان , یک فرهنگ و یک قدرت سیاسی کاملا مرتبط بود. همزمان با گسترش مدارس عمومی و ارتباطات عمومی , شمار با سوادان فارسی زبان افزایش یافت. از سوی دیگر با تعطیل شدن اندک مدارس و انتشاراتی های متعلق به جمعیت غیرفارس به ویژه آذری , عرب و ارمنی شمار با سوادان غیر فارسی کاهش یافت.
سه نشریه با نفوذ خواسته های طرفداران رضاخان را بیان می کردند... مجله آینده یکی از این نشریات بود که توسط محمود افشار [ از تئوریسین های شاخص پان فارسیسم ] منتشر می شد... یکی از موضوعات مطرح و تاکید شده این نشریات , پیامدهای زیانبار حزب گرائی و قومیت بود. مطالب مجله آینده بیشتر بر لزوم ایجاد دولت مرکزی و هویت ملی واحد [ هویت فارسی واحد] تاکید داشت. مطلب آغازین مجله مقاله سردبیر تحت عنوان " مطلب ما وحدت ملی " اینچنین بود: ... منظور از کامل کردن وحدت ملی اینست که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد... آنهایی که به زبان فارسی و ادبیات آن تعلق خاطر دارند ... باید بدانند که اگر رشته وحدت این مملکت از هم گسیسته شود هیچ باقی نخواهد ماند . پس باید همه یک دل و یک صدا بخواهیم و کوشش کنیم که زبان فارسی در تمام نقاط ایران عمومیت پیدا کند و به تدریح به جای زبانهای بیگانه [ ترکی , عربی , کردی و ... ] را بگیرد. باید مدارس ابتدایی برای آموزش زبان فارسی و تاریخ ایران تاسیس شود . باید هزاران کتاب و رساله دلنشین کم بها به زبان فارسی با هزاران تیتراژ در تمام مملکت بخصوص در آذربایجان و خوزستان منتشر شود. اسامی جغرافیایی غیر فارسی را باید تبدیل کرد" .
" افشار در مقالات بعدی می نویسد از وظایف ضروری دولت عبارت است از گسترش زبان فارسی در جوامع غیر فارسی و انتقال قبایل تورک و عرب از ایلات مرزی به نواحی داخلی. محمود افشار در کتاب " فارسی زبان باستان آذربایجان " صراحتا گفته که بنده حتی با 5 دقیقه هم تدریس زبان تورکی در مدارس و دانشگاههای آذربایجان موافق نیستم "
افشار ضمن انتشار مجله آینده موسس انجمن ایران جوان هم بود که در یکی از مقالات دیگرش نوشته بود که اگر مردم اذربایجان توانستند روزنامه های تورکی را به آسانی بخوانند و به تورکی چیزی بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت . وی گفته تورکی در ایران از تورک تازی به وجود آمده است می خواهیم آموزش فارسی را اجباری , عمومی و مجانی بکنیم برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و درد سری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی آنکه آذربایجانی ها احساس کنند.
علاوه بر موارد فوق بهتر است در اینجا یادآوری شود که کینه توزی رضاخان با مردم آذربایجان حد و مرزی نداشت . وی تبهکارترین مامورین خود را به آذربایجان می فرستاد تا مردم زحمت کش و شریف آن دیار را تحقیر کنند و به زبان آنها توهین کنند, شهرهای آذربایجان به ویرانه زاری مبدل سازنند و این کلام مستوفی استاندار انتسابی رضاشاه بود که می گفت آذربایجانی ها تورک هستند , یونچه خوردند مشروطه گرفتند و حالا نیز کاه می خورند ایران را آباد می سازند. مستوفی که خود نیز ساکن تبریز بود , ضمن سرشماری نیز محسوب گردیده بود, سرشماری تبریز را "خرشماری" می نامید.
... مستوفی در ایجاد وحدت ملی و ترویج زبان داریوش آنچنان کوشا بود که اجازه نمی داد حتی پیرزنان و پیرمردان فرزند مرده و مادران داغ دیده که یک جمله فارسی نمی دانستند , در ذکر دردها و مصائب خود و در سوگ عزیزانشان از زبان تورکی بهره گیرند. وی خود به این جنایات اعتراف کرده و در رد مقاله سلطان زاده تبریزی می نویسد: ... بلی من ... هیچ وقت اجازه نمی دادم که روضه خوان در مجالس ختم تورکی بخواند و در سخنرانی ها ی خود می گفتم شما که اولاد واقعی داریوش و کامبیز هستید, چرا به زبان افراسیاب و چنگیز حرف می زنید؟ و از این بیانات جز ایجاد حس وحدت ملی و جلوگیری از تورک مابی , کوتاه کردن موضوع اقلیت تورک زبان در نزد خارجی ها , که به عقیده من بزرگترین توهین به اهالی آذربایجان است و نویسنده اسم آن را "هم دردی" گذاشته است قصد دیگری نداشتم . و زبان فارسی را که زبان نوشتن و تدریس و زبان رسمی و عمومی است ترویج کرده ام ...
نا گفته نماند که در تابستان 1319 غله آذربایجان را که خرواری 350 الی 400 ریال در محل قیمت داشت , آقای مستوفی ( استاندار ) بدون اینکه به احتیاجات مردم تبریز اعتنایی کرده و یا به تذکرات آنها دایر به تامین آذوقه شهر ترتیب دهد به زور سر نیزه از قرار خرواری 140 ریال خریده و تماما به مرکز حمل کردند. در فصل زمستان, شهر تبریز به مجامع (گرسنگی ) گرفتار و بی آذوقه می ماند. تا غله گندیده و از چند سال مانده گرگان را که تماما متعلق به املاک اختصاصی (رضاشاه) بود از راه آستارا به تبریز حمل و از قرار خرواری 600 ریال به خورد مردم بیچاره دادند و چون نان این گندم فاسد و غیر ماکول بوده و در عین حال گران و کم یاب و پیدا نمی شد هزاران فقیر, بدبخت و مریض از گرسنگی قربانی اعتراض آقای مستوفی شدند. غله حمل شده از گرگان به قدری فاسد و غیر ماکول بود که قسمتی از جوی آن را فرمانده ارتش تبریز نپذیرفته و شرحی به آقای استاندار نوشته بود که: به علت فاسد شدن اسبهای ارتش نیز نمی خورند. آقای مستوفی در حضور جمعی با گستاخی چنین می گویند: باکی نیست حالا که اسب های ارتش نمی خورند می دهیم خرهای تبریز می خورند!
علاوه بر مستوفی استاندار وقت , روسای فرهنگ آذربایجان نیز در ترویج زبان فارسی کوشا بودند. محسنی رئیس فرهنگ استان آذربایجان زمان رضاشاه می گفت هر کس تورکی حرف می زند افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید. ذوقی که بعد از محسنی به آذربایجان آمد صندوق جریمه تورکی حرف زدن در دبستانها گذاشت تا هر طفل دبستانی آذربایجانی که تورکی صحبت کند جریمه شود.
شاهد مورد اعتماد و شرافتمندی که خود از دبیران دوره ذوقی بود چنین نقل میکند: روزی هنگامی که میرزا قنبرنامی سر کلاس اول ابتدائی طبق معمول به بچه ها می گفت "آب" یعنی "سو" و "نان" یعنی "چورک" "بابا آب داد" یعنی "ده ده سو وردی" , ذوقی که به همراه بازرسی از تهران آمده بود, با مدیر مدرسه وارد کلاس می شوند. ذوقی پس از شنیدن نحوه تدریس میرزا قنبر از مدیر مدرسه می پرسد چرا آموزگار شما تورکی صحبت می کند؟ مدیر توضیح می دهد که بچه ها معنی کلمات را نمی فهمند. او کلمات را به تورکی تفهیم می کند . ذوقی می گوید این درست نیست برای تفهمی کلمات, آنها را باید به بچه ها نشان داد. اموزگار برای فهماندن معنی کلمه نان باید یک تکه نانی به آنها نشان دهد و برای تفهیم صدای خروس باید صدای خروس در بیاورد تا بچه ها فارسی را به جای زبان مادری یاد بگیرند.
محمد علی فروغی معلم دربار پهلوی , وزیر سابق عدلیه, از موسسان اولین لژفراماسونری رسمی سال 1909 در تهران , سه دوره نخست وزیری رضا شاه و چندین دوره وزیر دربار رضاشاه. و هم نخست وزیر محمدرضا شاه در خصوص سیاست حکومت مرکزی در قبال قومیتهای غیر فارسی از جمله تورکها می گوید: اول اینکه خرسند و خوشوقت باشیم از اینکه قبلا به تعهدات راجه به جامعه ملل یا هیچ مقام دیگر از دولت ایران به این موضوع شکایت کنند... ارمنه, یهودی, نصرانی (آشوری) چون عدد اینها قلیل است کمتر محل ملاحظه اند, و لیکن از سه عنصر تورک و کرد و عرب نباید غافل بود. حاجت به تذکر نیست که شمال غربی ما بسیاری از سکنه اش تورک زبانند که این وجب نگرانی بلکه مخاطره است. برای متحدالجنس کردن ایران , بهترین کارها نشر معارف فارسی است, اما آن هم نه به طوری که محسوس شود که می خواهند آنها را فارسی کنند.
سندی دیگر که گزارش آموزش و پرورش استرآباد (گرگان) به وزارت داخله در اردیبهشت 1305 میباشد, دیدگاه و نظر مقامات اموزشی و فرهنگی نظام پهلوی نسبت به زبان تورکی را نشان می دهد: قسمت دیگر در حکم تسخیر روح تراکمه است ,ترتیب بسط معارف در صحرا و لزوم تربیت اطفال تراکمه و تبدیل زبان تورکی آنها به فارسی است.در صحرا اشاعت معارف و زبان فارسی علاوه بر محاسن دیگر در سیاست تاثیر مهمی دارد,آرامش ابدی یموت,اگر خواسته باشیم یموتستان نشده وبا ترکمنستان خطرناک تازه تشکیل یافته روح یک جهتی پیدا نکند,تنها راه خلع سلاح بدون تغییر روح طغیان تراکمه نمی شود...واجب است با بودجه کافی چندین باب مدرسه مجانی در قمیش تپه ,خواجه نفس,آق قلعه ,گنبد کاووس,اومچای و بعد به ضرورت در نقاط دیگر تاسیس شود.و فعلا 15 نفر معلم ایران پرست ,آشنا به رموز سیاست و غیر مانوس به زبان ترکی از مرکز برای مدارس فوق انتخاب شوند.ویکی از موارد مهم,پروگرام مدارس این باشدکه هیچ درسی به زبان تورکی تدریس نشود.چندانکه به بسط معارف وتبدیل زبان تورکی به پارسی در صحرا ابرام کردیم برای بسیاری از مناطق دیگر استرآباد مانند رامیان,حاجیلو و کوهساران هم که تورک زبانند باید این مقصود عملی شود.
فروغی در مورد گسترش زبان فارسی می گوید:حاجت به توضیح نیست که نشر معارف ایران وزبان ایرانی [زبان فارسی] در آذربایجان و دور کردن مردم آن استان از خصوصیات غیر ایرانی [تورکی] چقدر لازم است با اینکه معلم دانا بسیار کم داریم تدریس در آذربایجان می ترسم مشکل باشد...
در هر حال راه این است که در مدارس ابتدایی شروع به تدریس را از تعلیم خط و قرائت بکنند و معلم باید بیش از هر کار با شاگرد مشغول گفتگو به زبان فارسی باشد.
ناگفته نماند نخبگانی چون ملک الشعراء بهار ضمن حمایت از اقدامات و رویه های مستوفی در قبال ترکان ایران و امثال وی, طی مقاله ای تحت عنوان « حزب دمکرات آذربایجان» می نویسد:
« ... آقای مستوفی از بهترین و پاکدامن ترین ماموران ایران بود... ملک الشعرای بهار در ادمه همان مقاله در رابطه با زبان ترکی ادامه میدهد:... آمدیم بر سر لهجه های محلی و تدریس زبان تورکی ... می گویند که در سه ساله ابتدایی ترکی باشد... ای کاش مردم آذربایجان لااقل زبان تات های قفقاز یا فارسی گویان خود آذربایجان را به عنوان زبان اصلی احیاء می کردند و ما خود را راضی می کردیم که زبان آذری یک لهجه قدیمی است و دوباره بدست فرزندان خود احیاء می شد. وی در ادمه مباحث خود در رابطه با زبان تورکی می گوید: به کدام دلخوشی می توانیم راضی شویم که آقایان زبان تحمیلی فاتحان تاتار را بر زبان اجداد و نیاکان ما رجحان می نهند؟ حال آمدیم گفتم که زبان تورکی لهجه محلی آذربایجان است [ زبان تورکی را متفکری همچون ملک الشعراء لهجه می نامد نه زبان] بسیار خوب کسی حرفی ندارد, این زبان مادری را کسی نمیخواهد از شما بگیرد. اما آیا فکر کرده اید که دامنه زبان وسیع دری با آن همه ادبیات عالمگیر و آن همه کتاب های مفید و آن همه مفاخر تاریخی که فعلا نیز هموطنان شما در همه ایران به آن تکلم میکنند و استعدادهای عجیب و غریبی در خود آذربایجان از این زبان بروز کرده و می کند. چه عیب دارد که باید در پی احیاء زبانی برآئید که نه سابقه ادبیات جهانی دارد و نه بزرگانی در علم و ادب پروده و نه امروز می پرورد.»
فراموش نکنیم که « طبق گزارشات و رده بندی های زبانی سازمان فرهنگی , علمی , آموزش ملل متحد (یونسکو) , زبان تورکی را سومین زبان و باقاعده دنیا معرفی کرده است».
مجله یغما از مجلات پر نفوذ دوران پهلوی دوم بوده که مرحوم جلال آل احمد در نوشته هایش مندرجات آن مجله را مستند قرار داده؛ در این مجله آقای ناطق از نویسندگان مشهور آن زمان نقدهایی به عملکرد مستوفی در آذربایجان نوشته که برای تنویر بحث می آوریم.آقای ناطق به زعم خود موضع مترقیانه و انسان مدارانه می گیرد و در نقد کتاب « مستوفی و آذربایجان » ضمن تقبیح رویه های مستوفی و حاکمیت زمان خود در قبال زبان یک کشور کنار گذاشتن بعضی ها از خودخواهی ها و هم رنگ شدن در مسائل اساسی است.
می توان دوباره زبان فارسی را در آذربایجان گسترش داد و هیچ ایرانی و آذربایجانی پاک نهاد هم آروزیی جزء اینکه این زبان دوباره در آن خطه زبان محاوره گردد, ندارد. ولی راه وصول به این هدف روش آقای مستوفی نیست که تورک زبان بودن مردم را دلیل نقص خلقت آنان دانستند, حقوق ایرانگری کمتری برای آنان قائل شد. عقیده من بر این است که مردم آذربایجان هر تعصبی که هم دارند باید آن تعصب را به نفع زبان فارسی و برای حفط و حراست آن به کار بیاندازند. زبان محلی امروزی را رخت عاریه ای بداند که باید به تدریج به صاحبش پس داد. تغییر زبان محاوره و پذیرفتن زبان پیشرفته مانند زبان فارسی نه کاری محال است و نه منافی تعصبهای محلی.
آبراهامیان در کتاب خود « ایران بین دو انقلاب » در صفحه 156 می نویسد: احمد کسروی اغلب مقالات خود را در آینده منتشر می کرد و در کتابهای بسیار خود به همان موضوع یعنی گسترش زبان فارسی و جایگزین شدن آن به جای دیگر زبانهای ایران تاکید داشت. وی پس از قیام خیابانی , نخستین اثر خود با عنوان « آذری یا زبان باستان آذربایجان » را نوشت تا ثابت کند که آذری , زبان اصلی زادگاه او بوده است که مهاجمان تورک از بین برده اند و بنابراین لهجه تحمیلی تورکی اکنون باید جای خود را به زبان فارسی بدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر