۱۳۸۵ آبان ۹, سه‌شنبه

حذف يک وبلاگ تورک ديگر از سرويس فارسها ٫ بلاگفا

يکي از فعالترين وبلاگهاي خبري آذربايجان ٫ سانيوز بعلت پرداختن به موضوع ملي آذربايجان از سرويس وبلاگ رايگان بلاگفا حذف شد.

اين چندمين بار است که از وبلاگهاي فعال آذربايجاني٫ و پس از يافتن مخاطب در بين وبلاگنوسيان و وبلاگ خوانهاي سرويسهاي رايگان حذف ميگردد. چندي پيش وبلاگ دفاع از زندانيان سياسي آذربايجان (آسمک) نيز از اين سرويس حذق شد.

اين درحاليست که وبلاگهاي مخالف رژيم و حتي خلاف اخلاق اجتماعي همچنان به فعاليت مشغول بوده و حتي توبيخ دريافت نميکنند. اين نشاندهنده تعصب کور و شوونيستي مسئولان اين سرويسها ميباشد که دست در دست رژيم هاي فار و شوونيست حاکم بر ايران٫ سعي در ساکت کردن و پنهان نمودن صداي ملت آذربايجان دارند.

اميد است فعالان آذربايجاني با يافتن راه حلي مناسبتر راه را براي فعاليت وبلاگ نويسان آذربايجاني هموارتر نمايند.
توصیه می کنیم دوستانی که قصد فعالیت در وبلاگ را دارند از سرویس بلاگر در آدرس زیر استفاده کنند

بیانیه حزب استقلال آذربایجان جنوبی در مورد نقشه منتشر شده از کردستان

بیانیه حزب استقلال آذربایجان جنوبي

در این اواخر نقشه ای بنام نقشه ای خاورمیانه جدید از طرف نویسنده مجله” نیروهای مسلح آمریکا ” رالف پیترز برای بر قرارای صلح در خاورمیانه ارائه شده است. آقای رالف پیترز به دلیل عدم اطلاع از جغرافیای ملی و تاریخی منطقه در این نقشه تبریز و اکثر شهرهای آذربایجان را جزو کردستان قلمداد کرده است. چرا که ما اطمینان داریم اگر ایشان می دانستند که حتی یک نفر کرد هم در تبریز وجود ندارد آنوقت چنین خطای مرتکب نمی شدند که تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان همچون ارومیه, خوی, ماکو, سلماس , سولدوز(نقده) , خانا , سویوق بولاق (مهاباد) و سایر شهرهای آذربایجان را کردستان بخواند. همین اشتباهات ایشان دلیل واضحی بر عدم آگاهی ایشان از منطقه می باشد.

البته در بعضی شهرهای آذربایجان غربی کرد های مهاجر که از عراق و در زمانهای مختلف به این مناطق پناهنده شده اند و میهمان آذربایجان هستند٫ بعنوان مثال هفت الی هشت درصد اهالی اورومیه را مهاجران کرد تشکیل می دهد و یا در سویوق بولاق (مهاباد) میزان قابل توجه ای کرد اسکان یافته اند. آقای رالف پیتر حتی از آمار ترکهای آذربایجان نیز خبر ندارد که ۳۵ میلیون ترک آذربایجان در کشور به اصطلاح ایران وجود دارد که اکثریت نفوس ایران را تشکیل می دهد. باید به آقای رالف پیتر گفت که هر طرح و به هر نامی بخواهد اراضی و شهرهای آذربایجان را بمانند کردستان جا بزند , نه تنها هیچ کمکی به صلح در خاورمیانه نمی کند بلکه موجب بروز درگیری بزرگ وریخته شدن خون هزاران انسان خواهد شد.

باید علاوه کنیم که سایت بی بی سی به نقل از منابع سیا با ارائه نقشه ای آذربایجان غربی را به اشتباه جزوی از کردستان نشان می دهد که آن نیز گویای عدم آگاهی صحیح سیا از منطقه می باشد. آرزومندیم که این اشتباه نیز رفع شود.

اما در این میان بعضی از احزاب و گروه های فرصت طلب کرد با بهره برداری از این اوضاع و علم کردن همان نقشه های غلط و درج آن در سایتهای خود به اراضی تاریخی , طبیعی و ملی آذربایجان تعرض نموده و آذربایجان غربی را کردستان قلمداد می کنند. باید به آنها یادآور شویم که این منطقه هنوز هم به اسم تاریخی خود ( آذربایجان ) در نقشه های قدیم و جدید ثبت شده , می شود و خواهد شد.

بدینوسیله حزب استقلال آذربایجان جنوبی ضمن در خواست اصلاح اشتباهات فوق از طریق منابع مذکور به تمامی احزاب و گروه های کرد که شهرهای آذربایجان از جمله اورومیه, خوی , ماکی , سالماس, سولدوز (نقده) , خانا (پیرانشهر), سویوق بولاق (مهاباد) و غیره را کردستان قلمداد می کنند اخطار می دهد :

۱-حزب استقلال آذربایجان جنوبی, اراضی آذربایجان را با هیچ شخص یا گروه مذاکره نخواهد کرد.

۲-اسم این منطقه بر روی خودش هست(آذربایجان غربی).

۳-اگر می خواهید در صلح و آرامش همسایه باشیم باید از این ادعاهای خولیائی دست بر دارید. در غیر این صورت به آذربایجان اعلان جنگ می کنید که آنهم به نفع شما نخواهد بود.

۴-از اراضی آذربایجان حتی یک سانتیمتر هم که باشد به احدی واگذار نخواهد شد.

۵- حزب استقلال آذربایجان جنوبی بعنوان حق طبیعی , ملی و بین المللی خود تا آخرین قطره خون از تمامی خاک آذربایجان دفاع خواهد کرد.

سخنگوی حزب استقلال آذربایجان جنوبی

صالح ایلدیریم ۲۸ اکتبر-۲۰۰۶

وزیر جدید تعاون رژیم اسلامی یک شکنجه گر بوده است

احمدی نژاد روز گذشته فردی به نام عبدالرضا مصری را بعنوان وزیر تعاون دولت خود منصوب کرد. این فرد که پیش از این رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس آخوندها بود، در گذشته مسئول شکنجه گاه دیزل آباد کرمانشاه بوده است.

این مزدور جنایتکار در بازجويی، شکنجه و اعدام شماری زیادی از زندانیان سیاسی زندان دیزل آباد کرمانشاه مستقیما نقش داشته است.

روز گذشته مجلس شورای اسلامی با 191 رای موافق، 49 رای مخالف و 11 رای ممتنع، انتصاب این شکنجه گر و بازجوی سابق را به سمت وزیر تعاون دولت احمدی نژاد مورد تائید قرار داد.

۱۳۸۵ آبان ۸, دوشنبه

انتقال منابع اقتصادي آذربايجان به تهران و جلوگيري از انباشت سرمايه در آذربايجان

اهميت اقتصاد در حيات ملتها و رقابتهاي اقتصادي در ميان ملتها براي پيشرفت اقتصادي و تسلط بر منابع انرژي، منابع طبيعي، بازارهاي جهاني، ماليه بينالمللي، و رقابتهاي تکنولوژيک ملتها (Techno-nationalism) امروز بر کسي پوشيده نيست تا نيازي به تذکر آن باشد. افزايش فزاينده احتياجات انساني و تلاش ملتها براي برخوردار شدن از بيشترين امکانات زندگي امروزي، تأمين امنيت ملي از طريق افزايش بودجه ارتشها و تجهيزات پيشرفته نظامي،‌ توسعه فرهنگي و رقابت در عرصه رسانه‌هاي الكترونيكي، تکنولوژي اطلاعات، توليدات علمي، ادبي و ... همگي با توان اقتصادي ملتها ارتباط تنگاتنگي دارند، حتي تحقيقات علمي اعم از بنيادي و يا كاربردي بعنوان مبنايي براي توسعه فرهنگي، سياسي، اقتصادي و ... نيازمند منابع عظيم مالي و اقتصادي است. بطور كلي هر نوع چشم اندازي از توسعه بدون وجود منابع اقتصادي در دسترس غير قابل تصور است.

به همين جهت كشورهايي كه در آن تركيب چند مليتي وجود دارد و به صورتي غير دموكراتيك اداره مي‌شوند و يك ملت، ملل ديگر را تحت سلطه خود قرار داده است، ملت حاكم جهت دوام سلطه خود ضمن انكار هويت ملي ملل تحت سلطه، از نظر اقتصادي نيز امكان توسعه اقتصادي و اتكا‍‍‍‍‍‍ به تواناييهاي داخلي براي استقلال ملل تحت سلطه را غير ممكن مي‌سازد. زيرا توسعه اقتصادي و برخورداري از سطحي از تواناييهاي اقتصادي و رفاه ملل تحت سلطه، باعث احساس شخصيت در آنها و حركتشان به سوي استقلال از ملت حاكم مي گردد. ملت حاكم براي جلوگيري از توسعه اقتصادي ملل تحت سلطه خود ترتيبات دراز مدتي را اتخاذ مي‌كند كه بر اساس آن هميشه ملت حاكم از نظر سطح توسعه اقتصادي در سطحي بالاتر از ملل تحت سلطه اش قرار مي‌گيرد و ملل تحت سلطه در سطوح پايين‌تر توسعه نسبت به ملت حاكم قرار مي‌گيرند. اكثريت صنايع پيشرفته و زيرساختهاي ارتباطي، علمي، تكنولوژيكي و صنعتي در مناطق سكونت ملت حاكم احداث مي‌شود و در مناطق سكونت ملل تحت سلطه تا حد ممكن از احداث اين نوع صنايع جلوگيري مي‌شود و در صورت اقتضاي منافع ملت حاكم، صنايع با تكنولوژي عقب مانده، صانيع توليد مواد خام معدني،‌ محصولات كشاورزي و ... براي رفع نيازهاي ملت حاكم ايجاد مي‌شود،‌ به نحوي كه ملل تحت سلطه مجبورند كالاها و محصولات توليدي خود را به قيمت‌هاي مورد نظر ملت حاكم به آن بفروشند و در صورت استقلال توان اداره امور اقتصادي خود را نداشته باشند و فروش محصولات خام،‌ معدني، كشاورزي و ... خودشان را به ديگر نقاط جهان به سختي امكان‌پذير خواهند ديد.

جاده‌هاي اصلي ارتباطي نيز در مسير‌هاي سكونت ملت حاكم احداث مي‌شود و جاده‌هاي فرعي كه سمت و سو و جهت ارتباط آن به سوي مناطق سكونت ملت حاكم است احداث مي‌شود به نحوي كه در درون مناطق سكونت ملل تحت سلطه اين راه ها اعم از جاده‌اي و ريلي داراي اهميت اقتصادي كمتري است و اساسأ براي تسهيل سلطه سياسي، فرهنگي و اقتصادي و انتقال منابع اقتصادي به سوي ملت حاكم احداث مي‌شود. به طور كلي پروژه‌هاي اقتصادي در جهت تضعيف و وابسته كردن ملل تحت سلطه به ملت حاكم طراحي و اجرا مي‌شود و هر چه زمان مي‌گذرد ملت حاكم حداقل از نظر اقتصادي ثروتمندتر و توسعه يافته‌تر مي‌شود و ملل تحت سلطه به طور نسبي و در مقايسه با ملت حاكم فقيرتر، توسعه نيافته تر و گرفتار ركود مي ‌شوند و اين پروژه به خروج بيشتر سرمايه و نيروي كار متخصص و غيرمتخصص از مناطق سكونت ملل تحت سلطه و حركت به سوي مناطق سكونت ملت حاكم منجر مي‌شود و اندك سرمايههاي بخش خصوصي ملل تحت سلطه را كه مي‌تواند باعث انباشت سرمايه و پايه ريزي براي ايجاد زيرساختهاي توسعه اقتصادي شود را به سوي مناطق مورد نظر ملت حاكم منتقل مي ‌كند.

اين مقدمه كوتاه ارائه شد تا به نمونه ‌هايي از نحوه عملكرد دولت فاشيستي فارس در جهت استثمار منابع اقتصادي آذربايجان و انتقال آن به مناطق كويري فارس زبان اشاره شود. بعد از انقلاب مشروطه كه مباني نظري اش چند دهه پيش از پيروزي آن عمدتأ توسط روشنفكران كج انديش آذربايجاني در راستاي گذار كشور موسوم به ايران از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و مبتني بر انديشه تجدد و ترقي و بنيان گذاري دولت-ملت شبه مدرن فارس و نابودي هويت‌هاي ملي غيرفارس در جغرافياي جعلي موسوم به ايران و با جانفشانيهاي تركهاي آذربايجاني به پيروزي رسيد. بناي دولت توتاليتر فاشيست فارس گذاشته شد و مصيبتهاي جديد براي آذربايجان آغاز شد. در اين دولت تركهاي آذربايجاني بايستي تحقير و منابع اقتصادي شان به نفع فارسها استثمار شود. با به قدرت رسيدن رضاخان در كودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 پروژه فارس سازي ملل غير فارس به ويژه با همكاري روشنفكرنمايان احمق و خودفروخته ترك اعم از چپ و راست مانند كسروي، تقي اراني، ‌تقي‌زاده، ‌كاظم‌زاده ايران شهر و ... وارد فاز اجرايي دقيق تر و منسجم تري شد. آذربايجان و تبريز كه تا زمان روي كار آمدن رضاخان ثروتمندترين و توسعه يافته ترين ايالت كشور جعلي موسوم به ايران محسوب مي شد، در راستاي تضعيف اقتصاد آن و انتقال دادن منابع اقتصادي آن به تهران و بقيه شهرهاي كويري فارس زبان مورد هجوم سياستهاي تخريبي دولت فاشيست فارس قرار گرفت. ماليات‌هاي جمع آوري شده از آذربايجان به تهران منتقل شد و جلوي هر نوع سرمايه گذاري خصوصي و دولتي در آذربايجان سد گرديد. گمركات آذربايجان تعطيل گرديد و مسير تجارت آذربايجان-اروپا به سوي تهران، اصفهان و بنادر جنوب منتقل گرديد. پروژه تضعيف و وابسته كردن اقتصاد آذربايجان و انتقال منابع اقتتصادي آن به مناطق كويري فارس زبان از حدود صد سال پيش تاكنون با برنامه‌ريزي دقيق در حال اجرا است و در اين پروژه به طور منظم با گذشت هر سال سهم آذربايجان از اقتصاد كشور موسوم به ايران به نفع مناطق كويري فارس زبان كم مي شود و در همين راستا به دليل ممانعت‌هاي اداري-سياسي از سرمايه گذاري در آذربايجان توسط دولت فاشيست فارس و گسترش بيكاري، جمعيت تركهاي آذربايجان به سوي شهرهاي كويري فارس زبان سرازير مي‌شود تا با سرعت بيشتري در ميان جمعيت فارس مستحيل گردند. شهرها و روستاهاي حاصل خيز آذربايجان حتي موغان مهاجر فرست مي شوند و شهرهاي كاملأ كويري مانند قم، سمنان، يزد و ... مهاجر پذير مي شوند. عدم توسعه اقتصادي شهرها و روستاهاي آذربايجان و گسترش فقر در آذربايجان و متقابلأ توسعه و ثروتمند شدن شهرهاي كويري فارس زبان تأثير رواني قاطعي در جهت تحقير هر فرد ترك آذربايجاني به جا مي گذارد و او ناخودآگاه فارس را شايسته و ملت خودش را حقير مي شمارد.

در نيمه اول سال جاري 1385 احمدي نژاد رئيس‌جمهوري دولت فاشيست فارس كه با شعار بسيار فريبنده و پوپوليستي عدالت به پست رياست جمهوري گمارده شده است و با توجه به رشد آگاهي ملي در ميان ملل تحت سلطه فاشيسم فارس، با اعلام شعار فريبنده برقراري به اصطلاح عدالت در ميان مناطق مختلف كشور (كه خود دولت فاشيست فارس مسبب عقب ماندگي مناطق آن مي باشد) به سفرهاي پرسروصدا اما توخالي استاني دست زد. لازم به ذكر است در دولت‌هاي فاشيستي رفسنجاني و خاتمي نيز فيلمهاي مشمئز كننده اي شبيه شعارهاي فريبكارانه و ظاهرأ عدالت طلبانه احمدي‌نژاد سر داده مي شد كه گويا دولت فاشيست فارس مي خواهد به مناطقي كه برخوردار نيستند (و خود عامل عقب ماندگي اقتصادي، ‌فرهنگي و ... آنهاست) رسيدگي كند و شاخصهاي توسعه آنها را به سطح شاخصهاي مناطق برخوردار برساند. در اين راستا هاشمي رفسنجاني در اقدامي فريبكارانه «دفتر مناطق محروم رياست جمهوري» را ايجاد كرده بود و سفرهاي تبليغاتي همراه با كلنگ زني ها و افتتاح هاي نمايشي و غيرواقعي پروژه هايي كه يا در زمان قبل از انقلاب 1357به بهره‌برداري رسيده بودند و يا وجود خارجي نداشتند انجام مي‌داد. سيد محمد خاتمي نيز براي فريب ملل ترك، عرب، كرد، بلوچ،‌ تركمن و ... كه دولت فاشيست فارس آنها را در صد سال اخير به عقب ماندگي فرهنگي، سياسي، اقتصادي دچار كرده است «بودجه توازن منطقه‌اي» را مطرح كرده بود كه گويا مي خواست با بودجه توازن منطقه اي شاخصهاي توسعه مناطق محروم را به سطح شاخصهاي مناطق توسعه يافته (فارس زبان) برساند. دولتي كه در انقلاب 1357 با شعار آزادي و عدالت و فريب ملل مختلف ساكن در كشور موسوم به ايران به قدرت رسيد بعد از 28 سال فاصله شاخصهاي توسعه بين مناطق فارس زبان و مناطق غير فارس زبان را نه تنها نسبت به زمان دولت فاشيست پهلوي كاهش نداده است بلكه فاصله‌ها را افزايش داده است و به گسترش بيشتر فقر، بيكاري، فحشا، فساد اداري، تحقير ملل غير فارس و ... كمك كرده است.

دولت فاشيست احمدي نژاد كه در سالهاي 1384 و 1385با قيامهاي ملي و مدني در عربستان (خوزستان)، كردستان،‌ بلوچستان، ‌آذربايجان در اعتراض به سلطه فاشيسم فارس روبرو شده است، در اقدامي فريبكارانه و مضحك سعي دارد با بهره برداري از چند پروژه كه عمر بعضي از آنها مانند ميانگذر درياچه اوروميه به حدود 30 سال نزديك مي شود يا بزرگراه تبريز-زنجان، و قول تأسيس چند سالن ورزشي و ... ملل غير فارس را فريب داده و براي تداوم سلطه فاشيسم فارس مشروعيتي كذايي ايجاد كند در حاليكه همچنان از ايجاد صنايع سنگين و صنايع داراي تكنولوژي پيشرفته و ارزش افزوده بالاتر حتي توسط بخش خصوصي در آذربايجان جلوگيري مي كند. پروژه هايي كه در استاندارد بين المللي بين 6 ماه تا حداكثر 36 ماه به بهره برداري مي رسند، دولت فاشيست فارس براي به تأخير انداختن توسعه اقتصادي آذربايجان و وابسته نگه داشتن اقتصاد آن به اقتصاد مناطق فارس زبان، اين پروژه ها را بيش از 10 سال و بعضأ همانند ميانگذر درياچه اوروميه بيش از 27 سال زمان بهره برداري از پروژه هاي اقتصادي را به تأخير مي اندازد و طول مي دهد.

با توجه به محدوديت منابع آب و خاك در استانهاي فارس زبان، دولت فاشيست فارس اقدامات محدودي را براي سد سازي در آذربايجان و ساير مناطق غير فارس زبان شروع كرده است كه هدف آن تأمين مواد غذايي و مواد خام كشاورزي مانند پنبه براي جمعيت و صنايع مستقر در مناطق فارس زبان است و هدف از آن ابدأ توسعه اقتصادي آذربايجان و ... نيست. البته همين پروژه هاي سد سازي نيز با تأخير طولاني در احداث روبرو مي شوند و اگر هم به مرحله آبگيري برسند، پروژه هاي پاياب سد و كانال كشي براي استفاده از آب آن سدها در زمين هاي كشاورزي تحت پوشش سدها احداث نمي شود و عملأ حتي براي افزايش زمين هاي زير كشت و افزايش توليدات كشاورزي و دامي به كارنمي آيد.

در خصوص معادن به ويژه اينكه آذربايجان از نظر تنوع مواد معدني جزو مناطق ثروتمند جهان محسوب مي شود و حتي معادن نفت نيز در دشت موغان به مقدار قابل توجه و داراي صرفه اقتصادي وجود دارد. اما مسئله اين است كه در صورت استخراج اين معادن همانند معادن بهره برداري شده در آذربايجان توسط دولت تاکنون، حتي ريالي از اين درآمدهاي معادن، در آذربايجان سرمايه گذاري مجدد نمي شود و همگي صرف عمران و آبادي شهرها و روستاهاي كويري فارس زبان مي شود.

نمونه هايي از اقدامات دولت فاشيست فارس در بهره برداري از معادن آذربايجان يا به عبارت دقيق تر تاراج ثروت هاي معدني آذربايجان كه در رسانه هاي گروهي و مطبوعات دولتي و شبه دولتي فاشيست فارس انعكاس يافته است مورد اشاره قرار مي گيرد.

- «شركت تهيه و توليد مواد معدني ايران در نظر دارد حدود 3700 تن انواع محصول كارخانه فرآوري نفلين سينيت كليبر به شرح ذيل را از طريق برگزاري مزايده عمومي به فروش برساند» (آگهي مزايده عمومي شماره 24-4/85 ت، روزنامه دنياي اقتصاد، 24/4/85، ص 12).

-«سازمان صنايع و معادن استان آذربايجان غربي در نظر دارد در اجراي تبصره يك ماده 10 قانون معادن، معادن مذكور در رديف هاي يك الي 22 را جهت بهره برداري و در اجراي ماده 15 آيين نامه اجرايي قانون معادن، تكميل عمليات اكتشافي و در نهايت بهره برداري از محدوده هاي اكتشافي مذكور در رديف 23 الي 37 را از طريق مزايده عمومي واگذار نمايد» (آگهي مزايده عمومي معادن و محدوده هاي اكتشافي، روزنامه كيهان، 8/6/85، ص 9).

در هفته دولت يعني نيمه اول شهريور ماه 1385 طبق اعلام رسانه هاي دولتي فاز اول بهره برداري از معادن مس سونگون افتتاح شد كه با برداشت 7 ميليون تن از خاك معدن مذكور 150 هزار تن مس از آن معدن استخراج خواهد شد. با توجه به اين كه قيمت هر تن مس در بازار جهاني بين 7000 تا9000 هزار دلار است، ارزش توليدي مرحله اول مس سونگون حداقل سالانه يك ميليارد و50 ميليون دلار خواهد بود، فاز دوم نيز براي 6 سال آينده جهت توليد 300 هزار تن مس برنامه ريزي شده است كه ارزش توليدات سالانه آن به بيش از 3 ميليارد دلار خواهد رسيد. البته اين فقط خالص ارزش مس توليد اين معدن خواهد بود و اگر صنايع وابسته به آن در منطقه محروم ورزقان ايجاد شود ارزش افزوده آن به ميلياردها دلار خواهد رسيد كه دولت فاشيست فارس به عنوان دولتي اشغالگر واستعمارگر اين صنايع را در كرمان، اصفهان، تهران و... ايجاد خواهد كرد و حتي براي ترك آذربايجاني به عنوان كارگر نيز حاضر به ايجاد اشتغال نخواهد بود. همانند نفت براي اعراب عربستان (خوزستان) كه از زير پايشان استخراج شده و به فروش مي رود و درآمدهاي ناشي از آن صرف عمران و آبادي شهرهاي اصفهان، تهران، يزد، كرمان، سمنان، و ساير شهرهاي كويري فارس زبان مي شود، درآمدهاي بدست آمده از معدن مس سونگون و ساير معادن آذربايجان نيز براي عمران و آبادي مناطق فارس زبان صرف خواهد شد و ملتي(آذربايجان) كه مستعمره است و حق حاكميت خود را در صد سال پيش با اشتباهي استراتژيك در انقلاب مشروطه به فارس ها واگذار كرده است امكان بهره مندي از منابع و ثروتهاي طبيعي خود را براي توسعه و رفاه خويش نخواهد داشت.

معادن طلاي زره شوران تكاب و خاروانا نيز در حال بهره برداري است. معدن سرب و روي انگوران زنجان با تكنولوژي قديمي درحال بهره برداري است، معدن كائولن يا خاك چيني مرند هر روز توسط قطار به تهران و اصفهان جهت استفاده در كارخانجات توليد سراميك و كاشي حمل مي شود وحتي يك ريال از اين معادن نصيب آذربايجان نمي شود.

معادن سنگ هاي تزييني گران قيمت آذر شهر، اروميه، ماکو و ساير مصالح ساختماني مانند گچ، آهک و سيمان، املاح و مواد شيميايي درياچه اروميه، آلومينياي سراب، اردبيل و کليبر، سنگ آهن بيجار و صدها معدن كوچك و بزرگ فعال در آذربايجان كه استخراج مي شوند همگي توسط دولت استخراج و درآمدهاي آنها به مناطق فارس زبان منتقل مي شود و اگر معادن كوچك توسط بخش خصوصي در آذربايجان استخراج مي شود، دولت از طريق سيستم ماليات گيري، ارزش افزوده آنها را به تهران منتقل مي كند. در سالهاي اخير دولت فاشيست فارس كه با افت برداشت نفت در چاههاي قديمي و كاهش توليد نفت مواجه شده است علاوه بر جلب همكاري شركت هاي نفت خارجي علي رغم فشارهاي آمريكا براي استخراج نفت در حوزه هاي نفتي خوزستان و خليج عرب كه هزينه كمتري براي توليد هر بشكه نفت نياز است، جهت افزايش توليد حوزه هاي نفتي واقع در خشكي در مناطق ديگر كشور موسوم به ايران را به مناقصه گذاشته است. اولين بار در سال 1383 دولت ايران 16 حوزه نفتي را به مناقصه گذاشت كه چند حوزه نفتي از جمله حوزه نفتي موغان 1، موغان 2 و بيجار در مناطق ترك نشين آذربايجان قرار دارد. نشريه دانشجويي اقتصاد آذربايجان در مقاله اي با عنوان «ظرفيت ها و منابع اقتصادي آذربايجان و موانع توسعه آن» به نقل از مقامات شركت ملي نفت ايران همان موقع به قصد رژيم براي تاراج منابع نفت آذربايجان اشاره كرده بود، هرچند ظاهرا به دليل فشارهاي آمريكا رژيم نتوانست به روش باي بك سرمايه گذار خارجي براي اكثر اين حوزه ها پيدا كند (مقاله مذكور در نشريه دانشجويي اقتصاد آذربايجان، در مرداد ماه گذشته درپاره اي از سايت هاي اينترنتي آذربايجان جنوبي از جمله www.radist.org درج شده است). مجددا درشهريور ماه جاري (1385)، نوذري مديرعامل شركت ملي نفت ايران در مصاحبه اي با خبرنگاران با توجه به اينكه تا پايان برنامه چهارم توسعه يعني 5/3 سال ديگر طبق برنامه توليد نفت بايستي به 5 ميليون بشکه در روز برسد با توجه به روند فعلي سرمايه گذاري در حوزه هاي نفتي تحقق توليد 5 ميليون بشكه نفت در روز را غير ممكن خواند و به همين جهت خواستار افزايش سرمايه گذاري در بخش نفت شد. در همين راستا نوذري اعلام كرد: ايران 24 بلوك اكتشافي را به مناقصه مي گذارد. (مدير عامل شركت ملي نفت ايران: ايران 24 بلوك اكتشافي را به مناقضه مي گذارد، روزنامه دنياي اقتصاد، 7/6/1385، ص 27).

مجددا فرماندار بيله سوار موضوع استخراج نفت موغان از سوي دولت ايران را مطرح کرده است که در رسانه هاي گروهي ايران مطرح شده است: «عبدالناصر فياضي، فرماندار بيله سوار، به ايرنا گفت: در سفر رئيس جمهوري و هيئت دولت به استان اردبيل با عملياتي شدن طرح اکتشاف و استخراج نفت در منطقه موغان موافقت شده است. وي گفت: بر اين اساس قرار است کنسرسيومي متشکل از يک شرکت ايراني و دو شرکت خارجي از کشورهاي روسيه و کرواسي عمليات اکتشاف نفت در اين منطقه را آغاز کنند. وي افزود: عملياتي شدن اين طرح و استخراج نفت موجب تحول در روند اقتصادي اين منطقه مرزي خواهد شد» (عمليات اکتشاف نفت در بيله سوار موغان امسال آغاز مي شود. روزنامه ابرار اقتصادي، 22/6/85، ص 4)

نيكزاد استاندار خود فروخته اردبيل نيز اخيرا از برنامه ريزي برا ي استخراج نفت موغان و نقش آن به اصطلاح در توسعه اقتصادي؟! استان سخن رانده بود كه در سايتهاي اينترنتي آذربايجان جنوبي نيز در اوايل شهريور ماه 1385 منعكس شده بود، البته ايشان توضيح نداده بود چگونه كشت و صنعت موغان و دشت موغان به عنوان يكي از غني ترين و حاصلخيزترين مناطق جهان در اختيار مشتي دزد و دله فارس و تهراني قرار گرفته و غارت مي شود و در عوض جوانان موغاني و ساير مناطق آذربايجان براي يافتن لقمه اي نان و گريز از بيكاري مجبور به مهاجرت به شهرهاي كويري فارس زبان مي شوند.

با توجه به همسايگي آذربايجان جنوبي با چند كشور اروپايي و آسيايي (از طريق مرزهاي خشكي با آذربايجان شمالي، ارمنستان، تركيه، عراق و از طريق سواحل ترك نشين درياي خزر با تركمنستان، قزاقستان و روسيه) و موقعيت استراتژيك و ترانزيتي آن (كريدورهاي شمال-جنوب و غرب-شرق) باعث ايجاد گمركات متعدد در آستارا، بيله سوار، جلفا، بازرگان، سرو، حاج عمران، سهلان و... و عبور ميليون ها تن كالاي ترانزيتي و مسافر و ترانزيت گاز و الكتريسيته به تركيه، ارمنستان، آذربايجان شمالي، عراق و .... و هواپيماهاي عبوري در مسير شرق و غرب از سرزمين آذربايجان جنوبي مي گردد. درآمدهاي عظيم ناشي از ترانزيت كالا، مسافر، گاز، الكتريسيته و هواپيماها و درآمدهاي گمركات آذربايجان به جيب دولت فاشيست فارس مي رود درحالي كه اگر ملت ترك آذربايجان جنوبي حاكميت بر سرنوشت خودش را بدست آورد همه اين منابع در خدمت توسعه و رفاه ملت ترك آذربايجان جنوبي قرار خواهد گرفت.

موقعيت ژئواکونوميک آذربايجان جنوبي با مطرح شدن پروژه خط لوله گاز «نوباکو» بار ديگر مورد تاييد و تاکيد قرار گرفته است. وزيري ماهانه وزير نفت ايران در اواخر مردادماه سال 1385 از ترکيه ديدن کرد تا مناسبات انرژي دو کشور را مورد بحث و گفتگو قرار دهد. ترکيه اولين کشوري بود که بعد از انقلاب اسلامي ايران در سال 1381 توانست صادرات گاز خود را به آن آغاز کند که البته اين خط لوله از آذربايجان جنوبي به ترکيه مي رود و ظرفيت نهايي آن که براي دهه سوم قرن بيست و يکم در نظر گرفته شده است سالانه 20ميليلرد متر مکعب مي باشد. البته قبل از انقلاب اسلامي رژيم پهلوي دوم در سالهاي اواخر دهه1960 ميلادي در مقابل احداث کارخانه ذوب آهن در اصفهان از سوي روسها خط لوله گاز از آغاجاري در جنوب به سوي آستارا در آذربايجان جنوبي احداث کرد و از طريق آن گاز ايران را به روسيه صادر مي کرد ولي روسها چون بيش از يک سوم ذخاير گاز دنيا را در اختيار دارند و يکي از بزرگترين صادرکنندگان گاز جهان مي باشند از خريد گاز ايران با قيمت پايين استقبال کردند و اين مسأله سبب شد صادرات گاز ايران به روسيه و از آن طريق به اروپا پس از مدت کوتاهي متوقف گردد. اکنون از طريق اين خط لوله ايران گاز را از آذربايجان شمالي دريافت ميکند و به نخجوان ترانزيت ميکند و 15درصد طبق قرارداد دو کشور حق ترانزيت برمي دارد و قرار است در زمستان 1385، ايران از طريق همين خط لوله به گرجستان نيز گاز صادر کند که بعد از عبور از آذربايجان جنوبي از طريق آذربايجان شمالي به گرجستان ارسال خواهد شد.

خط لوله ديگري نيز از طريق آذربايجان جنوبي در حال احداث به ارمنستان است و طبق اعلام دو کشور ارمنستان و ايران اوايل سال 2007 اين مسير به بهره برداري خواهد رسيد و ظرفيت آن سه ميليارد متر مکعب در سال در نظر گرفته شده است.

اما پروژه مهمتري اکنون مورد بحث اتحاديه اروپا، ترکيه و ايران قرار ميگيرد. اين پروژه که «نوباکو» ناميده ميشود قرار است گاز آسياي ميانه، حوزه خزر، آذربايجان شمالي و ايران را از طريق ترکيه به کشورهاي عضو اتحاديه اروپا ارسال کند. اتحاديه اروپا به دنبال اختلاف با روسيه و اوکراين که کاهش جريان گاز وحتي قطع آن را در بعضي از کشورهاي عضو به همراه داشت تصميم به تنوع بخشيدن به منابع انرژي خود گرفت. بنابر اين درصدد برآمد گاز کشورهاي حوزه درياي خزر از جمله ايران را از طريق خط لوله اي موسوم به نوباکو که از ترکيه ميگذرد، به اروپا برساند. اين خط لوله بين المللي از منطقه درياي خزر و خاورميانه آغاز مي شود و با عبور از ترکيه، بلغارستان، روماني، مجارستان و اتريش گاز انتقالي را به فرانسه، آلمان و ديگر کشورهاي عضو اتحاديه اروپا مي رساند.

به اين ترتيب و از آنجا که وجود چنين خط لوله اي انحصار انتقال و فروش گاز به اروپا را از انحصار روسيه خارج مي کند بعيد به نظر مي رسد که اين کشور براي يکه تاز ماندن در اين عرصه و براي به سرانجام نرسيدن اين خط لوله از اقداماتي نظير اعطاي تخفيفات قابل توجه به ترکيه دريغ نکند. مصطفي شريف النبي، عضو هيات علمي موسسه مطالعات بين المللي انرژي درباره خط لوله «نوباکو» و سرنوشت آن به خبرگزاري مهر گفت: «اتحاديه اروپا به دنبال اختلاف با روسيه و اوکراين تصميم به ايجاد چنين خط لوله اي گرفت که ترکيه هم در مسير اين انتقال قرار دارد». شريف النبي تصريح کرد: «ترکيه بهترين پل براي گذر خط لوله نوباکو است و راههاي ديگر آلترناتيو مناسبي به شمار نمي روند». وي درباره توافقات ايران با اتريش براي صادرات گاز گفت: «شرکت QMW اتريشي رهبر پروژه «نوباکو» بوده و اتحاديه اروپا نيز در اين پروژه حمايت هاي خود را از اين شرکت بسيار افزايش داده است» («نوباکو»، فرصت چانه زني ترکيه براي خريد گاز ايران، روزنامه جهان صنعت، 24/5/85، ص 15).



هويت و منافع ملي مستقل آذربايجان جنوبي به عنوان بنيان بهره مندي از منابع اقتصادي آذربايجان جنوبي

نيازهاي جغرافيايي و ترانزيتي، تکنولوژيکي، تجاري و اقتصادي ترکهاي آذربايجان جنوبي به ملتهاي همسايه و ساير ملل براي مناسبات دو و چند جانبه همانند همه ملتهاي جهان طبيعي است. عليرغم ممانعت فاشيسم فارس از توسعه اقتصادي آذربايجان جنوبي در صد سال اخير، وجود منابع زيرزميني غني مانند نفت در موغان، مس سونگون در ورزقان، نفلين سينيت در سراب و کليبر، طلا در تکاب و خاروانا، سرب و روي در زنجان، کائولن در مرند، سنگ آهن در بيجار و ذخاير شيميايي بي پايان درياچه اوروميه و هزاران معدن کوچک و بزرگ ديگر و منابع کافي آب و خاک و محصولات متنوع کشاورزي، شکلگيري اقتصاد هر چند کوچک بخش خصوصي و کارآفرينان صنعتي و تجاري، موقعيت ترانزيتي و استراتژيک در مسير کريدورهاي شرق و غرب، جمعيت قابل توجه و يکدست و همگون و مزاياي ديگر اقتصادي آذربايجان جنوبي در صورت تأمين حاکميت ملي و تشکيل دولت ملي ترکهاي آذربايجان جنوبي امکان توسعه اقتصادي، فرهنگي و سياسي آذربايجان جنوبي و هماهنگي آن با نرمهاي اقتصادي، تکنولوژيکي و سياسي دنياي پيشرفته را به آذربايجان جنوبي مي دهد، لکن ابتدا بايد بنيان نظري آن و خودباوري مبتني برآن را در ميان ملت ترک آذربايجان جنوبي پي ريزي کرد و نبايستي با تزريق ضعف و زبوني و بزرگنمايي مشکلات اقتصادي و سياسي و امنيتي آينده به تضعيف روحيه ملت اقدام نمود. آذربايجان در صورت تسلط و حاکميت بر سرزمين ملي خود نه تنها وضعيت اقتصادي آن از وضعيت فعلي بدتر نخواهد شد بلکه بهتر نيز خواهد شد. هر چند شايد در چند سال اول مشکلاتي بروز کند که طبيعي است اما فراموش نکنيم که به قدري ظرفيتهاي خالي در اقتصاد آذربايجان وجود دارد که در صورت وجود مديريت و بازاريابي به روز و پيشرفته و جلب سرمايه ها و تکنولوژيهاي خارجي، آذربايجان جنوبي به رفاه و ثروتي بيشتر از وضعيت فعلي که منابع و معادن آن به نفع تهران و ساير شهرهاي فارس زبان استثمار مي شود، دست خواهد يافت. اما پيش شرط همه اينها ضرورت انسجام و وحدت ملي در داخل و اولويت منافع ملي ترکهاي آذربايجان جنوبي در سياست خارجي است. ما سياست خارجي و تحولات منطقه اي و بين المللي را فقط از منظر منافع ملي آذربايجان جنوبي نگاه خواهيم کرد نه از منظر تهران، باکو، آنکارا و نه هر جاي ديگري. در آن صورت بحران قره باغ و منازعات آذربايجان شمالي و ارمنستان، رويارويي کردها و ترکيه، و رويارويي غرب و دولت فاشيست فارس و .... هر کدام فرصتي براي تأمين منافع ملي ترکهاي آذربايجان جنوبي است. طرح اين مباحث و موضوعات نه به معني دشمني با ترکيه و آذربايجان شمالي است و نه به معني دوستي با ارمنستان، کردها، عربها و ...، بلکه هدف طرح اين موضوع بديهي و عيني است که در سياست خارجي ملل همسايه حتي ترک، کسي در حمايت از ما چک سفيد نداده است و ما هم نبايستي به کسي چک سفيد بدهيم بلکه با احتياط و با سنجش منافع ملي مان دوستان و دوشمنانمان را شناسايي کنيم. با ياد آوري مجدد اين نکته که سياست خارجي عرصه اي بسيار سيال و متغير است و نبايستي همه چيز را در آن ثابت فرض کرد، دشمنيها و دوستيها بر اساس منافع از اين قاعده مستثني نيست.

در شرايطي كه سرمايه گذاري خارجي در جهان به دنبال بهترين شرايط براي سرمايه گذاري است چرا آذربايجاني نتواند با به دست آوردن حق تعيين سرنوشت خويش و با جلب سرمايه گذاري خارجي و تكنولوژي پيشرفته روز و در ارتباط با روندهاي جاري اقتصادي و تكنولوژيكي در جهان امروز سرزمين ثروتمند خود را اداره كند. ممكن است عدهاي از فعالين حركت ملي آذربايجان در اين فكر باشند كه با روند جهاني شدن و نفوذپذير شدن حاكميتهاي ملي ديگر چرا بايستي به فكر تشكيل دولت ملي مستقل باشيم بلكه بايستي در درون اين جغرافياي جعلي موسوم به ايران به دنبال تامين حقوق خود باشيم، همانگونه كه روند وحدت اروپا در حال تعميق و گسترش است. اين طيف از فعالين حركت ملي با پيش کشيدن مشكلات سياسي و اقتصادي پيش روي استقلال آذربايجان جنوبي، روند جاري در اتحاديه اروپا و پاره اي از نقاط جهان را براي اثبات استدلال خود و قانع شدن به سيستم فدرال پيش مي كشند. اما استدلالهاي اين طيف فاقد منطق دروني و بيروني(تجربي) است.

اولا حتي در خود اروپا هم مللي كه حاكميت ملي خود را هنوز به دست نياورده اند براي احراز حاكميت ملي شان مبارزه مي كنند كه نمونه بارز آن جدا شدن مونته نگرو با 620,000 جمعيت از صربستان 5/8 ميليون نفري در خرداد ماه 1385 و تلاش باسكها و كاتالان ها براي به دست آوردن حق تعيين سرنوشت بيشتر از دولت مركزي اسپانياست.

ثانيا شرايط تاريخي، فرهنگي، ‌سياسي و اقتصادي هر منطقه از جهان با مناطق ديگر متفاوت است و ما نمي توانيم براي همه جهان در يك آن نسخه واحد بپيچيم. در اروپا رشد ناسيوناليسم و حاكميت ملي به بلوغ رسيده است. و ملتهاي اروپايي با اراده خود و در فضايي دموكراتيك به سوي وحدتي دموكراتيك حركت مي كنند. در حاليكه وحدتي كه در كشور جعلي موسوم به ايران وجود دارد وحدتي فاشيستي و با سركوب از بالا و ناديده گرفته شدن اراده ملي و حاكميت ملي ملت‌هاي غير فارس حاصل شده است. ابتدا بايستي ملت ترك آذربايجان جنوبي حاكميت ملي خودش را بدست آورد و سپس بر اساس منافع خود و در فضايي دموكراتيك به سوي اتحادها و ائتلافهايي كه دربردارنده منافع ملي آن است حركت كند. حاكميت فاشيسم فارس بر آذربايجان جنوبي در صد سال اخير و تحريف تاريخ، فرهنگ و هويت ملي تركهاي آذربايجان جنوبي عده‌اي از روشنفكران و نويسندگان ترك را از خود بيگانه كرده و آنان به دشمنان آشكار هويت ملي تركهاي آذربايجان و دريوزگان فارس‌ها تبديل شده اند و حتي هويتي دوگانه پيدا كرده اند و به زغم خود مي خواهند هم هواي منافع ملي فارس‌ها را داشته باشند و هم هواي منافع ملي تركهاي آذربايجان جنوبي را داشته باشند در حاليكه فاشيسم فارس و توده مردم فارس بعنوان هيزم فاشيسم فارس هيچ حقي براي ملل غير فارس در جغرافياي جعلي موسوم به ايران قائل نيست و با پند و اندرز نمي توان حق ملت ترك را از حلقوم فاشيسم فارس بيرون كشيد، بلكه با بسيج قدرت ملي تركهاي آذربايجان جنوبي مي‌توان حق تعيين سرنوشت و حاكميت ملي را بدست آورد و لازمه آن شناساندن دشمني فارسها با تركهاي آذربايجان است كه عده‌اي روشنفكر نماي ترك در صدوپنجاه سال اخير با خطايي استراتژيك آنان را به عنوان دوستان ملت ترك جا زده اند. مضحك‌تر از اين‌ها كساني هستند كه بدون آشنايي با الفباي نظام دولت-ملت، سيستم، حاكميت ملي، اجتماعي بودن حوزه سياست و غير فردي بودن آن در مقاله اي به اصطلاح روشنفكرانه و انسان دوستانه تحت عنوان «شوونيسم، استفاده هاي نادرست از يك مفهوم» به ياد حمايت از فارس‌هاي بسيار محترم؟! افتاده بود و از اينكه عده اي نمي دانند كه «تمام يك ملت نمي تواند شوونيست باشد» ناله سر داده بود. جناب آقاي هدايت سلطان زاده! كه قبلا هم افاضات زيادي در فضايل و مزاياي فدراليسم تجملي تان با همراهي خيالي برادران فارس؟! از شما صادر شده است سياست حوزه جمعي و اجتماعي است و اشخاص و شخصيتها هم به اعتبار گرايش سياسي و ملي شان مورد بحث قرار مي‌گيرند و نظام بين الملل مبتني بر دولت-ملت ‌هاست نه اشخاص، ‌بنابراين اشاره شما كه «كم نبودند و نيستند تركهاي آذربايجاني كه در حكومت فارس‌ها داراي مناصب عالي هستند» ناشي از آن است كه جنابعالي معني نظام و سيستم را هنوز نفهميده ايد. ما در نظام دولت-ملت در صحنه بين المللي زندگي مي كنيم و دشمني‌ها و دوستي‌ها در آن بر اساس منافع ملي جريان مي يابد و بر طبق اصل خود ياري (Self-help) هر ملتي به تنهايي و يا از طريق اتحادها و ائتلاف‌ها به دنبال منافع ملي خود است. كسي هم به دنبال تعقيب خير اخلاقي در نظام بين الملل نيست بلكه به دنبال خير سياسي است كه متفاوت از خير اخلاقي است و بر مبناي منافع ملي تعريف و عمل مي شود. شما هنوز مفاهيم اوليه سياسي و بين المللي را بايستي مطالعه کنيد تا از توهمات اخلاقي رها شويد و بدانيد که هيچ فارس دموکرات و ليبرالي وجود ندارد تا به فکر اتحاد با او باشيد.

جناب آقاي هدايت سلطان‌زاده! نبايستي ما در پي به راه انداختن كلاس اخلاق در نظام بين الملل باشيم و به توصيه شما بدنبال طرحي براي جدا كردن فارس‌هاي شوونيست از غير شوونيست باشيم تا به فارس‌هاي غير شوونيست توهين نشود زيرا اساسا همه فارس ها‌ در زير سايه يك نظام فاشيستي و شوونيستي هيزم اين نظام هستند و شما نگران توهين به فارس‌هاي محترم ؟! غير شوونيست نباشيد.

ترك آذربايجاني جنوبي فقط بايستي به فكر منافع ملي خودش باشد در حاليكه از همه سو سرزمين و ملت ما در معرض خطر قرار دارد و همه حتي همسايگان ترك ما به فكر سوء استفاده از ضعفهاي ما هستند ما نيازمند انسجام در هويت ملي و منافع ملي هستيم و هويت جز با غيرِ آن كه اكنون فارس‌ها عمده ترين نيروي دشمن ما هستند تمايز و برجستگي نمي يايد. همانگونه كه همه ملت‌ها در سياست و نظام بين الملل به دنبال منافع ملي خود هستند، ما هم بايستي تمام تحولات منطقه و جهان را از منظر منافع ملي ترك آذربايجان جنوبي نگاه كنيم و سود و زيان خود را بسنجيم و بر اساس آن عمل كنيم. تحولات كردهاي شمال عراق، كردهاي تركيه، كردهاي ساكن جنوب آذربايجان جنوبي، تحولات بحران قره‌باغ و روابط آذربايجان شمالي و ارمنستان، مناسبات دولت فاشيست فارس با غرب بر سر مسئله توليد سلاح هسته‌اي، بحران خاورميانه و بطور كلي تحولات سياسي، فرهنگي، اقتصادي و ... در منطقه و جهان بايستي از منظر منافع ملي تركهاي آذربايجان جنوبي مورد توجه قرار گيرد و به ملت ترك آگاهي كافي بر اساس آن داده شود.

همانگونه كه نظام سلطه فاشيسم فارس براي سلطه خود بر ملل غير فارس گفتمان خاص خود را در 150سال اخير ايجاد كرده است، براي مقاومت در مقابل سلطه ورهايي از آن نيز نياز به ايجاد گفتمان خاص در تمامي حوزه هاي سياسي، ‌فرهنگي، اقتصاد،‌ تاريخي و ... بر مبناي منافع ملي تركهاي آذربايجان جنوبي داريم. در اين متن کوتاه به صورت اجمالي به ظرفيت‌ها و منابع اقتصادي آذربايجان جنوبي و انتقال اين منابع به مناطق فارس زبان اشاره شد. آگاهي دادن به ملت ترك و ايجاد خود باوري در آنان و يادآوري عظمت‌هاي تاريخي آنان و تواناييها و ثروت‌هاي طبيعي آن و ستم‌هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي رفته بر آنان توسط فاشيسم فارس ضرورت اوليه براي ايجاد انسجام ملي و بسيج قدرت ملي در مقابل دشمن بدوي و فاقد هر نوع مدنيت و انسانيت يعني فاشيسم فارس است.

کافي است وضعيت عربستان(خوزستان) را مورد توجه قرار دهيم. ملت عرب خوزستان عليرغم آنکه بر روي منابع عظيم نفت زندگي مي کند و درآمدهاي نفتي آن در صورت استقلال ملي مي تواند اعراب آنجا را به ملتي ثروتمند و مرفه تبديل کند، ولي فقدان آگاهي ملي و تکيه بر اوهامي مانند اشتراک در مذهب شيعه با فارسهاي محترم؟! آنان را زير سلطه فارسها نگه داشته است و آنان نه تنها از اين ثروت نفتي بهره اي نمي برند بلکه فارسها از پول نفت اعراب شهرهاي فارسي زبان را آباد کرده اند و اعراب را در گرسنگي و فقر و فلاکت و سرکوب نگه داشته اند.

اگر همانند عربستان(خوزستان) حتي سراسر آذربايجان جنوبي معدن طلا و نفت و گاز باشد، بدون پي ريزي انديشه استقلال ملي که مبتني بر گفتمان هويت ملي و منافع ملي ترکهاي آذربايجان جنوبي مي باشد، ديناري از اين ثروتها نصيب ملت ترک آن نخواهد شد و همانند وضعيت فعلي نفت و گاز خوزستان و معادن ارزشمند آذربايجان جنوبي همگي به نفع تهران، اصفهان، يزد، مشهد، کرمان، سمنان و ... استثمار خواهد شد. بنابراين راه رهايي ملت ترک تزريق خودباوري و بيرون راندن فاشيسم فارس از آذربايجان جنوبي است و هرگونه فکر خام مبتني بر ماندن در چهارچوب مفهوم توتاليتر و فاشيستي ايران، همانند جنبشهاي صدوپنجاه سال اخير که مبتني بر فارس گرايي و ايرانگرايي بوده است سمي مهلک و خسراني تاريخي براي ملت ترک خواهد بود و تاريخ و فرزندان آينده ترکهاي آذربايجان جنوبي ما را نخواهند بخشيد. اين فرصت تاريخي مناسب داخلي و بين المللي براي رسيدن به زندگي شرافتمند زير پرچم آذربايجان جنوبي مستقل را از دست ندهيم و در اوهام در ميان دشمنان فارسمان به دنبال دوست نگرديم.

اميرحسين پيربداغي

واكنش های منفی مردم نسبت به طرح سرشماری

وزارت كشور دولت احمدی نژاد، در آستانه دو انتخابات يك كاسه شده – خبرگان و شوراها- با سرعت و شتابی مشكوك و سئوال برانگيز طرح سرشماری سراسری درايران را آغاز كرد و حمايت های بی دريغ شخص احمدی نژاد از اين سرشماری بر شك و ترديدهائی كه پيرامون انگيزه واقعی اين سرشماری وجود دارد افزوده است. شايعات مختلفی درجامعه و در محافل مختلف مردمی درباره اين سرشماری وجود دارد. از جمله شناسائی اهل مذاهب و فرقه های ديگر، تفتيش عقايد از خانواده ها، نظرسازی زير پوشش نظرپرسی برای دو انتخابات پيش رو، تخريب سازمان يافته برخی چهره های همچنان مورد تائيد مردم نظير محمد خاتمی، كه اخيرا در جمعه نامه های حاشيه نمازجمعه های تهران و اصفهان و برخی شهرهای ديگر، او را انگليسی معرفی كرده اند و حتی زمينه سنجی برای جابجائی گروه هائی از طايفه های مختلف اقوام ايرانی.

شايعات و شك و ترديدها پيرامون انگيزه اين سرشماری شتابزده به گونه ايست كه بتدريج مسئله در مصاحبه های مختلف با برخی شخصيت ها نيز مطرح می شود. خبرگزاری ايسنا بخش هائی از گفتگوی هاشمی رفسنجانی با ماموران سرشماری عمومی نفوس و مسكن ايران را منتشر كرده است كه آخرين جمله آن در تائيد نوشته های بالاست. او در پاسخ به سئوالات ماموران سرشماری گفت:

" بايد مردم مطمئن شوند كه اين طرح فقط جنبه آماری جامعه را دارد."

۱۳۸۵ آبان ۷, یکشنبه

با ماموران آمارگیر همکاری نکنید

ایمیل دریافتی
دو روزیست که طرح سرشماری را شروع کرده اند و اهل فن با مطالعه سؤالات فرم سرشماری میگویند لطفاً از مسئولین سؤال کنید آیا این سرشماریست یا سین جیم وزارت اطلاعات. آیا این افراد مامورین اداره سرشماری هستند یا مامورین اطلاعات؟ فرم سؤالات را در روزنامه ها چاپ کنند تا مردم ببینند و خود داوری کنند.
کارشناس آمار – بازنشسته

بی اعتنايی مردم
آخوند رفسنجانی با ابراز نگرانی نسبت به بی اعتنايی مردم به طرح سرشماری جمهوری اسلامی گفت "مردم باید مطمئن باشند كه اين آمار فقط ارزش آماری دارد و از آن در کارهای سیاسی و یا مالیاتی استفاده نمی شود و این امور ربطی به آمار ندارد."
لازم به ذکر است که آمارگیران ملزم به درج آدرس سکونت مردم می باشند!!!

۱۳۸۵ آبان ۶, شنبه

چنین رژیمی را باید از ریشه برانداخت

جعفر پویه

در حالی که قطعنامه تحریم رژیم جمهوری اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل متحد در حال آماده شدن است، محمد البرادعی، مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی می گوید که آبشار دوم سانتریفیوژهای غنی سازی در مرکز نطنز آماده راه اندازی است. در پی این خبر، مقامات رژیم پس از چند روز سکوت بالاخره لب باز کردند و معلوم شد که این آبشار از هفته گذشته به طور آزمایشی به کار افتاده است و در همین هفته گاز هگزافوراید اورانیوم نیز در آن تزریق خواهد شد.

اما پرسش اینجاست که در چنین موقعیت خطرناکی چرا رژیم دست به چنین عملی زده است و در عمل زنگوله به گردن انداخته و فریاد عسس مرا بگیر می کشد؟

سالهاست که رژیم جمهوری اسلامی برای فرار از پاسخ به خواسته های مردم، به بحرانهای خود ساخته خارجی متوسل می شود و با چنین بهانه هایی سرکوب آنان را توجیه می کند. سیر صعودی قیمتها و عدم توفیق دولت احمدی نژاد در کنترل آنها از یک طرف و بحران ساختاری اقتصادی که باعث تعطیلی کارخانجات و بیکاری تعداد بسیار زیادی از آنها شده است و برگزاری تظاهرات و تحصنهای اعتراضی هر روزه کارگری از طرف دیگر، از عمده ترین دلایلی است که نیاز رژیم را به بحران خارجی نشان می دهد.

جدای از این، موج پیاپی سرکوب دانشجویان و برگزاری تجمعات آنها در اعتراض به اعمال ددمنشانه در دانشگاهها، بالا گرفتن اعتراضات زنان فعال در عرصه حقوق اجتماعی و تیتر یک شدن خبر سنگسار زنان محکوم شده در بیدادگاههای رژیم از دیگر دلایل نیاز مبرم رژیم به بحران است. روزنامه ها یکی پس از دیگری بسته می شوند، مردمی که نگران فردای خود هستند، با جمع آوری دیشهای ماهواره توسط نیروی انتظامی، از دیدن رادیو و تلویزیونهای دیگر محروم می شوند. انواع و اقسام فیلترها را برای جلوگیری از دسترسی به اطلاعات و اخبار از طریق اینترنت اعمال می کنند اما نیروهای سرکوبگر همچنان ناتوانند و نمی توانند جلو دسترسی مردم به اخبار را بگیرند.

ناتوانی و درماندگی اوباش حکومتگر که تنها هنرشان قتل و اعدام و برپایی چوبه دار در چهار راه هاست، آنها را وادار کرده است که با تمام توان سعی کنند بر تنور بحران خارجی بدمند تا با توسل به آن بتوانند دهانها را ببندند و سرکوبگری خود را توجیه کنند. اما این شیوه مزورانه مدتهاست که کارکرد خود را از دست داده است و مردم نیازمند، بدون پروای هر انگ و بهتانی خواستار پایان دادن به این وضعیت غیر انسانی هستند. سرکوبها باید متوقف شود، حقوق اساسی مردم باید رعایت گردد و دزدان و حیف و میل کنندگان ثروت ملی باید دستشان کوتاه شود و به دادگاه های صالحه معرفی گردند. بحران آفرینی رژیم نمی تواند پاسخی برای سفره خالی کارگران باشد. آنان در درجه اول نیازمند کار هستند و قوانینی که از حقوق آنان در برابر اجحافات کارفرمایان دفاع کند. زنان و دختران ایرانی حق دارند همچون همتایان خود در کشورهای پیشرفته، از حقوقی برابر مردان برخوردار باشند و با آنان همچون شهروندان برابر رفتار گردد.

پروژه های اتم و بمب اتمی فرصتی برای رژیم ضد انسانی فراهم می آورد تا بقای خود را تضمین کند. چنین برنامه ای که بر ضد منافع بشریت است نمی تواند هیچ منفعت ملی ای را برآورده کند. بنابراین بحران آفرینی حول چنین برنامه ای نیز علیه منافع مردم است و باید بدون قید و شرط متوقف شود.

رژیم جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست و برنامه های توسعه طلبانه آن نیز علیه منافع مردم به جریان افتاده است. چنین رژیمی را باید از ریشه برانداخت و سیستمی عادلانه و مبتنی بر منافع آحاد جامعه بر روی کار آورد.

۱۳۸۵ آبان ۱, دوشنبه

اظهارات تکاندهنده سرکرده جدید نیروی انتظامی تهران بزرگ

پاسدار احمدرضا رادان، یکی از مهره های سرکوبگر نیروی انتظامی رژیم که اخیرا به جانشینی پاسدار طلايی برای فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ برگزیده شده است، طی سخنانی جوانان به جان آمده را "اراذل و اوباش" نامید و برای آنها خط و نشان کشید.

این پاسدار جنایتکار که پیش تر در استان سیستان و بلوچستان و استان خراسان، به سرکوب مردم این مناطق مشغول بوده است، طی اظهاراتی تکاندهنده که در روزنامه حكومتی قدس منتشر شده، گفته است "دستور داده ام که اراذل و اوباش را در محل بزنند و بعد بیاورند بازداشتگاه. ابهت آنها را باید همانجا در محل شکست تا خجالت بکشند. در محله ای دیدم پلیس با باتوم و مشت و لگد یكی را می زند، من خودم این صحنه را دیدم و داشتم لذت می ‌بردم."

رئيس جمهور ايران از رشد جمعيت کشور دفاع کرد


محمود احمدی نژاد رئيس جمهوری اسلامی ايران از افزايش جمعيت ايران دفاع کرده است.

آقای احمدی نژاد که در جلسه مشترک دولت و مجلس شورای اسلامی ايران سخن می گفت، اظهار داشت که کشورهای غربی با افزايش جمعيت ايران مخالف هستند، زيرا بالا رفتن جمعيت بر قدرت ايران می افزايد.

آقای احمدی‌نژاد در گفتگوی خود با نمایندگان مجلس، از رشد خانواده دفاع کرد و گفت: "این ‌كه می‌گویند دو بچه كافی است، من با این امر مخالف هستم. كشور ما دارای ظرفیت‌های فراوانی است. ظرفیت دارد كه فرزندان زیادی در آن رشد پیدا كنند، حتی ظرفیت حضور 120 میلیون نفر را نیز داراست."

رئيس جمهوری اسلامی ايران خانه داری و تربيت فرزندان را وظيفه اصلی زنان متأهل دانست و گفت: "در حال حاضر آقایان و خانم‌ها موظفند روزانه 8 ساعت كار كنند، ولی من در این‌جا اعلام می‌كنم كه دولت این آمادگی را دارد كه طبق لایحه‌ای این زمینه را فراهم كند كه ساعت كار زنان متاهل نسبت به تعداد فرزندانی كه دارند كاسته شود تا آنها بهتر بتوانند به مسئولیت اصلی‌شان عمل كنند."

او تأکيد کرد: "من نمی‌گویم خانم‌ها كار نكنند، بلكه معتقدم آنها باید در صحنه حضوری فعال داشته باشند." و افزود: "ظرفیت اشتغال در كشور ما خیلی زیاد است، من معتقدم خانم‌های متاهل می‌توانند نیمه‌وقت كار كنند، ولی حقوق كامل بگیرند."

آقای احمدی نژاد قول داد که با همکاری دولت و مجلس مشکل اشتغال به زودی در ايران حل خواهد شد.

حدود 70 درصد جمعيت ايران زير 35 سال دارند و نزديک يک چهارم از نيروی کار کشور فاقد اشتغال است.

۱۳۸۵ مهر ۳۰, یکشنبه

مانا نیستانی به خارج از کشور گریخت

رييس كل دادگستري استان تهران اعلام کرد که كاريكاتوريست ايران جمعه از كشور خارج شده است.
لازم به ذکر است, این خبر که در تمامی سایتهای خبری منتشر شده بود در مدت زمانی کوتاه حذف گردید.

۱۳۸۵ مهر ۲۷, پنجشنبه

دایی: نمی دانم چرا پرسپولیس محروم نمی شود!

علی دایی بازیکن - مربی سایپا بعد از تساوی مقابل پرسپولیس گفت: نمی دانم چرا فدارسیون فوتبال باشگاه پرسپولیس را محروم نمی کند. اگر استقلال محروم شد، پرسپولیس هم باید محروم شود. شاید فدراسیون با آنها مشکلی دارد وگرنه چرا نباید آنها محروم شوند؟ باشگاهی که نام فرهنگی - ورزشی دارد تماشاگرانش این طور شعار می دهند و فدراسیون هم کاری نمی کند. واقعاً نمی دانم چه بگویم!

۱۳۸۵ مهر ۲۶, چهارشنبه

توهینی دیگر

دیروز سه شنبه (25/07/85) در استادیوم آزادی تهران بازی فوتبال پیروزی و سایپا برگزار شد. در نیمه دوم دروازه بان تیم پیروزی بر روی بازیکن سایپا مرتکب خطا شدند و داور اعلام خطای پنالتی کرد. هنگامی که دایی پشت توپ قرار گرفت برای زدن ضربه پنالتی .... تماشاگران یکصدا شعار میدادند " دایی ... ترک خر "
برام مهمه بدونم در قبال این توهین به ملل بزرگ تورک , فدراسیون فوتبال چه تنبیهی برای تیم فوتبال پیروزی و تماشاگران آن در نظر خواهد گرفت !
برگردیم به چند ماه قبل .... موقعی که بازیهای جام جهانی برگزار می شد و تیم ایران بازیهای ضعیفی از خود نشان داد. در آن هنگام دستهایی پنهان کوشیدند تا علی دایی را مقصر اصلی ضعف تیم نشان بدهند و در این راه هم موفق شدند. در حالی که در بازیهایی جام جهانی بازیکنانی به مراتب بسیار ضعیف تر ازعلی دایی بودند به عنوان نمونه میرزاپور و گل محمدی که در باخت های تیم ملی نقش بسزایی داشتند. حال چرا در این بین دایی به عنوان مقصر اصلی قلمداد شد. جای سوال دارد! لازم به ذکر است که بازیهای جام جهانی مصادف شده بود با قیام مردم آذربایجان !
بازی دیروز دایی نمایانگر این نکته بود که او یک بازیکن بزرگ و مطرح می باشد. بازیکنانی مثل دایی و کریم باقری هستند که تیم ملی ایران را مطرح کردند والا تیم ملی ایران همسطح تیم افغانستان هم نیست!
یاشاسین آذربایجان

ضد تاریخ پان آریانیسم!

انتشار خبر تغییر اسامی تورکی جزایر دریاچه اورمیه توسط مسئولین وزارت آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی موجب بروز اضطراب محسوسی در بین آحاد جامعه کبیر آذربایجانی ایران بخصوص نخبگان و خبرگان فعال در امر فرهنگ و سیاست شده است.

تغییر اسامی بومی – ملي یک منطقه و تبدیل آن به نامهای غیر بومی و مطلوب قوم حاکم،طبق قواعد بین المللی به مثابه اعمال آپارتاید قومی و نیز انهدام فرهنگی اقوام غیر حاکم ویا بعبارتی نسل كشي فرهنگي تلقی می شود.

طی هشتاد سال گذشته مطابق شواهد متقن و اسناد محکم موجود، تغییر اسامی بومی مرسوم در ایالات تاریخی ایران بالاخص آذربایجان و دیگر مناطق تورک نشین کشور بصورت جریانی عامدانه و ظالمانه ادامه داشته و حتی در کمال تعجب پیروزی انقلاب پر امید اسلامی و انتقال حاکمیت سیاسی از مبلغین پندار« ایران آریایی» به مروجین تلقی «ایران اسلامی» قادر به توقف آن نشده است چراکه به نظر می رسد مبلغین فرضیه موهوم آریایی (یا توهم نژاد برتر آريا) همچنان دست اندرکار ترسیم خطوط فرهنگی و … در کشور هستند.

اتهام تغییر اسامی جزایر دریاچه اورمیه اگرچه از طرف مسئولین آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی بصورت ناشیانه ای رد شده است اما اسنادی که در رسانه های اینترنتی منتشر شده حکایت از آن دارد که غریزه شوونیستی مغرضان پان فارسیست در تغییر اسامی بومی به حدی تحریک شده که مدیران دولتی یک سازمان قانونا غیرمرتبط و رسما غیر صالح در امر تغییر اسامی اماكن تاريخي نیز به خود جرات می دهند تا راسا در انهدام هویت هزاران ساله سرزمین کهن آذربایجان ایفای نقش کنند ، بدون آنکه احترامی به افکار عمومی و یا قوانین موضوعه خود قایل شوند!

اسامی جزایر تغییر نام یافته دریاچه اورمیه عبارتند از:

1- گوله گن داشي(1): کاکايي بالا2- گوله گن داشي(2): کاکايي ميانه3- گوله گن داشي(3): کاکايي پايين4- دوققوزلار(1): کفچه‌نوک5- دوققوزلار(2): کمان6- دوققوزلار(3): کنارک7- دوققوزلار(4): تير8- دوققوزلار(5): سروش9- دوققوزلار(6): بن10- دوققوزلار(7): تک11- کچل داشي: کَلسنگ12- گميچي تپه: کوچک تپه13- عموجانلار: گرز14- كول لوک تپه (يا گليك تپه): گريوه15- قاناچابا(1): گلگون16- قاناچابا(2): سرخ17- قاناچابا(3): مهران18- کمر(كيمئر) داغ(1): مشکين19- کمر داغ(2): زاغ20- کمر داغ(3): شبديز21- شاه سارانلي: مهر22- اوهون: ميانه23- ائششک مئيدانلار: ميدان24- گميچي(1): ناخدا25- گميچي(2): ناوبان26- گميچي(3): ناوي27- گميچي تپه بؤيوک: بزرگ تپه28- دنه لي: ناهيد29- آرپادره سي(1): جو دره30- آرپادره سي(2): جوين31- چات تپه: چاک تپه32- ساري تپه: زر تپه33- قيزيل کنگور(1): زر کمان34- قيزيل کنگور(2): زر گنگ35- ابوالقاسم داشي: زلرابه36- آغ داغ: سپيد37- قره آدا: سياوش38- شاهي: اسلامي39- سايين قالا: شاهين40- قيلينج ياغلي قره: شمشيران41- يانيقلي: آتش42- چاييرلي: آذر43- اردشه: اردشير44- ائششک داغي: اشک45- داش آدا: بردين46- علي ميرزه(1): برزو47- علي ميرزه (2): برز48- احمد داشي: بستور49- آغ مسته: بهرام50- ملا بؤرکو: پيشوا51- ياستي داش: تختان

52- ياستي آدا: تخت53- ياستي ياغلي قره: سياه سنگ

اما متاسفانه تجربه نشان داده است که گوش قدرتمندان در شنیدن صدای ملت بسیار سنگین است.

بعنوان مثال چندی پیش در سایتهای اینترنتی سندی منسوب به شورای عالی امنیت ملی منتشر شد که گویای مجموعه ای از راهکارهای نژاد پرستانه در راستای تغییر ساختار جمعیت بومی خوزستان و آذربایجان بود.صداهای اعتراض درمیان اعراب خوزستان بلند شد و ملت بصورت مسالمت آمیز خواستار توضیح گردید.اما جواب مخاطبان ملت چه بود؟!

…حوادث اخیر نشان داد که فقط باید بخدا پناه برد!

اگرچه سندیت موضوع مذکور از جانب مقامات مسئول موکدا تکذیب شد اما قطعا کذب بودن چنین شایعات و جعلیاتی را بايد در عمل وبه عينه نیز به اثبات رساند.درواقع باید از یک سو به اعراب خوزستان نشان داد كه تركيب و ثروت جمعيت سرزمينشان به هم نخورده است و از سوی دیگر برای ترک آذربايجان ثابت كرد كه وطن تاریخی او در گسیل مهاجران مقام اول را کسب نکرده و روزبه روز محرومتر نشده است!

اینکه چرا پس از آغاز حاکمیت طرفداران جریان به اصطلاح اصلاح طلب،هجوم پان آریانیستی مسئولین منسوب به دوم خرداد به هویت،تاریخ و زبان تورکهای آذربایجان و دیگر اقوام ایران (البته جز کردها)، بصورت تصاعدی افزایش یافته و حتی برخی از تئوریسینهای نژادپرست این طایفه سیاس،هر تورک هویت طلب را پان تورکیست و هر مهمان قورولتای قلعه بابک را تجزیه طلب نام نهاده اند مبین این حقیقت تلخ است که انقلاب عظیم مدنی عموم اقوام و ملل ایران( كه درانتخابات5 ـــ 1374مجلس پنجم در تبريز آغاز و در دوم خرداد سال 1376 به اوج خود رسيد ) به سرنوشتی همانند دیگر نهضتها و حرکتهای تاریخی مردم ایران گرفتار شده و در درون مثلث موهومات شوونیستی آریا پرستان، تلقیات فاشیستی تعهد مداران و فرامین توتالیتاریستی صاحب کرسیان نوکیسه تر حبس شده است.

آنهایی که خودسرانه در مناسبات خارجی، ایران را با نام ضد ملی پرشیا خطاب می کنند و یا به هنگام افتتاح رسمی مراکز دولتی، موسیقی غیر ملی مرز پرگهر را پخش می نمایند قطعا مروج ایران آریایی و پارسی هستند.آنها هرگز با چنین اقداماتی نمی توانند مبلغ ایران اسلامی تلقی شوند.

طی هشتاد سال گذشته این گروه ضد ملی در ترویج بی خبری و تبلیغ نا امنی و اشاعه جهل از تریبونهای عمومی لحظه ای کنار نرفته اند. آنان نه تنها با وقاحت و حماقت تمام می گویند که حق تحصیل اقوام و ملل ایران به زبان مادري شان ، امری ضد ملی و مخل امنیت ملی ایران است بلکه بصورت گسترده ای سعي در تحریک آشکار و تشویق جدی صاحبان زر و زور در سرکوب هرحرکت هویت طلبانه ای می کنند که از درون هویتهای مظلوم بومی ایران شروع به غلیان و جولان کرده و اگر بسرعت مورد توجه و توجیه قرار نگیرد؛ این قدرت تاريخ است که در برابر ضد تاریخ پان آریانیسم، موافق اوامر حضرت حق جل جلاله و نصوص صریح قران و احکام قدیم خود ، مسیرمسدود را مفتوح خواهد كرد!

یالان(تزویر و تحریف)، یامان(تحقیرو تخفیف) و قان(تقتیل و تصلیب) سه شیوه دائمی مدافعان آپارتاید در سراسر جهان و از جمله ایران علیه عموم هویت طلبانی است که سعی می کنند تا با اتکا به ملت خود و رعایت حدود ، مطالبات انسانی ملل و اقوام خلع حق شده خويش را تامین کنند.

یالان؛

پان آریانیستها به مثابه غارتگرانی هستند که دفینه های تاریخی را به یغما برده اند.آنها هرچه را موافق حال و میل خود دیده اند بنام خود ثبت کرده اند.در نظر ایشان هر چیزی که مقوم تاریخ مجعول ایشان نیست اساسا تاریخ نیست و محکوم به فنا است.

این جماعت مخوف، تاریخ را در قرنطینه سیاه خود نگه داشته از پس یک تاریخ سوزی عظیم ملی، اقدام به تاریخ سازی هولناکی برای عموم مردم ایران کرده اند.در این میان هر کسی که تصمیم به افشای صندوقچه جعلیات آنها کرده از جانب آنان با انواعی از انگها و اتهامات روبرو شده است.هیچ مورخ آذربایجانی وجود ندارد که در این زمینه تلاش کرده و متهم به پان ترکیسم نشده باشد. انگ زنی این جماعت تاریخ ساز گهگاه به حدی غیر معمول است که آنان حتی مورخ دگر اندیشی چون ناصر پورپیرار (متولد شهرری) را نیز پان ترکیست خطاب می کنند!

آنان دین مبین اسلام که مایه تفاخر آدمیان و پایه تکامل انسان است را در میان جملاتی با ساختار کریه و رکیک، عامل فروپاشی 2500 ساله عظمت آریایی(!)،سقوط شاهنشاهی های باشکوه پارسی(!) وافول مسلک اهورایی زرتشت(!) می دانند!

اذناب این باستان پرستان، هم اینک در تلویزیونهای لس آنجلس فارغ از محدودیتهای داخلی، از هخا گرفته تا فولادوند اقدام به نشر انواعی از زشتترین اهانتها و کذبترین دروغها نموده اند. قطعا هدف این نامردمان (نعوذ بالله) تغییر و تضعیف دین مسلمین ایران و تخمیر و تحریف تاریخ یکی از درخشانترین تواریخ ملل جهان در فلات کنونی ایران است که علی القاعده همچون گذشته با یاوری اجانب صورت می گیرد.

آنان که امروزه با اسامی مختلفی شناخته میشوند وحتی بعضی بظاهر مدافع تعالیم اسلامی هستندچگونه مسلمانانی هستند که تعمدا چشم بر نسل کشیهای وحشتناک همدینان و هموطنان خود در دوسوی ارس به دست ارامنه افراطی می بندند و در مقابل اقدام به حمایت از داشناکهای تروریست در برگزاری نمایشهای سیاسی وضد ملی 24 آوریل می کنند و برای آنان کف می زنند و هورا میکشند؟! یا اینکه در حسینیه ارشاد علی رغم سکوت کلیساهای غیر کاتولیک ،در یکی از اماکن مهم اسلامی، شیعه و ایران جمع میشوند و برای مرگ پاپ ژان پل دوم مجلس ختم می گیرند؟!

این چه گرایش و کششی است که از یکطرف مبلغ و مدافع سرسخت زرتشی گری و از جانب دیگر مروج و مقوم دل نازک مسیحیت است؟! اینان کیانند که از یک سو عود در آتشدان مجوس می سوزانند و از سوی دیگر ناقوسهای نصارا را می کوبند؟!

…ما از شر شیطان و نادان به خدا پناه می بریم!

یامان؛

افراطیون فارس سید کریمها و ماهی صفتها را به مزدوری می گیرند تا در ملاء عام شان قومی ، حیثیت ملی وغرور اجتماعی اقوام و ملل و ایران را پایمال کنند.عجبا که این جماعت اهانت گستر هنگام مواجه شدن با اعتراضات مردمی اقدام به اعطای نشانهای هنری به این قبیل افراد نیزمینمایند !

بدین ترتیب آنان نه تنها سبب قانونی شدن اهانت می شوند بلکه بنحو اعجاب انگیزی فحاشیهای فحاشان را تحسین کرده، مقامهای والای هنری را برای این قبیل جماعت لوده و موهن اختصاص می دهند. شیوه های اهانتی که در بین اینان ساری و جاری است تاکنون در میان هیچ گروه و مرامی جز طرفداران مضمحل شده اپارتاید نظیر کوکلوسکلنهای اتازونی، فاشیستهای ایتالیا، فالانژیستهای اسپانیا ، نازیهای آلمان و نژاد پرستان آفریقای جنوبی مرسوم نبوده است!

قان؛

بی تردید طرفداران پندار ایران آریایی در مدت حکومت کودتاچیان پهلوی اول و دوم بدون هرگونه ملاحظه ای کمر به هدم صریح وحذف سریع هویتهای غیر فارس ایران بسته بودند. طبعا یکی از دلایل اصلی وقوع انقلاب عظیم مردمی و اسلامی سال 1357 و مشخصا قیام ملی 29 بهمن آذربایجان ساال 1356در تبریز، رویارویی ملی با نژاد پرستانی بود که تئوری جنون آمیز نژاد نجیب و خون پاک آریایی را بصورت سفيهانه ای با تمسک به اصول ضد بشری نازیسم هیتلری تقلید و تبلیغ می کردند و از محتوای آن تئوری خطرناک «ایران مساوی با فارس » را مخرج مشترک گرفته مخالفین را با بی رحمانه ترین شیوه ها قتل عام می کردند. نسل کشی جنون آمیز آریاگرایان در آذرماه سال 1325 در آذربایجان(از تهران تا ماکو و از مغان تا همدان) که منجر به شهادت ، جراحت ،حبس، نفی بلد و خسارت میلیونها انسان نخبه و صدیق و شریف ترک شد و یا اقدام شوونیستهای فارس در آتش زدن صدها هزار نسخه از کتب درسی کتابت شده به لسان ترکی آذربایجانی،شاهد مثالی از میزان سفاکی افرطیون فارس گرایی است که بعد از حاکمیت رضا پهلوی قلدر در مقاطع مختلف زبانمان را در دهانمان آتش زده اند!

اما آنها نه تنها زبانمان ، بلکه کوشیده اند تا فرهنگ و تاریخمان را نیز به آتش کشند!

طی هشتاد سال گذشته سیاست تغییر اسامی تاریخی مناطق غیر فارس نشین ایران که بی تردید مبتنی براپارتاید است ، بدون وقفه ادامه داشته و البته کم و بیش نیز ادامه دارد!

تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها، روستـاهــا و مکـانهـاي جغرافيايي که به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههاي نو که تا پايان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.

در ابتداي اين دفتر که در ۱۳۰ صفحه ميباشد، آمده است:

همه واژههائي که از خرداد ۱۳۱۴ تا پايان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارک همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسهها و ابلاغيههاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامههاي دفتر نخست وزيري گواهي ميدهد.»

لازم به يادآوري است که در اين دفتر ۱۳۰ صفحهاي، تنها نامهاي جغرافيايي که در بين سالهاي ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغيير يافته آمده است، در حاليکه اسامي تعدادي از شهرها و مکانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است، همانطوريکه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژهنامه هم در تغيير نام رودخانه «آجيچاي» به «تلخهرود» چنين آمده است:«رودي است که از شمال تبريز ميگذرد و به درياچة رضائيه ميريزد» ، که نشان ميدهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است.

تعدادي از نامهاي جغرافيايي ترکي تغيير يافته به فارسي، با رسمالخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده ميشود:

نام فارسي شده( جديد) نام اصلي ( تاریخی)-تورکی،عربی،فارسی

آبادان عبادان- خوزستان

آلگون الگلو {اولگولو}- سقز

ابردژ قلعه بلند- ایستگاه شماره 26 راه

اراک سلطان اباد- ایستگاه 19 راه آهن جنوب

اندیمشک صالح اباد-ایستگاه 41 راه آهن جنوب

ایذه مال امیر- بختیاری

ايشه ايچي- سقز

ارسباران قراجه داغ- در شمال آذربايجان

تلخهرود آجيچاي

تکاب تيکان تپه- در آذربايجان

باشه باشماق- سقز

باغ یک قاضی آباد- ایستگاه 14 راه آهن جنوب

بام دژ قلعه سحر- ایستگاه 48 راه آهن جنوب

بانگی بانگلو- سقز

بناور امچهلي- در شهرستان گرگان

بهشهر اشرف- ایستگاه 6 راه آهن شمال

بهرام طالب آباد- ایستگاه 32 راه آهن شمال

پادار اياغچي- دربخش سقزکردستان

پرندک رحیم اباد- ایستگاه راه آهن جنوب

پلدشت قریه عرب{عربلر}- ماکو

پلنگ دژ عرب لنگ- سقز

پناده قان یخمز(قان ییخماز)- گرگان

پنج پیکر بشیوسقه- گرگان

پیام یام- ایستگاه یام در راه آهن آذربایجان

پیشوا امامزاده جعفر-ایستگاه 30 راه آهن شمال

تاکستان سیاه دهن- درراه قزوین و همدان

تاله طالح- ایستگاه راه آهن جنوب

تله زنگ تله زنج- ایستگاه 6 راه آهن جنوب

تهران طهران

تيکان(هنوز تورکی است) تيکانلو- سقز

خدایار الهیار- سقز

خرم کوشک خزعلیه- خوزستان

خسرو اباد خزعل اباد- خوزستان

چاغرلو(هنوز تورکی است) يکي از بخشهاي سقز

دشت مينو حاجيلر- در گرگان

دشت مینو بنی طرف- خوزستان

ديزه ديزج خليل- از ايستگاههاي راه آهن آذربایجان

رودک حشمت اباد- ایستگاه27 راه آهن جنوب

زال قراگز{قارا گوز}از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان

زرينه بالا آلطون عليا{یوخاری آلتون}- سقز

زرينه پائين آلطون سفلي{آشاقی آلتون}- سقز

زرینه رود جغتو چای{جیغاتی چایی}

زنگیان زنگی محله- گرگان

زیار زیارت- گرگان

سبز کوه کره سی- ژاورد کردستان

سرلاد سلاخ- گرگان

سوسنگرد خفاجیه-خوزستان

سیمین دشت حسن اباد- ایستگاه 24 راه آهن شمال

سیمین رود طاطائو چائی{تاتائو چایی}

سیه چشمه قراعینی- ماکو

سبزده قطانجق{قاتانجوق}در سقز

سرچشمه باش بولاق- دربخش سقز

سفيد تپه آق تپه- در کردستان

سفيد گنبد آق گنبد{آق گونبذ}

سفيدرود قزلاوزن{قیزیل اوزن}

سلمان کند(هنوز تورکی است) سليمان کندي- در سقز کردستان

سياهاب قره سو- ايستگاه ۲ راه آهن شمال

سياه پايه قره غايه{قایا}

سياه چر قره چر(قارا چور )

سياه چمن قره چمن- در آذربايجان

سياه دشت قرهغان(قاراغان)- سقز

سياه گل قره گل{قره گول} در کردستان

سياه گندم قره بوغدا- در کردستان

سياه ناو قره ناو- سقز

شازند ادریس آباد- ایستگاه 21 راه آهن جنوب

شادگان فلاحیه- خوزستان

شه بخش طایفه اسماعیل زایی در مکران

شهنواز طایفه یار احمد زایی در مکران

فرخ زاد عرب اوغلو

قبله چشمه قبله بولاغی{قیبله بولاغی} سقز

کامیار قاچیان- سقز

کرد کوی کرد محله

کلانده قیلون- سقز

کبودان قوتلو- سقز

کلاچک قلعه جقه{قالا جیغا}- سقز

کوپلان ده قپلانتو( قافلانتي )- سقز

کوچک قوجق{قوجوق}در کردستان

کوشک قاشق{قاشیق)- سقز

گچساران قره گل(قره گول}- نزدیک بهبهان

گرمسار قشلاق{قیشلاق}- ايستگاه 27 راه آهن شمال

گل خیزان قلیان- سنندج

گومیشان گمش تپه{گوموش تپه}- گرگان

گلزار بالا قوزلوعليا{یوخاری قوزلو}-سقز

گلزار پائين قوزلوسفلي{اشاغی قوزلو} - سقز

گلشن گلين- سنندج

گندمان طاهر{طايیر} بوغدا- سقز

مازیار حاج علینقی- گرگان

مامک بالا مامق علیا{یوخاری ماماق}

مامک پایین مامق سفلی{آشاقی ماماق}

مشکاباد ابراهیم اباد- ايستگاه 18 راه آهن جنوب

مهاباد ساوجبلاغ مکري {سويوق بولاق}

مهرانرود ميدان چاي- در تبريز

میانه میانج(ميانا = نام يك قوم تاريخي)

ناهید نجف اباد- ايستگاه راه آهن جنوب

نوذر احمد آباد- ايستگاه 10 راه آهن جنوب

نزار آرخ- در گرگان

نيستان قاميشله- {قامیشلی} درنزدیک سنندج

ورسک عباس اباد- ايستگاه 18 راه آهن شمال

وشمگیر پیشیک محله- گرگان

هویزه حویزه

هرزند هلاکو{هولاکو}ازايستگاههاي راه آهن آذربايجان

یار گل یورقل{یورغول}- سقز

بدين ترتيب پروژه حاکميت مطلق و بيچون و چراي زبان و فرهنگ فارسي در ايران، همراه با بيتوجهي اقتصادي به مناطق غيرفارس که از زمان رضاپالانی آغاز شده بود در زمان پهلوي دوم هم پی گرفته شد .

چنانچه مشهود است طي هشتاد سال گذشته اسامي جغرافيايي بسياري در ايران عوض شده اند. اين تغييرات عمدتا مربوط به مناطق غير تات(فارس) نشين ايران است. در اين ميان اسامي بومي آذربايجان و خوزستان شاهد بيشترين تغييرات تحميلي بوده اند.

اشكال تغييرات مذکور عمدتا در آذربايجان به شرح ذيل است:

الف- تقطيع ارضي :

پس از وقوع قیام کبیر مشروطیت در ایران اولین قانون تقسیمات کشوری در تاریخ 14 ذیقعده 1325هـ. ق. تحت عنوان قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام به تصویب رسید.مطابق ماده دوم این قانون کشور به دارالخلافه(طهران) و چهار ایالت آذربایجان ، کرمان و بلوچستان ، فارس و خراسان و همچنین 12 ولایت تقسیم شده بود. طبق این قانون ولایان زیر نظر ایلات اداره می شدند.اما دولتهايي که بعد از کودتاي سوم اسفند سال 1299 شمسي بر سر کار آمده اند با عنادي اشکار نخست اقدام به حذف کامل نام مملکت آذربایجان و سپس به دليل ناتواني مبادرت به تقطيع آن کرده اند. بنابراین ازمملکت آذربايجان در وهله اول بخش هاي مختلف تقسيم و ولايات متعددي از آن به گيلان، کرمانشاهان، کردستان الحاق وي يا با نام همدان ،قم و اراک و… مجزا کردند و سپس متوجه زنجان و قزوين شدند. بعد از بروز انقلاب اسلامي نيز متاسفانه به رغم آغاز دوران حاکميت مردمي و انقلابي، اين تقسيمات مجعول عليه آذربايجان ادامه يافت و به اين ترتيب اردبيل از آذربايجان و قزوين از زنجان جدا شد. متاسفانه به نظر مي رسد در حال حاضر اجراي اين سياست همچنان ادامه دارد و درآينده شاهد استان شدن برخي شهرهاي ديگر آذربايجان با نامهاي ديگر خواهيم بود. در همين امتداد ، حتي برخي از آقایان اصلاح طلب دوم خردادی، در فکر تشکيل استان مجعولي با نام مکري در آذربايجان غربي افتاده اند که بی شک این رویا به دلیل بیداری مردم آذربایجان هرگز تعبیر نخواهد شد !

اين درحالي است که در خصوص تقطيعات استان خراسان دقيقا سياستي کاملا متفاوت با آذربايجان در پيش گرفته شده است. بگونه ايکه هر سه استان جديد التاسيس حاصل از خراسان، نام خراسان را حفظ کرده اند!

ب- تقسيم اداري :

درهر دوره تنها به تقطيعات اکتفا نشده است. در واقع برخي ازشهرهاي آذربايجاني بعد از وقوع تقطيعات مذکور گرفتار تقسيمات جديد شده اند. في المثل شهر آستارا و برخي مناطق مجاور آن در سال 1349 از حوزه اردبيل آذربايجان جدا و به گيلان واگذار شد. حتي سه سال پیش گردنه زيباي حيران نيز از اين شهر جدا و به گيلان منضم شده است.در خلخال نيز چنين زمزمه هایی از جانب مدیران غیر بومی شهر شنيده مي شود.

پ- تغيير اسامي:

آذربايجان شاهد يکي از گسترده ترين تغييرات تحميلي اسامي در ايران و شايد در جهان بوده است. اين تغييرات بطرق ذيل اعمال شده است:

1. تغيير اسامي مبنا: چون آذربايجان به نام غیر تاریخی آذرآبادگان ، ترک به آذري ، شاهسون به ایل سون…

2. تعمیم یک اسم بومی به رغم وجود نام فراگیر آذربایجان:چون تعمیم نامهای قم،قزوین،زنجان، ،اردبیل،همدان،مركزي(اراك ) و… برای استانهایی با همین نام به رغم وجود نام تاریخی آذربایجان.دراینجا ذکر این نکته لازم است که آذربایجان از نظرتاریخی گستره ای بسیار وسیع است که در آن همراه با اکثریت مطلق سکنه تورک ؛اقوام اقليت نیز زندگی می کنند و همانند ترکهای مقیم این سرزمین آذربایجانی محسوب می شوند.

3. تغيير اسامي شهرها و قصبه ها : تعداد اين قبيل اسامي هزاران مورد است که برخی از آنها در جدول فوق الذکر آمده و بعضی دیگر عبارتند از:

در مناطق ترک نشين:

اورمو ← رضائيه، توركمن صحرا ←دشت گرگان، سلاخ ← بصيرآباد، آق قالا←پهلوى دژ، بندر انزلى ← بندر پهلوى،
باش سوما ← صومعه عليا،ایستی سو←آبگرم، آشاغی سوما ← صومعه سفلی، سئيوان ← سگبان ،
كئچی قيران ← بزكش، بين گول ← هزاربركه ، موتالليق ← متعلق، جووه ت ← جوبند، كوشك سارای ← كشك سرای،
پشتو ← پشتاب، پينه شالوار ← شاد باد، گون دوغان ← كندوان، ميیو ← مياب، خوجا - موجا ← خواجه مرجان،
سالماس ← شاهپور، سولدوز ← نقده، قول قاسيم ← گل قاسم، توفارقان ← آذرشهر- دهخوارگان، اوجان← بستان اباد،
قره چور ← سياه چور، شاراوخانا ← شرفخانه، كوجووار ← كجاآباد، داش آتان ← دانش آباد، قوناق قيران←مهمان دوست،
بارش ← بارنج، خاروانا ← خروانق ، سیدآوا ← سعیدآباد، ينگی جه ← نيكجه، گرگر←هادی شهر، سوماقلي ← سماق ده،
خانا← پيرانهشر، سار آس کند← هشترود ، قوشاچای(ايكی سو) ← مياندوآب، واسميش ← باسمنج، باش بولاق ← سرچشمه،
قوروچای ← شاه آباد، انه مه ← انانق، قره سو ← سياهاب، قره گؤل ← سياه گل ، خي یوو ← مشگين شهر،ميشوو ← ميشاب،
خوجا ← خواجه، ساری قايا ← سارقيه، آخما قايا ← احمقيه، گوموش قايا ← دمشقيه، باغيش←بخشايش، جئيرانلى ←جاريحانى،
دووشان تپه←ژاله، قوش محله ←شاهين ده، آغ ائولر←سيمين ده، قارا گؤل←سياه استخر، سوباتان←تازه ده، آق مچيد←نقره ده،
توركان اووا ( اوبا ) ← فرزانه آباد، گوموشان←نقره تپه، زئينال آغاج←سردرى، مئهراوان ← مهرآباد، آل عاشيق ← على شئيخ،
قلعه جيك (قالاجيق) ← عزيز آباد، باخچاجيق ← سردار آباد، قارا غاج ← على آباد، قارا كيليسه ← امان آباد سؤيونبد ← سه گنبد،
قارا آغاج←قدس، سام بودان ← سنگ بران، گؤى تپه ← تبه گوى، صوفو چاى←صوفى رود، آق قالا(قلعه) ←سپيد دژ،
دره گز ← محمدآباد، بجنورد ← بيژن گرد٬كيوى ← كوثر٬ شوط ← ايرانسر،آراز باری← خدا آفرین…

در مناطق عرب نشين:

حداقل از قرون 14-15 میلادی در زمان دولتهای قاراقویونلو و آق قویونلو به مناطق عرب نشین جنوب غربی ایران ، عربستان و به مناطق غیر عرب نشین نواحی مجاور شمالی ان خوزستان گفته شده است. در تمامی تحریرات و مکاتبات رسمی دوره صفوی ، افشار ، زند و قاجار و در زبان مردم بدین ناحیه همیشه عربستان تقریر گردیده است. در سال 1925 محمود افشار از تئوریسینهای آریاگرا به منظور ریشه کن کردن زبان عربی در منطقه مذکور،تغییر تقسیمات کشوری ، تغییر مرزها و نام عربستان و کوچانیدن عشایر و اهالی عرب منطقه به دیگر نواحی ایران را پیشنهاد می کند و بدین ترتیب برای حذف کلمه عربستان در ایران نام این منطقه نیز به خوزستان تعویض می شود. مطابق جدول فوق الذکراز نامهای عربی ای که عوض شد ه است می توان به موارد زیر اشاره کرد:محّمره ← خرمشهر، ناصری ← اهواز،فلاحیه ← شادگان، بنی طرف ←دشت میشان ، عبادان← آبادان ،بساتین ← بوستان ، خفاجیه ← سوسنگرد ،مال میر ← ایذه ،حویزه ← هویزه ،خزعل آباد ← خسرو آباد ،خزعلیه ← خرم کوشک ، معشور ← ماه شهر،سیمره ← کرخه و غیره.

4. تغيير اسامي طبيعي :نظیر قاراوول داغى ← شيركوه، قره سو←سياهرود، آغ چاي ← سفيد رود، قره داغ ← سياه کوه،
قيزيل اوزن←سفيد رود، آجي چاي← تلخه رود، جيغاتي ← زرينه رود،،تاتائوچایی ← سیمینه رود، قافلانتی ← قافلانكوه،
موشون دره سی ←نوشین دره …

ت- تصنيع اسامي جديد غير بومي :

طبعا بدنبال افزايش جمعيت ،رشد شهر نشيني و يا ايجاد مراکز جديد صنعتي و يا کشاورزي مناطق مسکوني جديد التاسيسي ساخته مي شوند.متاسفانه در نام گذاري اين اماکن معيارهاي اسامي بومي عموما رعايت نشده است.

مثلا شهر پارس اباد نخست با تعميم نام مهندس پارسا با نام پارسا اباد تاسیس شد. نام این شهرک که به دليل تاسيس و رشد مجموعه کشت و صنعت موغان احداث شده بود به دليل عدم تبعيت از فونوتيک زبان ترکي تبديل به پارس اباد شد.دراردبيل شهرکهاي نيستان،کارشناسان،سينا،حافظ ،دانش،…درتبريزشهرکهاي ونک،زعفرانيه،پاسداران،انديشه …حاکمیت این وضع فارس مدارانه را می توان در نامگذاری خیابانها،کوچه ها و پارکها،اماکن عمومی …نیز مشاهده کرد.
همچون در اصفهان آللاه وئردى خان كؤرپوسو ←سى و سه پل…، در تبریز گؤى مچيد ← مسجد كبود،
دوه چی ← شتربان،قوردمئیدانی←میدان قطب،موجتئهیدلر کوچه سی ←کوچه مجتهدیها…،
در اردبیل باغمئشه←سعدی،ملا باشی←آخر سعدی، یئددی گوز کورپوسو←پل هفت چشمه ،
در مرند آغ زمی ← خاک سفید …

ث- تغيير املای اسامي :

تغييرديکته اسامي شاهدی ازتحريف است.زنگان←زنجان،طهران←تهران،اورمیه←ارومیه، سرین←سرعین،آسلاندوز ← اصلاندز،سومرين←ثمرين،بوزگوش←بزغوش،قوشا←گوشه،حویزه←هویزه،احواز←اهواز،عبادان← آبادان …

ج- تغيير در تلفظ اسامي :

آراز←ارس،آبیش احمد←آبش احمد،موغان←مغان،چالدیران ← چالدران،بیله سووار←بیله سوار، خاروانا ←خروانق،
قیزیل آغاج← قزل آقاچ،خالخال ← خلخال،ماکي←ماکو،سونقور←سنقر،ساققیز←سقز ،اووشار ←افشار، ساراب← سراب ، فیندیقلی←فندقلو،بیناب(بین ائوجیک) ← بناب، مييانا← ميانه،ساوالان ←سبلان، (درتبريز) بيلانکي ← بيلانکوه،
عينالي ←عون بن علي، چوستر← شبسترو(درمراغه) وروئي ← ورجوي ( دراردبيل)، باليقلي چایی ←باليقلو چاي،
نوئور←نئور،ویله دره←ویلادرق،شاماسبي←شام اسبي،داراوار ←درآباد، ارشه←ارشق، ارجه←ارجق، تبریزه←تبریزق،
سالتاوار ←سلطان آباد ،کهرلان← کلخوران،لاري ← لاهرود،باري ←باروق،(در خلخال) کوئي ←کيوي …

چ- تحريف معنايي:

برخي ازشهرها دچار تغيير اسامي نشدند.اما فرضيه بافان شوونيسم کوشيدند تا معاني اسامي مذکور را تحريف کنند. چنين تحريفاتي بصورت واضح در قبال نامهاي همدان، تبريز،اردبيل،اهر،آستارا،موغان،میانه …ديده می شود.

ح- بی اعتنایی به نابودی روستاها:

طی هشتاد سال گذشته به دلیل پی گیری سیاستهای اقتصادی ضد روستایی و غیر قومی در ایران هزاران روستا در سراسر کشور و صدها روستا در گستره آذربایجان بطور کامل خالی از سکنه گردیده و نابود شده است.

بنابراین با توجه به چنین هجمه مداومی که علیه فرهنگهای بومی اقوام و ملل ایران به صورت جدی در جریان است معتقدیم:
به رغم همه تحدیدات و تضییقات موجود ، حیات فرهنگی و نمو اجتماعی همه اقوام و ملل ایران بخصوص ترکهای رشید و غیور آذربایجان با قدرت و قوت ادامه دارد …

۱۳۸۵ مهر ۲۴, دوشنبه

آذربايجان چه می خواست و امروز چه می خواهد

62 سال پيش در چنين روزی عده ای از ميهن پرستان آذربايجان سندی را منشتر كردند. در اين سند خواسته های مردم آذربايجان از دولت مركزی به شكل وسيع انعكاس يافته بود. انتشار اين سند برای نيروهای مختلف ايران چنان غير منتظره بود كه در سراسر كشور مثل بمب منفجر شد. نيروهای ارتجاعی حاكم بر ايران از انتشار اين اعلاميه چنان به وحشت افتادند كه حد و حصری نداشت.

آذربايجان چه می خواست كه دشمنان آزادی و دموكراسی در ايران به اين شكل به رعب و وحشت افتادند. در عين حال طبقه حاكمه ايران اولين بار بود كه با آذربايجان نه مثل هميشه، بلكه به شكل ديگری روبرو شده بود.

مردم آذربايجان در نيمه اول قرن بيستم در صف مقدم مثل همه مردم ايران عليه استبداد مبارزه كردند. اكنون وضع تغيير پيدا كرده بود. اين بار آذربايجان می خواست دموكراتيزه كردن ايران را از خانه خود شروع كند. چنين طرز برخورد به حوادث ايران برای مرتجعين تهران دور از انتظار بود. به هيچ وجه آنها تصور نمی كردند كه آذربايجان اين بار نخست درباره خودش بيانديشد. بدين جهت هياهويی راه انداختند تا ثابت كنند كه آذربايجان می خواهد از ايران جدا شود و به كشور بيگانه ملحق شود.

تشكيل فرقه دموكرات آذربايجان نيروهای ملی را از نيروهای ارتجاعی جدا ساخت. ليكن اين جدايی بر روند حوادث تاثيری نگذاشت. ارتجاع ايران با پشتيبانی آمريكا و انگليس همه نيروهای خود را بسيج نمود و خواسته های اعلاميه ١٢ شهريور فرقه دموكرات آذربايجان را زير ضربه تبليغاتی قرار دادند.

آذربايجان با استفاد از فرصت پيش آمده نيروهای خود را با سرعت جمع و جور نمود و جوانان پر شور روستايی آذربايجان را مسلح ساخت و در عرض ٣ ماه جوانان مسلح فدايی تحت رهبری فرقه دموكرات آذربايجان و شخص پيشه وری زمام امور را در آذربايجان بدست گرفتند. حكومت ملی تشكيل شد و آرمانهای ملی آذربايجان به مرحله اجرا درآمد. بويژه زبان مادری در آذربايجان برسميت شناخته شد. بعد از آن مرحله ديگر مبارزه مردم آذربايجان آغاز گرديد. در اين مرحله تحكيم قدرت سياسی و نظامی آذربايجان در دستور روز قرار گرفت. برای رسيدن به اين هدف اصلاحات اقتصادی و فرهنگی آغاز گرديد. اين اصلاحات پايه اجتماعی فرقه دموكرات آذربايجان و حكومت ملی را گسترش داد و نيروهای ارتجاعی را در آذربايجان منزوی نمود. نيروهای مردمی با اراده آهنين برای دفاع از دستاوردهای نهضت دموكراتيك مردم آذربايجان خود را آماده نمودند. در اينجا سئوالی مطرح می شود مبنی بر اينكه نهضتی كه روی پايه های ملی استوار شده بود چرا نتوانست از خود دفاع كند و در مقابل ارتش شاه بايستد؟ جواب اين سئوال را نبايد در آذربايجان بلكه در جهان آنروز جستجو كرد. نيروهای آمريكا و انگليس توانستند آذربايجان را در چشم جهانيان از وجهه بياندازند و آن را وابسته به بيگانگان قلمداد نمايند و اتحاد شوروی را در شورای امنيت سازمان ملل متحد به پای ميز محاكمه بكشند و به اصطلاح به بازگرداندن آذربايجان به تحت سلطه تهران نائل شوند. بدين ترتيب آذربايجان در اوضاع جهانی آن روز تنها ماند. نه اسلحه كافی داشت تا از خود دفاع كند و نه پشتيبانان خارجی داشت كه به آنها اتكا نمايد.

چنين بود اوضاع جهان در آن روز. بعبارت ديگر مردم آذربايجان سركوب شد و قدرت تهران در اين منطقه احياء و استقرار يافت. آذربايجان ٦٢ سال است در مبارزه ضد ارتجاعی باز هم به شكل فعال شركت می نمايد، اما در اين مبارزه برای خود هنوز چيزی بدست نياورده است.

درسی كه نهضت دموكراتيك آذربايجان به رزمندگان می آموزد اين است كه:

١- در مبارزه مردم ايران برای آزادی و دموكراسی همچنان شركت نمايند.

٢- در مبارزه در راه احقاق حقوق ملی از افراط و تفريط برحذر باشند.



آگاه ساختن مردم آذربايجان عمده ترين درسی است كه نهضت دموكراتيك آذربايجان از خود بجا گذاشت. مردم آذربايجان دريافتند كه بايد متحد شوند و روی پای خود بايستند و حقوق ملی خود را در چهارچوب ايران بطلبند. حوادث اول خرداد ماه سال 1385 نشان داد كه مردم آذربايجان بويژه جوانان آذربايجان برای دست يابی به آرزوهای قانونی و ملی خود به آگاهی رسيده اند و به شكل مسالمت آميز خواسته های خود را در شهرها و روستاهای آذربايجان بگوش جهانيان می رسانند. امروز وظيفه همه مبارزين آگاه در دو سمت متمركز شده است.



1- ايران بايد دموكراتيزه شود.

2- ملل و اقوام غيرفارس از حقوق ملی خود برخوردار شوند.



اين شعار عمده روز است كه اكثريت بزرگ اقليت های قومی آنرا درك كرده اند و بكار می بندند. در اين مبارزه به افراط گريها نيز بر می خوريم. اين افراط گريها است كه بدست مخالفين خواسته های ملی اقوام بهانه می دهد تا هر چه شديدتر بر عليه اين خواسته ها وارد عمل شوند.

ارتش تركيه: از ارمنستان به سوي تركيه گلوله شليك شد

ستاد مشترك ارتش تركيه اعلام كرد "دو گلوله از خاك ارمنستان به سوي واحدهاي مرزي تركيه شليك شده است."
به گزارش روز شنبه پايگاه اينترنتي "مليت" ستاد ارتش تركيه افزود: "اين حادثه روز چهارشنبه هفته گذشته اتفاق افتاده است."
ستاد ارتش تركيه با ارزيابي اين اقدام به عنوان "عمليات ايذايي عليه تركيه" اعلام كرد كه موضوع را براي بررسي به وزارت امور خارجه تركيه ارجاع كرده است.

قره‌باغ؛ جشنواره‌ی آدم‌کشی

1..”اگر نتوانی آواز بخوانی قره‌باغی نیستی”… شوشا، شهری است در قره‌باغ، قره‌باغ ناحیه‌ای است در قفقاز که اکنون جمعیت ساکن در آن تمامن ارمنی هستند و اصرار دارند که آن‌جا “آریستاخ” خوانده شود. اما ارمنی‌ها هر کار که بکنند نمی‌تواند از زیر بار خاطراتی که مردمان آذری از قره‌باغ دارند خلاص شوند. قره‌باغ و به خصوص شهر شوشا به نوعی مهد موسیقی‌ی آذری‌اند… تا آن هنگام که آواز هست… تا آن هنگام که عاشیق‌ها هستند… تا آن هنگام که آذری‌ها هستند، یک گره در قلب هر آذری باقی خواهد ماند، گرهی که به آواز بند است. به شوشایی که روزگاری پایتخت مویسیقی‌ی آذربایجان بود و امروز کسی در آن‌جا حتی به زبان ترکی “سخن” هم نمی‌گوید چه رسد به آواز. به قره‌باغ… به قره‌باغ… به قره‌باغی که 12 سال پیش مطلع شد که دیگر ترک‌نشین نیست، که از این پس فقط ارمنی‌ها ساکن آن هستند.(1)



2. شاید دلیل عمده‌ی وضعیت پیچیده‌ی امروزین منطقه‌ی قفقاز پدیده‌ای به نام “مرزهای اداری” باشد که در زمان اتحاد جماهیر شوروي تعیین کننده‌ی حدود جمهوری‌های شورایی‌ بودند، این مرزهای اداری ثبات چندانی نداشتند و البته کرملین هم به این بی‌ثباتی دامن می‌زد، روزگاری قره‌باغ را تحت حکومت آذربایجان قرار می‌داد و روزگاری سیاست کوچ اجباری‌ی مسلمانان از قره‌باغ را پی می‌گرفت. ترکیب‌بندی نامشخص جغرافیایی، پس از فروپاشی‌ی شوروی عاملی شد برای ایجاد اختلافات عمیق و شاید لاینحل بین دولت‌های تازه استقلال یافته. ارمنستان مدعی بود قره‌باغ و نخجوان به این جمهوری متعلق است و در سوی دیگر قفقاز آبخیزی‌ها “اهالی‌ی آبخازیا” ادعای خودمختاری از گرجستان را داشتند، در قفقاز شمالی، اینگوش و چچن و اوستیای شمالی همین ادعا را در برابر دولت روسیه داشتند و… این‌گونه شد که به دلیل دست بردن سیاست‌مردان کرملین در زمانه‌ی شوراها در ترکیب جمهوری‌های کوچک‌تر؛ از شوروی خون‌ و مرگ نصیب ماند برای مردمان قفقاز. صد البته که عوامل دیگری هم در این میان موثر بودند، از جمله‌ی دعوای قدیمی‌ی ترک/ ارمنی که از 1915 تاکنون مستدام است و البته هر روز شدید تر از دیروز می‌شود.

3.پس از استقلال یافتن جمهوری‌های شورایی، قره‌باغ کوهستانی “علیا” استانی شد در جمهوری‌ی آذربایجان که هشتاد و پنج درصد مردمش ارمنی بودند و به صورت خودمختار اداره می‌شد. ارامنه‌ی قره‌باغ از سال‌ها پیش تقاضای پیوستن قره‌باغ کوهستانی به ارمنستان را داشتند و در سال 1987 این تقاضا را طی میتینگی در ایروان به مسکو ارجاع دادند. اگر این موارد را کنار هم بگذاریم و به آن ضعف مفرط دولت باکو “که شدیدن درگیر اختلافات داخلی بود و هنوز از تبعات سرکوب ملی‌گرایان در ۱990 رهایی نیافته بود” اضافه کنیم تسخیر خانکندی “مرکز قره‌باغ که امروز ارامنه آن‌جا را استپاناکرد می‌نامند” و پس از آن تسخیر کامل قره‌باغ و هفت‌ناحیه‌ی پیرامون آن که یک پنجم خاک جمهوری‌ی آذربایجان را شامل می‌شود توسط داشناک‌ها یا به عبارت دقیق‌تر ستاد ارتش آریستاخ که به نیابت از ایروان فرماندهی‌ی جنگ را در اختیار داشت، یک مورد کاملن قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد و در واقع جسارت ارتش آریستاخ “ارمنستان” که حتی برای تسخیر باکو نیز تلاشهایی کرد از همین پیش‌بینی ناشی می‌شد. می‌توان گفت اگر نبود فجایع انسانی‌ای که در خوجالی و شوشا و دیگر شهرهای مورد تعرض و صدها روستای پیرامون آنها رخ داد و اگر نبود آوارگی‌ی اقلیت آذری‌ی قره‌باغ “امروز جمعیت آذری‌ها در قره‌باغ به صفر میل می‌کند” شاید آنچه بین آذربایجان و ارمنستان رخ‌داد این‌گونه دل‌ریش کننده به نظر نمی‌آمد و شاید تا امروز به فراموشی سپرده شده بود، اما حدود 25 هزار کشته و حدود یک‌میلیون بی‌خانمان فریاد می‌زنند ما را فراموش نکنید و همین‌ کشته‌ها و به خصوص همین آواره‌ها هستند که وقایع سالهای 92 تا 94 در قره‌باغ کوهستانی را از یک نبرد نظامی به یک ژینوساید ارتقا می‌دهند. علامت سوال این دو سال کودکانی هستند که از شکم مادرانشان بیرون کشیده شدند، علامت سوال این دو سال آوارگانی هستند که از قره‌باغ کوچ‌داده شدند و هنوز چادرهاشان در اطراف باکو برپا است.

4. خوجالي بیست‌وششم فوریه‌ی 1992. این‌که آیا ارتش روسیه در فاجعه‌ی خوجالی دخیل بود یا نه و این‌که آیا اساسن داشناک‌ها و ارتش ارامنه با حمله به خوجالی و قبل از آن خانکندی استقلال آذربایجان را تهدید کردند یا نه موضوعاتی ثانوی هستند، موضوع اصلی این است: در نیمه‌های شب شهر بی‌دفاع خوجالی مورد هجوم قرار می‌گیرد. اگر بحث تنها تسخیر است، که تسخیر در همان ساعت اول رخ می‌دهد اما… چند گزارشگر بی‌طرف از جمله یک خبرنگار آمریکایی به نام ویلیام بلیک گزارشهایی از خوجالی مخابره کرده‌اند که خبر از دهشت‌انگیزی‌ی داشناک‌ها می‌دهد.در واقع گفته‌ها خبر از یک جشنواره‌ی آدم‌کشی می‌دهد، بریدن گوش و دماغ، کشیدن جسد روی خاک… بریدن سر که گویا امری عادی بوده!… داشناک‌ها حتی به بیماران و بیمارستان‌ها هم رحم نکردند. این‌گونه بود که حدود یک پنجم از جمعیت شهر بسیار کوچک خوجالی در یک شب کشته شدند! جشن‌واره‌ی آدم‌کشی در شوشا (9 فوريه 1992)، لاچين (17 فوريه 1992)، خارمون (21 فوريه 1992)، قوبادلي (21 اوت 1993)، زنگيلان (6 آوريل 1993)، جبراييل(18 اوت 1993)، آغدام (23 جولاي 1993) با همین سبک و سیاق به انجام رسید! در کنار آدم‌کشی‌‌ در تیراژ وسیع سیاست دیگری که توسط ارامنه اجرا شد کوچاندن اجباري‌ی آذری‌ها از منطقه‌ی قره‌باغ بود “البته مسلم است که عده‌ی زیادی هم خود، فرار را بر قرار ترجیح دادند!” میزان دقیق آوارگان مشخص نیست، اما آنچه مشخص است این است که آن نیم میلیون تا یک میلیون بی‌خانمانی که امروز ناهنجاري های فراوانی در جمهوری‌ی آذربایجان پدید آوارده‌اند اکثرن قره‌باغی هستند، آنها قره‌باغی هستند، آنها آواز می‌خوانند، مگر نه‌ اینکه آن ضرب‌المثل می‌گوید “اگر نتوانی آواز بخوانی قره‌باغی نیستی”؟

5. فاجعه‌ی قره‌باغ یکی از واضح‌ترین موارد ژینوساید است. طبق تعریف ژینوساید هرگونه پاک‌سازی‌ی دینی، نژادی، قومی و ایدئولوژیکی تحت شمول “جنایت علیه بشریت” می‌گنجد. مسلمن پاکسازي‌ی قره‌باغی که تا سال 92 حداقل پانزده درصد از مردمانش ترک بودند، از هرگونه آذری!!! یک جنایت واضح است بر علیه بشریت.
احمد ابوالفتحي

۱۳۸۵ مهر ۲۲, شنبه

ترکی آذربایجانی

زبان ترکی آذربایجانی زبان رسمی جمهوری آذربایجان شمالی و زبان بومی اکثر اهالی در منطقه آذربایجان جنوبی و سایر مناطق ترک‌نشین ایران است. ترکی آذربایجانی به عنوان زبان بومی همچنین در نواحی شرقی ترکیه و جنوب گرجستان و داغستان رایج است. در دهه‌های اخیر آذربایجانی‌های بسیاری به شهرهای بزرگ روسیه، اروپا، امریکا و کانادا مهاجرت کرده و جوامع قابل توجهی را در این کشورها تشکیل می‌‌دهند.

گروه‌بندی‌های زبانی

ترکی آذربایجانی زیرشاخه زبان‌های ترکی از خانواده زبان‌ها آلتایی است (مرجع 2 صفحه 307) که به همراه زبانهای ترکی ترکیه، ترکی ترکمنی و ترکی خراسانی زبان‌های جنوب غربی از زیرشاخه ترکی ی همان شاخه اوغوز را تشکیل می‌دهند (مرجع 3).
آذربایجانی از نظر تعداد گویشور با بیش از 12 میلیون نفر گویشور دومین زبان خانواده آلتایی را تشکیل میدهد (مرجع 2 صفحه 307).
خط زبان ترکی
قبل از اسلام
خط ترکی باستان در سنگ‌نوشته‌های ینی‌سئی و اورخون در 1400 سال پیش و ایسیک‌گول در 500 سال قبل از میلاد یافت شده که به عقیده زبانشناسان خطوط ابداعی خود ترکان بوده و از هیچ خط دیگری اقتباس نشده است. ترکان با پذیرش دین اسلام خط عربی را جایگزین خط باستانی خود کردند( نظیر زبان فارسی که با الفبای عربی نوشته می‌شود).

تحول در خط ترکی

در سده نوزده میلادی افرادی مسئلهٔ تغییر الفبای ترکی را مطرح کردند. میرزا فتحعلی آخوندزاده (۱۸۷۸) و جلیل محمد قلی‌زاده از این دسته افراد بودند. البته این امر با مخالفت شدید گروهی دیگر از جمله روحانیان روبرو شد. این مسئله در دورهء بسیار کوتاه جمهوری دمکراتیک آذربایجان (۱۹۱۸-۱۹۱۹) نیز مطرح گشت. بعد از پیروزی بلشویکها چندین روزنامه به خط لاتین در باکو چاپ می‌‌شد ولی خط عربی هنوز بکار گرفته می‌‌شد. در سال ۱۹۲۴ نریمان نریمانف رهبر بلشویک آذربایجان توانست قانون استفاده از لاتین در امور دولتی را به تصویب مجلس جمهوری آذربایجان شوروی برساند.

در سال ۱۹۲۶ اولین کنفرانس ترک‌شناسی در باکو برگزار گردید. گردآمدگان تصمیم گرفتند که خط لاتین را خط مورد استفادهٔ تمام ترک زبانان جهان اعلام کنند. دو سال بعد با فشار شدید “پان ترکیست”های ترکیه به رهبری “کمال پاشا” رفرم خط در ترکیه به اجرا گذاشته شد و الفبای لاتین جایگزین الفبای فارسی-عربی گردید. در همین سال کمیته‌ای به نام “ینی الیفبا” (الفبای جدید) در مسکو به تدوین الفبای یکدستی پرداخت که در تمامی جمهوری های ترک زبان اتحاد جماهیر شوروی (آذربایجان، ترکمنستان، قزاقستان، قیرقیزستان و ازبکستان) استفاده شود.

ساکنان “اران” در شمال رود ارس نیز ابتدا در محدوده سالهای 1929-1939 تحت فشار دولت نوپای کمونیستی روسیه به مدت ده سال زبان خود را به لاتین می‌‌نوشتند. سپس ترس استالین که ازاتحاد و قدرت گرفتن دو بارهٔ مسلمانان که اغلب آنها ترک زبان هم بودند، باعث گردید که سیاست الفبای واحد در سال ۱۹۳۹ کنار گذاشته شده و خط سیریلیک روسی جایگرین خط لاتین گردید. ضمن اینکه تدریس زبان روسی در تمام مدارس اجباری اعلام شد. سرکوب زبانهای غیر روس در محدودهٔ جغرافیای اتحاد شوروی با جایگزینی زبان روسی با شدت بسیار ادامه پیدا کرد که تا سقوط این اتحادیهٔ در 1991 ادامه داشت. ولی بعضی از این جمهوریها پس از استقلال خود در سال 1991 الفبای خود را دوباره به لاتین بر گرداندند.

آثار مکتوب زیادی به زبان ترکی با الفبای عربی جای مانده است که تمامی این کتب هنوز به خط لاتین در دسترس نیستند. خط لاتین ترکی آذربایجانی با چند حرف اضافه x,q,ə)) یعنی (اَ، ق، خ) اندکی با خط لاتین ترکی استانبولی متفاوت است. در ایران زبان آذربایجانی با خط فارسی-عربی نوشته می‌شود. در حال حاضر زبانهای ترکی که از الفبای لاتین استفاده میکنند.

واژه‌سازی در زبان ترکی آذربایجانی
دستور زبان ترکی آذربایجانی همانند سایر زبانهای ترکی متاثر از هم آوائی صوتی حروف هست. در زبان ترکی صداهای خشن (O,U,A,I) و صداهای نازک (Ö,Ü,E,Ə,İ) نمی‌توانند در ریشه یک واژه با هم مخلوط شوند و با همان ترتیب فوق در کلمه می‌‌آیند. مانند Gözəllik و Ayrılıq. واژه‌های بیگانه نیز حتی المقدور تحت تاثیر این قانون قرار می‌‌گیرند. مانند کلمه عربی حسین (Hoseyn) که در ترکی Hüseyn و کلمه عربی عباس (Əbbas) که در ترکی (Abbas) گفته می‌شود. گروهی از ترکها هنگام صحبت کردن به زبان های دیگری، ناخودآگاه از این قانون طبیعی زبان خود پیروی می‌‌کنند.

زبان ترکی در گروهبندی زبانشناسی جزو زبانهای التصاقی بشمار می‌‌آید. در این زبان ریشه یک فعل یا یک اسم را می‌‌توان با اضافه کردن پسوند های متعدد تغییر زمانی، جمعی، و صفتی داد.

افعال ترکی همه با قاعده اند، جزء فعل ناقص ایمک به معنی بودن.

افعال متعددی در ترکی با اضافه کردن پسوند به افعال لازم ساخته می‌شود. بطور مثال: اوخشاماق=شبیه بودن ← اوخشاتماق= شبیه کردن.
افعال متعدی درجه دو و درجه سه نیز در ترکی قابل ساخت است: یازماق=نوشتن(متعدی)← یازدیرماق= بوسیله کسی دیگر نوشتن( متعدی درجه دو)← یازدیرتماق =وسیله نوشتن کسی را فراهم کردن (متعدی درجه سه).

ترکیب پسوندها و حالات افعال در ترکی به خلق کلماتی منجر می‌شود که بیان آنها در برخی دیگر زبان‌ها با یک یا چند جمله مقدور است. مثال: اونلاری سئویشدیرمه لییک = آنها را باید تشویق کنیم که همدیگر را دوست داشته باشند.

ادبیات ترکی آذربایجانی

اولین آثار مکتوب ادبی ترکی آذربایجان متعلق به قرن سیزده میلادی و اشعار حسن اوغلو و نصیر باکویی است.ندارند، اثر منظوم ترکی این زمان نیز صحاح النجم اثر هندوشاه نخجوانی است. لازم به توضیح است که ادبیات ترکی تا قبل از این تاریخ به صورت مکتوب وجود ندارد و شاعران آذربایجان مانند مهستی گنجوی و نظامی اصلاً به زبان فارسی شعر سروده‌اند وهیچ اثر مکتوبی به زبان ترکی ندارند، کما اینکه مکاتبات اداری و رسمی “عثمانی” نیز به زبان فارسی بوده است. در قرن چهاردهم میلادی شاعران بزرگی چون نسیمی، قاضی برهان الدین و ضریر آثار خود را به این زبان نوشته‌اند. عمادالین نسیمی عارف و فیلسوف بانی فرقه حروفیه را می‌‌توان موسس معماری شعر آذربایجان شمرد. شاه اسماعیل ختایی و فضولی دو شاعر توانای قرن پانزدهم میلادی هستند. فضولی شاعری با شهرت جهانی است که اشعار او به زبانهای مختلف ترجمه شده است. از شاعران ترک سده‌های 16 و 17 می‌‌توان از صائب تبریزی، قوسی تبریزی، تاثیر، امانی و شاه‌عباس دوم نام برد.جالب است بدانیم در مکاتبات باقی مانده بین دربار صفوی و عثمانی به کرات سلاطین عثمانی خود را ایرانی دانسته و شاه صفوی ایران را از نوادگان ترک و تورانی قلمداد کرده‌اند این نشان دهندهٔ تاثیر عمیق ادبیات فارسی در کل منطقه خاورمیانه و نیز آسیای میانه دارد.[نیاز به ذکر منبع] واقف و آقا مسیح شیروانی نمونه‌ای از شعرای قرن 18 هستند. در قرن 19 نیز شاهد شعرای بنامی چون نباتی و هیدجی، تیلیم خان ساوه‌ای، ماذون قشقائی وشکوهی مراغه‌ای هستیم. ده‌ها شاعر دیگر چون حقیقی و شیخ قاسم انوار و حبیبی و صراف و… و ادیبان معاصری چون معجز شبستری، ساهر، سهند، حداد، کریمی مراغه‌ای و شهریار راکه در دوران معاصر به ترکی شعر گفته‌اند را می‌‌توان نام برد.

از آثار ترکی قدیم معروف در ایران به دیگر لهجه‌های ترکی، کتب دیوان لغات ترک (قرن پنجم هجری) و قوتادغو بیلیک، نهج‌الفرادیس، عتبة‌الحقایق و آثار ارزشمند علی شیر نوایی (قرن نهم هجری) هستند. گنجینه ادبی معاصر آذربایجان شمالی شامل ادیبان بزرگی چون میرزا فتحعلی آخوند زاده، جلیل محمد قلی زاده، علی اکبر صابر، حسین جاوید، جعفر جبارلی، سلیمان رستم، صمد وورغون، میکاییل مشفق، خلیل رضا، بختیار وهابزاده هستند.

ادبیات شفاهی آذربایجان

زبان عربی و بویژه زبان فارسی تاثیر بسیار زیادی به ادبیات شفاهی و نتیجتاً کتبی آذربایجانی گذارده اند، که این تاثیر را به روشنی در اشعار تقلید شدهٔ فضولی از غزلیات حافظ می توان مشاهده کرد. درادبیات آذری لغات ترکی اصیل همراه با تشبیهات بسیاری که از شعر و ادب فارسی نشأت گرفته است را به روشنی می توان دید. اصولاً تطور ادبیات ترکی زیر سایهٔ زبان وزین فارسی به رشد و بالندگی خود رسیده است و از این نظر رشد موزون و نظام مندی زبان نظم و نثر ترکی مرهون زبان و ادب فارسی می باشد.

ادبیات شفاهی آذربایجان به علت تاخیر در ثبت کتبی زبان توانسته است بالند‌گی خود را بسیار خوب حفظ کند. داستان های کاملی چون کوراغلو و اصلی و کرم با سوژه‌های بسیار متفاوتی به طور زنده توسط هنرمندان مردمی تحول یافته اند. این داستانها برای اولین بار در قرن بیستم به صوت کتبی در آمده و مانند بسیاری از آثار ادبی منجمد شده اند.

بایاتی‌ها یا اشعار شفاهی آذربایجان از غنای بالایی برخوردارند. ادبیات و موسیقی عاشیق‌ها با قدمتی دیرینه جایگاه و تقدس خاصی بین ترکها و آذربایجان دارد. آتالار سؤزو یا امثال زبان ترکی که عموما پندهایی عاقلانه و انسانی است. آغیلار (مرثیه ها) و لایلالار نیز قسمتی از ادبیات شفاهی آذری را تشکیل می‌‌دهند. داستانهای فولکلوری چون دده‌قورقود، کوراوغلو، آرزی و قمبر، عباس و کولگز، عاشیق‌غریب، قاچاق‌نبی، … از غنای ادبیات شفاهی ترکی آذربایجان سخن می‌‌گویند.

ماموران آمار و سرشناسی نفوذ و مسکن در حال گردآوری اطلاعات شناسائی فعالان سیاسي

در حالیکه در سالهای گذشته معاونت اطلاعات نیروي انتظامي در یک تاکتیک گسترده و زنجیره ای که از آن به عنوان طرح پیشگیری از جرم یاد می برد اقدام به استقرار عوامل خود در محلات ، شهرک ها ، مجتمع های مسکونی نمود٫ از تهران، آذربایجان ، کردستان، اصفهان، زاهدان، کرمان و اهواز خبر می رسد که نیروهای امنیتی در قالب ماموران آمار و سرشناسی نفود و مسکن به در منازل مردم مراجعه کرده و از شناسنامه های خانوار کپی گرفته و حتي از خانه ها عکس می گیرند.

این اطلاعات را به همراه اسم ، اسم فامیل ، شغل و آدرس محل کار در شبکه کامپیوتر وارد کرده و در واحد اطلاعات شخصی شهروندان کشور در وزارت اطلاعات نگهداری می کنند. شبکه کامپیوتری اطلاعات شخصی شهروندان ٫ این امکان را به ادارات امنیتی و انتظامی می دهد تا در صورت لزوم و در اسرع وقت به فعالان سیاسي و هویت طلب دسترسی داشته باشند.

گفته می شود این اقدام نیروهای امنیتی در حالی صورت می گیرد که قبلاً رژیم راههای متفاوتی را برای تحت کنترل داشتن فعالان سیاسی و هویت طلب در کشور را به کار بسته و بررسي نموده است که از جمله صدور کارت ملي ، و کد ملي آنها هستند.

۱۳۸۵ مهر ۲۰, پنجشنبه

سايتها و ماهواره هاي آذربايجاني در رتبه نخست فيلترينگ

سايتهاي فعال ٫ وبلاگهاي خبري و حتي شخصي در سطح وسيعي فيلتر شده اند. اين فيلترينگ همانگونه که انتظارش ميرفت تنها در محدوده آذربايجان اوج دارد. در مناطق ديگر فيلترينگ بسيار کم و حتي اعمال نميشود. ماهواره هاي جمع آوري شده در آذربايجان در مقام نخست بوده و درصد بکارگيري خشونت نيز در مقام اول قرار دارد.

شرکتهاي ارائه دهنده خدمات کامپيوتري به نام رژيم و زير نظر رژيم اقدام به فيلترينگ ميکنند. در اين ميان با داشتن اعتقاد به اصيل بودن نژاد فارس و ايراني بودن همه ملتها! مديران اين شبکه هاي مافيايي نيز سليقه شخصي خود را افزوده و در واقع فلفل ماجرا را بيشتر ميکنند. امروزه کار به جايي رسيده که حتي بازديد کنندگان در خارج از ايران نيز قادر به ديدن برخي وبلاگها نيستند٫ چرا که ارائه دهنده سرويس وبلاگ (مثلا بلاگفا يا بلاگ اسپات و يا پرشين بلاگ) فيلترينگ را محدود به مرز ايران نکرده و آنرا جهانشمول اعمال ميکنند. به اين ترتيب نه تنها ملتهاي محصور در ايران را خدايي ميکنند! بلکه اين لطف را بزور در حق افراد گريخته از آن زندان نيز مرحمت ميفرمايند. وبلاگها و وب سايتهاي مثلا ضد رژيم و ضد اخلاق اسلامي مانند ؛هودر؛ ٫ ؛تکتاز؛ ٫ ؛بي.بي.سي؛ و يا حتي ؛راديو فردا؛ به راحتي در دسترس هستند اما…

وبلاگهايي مانند کميته دفاع از زندانيان سياسي آذربايجان (حقوق بشر - آسمک) و يا اورمو نيوز (خبري) از جمله اين سايتها هستند. جملات مشمئز کننده فارسي به بازديد کننده القا ميکند که گويا اين سايتها کارهاي خلاف !! انجام ميداده اند و به همان دلايل! فيلتر شده اند تا مردم را از راه راست دور نکنند. کارهاي خلاف مانند پولشويي و قاچاق انسان و اسلحه و يا ايجاد تجمعات تروريستي که توسط افراد گوناگون از مليتهاي متفاوت انجام ميگيرد مورد عنايت فيلترينگ اسلامي قرار نميگيرند اما وقتي سخن از آذربايجان و منافع ملت تورک در ميان باشد٫ حتي نفس کشيدن نيز خلاف شرع محسوب ميشود.

جا دارد از فعالان آذربايجاني دعوت شود تا در اين موضوع دخالت بيشتري داشته باشند. اينترنت پديده اي بسيار قدرتمند و بدون رقيب است که کم کم دارد در ميان اقشار مختلف ملت آذرابجان مقام خود را پيدا ميکند. بهتر است از امروز به فکر ايجاد پايگاههاي معتبر و قوي با پشتيباني تخصصي باشيم.

ناراحتی جمهوري اسلامي از فعالیتهای فرهنگي در آذربایجان جنوبي

حکومت جمهوری اسلامی ایران که از فعالیتهای فرهنگی آذربایجان جنوبی ناراحت میباشد ،فشار خود در متوقف ساختن این امور را افزایش داد و سیاست هضم اینگونه فعالیتها را بیشتر نموده ست . در روزهای اخیر انجمن عاشقان آذربایجان که با هدف حفظ میراث فرهنگی هنری آذربایجان فعالیت مینماید بدلیل تبلیغات ملی گرائی ترک با بکار بردن کلماتی همانند ترک،آذری،بابک و کوراوغلو در اشعار عاشقان از طرف حکومت تحت فشار قرار گرفته است .

در این چهارچوب قریب ۲۰۰ عاشق تبریز و مناطق اطراف آن که برای انجام برنامه های فرهنگی و هنری به تبریز آمده بودند با موارد ممنوعه روبرو شدند . همچنین کانون ادبیات ترک در شهر قم که از سه سال پیش بدینطرف در مورد ادبیات ،فولکلور و زبان ترکی تحقیقاتی انجام میدهد و مرکز فرهنگی دانشگاه ارومیه نیز بدلایلی مشابه تعطیل گشته است . از طرف دیگر زهرا وفائی مدیر انتشارات زینب در تبریز،وحید درگاهی نویسنده روزنامه اردبیل،موسی عوض پور یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه تبریز،ابولفضل ضیائی عضو هیئت علمی دانشگاه خوی ،و محمد معینی یکی از دانشجویان بدلیل فعالیتهای ملی گرائی ترک توسط واحدهای امنیتی سپاه پاسداران دستگیر گردیده اند . انتشار روزنامه های اولوس،اویانیش و یاشیل در ارومیه نیز از ماه ژوئیه بدینطرف ممنوع شده است .

از طرف دیگر اجبار به استفاده از زبان فارسی در ادارات و مابین مسئولین و ارباب رجوع ناراحتی های عمومی را در سطح آذربایجان رقم زده است . در این راستا استفاده از کلمات ترکی در نامگذری اماکن کار در شهر اردبیل نیز ممنوع اعلام شده است .

«مـهــدورالــدم» از دیــد فـقــه شیعـه و قانون مجازات اسلامی

قوانین مجازات اسلامی

کـُشتن به دلیل «مـهــدورالــدم» از دیــد فـقــه شیعـه و قانون مجازات اسلامی

آخـونــد علي‌ا صغر بــاغانـی، رييس شعبه 13 تشخيص ديوان عالى كشور، تشریح می کنـد:
1 - مهدورالدم، «كافر حربى» است. يعنى كافرى كه در حال جنگ با مسلمانان است كه خونش هدر و قتلش موجب قصاص و ديه نخواهد شد!؟
2 - مهدورالدم زنى است كه با وجود داشتن همسر با مرد اجنبى (مردی دیگر) زنا كند و مرد آنها را در حال عمل ببيند كه ريختن خونش مباح است و در اين صورت همسر آن زن مي‌تواند هم مرد اجنبى و هم زن خود را به قتل برساند!؟
3 - مهدورالدم كسى است كه به پيامبران اولوالعزم ( محمد، ابراهيم، موسي، عيسي، نوح)و امامان و حضرت زهرا (عليهم‌السلام)، اهانت كنــد!؟
4 - مهدورالدم كسى است که به مقدسات دين اسلامى توهين كند، مثل اين است كه به كعبه جسارت كند يا قرآن را آتش بزند!؟
5 - مـهـدورالـدم كسى است كه ادعـآى نبوت كند و مدعى شود كه از طرف خداوند مأمور هدايت بشر است!؟
6 - مـهـدورالـدم كسى است كه مرتد باشد، مرتد كسى است كه يكى از ضروريات دين مثل نماز، روزه و... را انكار كند!؟

با استناد به فقه شیعه و قوانین مجازات اسلامی، « کـُشتن » افراد به دلیل « مهدورالــدم » بودن بدون دليل و شاهد قصاص دارد، امــا با داشتن دلیل و شاهــد، مجـاز است و اشکالی ندارد!

۱۳۸۵ مهر ۱۸, سه‌شنبه

حضور گسترده نیروهای اطلاعاتی رژیم در آذربایجان شمالی

بنا بر گزارش یک منبع موثق اطلاعاتی نیروهای اطلاعاتی رژیم حضور گسترده ای در مراکز عمومی آذربایجان شمالی دارند. این حضور شامل پارکها , رستورانها , تالارها, دیکسوها و سایر مراکز عمومی میباشد. بنا به گفته این فرد, نیروهای اطلاعاتی با ظاهری آراسته و غیر قابل متمایز در این محافل حضور پیدا میکنند. و برای رد گم کردن اقدام به سفارش مشروبات الکلی نیز می نمایند!!

عوامفريبي و پارانوياى تجزيه همچنان ادامه دارد

بروكراسي قوميتگراي فارس و فارسستاني كه رسميت زبان قوم اقليت فارس و حاكميت فارسستان بر ديگر ممالك و مناطق ملي را خود وامدار دخالت استعمار انگليس در ايران است٬ گفتماني انكاري بدين شكل ايجاد نموده است: “در ايران هويت و ملت تركي وجود ندارد٬ آنچه زبان تركي ناميده ميشود٬ زبان نيست٬ كساني كه خواهان حقوق برابر خلق ترك با قوم فارس٬ رسميت زبان تركي٬ تعليم و تعلم به اين زبان و برابري سياسي و حقوقي و اداري فارسستان و آزربايجانند٬ همه تجزيه طلبان پان تركيست٬ عمال بيگانه و دشمنان ايران و مردمان آنند”ּ بديهي است كه ادعاها و بهانه هاي قوميت گرايان فارس و دولت در مورد عدم شناسائي حقوقي و قانوني هويت خلق ترك و حقوق اش٬ همه در ضديت با واقعيتها و حقايق قرار دارند.

همه قرائن و شواهد نشان مي دهد كه دولت جمهوري اسلامي ايران كه اكنون علنا در تسلط قوميتگرايان افراطي قوم همسايه و اقليت فارس قرار دارد٬ هنوز نداي خلق ترك٬ بزرگترين مليت ساكن در ايران را نشنيده است و حتي بسياري از مقامات درجه اول آن كه به لحاظ مليت فارس و فارسستاني اند٬ مصمم به ادامه حتي تشديد و گسترش سياستهاي داخلي و خارجي همه جانبه ضد تركي و ضد آزربايجاني خويش اند.

آيا تيمهاي تبليغاتي دولت و مقامات فارس-فارسستاني كه نظام جمهوري اسلامي را اداره ميكنند٬ از ديدن واقعيات روزمره جامعه ايران٬ كه آنها را هر شهروند عادي نيز به سهولت مي بيند و ميداند و درك ميكند٬ واقعا عاجزاند؟ دولتمردان منتسب به قوم اقليت فارس٬ به چه سبب بيش از هشت دهه است كه مسئله تحصيل به زبان مادري اكثريت مردم ايران را٬ كه همه ايرانيان از روشنفكران تا توده كوچه و بازار خواستار حل آنند٬ به چنين مشكل عظيمي تبديل نموده اند؟ زبان ملتي چهل ميليوني را انكار نمودن٬ مليتي كه هزار سال بر اين خاك و مردم روي آن و از جمله قوم فارس و فارسستان حكومت نموده است را نفي نمودن٬ آيا دفاع از كدامين منافع ملي است؟ نشناختن هويت ملل ساكن در ايران٬ نشناختن برابري حقوق اين ملل با قوم فارس٬ انكار حق تعليم و تعلم به زبانهاي ملي٬ سعي در تداوم سلطه سياسي و فرهنگي و اقتصادي فارسستان بر مناطق ملي از جمله بر آزربايجان و قاشقاي يورد و افشار يورد٬ از مهمترين عاملهاي رشد روند از هم فروپاشيدگي كشور و جاباز نمودن براي دسيسه ها و بازيهاي استعماري دول بزرگ منطقه اي و جهاني است.

ناخشنودي و نفرت از زبان فارسي٬ عكس العملي به راسيسم فارسي دولتي

دولت ايران آشكارا بين ملل ايرانى تبعض اعمال مىنمايد. در حاليكه علاوه بر رسمى نمودن فقط زبان فارسى٬ با تمام امكانات به گسترش٬ حفظ٬ رشد دادن و جايگزين كردن اين زبان در ايران مشغول است٬ ديگر زبانهاى رايج در ايران و از جمله زبان تركى كه زبان اكثريت مردم كشور است را از همه امكانات و حمايتهاى فوق محروم ساخته است. هر چند عده اي از مفسرين و تحليلگران ترك سعي بر سرپوش گذاردن و يا كتمان شعارهاي توده جوان و مردم ترك بر عليه زبان فارسي بر آمده اند٬ مي بايد به صراحت به آن اعتراف نمود: در ميان لايه هاي گوناگون خلق ترك در ايران از روشنفكر تا توده عامي مردم٬ ناخشنودي گسترده اي بر عليه زبان تحميلي٬ دولتي و قاتل فارسي ريشه دوانيده است كه– همانگونه كه در خيزش اخير نيز ديده شد- به سرعت در حال تبديل شدن به نفرت از زبان و فرهنگ فارسي و فارسستان مي باشدּ روشنفكران و فرهنگيان ترك٬ به درستي زبان فارسي٬ فارسي آموزي و فارسي نويسي را به مثابه اساسي ترين ابزار دولت قوميتگرا٬ براي نابودي زبان و فرهنگ تركي در آزربايجان٬ قاشقاي يورد و افشار يورد و فارس سازي خلق ترك و مناطق ملي سه گانه مذكور مي دانندּ از قضا قوميتگرايان فارس نيز در باره نقش زبان فارسي عينا به همين شكل مي انديشند.

رفسنجاني رئيس پان ايرانيست مجمع تشخيص مصلحت نظام كه خيره سرانه زبان فارسي را ركن مليت ايراني تعريف نموده است مي گويد: “فارسي زبان تمدن دنيا٬ ريشه دارتر از عربي و مقدمه آن استּ” احمدي نژاد با اشاره به فعاليتهاي چهار فرهنگستان فارسستان مي گويد “بايد به نقطه اي برسيم كه تعصب فارسي به تعصب عمومي تبديل شود”ּسּ عּ خامنه اي رهبر نظام جمهوري اسلامي در ديدار با امامعلي رحمانوف رئيس جمهور تاجيكستان٬ از ايران كثيرالمله با اكثريت نسبي جمعيت ترك٬ به عنوان “كشوري فارسزبان” ياد ميكندּ نهاونديان معاون شوراي امنيت ملي ادعا مي كند كه زبان مادري و رسمي تركان ايران فارسي استּ رئيس پان ايرانيست٬ ضد آزربايجان و تركستيز مجلس٬ حداد عادل اعلام نموده است كه نخستين و تنها شعبه فرهنگستان زبان فارسي به زودي در تبريز مركز آزربايجان گشايش خواهد يافت! سخنان تحريك آميز قوميتگرايانه مانند اغراق و غلو در باره زبان قوم اقليت فارس و اقدامات گستاخانه اي مانند گشايش فرهنگستان فارسي در آزربايجان كه تدبيري در راستاي سياست نژادپرستانه فارسسازي است٬ مطلقا به معني توهين به و تحقير خلق ترك و آزربايجان است.

نافرماني مدني- مقاومت منفي حق و وظيفه خلق ترك است!

زبان تركى زبان اكثريت مردم ايران و بيش از هزار سال يكى از زبانهاى رسمى دولتهاى تركى-آزربايجانى حاكم بر ايران بوده است. آغاز دوباره آموزش به اين زبان در سراسر كشور و رسمى گردانيدن آن از طرف دولت٬ دو خواست و نياز فورى جامعه ايرانى است. رئيس جمهور فارسستاني احمدي نژاد در ماه و هفته هاي گذشته پياپي به چندين استان آزربايجاني از جمله استانهاي مركزي٬ قزوين٬ همدان٬ آزربايجان شرقي٬ اردبيل و آزربايجان غربي سفر نموده استּمتاسفانه در مصوبات جلسه هاي استاني هئيت دولت برگزار شده در شش استان آزربايجاني مذكور٬ مطلقا چيزي در باره خواستها و مطالبات ديرين ملي خلق ترك و مملكت آزربايجان از دولت ايران كه مسبب تظاهرات خياباني و قيامهاي شهري اخير نيز بوده اند وجود ندارد.

در اين چنين شرايطى حفظ و گسترش زبان تركى در درجه اول بر عهده خود مردم است. سرپيچي و تعلل دولت جمهوري اسلامي ايران از وظائف حقوقي و قانوني خود در قبال ملل ساكن در ايران و عناد خيره سرانه اش در اعمال تبعيض بر له اقوام فارس و ارمني و بر عليه ملل ترك و عرب و ... مطلقا غيراخلاقي و نامشروع استּ و به همان اندازه مقاومت مدني خلق ترك در مقابل اجرائات نژادپرستانه فارسي مقامات فارسستان و گماردگانش در آزربايجان٬ قاشقاي يورد و آفشار يورد٬ عصيان بر عليه زير پاگذارده شدن قراردادهاي اجتماعي توسط دولت و سرپيچي اين خلق از قوانيني كه ناظر بر انكار زبان٬ هويت و حقوق ملي فرهنگي و سياسي خلق ترك و ممالك تركي سه گانه فوق است نيز اخلاقي و مشروع مي باشد.

زبان فارسي و همه موسسات و وسائط گسترش زبان و فرهنگ فارسي در مناطق ترك نشين هدف اند!

رسميت انحصاري زبان و خط قوم اقليت فارس٬ و كاربرد انحصاري آن در نظام آموزشي ممالك و مناطق غير فارس مطلقا غير قابل قبول و مستحق سرپيچي شهروندان و ملل ايراني استּ دولت مي بايست در اسرع وقت به اين انحصار غير مشروع٬ ضد انساني و ضد اخلاقي پايان داده و مقدمتا به بازگشايي مدارس تركي در مناطق ترك نشين اقدام نمايدּوجود و فعاليت مدارس فارسي زبان در مناطق ترك نشين ايران و آزربايجان تنها زماني قابل قبول است كه متقابلا و به همان مقدار مدارس تركي زبان در مناطق فارس نشين و فارسستان موجود و فعاليت داشته باشند.

وضعيت آذربايجان كوچكترين فرقى با يك مملكت تحت اشغال و استعمار ندارد. كار به جايى رسيده است كه ديگر مقامات اقليت فارس ويا فارس زده اجازه نامگذارى اماكن و كودكان٫ تاسيس انجمنهاى شعر يا چاپ مجلات به زبان تركى حتى صحبت به آنرا در دهات آذربايجان هم نمىدهند. زبان فارسى تنها مىتواند زبان رسمى و ادارى منطقه فارس نشين كشور باشد٬ و در شرايط دمكراتيك نه تنها نمىتواند زبان رسمى و دولتى ديگر مناطق ملى ايران باشد بلكه نمىتواند حتى تنها زبان رسمى و ادارى دولت مركزى ايران كثيرالمله نيز باشد.

مبارزه براى پايان دادن به حاكميت فاشيسم فارسى و سلطه زبان و فرهنگ فارس در ايران عين حقوق بشر و دمكراسى و آزادى است. همانگونه كه نابودي زبان و فرهنگ تركي و گستراندن و جايگزين ساختن زبان و فرهنگ فارسي به جاي آن سياست استراتژيك دولت ايران٬ قوميتگرايان و راسيسم فارسي است٬ ممانعت از گسترش و سيطره استعماري زبان و فرهنگ فارسي در حيات فردي و اجتماعي خلق ترك٬ و جهد در حفظ و گسترش زبان و فرهنگ تركي نيز سياست راهبردي خلق ترك در ايران استּ بر اين مبنا همانگونه كه راسيسم فارسي زبان و فرهنگ تركي را هدف گرفته است٬ جنبش ملي دمكراتيك ترك در ايران نيز مي بايد زبان و فرهنگ فارسي را هدف بگيرد: تا زمانيكه برابري همه جابنه و مطلق دو خلق٬ زبان و فرهنگ تركي و فارسي در ايران تضمين و عملي نشده است٬ زبان و فرهنگ تركي و همه موسسات و ابزارهاي دولتي و غير دولتي گسترش آن در مناطق ترك نشين هدف مبارزه مدني و ملي دمكراتيك خلق ترك اند!

اگر زبان ملي تركي شرف است٬ همه مي بايست صاحب اين شرف باشند.

پس از تظاهرات خياباني و قيامهاي شهري تاريخي در آزربايجان جنوبي٬ قاشقاي يورد و افشار يورد٬ خواست شريف رسمي و دولتي شدن زبان تركي و آغاز تعليم و تعلم به زبان ملي تركي در سال تحصيلي جاري٬ ديگر صرفا خواست دانشجويان و روشنفكران ترك نيستּ اگر زبان ملي تركي شرف است- كه است- همه مي بايست صاحب اين شرف باشندּدر اين راستا و براي تحقق خواست همگاني رسميت زبان تركي٬ بلاانقطاع تدابير و كامپانياهاي گوناگوني از سوي نخبگان و توده ترك طرح و اجرا مي گردندּ در اين ميان٬ كامپانياي اصلي براي رسمي و دولتي شدن زبان تركي٬ كامپانياي “آناديليمي دؤولتدن گئري ايستيره م” استּ تدبير “قابلاما-قاشيقلي پروتئست” يكي از پايه هاي اين كامپانياست كه اخير از سوي برخي از دانشجويان پيشنهاد شده و با گذشت زمان شايعتر ميشودּ اين كامپانيا كه به صورت كوبيدن بر قابلمه ها و ديگها و تاوه ها بر بامها٬ در ساعت نه شب هر شنبه است٬ تا رسمي و دولتي شدن زبان تركي ادامه خواهد يافتּ از پايه هاي اصلي ديگر كامپانياي “دؤولتدن آناديليمي گئري ايستيره م” فعاليت براي آغاز تعليم و تعلم به زبان تركي در مدارس و دانشگاهها در سال تحصيلي جاري استּ در اين رابطه دعوت به “تحريم كلاسهاي مدارس فارس زبان” در آغاز سال تحصيلي٬ در اعتراض به ممنوعيت تعليم و تعلم به زبان ملي تركي و تحميل تحصيل اجباري به زبان قوم اقليت فارس در مناطق ملي تركي نشين نيز كه براي نخستين بار شاهد آن بوديم با پاسخ مثبت توده ترك توام بوده است.

درست است كه پيشگامي اين كامپانياها هم اكنون در دست دانشجويان ترك است اما نميتواند كه بدين سطح محدود شودּ اين كمبودي است كه بايد رفع گرددּ مىبايست كه زنان و كودكانمان را به اين كارزار جلب نمود. از مهمترين گروههايي كه ميبايد از حق تعليم و تعليم به زبان مادري برخوردار باشند كودكان دبستاني٬ كودكستاني و مهد كودكها مي باشندּ مهد كودكها و دبستانها را خارج از اين كامپانيا نگهداشتن فوق العاده مضر استּ مىبايست خواست معصومانه تحصيل به زبانهاى ملى و مادرى به سطح مدارس ابتدائى٬ دبستانها٬ راهنمايى و دبيرستانها و به سطح قصبات و دهات و روستاها و در همه سطح كشور كشانيده شود. مىبايست براى شروع عملى تحصيل به زبان تركى در همه سطوح به آمادگى عملى پرداخت. مىبايست مقاومت ها و فشارهاى غير مشروع و بناحق دولتى و اعمال قوه قهريه در مقابل اين خواست معصومانه خلق ترك در ايران را در سطح كشور و در خارج آن٬ در مقابل افكار عمومي داخل و خارج قاطعانه و پيگير و به صورت بسيار گسترده افشا شود.

گئرچه يه هو!!!
مهران بهاري