انتشار خبر تغییر اسامی تورکی جزایر دریاچه اورمیه توسط مسئولین وزارت آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی موجب بروز اضطراب محسوسی در بین آحاد جامعه کبیر آذربایجانی ایران بخصوص نخبگان و خبرگان فعال در امر فرهنگ و سیاست شده است.
تغییر اسامی بومی – ملي یک منطقه و تبدیل آن به نامهای غیر بومی و مطلوب قوم حاکم،طبق قواعد بین المللی به مثابه اعمال آپارتاید قومی و نیز انهدام فرهنگی اقوام غیر حاکم ویا بعبارتی نسل كشي فرهنگي تلقی می شود.
طی هشتاد سال گذشته مطابق شواهد متقن و اسناد محکم موجود، تغییر اسامی بومی مرسوم در ایالات تاریخی ایران بالاخص آذربایجان و دیگر مناطق تورک نشین کشور بصورت جریانی عامدانه و ظالمانه ادامه داشته و حتی در کمال تعجب پیروزی انقلاب پر امید اسلامی و انتقال حاکمیت سیاسی از مبلغین پندار« ایران آریایی» به مروجین تلقی «ایران اسلامی» قادر به توقف آن نشده است چراکه به نظر می رسد مبلغین فرضیه موهوم آریایی (یا توهم نژاد برتر آريا) همچنان دست اندرکار ترسیم خطوط فرهنگی و … در کشور هستند.
اتهام تغییر اسامی جزایر دریاچه اورمیه اگرچه از طرف مسئولین آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی بصورت ناشیانه ای رد شده است اما اسنادی که در رسانه های اینترنتی منتشر شده حکایت از آن دارد که غریزه شوونیستی مغرضان پان فارسیست در تغییر اسامی بومی به حدی تحریک شده که مدیران دولتی یک سازمان قانونا غیرمرتبط و رسما غیر صالح در امر تغییر اسامی اماكن تاريخي نیز به خود جرات می دهند تا راسا در انهدام هویت هزاران ساله سرزمین کهن آذربایجان ایفای نقش کنند ، بدون آنکه احترامی به افکار عمومی و یا قوانین موضوعه خود قایل شوند!
اسامی جزایر تغییر نام یافته دریاچه اورمیه عبارتند از:
1- گوله گن داشي(1): کاکايي بالا2- گوله گن داشي(2): کاکايي ميانه3- گوله گن داشي(3): کاکايي پايين4- دوققوزلار(1): کفچهنوک5- دوققوزلار(2): کمان6- دوققوزلار(3): کنارک7- دوققوزلار(4): تير8- دوققوزلار(5): سروش9- دوققوزلار(6): بن10- دوققوزلار(7): تک11- کچل داشي: کَلسنگ12- گميچي تپه: کوچک تپه13- عموجانلار: گرز14- كول لوک تپه (يا گليك تپه): گريوه15- قاناچابا(1): گلگون16- قاناچابا(2): سرخ17- قاناچابا(3): مهران18- کمر(كيمئر) داغ(1): مشکين19- کمر داغ(2): زاغ20- کمر داغ(3): شبديز21- شاه سارانلي: مهر22- اوهون: ميانه23- ائششک مئيدانلار: ميدان24- گميچي(1): ناخدا25- گميچي(2): ناوبان26- گميچي(3): ناوي27- گميچي تپه بؤيوک: بزرگ تپه28- دنه لي: ناهيد29- آرپادره سي(1): جو دره30- آرپادره سي(2): جوين31- چات تپه: چاک تپه32- ساري تپه: زر تپه33- قيزيل کنگور(1): زر کمان34- قيزيل کنگور(2): زر گنگ35- ابوالقاسم داشي: زلرابه36- آغ داغ: سپيد37- قره آدا: سياوش38- شاهي: اسلامي39- سايين قالا: شاهين40- قيلينج ياغلي قره: شمشيران41- يانيقلي: آتش42- چاييرلي: آذر43- اردشه: اردشير44- ائششک داغي: اشک45- داش آدا: بردين46- علي ميرزه(1): برزو47- علي ميرزه (2): برز48- احمد داشي: بستور49- آغ مسته: بهرام50- ملا بؤرکو: پيشوا51- ياستي داش: تختان
52- ياستي آدا: تخت53- ياستي ياغلي قره: سياه سنگ
اما متاسفانه تجربه نشان داده است که گوش قدرتمندان در شنیدن صدای ملت بسیار سنگین است.
بعنوان مثال چندی پیش در سایتهای اینترنتی سندی منسوب به شورای عالی امنیت ملی منتشر شد که گویای مجموعه ای از راهکارهای نژاد پرستانه در راستای تغییر ساختار جمعیت بومی خوزستان و آذربایجان بود.صداهای اعتراض درمیان اعراب خوزستان بلند شد و ملت بصورت مسالمت آمیز خواستار توضیح گردید.اما جواب مخاطبان ملت چه بود؟!
…حوادث اخیر نشان داد که فقط باید بخدا پناه برد!
اگرچه سندیت موضوع مذکور از جانب مقامات مسئول موکدا تکذیب شد اما قطعا کذب بودن چنین شایعات و جعلیاتی را بايد در عمل وبه عينه نیز به اثبات رساند.درواقع باید از یک سو به اعراب خوزستان نشان داد كه تركيب و ثروت جمعيت سرزمينشان به هم نخورده است و از سوی دیگر برای ترک آذربايجان ثابت كرد كه وطن تاریخی او در گسیل مهاجران مقام اول را کسب نکرده و روزبه روز محرومتر نشده است!
اینکه چرا پس از آغاز حاکمیت طرفداران جریان به اصطلاح اصلاح طلب،هجوم پان آریانیستی مسئولین منسوب به دوم خرداد به هویت،تاریخ و زبان تورکهای آذربایجان و دیگر اقوام ایران (البته جز کردها)، بصورت تصاعدی افزایش یافته و حتی برخی از تئوریسینهای نژادپرست این طایفه سیاس،هر تورک هویت طلب را پان تورکیست و هر مهمان قورولتای قلعه بابک را تجزیه طلب نام نهاده اند مبین این حقیقت تلخ است که انقلاب عظیم مدنی عموم اقوام و ملل ایران( كه درانتخابات5 ـــ 1374مجلس پنجم در تبريز آغاز و در دوم خرداد سال 1376 به اوج خود رسيد ) به سرنوشتی همانند دیگر نهضتها و حرکتهای تاریخی مردم ایران گرفتار شده و در درون مثلث موهومات شوونیستی آریا پرستان، تلقیات فاشیستی تعهد مداران و فرامین توتالیتاریستی صاحب کرسیان نوکیسه تر حبس شده است.
آنهایی که خودسرانه در مناسبات خارجی، ایران را با نام ضد ملی پرشیا خطاب می کنند و یا به هنگام افتتاح رسمی مراکز دولتی، موسیقی غیر ملی مرز پرگهر را پخش می نمایند قطعا مروج ایران آریایی و پارسی هستند.آنها هرگز با چنین اقداماتی نمی توانند مبلغ ایران اسلامی تلقی شوند.
طی هشتاد سال گذشته این گروه ضد ملی در ترویج بی خبری و تبلیغ نا امنی و اشاعه جهل از تریبونهای عمومی لحظه ای کنار نرفته اند. آنان نه تنها با وقاحت و حماقت تمام می گویند که حق تحصیل اقوام و ملل ایران به زبان مادري شان ، امری ضد ملی و مخل امنیت ملی ایران است بلکه بصورت گسترده ای سعي در تحریک آشکار و تشویق جدی صاحبان زر و زور در سرکوب هرحرکت هویت طلبانه ای می کنند که از درون هویتهای مظلوم بومی ایران شروع به غلیان و جولان کرده و اگر بسرعت مورد توجه و توجیه قرار نگیرد؛ این قدرت تاريخ است که در برابر ضد تاریخ پان آریانیسم، موافق اوامر حضرت حق جل جلاله و نصوص صریح قران و احکام قدیم خود ، مسیرمسدود را مفتوح خواهد كرد!
یالان(تزویر و تحریف)، یامان(تحقیرو تخفیف) و قان(تقتیل و تصلیب) سه شیوه دائمی مدافعان آپارتاید در سراسر جهان و از جمله ایران علیه عموم هویت طلبانی است که سعی می کنند تا با اتکا به ملت خود و رعایت حدود ، مطالبات انسانی ملل و اقوام خلع حق شده خويش را تامین کنند.
یالان؛
پان آریانیستها به مثابه غارتگرانی هستند که دفینه های تاریخی را به یغما برده اند.آنها هرچه را موافق حال و میل خود دیده اند بنام خود ثبت کرده اند.در نظر ایشان هر چیزی که مقوم تاریخ مجعول ایشان نیست اساسا تاریخ نیست و محکوم به فنا است.
این جماعت مخوف، تاریخ را در قرنطینه سیاه خود نگه داشته از پس یک تاریخ سوزی عظیم ملی، اقدام به تاریخ سازی هولناکی برای عموم مردم ایران کرده اند.در این میان هر کسی که تصمیم به افشای صندوقچه جعلیات آنها کرده از جانب آنان با انواعی از انگها و اتهامات روبرو شده است.هیچ مورخ آذربایجانی وجود ندارد که در این زمینه تلاش کرده و متهم به پان ترکیسم نشده باشد. انگ زنی این جماعت تاریخ ساز گهگاه به حدی غیر معمول است که آنان حتی مورخ دگر اندیشی چون ناصر پورپیرار (متولد شهرری) را نیز پان ترکیست خطاب می کنند!
آنان دین مبین اسلام که مایه تفاخر آدمیان و پایه تکامل انسان است را در میان جملاتی با ساختار کریه و رکیک، عامل فروپاشی 2500 ساله عظمت آریایی(!)،سقوط شاهنشاهی های باشکوه پارسی(!) وافول مسلک اهورایی زرتشت(!) می دانند!
اذناب این باستان پرستان، هم اینک در تلویزیونهای لس آنجلس فارغ از محدودیتهای داخلی، از هخا گرفته تا فولادوند اقدام به نشر انواعی از زشتترین اهانتها و کذبترین دروغها نموده اند. قطعا هدف این نامردمان (نعوذ بالله) تغییر و تضعیف دین مسلمین ایران و تخمیر و تحریف تاریخ یکی از درخشانترین تواریخ ملل جهان در فلات کنونی ایران است که علی القاعده همچون گذشته با یاوری اجانب صورت می گیرد.
آنان که امروزه با اسامی مختلفی شناخته میشوند وحتی بعضی بظاهر مدافع تعالیم اسلامی هستندچگونه مسلمانانی هستند که تعمدا چشم بر نسل کشیهای وحشتناک همدینان و هموطنان خود در دوسوی ارس به دست ارامنه افراطی می بندند و در مقابل اقدام به حمایت از داشناکهای تروریست در برگزاری نمایشهای سیاسی وضد ملی 24 آوریل می کنند و برای آنان کف می زنند و هورا میکشند؟! یا اینکه در حسینیه ارشاد علی رغم سکوت کلیساهای غیر کاتولیک ،در یکی از اماکن مهم اسلامی، شیعه و ایران جمع میشوند و برای مرگ پاپ ژان پل دوم مجلس ختم می گیرند؟!
این چه گرایش و کششی است که از یکطرف مبلغ و مدافع سرسخت زرتشی گری و از جانب دیگر مروج و مقوم دل نازک مسیحیت است؟! اینان کیانند که از یک سو عود در آتشدان مجوس می سوزانند و از سوی دیگر ناقوسهای نصارا را می کوبند؟!
…ما از شر شیطان و نادان به خدا پناه می بریم!
یامان؛
افراطیون فارس سید کریمها و ماهی صفتها را به مزدوری می گیرند تا در ملاء عام شان قومی ، حیثیت ملی وغرور اجتماعی اقوام و ملل و ایران را پایمال کنند.عجبا که این جماعت اهانت گستر هنگام مواجه شدن با اعتراضات مردمی اقدام به اعطای نشانهای هنری به این قبیل افراد نیزمینمایند !
بدین ترتیب آنان نه تنها سبب قانونی شدن اهانت می شوند بلکه بنحو اعجاب انگیزی فحاشیهای فحاشان را تحسین کرده، مقامهای والای هنری را برای این قبیل جماعت لوده و موهن اختصاص می دهند. شیوه های اهانتی که در بین اینان ساری و جاری است تاکنون در میان هیچ گروه و مرامی جز طرفداران مضمحل شده اپارتاید نظیر کوکلوسکلنهای اتازونی، فاشیستهای ایتالیا، فالانژیستهای اسپانیا ، نازیهای آلمان و نژاد پرستان آفریقای جنوبی مرسوم نبوده است!
قان؛
بی تردید طرفداران پندار ایران آریایی در مدت حکومت کودتاچیان پهلوی اول و دوم بدون هرگونه ملاحظه ای کمر به هدم صریح وحذف سریع هویتهای غیر فارس ایران بسته بودند. طبعا یکی از دلایل اصلی وقوع انقلاب عظیم مردمی و اسلامی سال 1357 و مشخصا قیام ملی 29 بهمن آذربایجان ساال 1356در تبریز، رویارویی ملی با نژاد پرستانی بود که تئوری جنون آمیز نژاد نجیب و خون پاک آریایی را بصورت سفيهانه ای با تمسک به اصول ضد بشری نازیسم هیتلری تقلید و تبلیغ می کردند و از محتوای آن تئوری خطرناک «ایران مساوی با فارس » را مخرج مشترک گرفته مخالفین را با بی رحمانه ترین شیوه ها قتل عام می کردند. نسل کشی جنون آمیز آریاگرایان در آذرماه سال 1325 در آذربایجان(از تهران تا ماکو و از مغان تا همدان) که منجر به شهادت ، جراحت ،حبس، نفی بلد و خسارت میلیونها انسان نخبه و صدیق و شریف ترک شد و یا اقدام شوونیستهای فارس در آتش زدن صدها هزار نسخه از کتب درسی کتابت شده به لسان ترکی آذربایجانی،شاهد مثالی از میزان سفاکی افرطیون فارس گرایی است که بعد از حاکمیت رضا پهلوی قلدر در مقاطع مختلف زبانمان را در دهانمان آتش زده اند!
اما آنها نه تنها زبانمان ، بلکه کوشیده اند تا فرهنگ و تاریخمان را نیز به آتش کشند!
طی هشتاد سال گذشته سیاست تغییر اسامی تاریخی مناطق غیر فارس نشین ایران که بی تردید مبتنی براپارتاید است ، بدون وقفه ادامه داشته و البته کم و بیش نیز ادامه دارد!
تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها، روستـاهــا و مکـانهـاي جغرافيايي که به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههاي نو که تا پايان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.
در ابتداي اين دفتر که در ۱۳۰ صفحه ميباشد، آمده است:
همه واژههائي که از خرداد ۱۳۱۴ تا پايان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارک همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسهها و ابلاغيههاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامههاي دفتر نخست وزيري گواهي ميدهد.»
لازم به يادآوري است که در اين دفتر ۱۳۰ صفحهاي، تنها نامهاي جغرافيايي که در بين سالهاي ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغيير يافته آمده است، در حاليکه اسامي تعدادي از شهرها و مکانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است، همانطوريکه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژهنامه هم در تغيير نام رودخانه «آجيچاي» به «تلخهرود» چنين آمده است:«رودي است که از شمال تبريز ميگذرد و به درياچة رضائيه ميريزد» ، که نشان ميدهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است.
تعدادي از نامهاي جغرافيايي ترکي تغيير يافته به فارسي، با رسمالخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده ميشود:
نام فارسي شده( جديد) نام اصلي ( تاریخی)-تورکی،عربی،فارسی
آبادان عبادان- خوزستان
آلگون الگلو {اولگولو}- سقز
ابردژ قلعه بلند- ایستگاه شماره 26 راه
اراک سلطان اباد- ایستگاه 19 راه آهن جنوب
اندیمشک صالح اباد-ایستگاه 41 راه آهن جنوب
ایذه مال امیر- بختیاری
ايشه ايچي- سقز
ارسباران قراجه داغ- در شمال آذربايجان
تلخهرود آجيچاي
تکاب تيکان تپه- در آذربايجان
باشه باشماق- سقز
باغ یک قاضی آباد- ایستگاه 14 راه آهن جنوب
بام دژ قلعه سحر- ایستگاه 48 راه آهن جنوب
بانگی بانگلو- سقز
بناور امچهلي- در شهرستان گرگان
بهشهر اشرف- ایستگاه 6 راه آهن شمال
بهرام طالب آباد- ایستگاه 32 راه آهن شمال
پادار اياغچي- دربخش سقزکردستان
پرندک رحیم اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
پلدشت قریه عرب{عربلر}- ماکو
پلنگ دژ عرب لنگ- سقز
پناده قان یخمز(قان ییخماز)- گرگان
پنج پیکر بشیوسقه- گرگان
پیام یام- ایستگاه یام در راه آهن آذربایجان
پیشوا امامزاده جعفر-ایستگاه 30 راه آهن شمال
تاکستان سیاه دهن- درراه قزوین و همدان
تاله طالح- ایستگاه راه آهن جنوب
تله زنگ تله زنج- ایستگاه 6 راه آهن جنوب
تهران طهران
تيکان(هنوز تورکی است) تيکانلو- سقز
خدایار الهیار- سقز
خرم کوشک خزعلیه- خوزستان
خسرو اباد خزعل اباد- خوزستان
چاغرلو(هنوز تورکی است) يکي از بخشهاي سقز
دشت مينو حاجيلر- در گرگان
دشت مینو بنی طرف- خوزستان
ديزه ديزج خليل- از ايستگاههاي راه آهن آذربایجان
رودک حشمت اباد- ایستگاه27 راه آهن جنوب
زال قراگز{قارا گوز}از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان
زرينه بالا آلطون عليا{یوخاری آلتون}- سقز
زرينه پائين آلطون سفلي{آشاقی آلتون}- سقز
زرینه رود جغتو چای{جیغاتی چایی}
زنگیان زنگی محله- گرگان
زیار زیارت- گرگان
سبز کوه کره سی- ژاورد کردستان
سرلاد سلاخ- گرگان
سوسنگرد خفاجیه-خوزستان
سیمین دشت حسن اباد- ایستگاه 24 راه آهن شمال
سیمین رود طاطائو چائی{تاتائو چایی}
سیه چشمه قراعینی- ماکو
سبزده قطانجق{قاتانجوق}در سقز
سرچشمه باش بولاق- دربخش سقز
سفيد تپه آق تپه- در کردستان
سفيد گنبد آق گنبد{آق گونبذ}
سفيدرود قزلاوزن{قیزیل اوزن}
سلمان کند(هنوز تورکی است) سليمان کندي- در سقز کردستان
سياهاب قره سو- ايستگاه ۲ راه آهن شمال
سياه پايه قره غايه{قایا}
سياه چر قره چر(قارا چور )
سياه چمن قره چمن- در آذربايجان
سياه دشت قرهغان(قاراغان)- سقز
سياه گل قره گل{قره گول} در کردستان
سياه گندم قره بوغدا- در کردستان
سياه ناو قره ناو- سقز
شازند ادریس آباد- ایستگاه 21 راه آهن جنوب
شادگان فلاحیه- خوزستان
شه بخش طایفه اسماعیل زایی در مکران
شهنواز طایفه یار احمد زایی در مکران
فرخ زاد عرب اوغلو
قبله چشمه قبله بولاغی{قیبله بولاغی} سقز
کامیار قاچیان- سقز
کرد کوی کرد محله
کلانده قیلون- سقز
کبودان قوتلو- سقز
کلاچک قلعه جقه{قالا جیغا}- سقز
کوپلان ده قپلانتو( قافلانتي )- سقز
کوچک قوجق{قوجوق}در کردستان
کوشک قاشق{قاشیق)- سقز
گچساران قره گل(قره گول}- نزدیک بهبهان
گرمسار قشلاق{قیشلاق}- ايستگاه 27 راه آهن شمال
گل خیزان قلیان- سنندج
گومیشان گمش تپه{گوموش تپه}- گرگان
گلزار بالا قوزلوعليا{یوخاری قوزلو}-سقز
گلزار پائين قوزلوسفلي{اشاغی قوزلو} - سقز
گلشن گلين- سنندج
گندمان طاهر{طايیر} بوغدا- سقز
مازیار حاج علینقی- گرگان
مامک بالا مامق علیا{یوخاری ماماق}
مامک پایین مامق سفلی{آشاقی ماماق}
مشکاباد ابراهیم اباد- ايستگاه 18 راه آهن جنوب
مهاباد ساوجبلاغ مکري {سويوق بولاق}
مهرانرود ميدان چاي- در تبريز
میانه میانج(ميانا = نام يك قوم تاريخي)
ناهید نجف اباد- ايستگاه راه آهن جنوب
نوذر احمد آباد- ايستگاه 10 راه آهن جنوب
نزار آرخ- در گرگان
نيستان قاميشله- {قامیشلی} درنزدیک سنندج
ورسک عباس اباد- ايستگاه 18 راه آهن شمال
وشمگیر پیشیک محله- گرگان
هویزه حویزه
هرزند هلاکو{هولاکو}ازايستگاههاي راه آهن آذربايجان
یار گل یورقل{یورغول}- سقز
بدين ترتيب پروژه حاکميت مطلق و بيچون و چراي زبان و فرهنگ فارسي در ايران، همراه با بيتوجهي اقتصادي به مناطق غيرفارس که از زمان رضاپالانی آغاز شده بود در زمان پهلوي دوم هم پی گرفته شد .
چنانچه مشهود است طي هشتاد سال گذشته اسامي جغرافيايي بسياري در ايران عوض شده اند. اين تغييرات عمدتا مربوط به مناطق غير تات(فارس) نشين ايران است. در اين ميان اسامي بومي آذربايجان و خوزستان شاهد بيشترين تغييرات تحميلي بوده اند.
اشكال تغييرات مذکور عمدتا در آذربايجان به شرح ذيل است:
الف- تقطيع ارضي :
پس از وقوع قیام کبیر مشروطیت در ایران اولین قانون تقسیمات کشوری در تاریخ 14 ذیقعده 1325هـ. ق. تحت عنوان قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام به تصویب رسید.مطابق ماده دوم این قانون کشور به دارالخلافه(طهران) و چهار ایالت آذربایجان ، کرمان و بلوچستان ، فارس و خراسان و همچنین 12 ولایت تقسیم شده بود. طبق این قانون ولایان زیر نظر ایلات اداره می شدند.اما دولتهايي که بعد از کودتاي سوم اسفند سال 1299 شمسي بر سر کار آمده اند با عنادي اشکار نخست اقدام به حذف کامل نام مملکت آذربایجان و سپس به دليل ناتواني مبادرت به تقطيع آن کرده اند. بنابراین ازمملکت آذربايجان در وهله اول بخش هاي مختلف تقسيم و ولايات متعددي از آن به گيلان، کرمانشاهان، کردستان الحاق وي يا با نام همدان ،قم و اراک و… مجزا کردند و سپس متوجه زنجان و قزوين شدند. بعد از بروز انقلاب اسلامي نيز متاسفانه به رغم آغاز دوران حاکميت مردمي و انقلابي، اين تقسيمات مجعول عليه آذربايجان ادامه يافت و به اين ترتيب اردبيل از آذربايجان و قزوين از زنجان جدا شد. متاسفانه به نظر مي رسد در حال حاضر اجراي اين سياست همچنان ادامه دارد و درآينده شاهد استان شدن برخي شهرهاي ديگر آذربايجان با نامهاي ديگر خواهيم بود. در همين امتداد ، حتي برخي از آقایان اصلاح طلب دوم خردادی، در فکر تشکيل استان مجعولي با نام مکري در آذربايجان غربي افتاده اند که بی شک این رویا به دلیل بیداری مردم آذربایجان هرگز تعبیر نخواهد شد !
اين درحالي است که در خصوص تقطيعات استان خراسان دقيقا سياستي کاملا متفاوت با آذربايجان در پيش گرفته شده است. بگونه ايکه هر سه استان جديد التاسيس حاصل از خراسان، نام خراسان را حفظ کرده اند!
ب- تقسيم اداري :
درهر دوره تنها به تقطيعات اکتفا نشده است. در واقع برخي ازشهرهاي آذربايجاني بعد از وقوع تقطيعات مذکور گرفتار تقسيمات جديد شده اند. في المثل شهر آستارا و برخي مناطق مجاور آن در سال 1349 از حوزه اردبيل آذربايجان جدا و به گيلان واگذار شد. حتي سه سال پیش گردنه زيباي حيران نيز از اين شهر جدا و به گيلان منضم شده است.در خلخال نيز چنين زمزمه هایی از جانب مدیران غیر بومی شهر شنيده مي شود.
پ- تغيير اسامي:
آذربايجان شاهد يکي از گسترده ترين تغييرات تحميلي اسامي در ايران و شايد در جهان بوده است. اين تغييرات بطرق ذيل اعمال شده است:
1. تغيير اسامي مبنا: چون آذربايجان به نام غیر تاریخی آذرآبادگان ، ترک به آذري ، شاهسون به ایل سون…
2. تعمیم یک اسم بومی به رغم وجود نام فراگیر آذربایجان:چون تعمیم نامهای قم،قزوین،زنجان، ،اردبیل،همدان،مركزي(اراك ) و… برای استانهایی با همین نام به رغم وجود نام تاریخی آذربایجان.دراینجا ذکر این نکته لازم است که آذربایجان از نظرتاریخی گستره ای بسیار وسیع است که در آن همراه با اکثریت مطلق سکنه تورک ؛اقوام اقليت نیز زندگی می کنند و همانند ترکهای مقیم این سرزمین آذربایجانی محسوب می شوند.
3. تغيير اسامي شهرها و قصبه ها : تعداد اين قبيل اسامي هزاران مورد است که برخی از آنها در جدول فوق الذکر آمده و بعضی دیگر عبارتند از:
در مناطق ترک نشين:
اورمو ← رضائيه، توركمن صحرا ←دشت گرگان، سلاخ ← بصيرآباد، آق قالا←پهلوى دژ، بندر انزلى ← بندر پهلوى،
باش سوما ← صومعه عليا،ایستی سو←آبگرم، آشاغی سوما ← صومعه سفلی، سئيوان ← سگبان ،
كئچی قيران ← بزكش، بين گول ← هزاربركه ، موتالليق ← متعلق، جووه ت ← جوبند، كوشك سارای ← كشك سرای،
پشتو ← پشتاب، پينه شالوار ← شاد باد، گون دوغان ← كندوان، ميیو ← مياب، خوجا - موجا ← خواجه مرجان،
سالماس ← شاهپور، سولدوز ← نقده، قول قاسيم ← گل قاسم، توفارقان ← آذرشهر- دهخوارگان، اوجان← بستان اباد،
قره چور ← سياه چور، شاراوخانا ← شرفخانه، كوجووار ← كجاآباد، داش آتان ← دانش آباد، قوناق قيران←مهمان دوست،
بارش ← بارنج، خاروانا ← خروانق ، سیدآوا ← سعیدآباد، ينگی جه ← نيكجه، گرگر←هادی شهر، سوماقلي ← سماق ده،
خانا← پيرانهشر، سار آس کند← هشترود ، قوشاچای(ايكی سو) ← مياندوآب، واسميش ← باسمنج، باش بولاق ← سرچشمه،
قوروچای ← شاه آباد، انه مه ← انانق، قره سو ← سياهاب، قره گؤل ← سياه گل ، خي یوو ← مشگين شهر،ميشوو ← ميشاب،
خوجا ← خواجه، ساری قايا ← سارقيه، آخما قايا ← احمقيه، گوموش قايا ← دمشقيه، باغيش←بخشايش، جئيرانلى ←جاريحانى،
دووشان تپه←ژاله، قوش محله ←شاهين ده، آغ ائولر←سيمين ده، قارا گؤل←سياه استخر، سوباتان←تازه ده، آق مچيد←نقره ده،
توركان اووا ( اوبا ) ← فرزانه آباد، گوموشان←نقره تپه، زئينال آغاج←سردرى، مئهراوان ← مهرآباد، آل عاشيق ← على شئيخ،
قلعه جيك (قالاجيق) ← عزيز آباد، باخچاجيق ← سردار آباد، قارا غاج ← على آباد، قارا كيليسه ← امان آباد سؤيونبد ← سه گنبد،
قارا آغاج←قدس، سام بودان ← سنگ بران، گؤى تپه ← تبه گوى، صوفو چاى←صوفى رود، آق قالا(قلعه) ←سپيد دژ،
دره گز ← محمدآباد، بجنورد ← بيژن گرد٬كيوى ← كوثر٬ شوط ← ايرانسر،آراز باری← خدا آفرین…
در مناطق عرب نشين:
حداقل از قرون 14-15 میلادی در زمان دولتهای قاراقویونلو و آق قویونلو به مناطق عرب نشین جنوب غربی ایران ، عربستان و به مناطق غیر عرب نشین نواحی مجاور شمالی ان خوزستان گفته شده است. در تمامی تحریرات و مکاتبات رسمی دوره صفوی ، افشار ، زند و قاجار و در زبان مردم بدین ناحیه همیشه عربستان تقریر گردیده است. در سال 1925 محمود افشار از تئوریسینهای آریاگرا به منظور ریشه کن کردن زبان عربی در منطقه مذکور،تغییر تقسیمات کشوری ، تغییر مرزها و نام عربستان و کوچانیدن عشایر و اهالی عرب منطقه به دیگر نواحی ایران را پیشنهاد می کند و بدین ترتیب برای حذف کلمه عربستان در ایران نام این منطقه نیز به خوزستان تعویض می شود. مطابق جدول فوق الذکراز نامهای عربی ای که عوض شد ه است می توان به موارد زیر اشاره کرد:محّمره ← خرمشهر، ناصری ← اهواز،فلاحیه ← شادگان، بنی طرف ←دشت میشان ، عبادان← آبادان ،بساتین ← بوستان ، خفاجیه ← سوسنگرد ،مال میر ← ایذه ،حویزه ← هویزه ،خزعل آباد ← خسرو آباد ،خزعلیه ← خرم کوشک ، معشور ← ماه شهر،سیمره ← کرخه و غیره.
4. تغيير اسامي طبيعي :نظیر قاراوول داغى ← شيركوه، قره سو←سياهرود، آغ چاي ← سفيد رود، قره داغ ← سياه کوه،
قيزيل اوزن←سفيد رود، آجي چاي← تلخه رود، جيغاتي ← زرينه رود،،تاتائوچایی ← سیمینه رود، قافلانتی ← قافلانكوه،
موشون دره سی ←نوشین دره …
ت- تصنيع اسامي جديد غير بومي :
طبعا بدنبال افزايش جمعيت ،رشد شهر نشيني و يا ايجاد مراکز جديد صنعتي و يا کشاورزي مناطق مسکوني جديد التاسيسي ساخته مي شوند.متاسفانه در نام گذاري اين اماکن معيارهاي اسامي بومي عموما رعايت نشده است.
مثلا شهر پارس اباد نخست با تعميم نام مهندس پارسا با نام پارسا اباد تاسیس شد. نام این شهرک که به دليل تاسيس و رشد مجموعه کشت و صنعت موغان احداث شده بود به دليل عدم تبعيت از فونوتيک زبان ترکي تبديل به پارس اباد شد.دراردبيل شهرکهاي نيستان،کارشناسان،سينا،حافظ ،دانش،…درتبريزشهرکهاي ونک،زعفرانيه،پاسداران،انديشه …حاکمیت این وضع فارس مدارانه را می توان در نامگذاری خیابانها،کوچه ها و پارکها،اماکن عمومی …نیز مشاهده کرد.
همچون در اصفهان آللاه وئردى خان كؤرپوسو ←سى و سه پل…، در تبریز گؤى مچيد ← مسجد كبود،
دوه چی ← شتربان،قوردمئیدانی←میدان قطب،موجتئهیدلر کوچه سی ←کوچه مجتهدیها…،
در اردبیل باغمئشه←سعدی،ملا باشی←آخر سعدی، یئددی گوز کورپوسو←پل هفت چشمه ،
در مرند آغ زمی ← خاک سفید …
ث- تغيير املای اسامي :
تغييرديکته اسامي شاهدی ازتحريف است.زنگان←زنجان،طهران←تهران،اورمیه←ارومیه، سرین←سرعین،آسلاندوز ← اصلاندز،سومرين←ثمرين،بوزگوش←بزغوش،قوشا←گوشه،حویزه←هویزه،احواز←اهواز،عبادان← آبادان …
ج- تغيير در تلفظ اسامي :
آراز←ارس،آبیش احمد←آبش احمد،موغان←مغان،چالدیران ← چالدران،بیله سووار←بیله سوار، خاروانا ←خروانق،
قیزیل آغاج← قزل آقاچ،خالخال ← خلخال،ماکي←ماکو،سونقور←سنقر،ساققیز←سقز ،اووشار ←افشار، ساراب← سراب ، فیندیقلی←فندقلو،بیناب(بین ائوجیک) ← بناب، مييانا← ميانه،ساوالان ←سبلان، (درتبريز) بيلانکي ← بيلانکوه،
عينالي ←عون بن علي، چوستر← شبسترو(درمراغه) وروئي ← ورجوي ( دراردبيل)، باليقلي چایی ←باليقلو چاي،
نوئور←نئور،ویله دره←ویلادرق،شاماسبي←شام اسبي،داراوار ←درآباد، ارشه←ارشق، ارجه←ارجق، تبریزه←تبریزق،
سالتاوار ←سلطان آباد ،کهرلان← کلخوران،لاري ← لاهرود،باري ←باروق،(در خلخال) کوئي ←کيوي …
چ- تحريف معنايي:
برخي ازشهرها دچار تغيير اسامي نشدند.اما فرضيه بافان شوونيسم کوشيدند تا معاني اسامي مذکور را تحريف کنند. چنين تحريفاتي بصورت واضح در قبال نامهاي همدان، تبريز،اردبيل،اهر،آستارا،موغان،میانه …ديده می شود.
ح- بی اعتنایی به نابودی روستاها:
طی هشتاد سال گذشته به دلیل پی گیری سیاستهای اقتصادی ضد روستایی و غیر قومی در ایران هزاران روستا در سراسر کشور و صدها روستا در گستره آذربایجان بطور کامل خالی از سکنه گردیده و نابود شده است.
بنابراین با توجه به چنین هجمه مداومی که علیه فرهنگهای بومی اقوام و ملل ایران به صورت جدی در جریان است معتقدیم:
به رغم همه تحدیدات و تضییقات موجود ، حیات فرهنگی و نمو اجتماعی همه اقوام و ملل ایران بخصوص ترکهای رشید و غیور آذربایجان با قدرت و قوت ادامه دارد …
تغییر اسامی بومی – ملي یک منطقه و تبدیل آن به نامهای غیر بومی و مطلوب قوم حاکم،طبق قواعد بین المللی به مثابه اعمال آپارتاید قومی و نیز انهدام فرهنگی اقوام غیر حاکم ویا بعبارتی نسل كشي فرهنگي تلقی می شود.
طی هشتاد سال گذشته مطابق شواهد متقن و اسناد محکم موجود، تغییر اسامی بومی مرسوم در ایالات تاریخی ایران بالاخص آذربایجان و دیگر مناطق تورک نشین کشور بصورت جریانی عامدانه و ظالمانه ادامه داشته و حتی در کمال تعجب پیروزی انقلاب پر امید اسلامی و انتقال حاکمیت سیاسی از مبلغین پندار« ایران آریایی» به مروجین تلقی «ایران اسلامی» قادر به توقف آن نشده است چراکه به نظر می رسد مبلغین فرضیه موهوم آریایی (یا توهم نژاد برتر آريا) همچنان دست اندرکار ترسیم خطوط فرهنگی و … در کشور هستند.
اتهام تغییر اسامی جزایر دریاچه اورمیه اگرچه از طرف مسئولین آموزش و پرورش استان آذربایجان غربی بصورت ناشیانه ای رد شده است اما اسنادی که در رسانه های اینترنتی منتشر شده حکایت از آن دارد که غریزه شوونیستی مغرضان پان فارسیست در تغییر اسامی بومی به حدی تحریک شده که مدیران دولتی یک سازمان قانونا غیرمرتبط و رسما غیر صالح در امر تغییر اسامی اماكن تاريخي نیز به خود جرات می دهند تا راسا در انهدام هویت هزاران ساله سرزمین کهن آذربایجان ایفای نقش کنند ، بدون آنکه احترامی به افکار عمومی و یا قوانین موضوعه خود قایل شوند!
اسامی جزایر تغییر نام یافته دریاچه اورمیه عبارتند از:
1- گوله گن داشي(1): کاکايي بالا2- گوله گن داشي(2): کاکايي ميانه3- گوله گن داشي(3): کاکايي پايين4- دوققوزلار(1): کفچهنوک5- دوققوزلار(2): کمان6- دوققوزلار(3): کنارک7- دوققوزلار(4): تير8- دوققوزلار(5): سروش9- دوققوزلار(6): بن10- دوققوزلار(7): تک11- کچل داشي: کَلسنگ12- گميچي تپه: کوچک تپه13- عموجانلار: گرز14- كول لوک تپه (يا گليك تپه): گريوه15- قاناچابا(1): گلگون16- قاناچابا(2): سرخ17- قاناچابا(3): مهران18- کمر(كيمئر) داغ(1): مشکين19- کمر داغ(2): زاغ20- کمر داغ(3): شبديز21- شاه سارانلي: مهر22- اوهون: ميانه23- ائششک مئيدانلار: ميدان24- گميچي(1): ناخدا25- گميچي(2): ناوبان26- گميچي(3): ناوي27- گميچي تپه بؤيوک: بزرگ تپه28- دنه لي: ناهيد29- آرپادره سي(1): جو دره30- آرپادره سي(2): جوين31- چات تپه: چاک تپه32- ساري تپه: زر تپه33- قيزيل کنگور(1): زر کمان34- قيزيل کنگور(2): زر گنگ35- ابوالقاسم داشي: زلرابه36- آغ داغ: سپيد37- قره آدا: سياوش38- شاهي: اسلامي39- سايين قالا: شاهين40- قيلينج ياغلي قره: شمشيران41- يانيقلي: آتش42- چاييرلي: آذر43- اردشه: اردشير44- ائششک داغي: اشک45- داش آدا: بردين46- علي ميرزه(1): برزو47- علي ميرزه (2): برز48- احمد داشي: بستور49- آغ مسته: بهرام50- ملا بؤرکو: پيشوا51- ياستي داش: تختان
52- ياستي آدا: تخت53- ياستي ياغلي قره: سياه سنگ
اما متاسفانه تجربه نشان داده است که گوش قدرتمندان در شنیدن صدای ملت بسیار سنگین است.
بعنوان مثال چندی پیش در سایتهای اینترنتی سندی منسوب به شورای عالی امنیت ملی منتشر شد که گویای مجموعه ای از راهکارهای نژاد پرستانه در راستای تغییر ساختار جمعیت بومی خوزستان و آذربایجان بود.صداهای اعتراض درمیان اعراب خوزستان بلند شد و ملت بصورت مسالمت آمیز خواستار توضیح گردید.اما جواب مخاطبان ملت چه بود؟!
…حوادث اخیر نشان داد که فقط باید بخدا پناه برد!
اگرچه سندیت موضوع مذکور از جانب مقامات مسئول موکدا تکذیب شد اما قطعا کذب بودن چنین شایعات و جعلیاتی را بايد در عمل وبه عينه نیز به اثبات رساند.درواقع باید از یک سو به اعراب خوزستان نشان داد كه تركيب و ثروت جمعيت سرزمينشان به هم نخورده است و از سوی دیگر برای ترک آذربايجان ثابت كرد كه وطن تاریخی او در گسیل مهاجران مقام اول را کسب نکرده و روزبه روز محرومتر نشده است!
اینکه چرا پس از آغاز حاکمیت طرفداران جریان به اصطلاح اصلاح طلب،هجوم پان آریانیستی مسئولین منسوب به دوم خرداد به هویت،تاریخ و زبان تورکهای آذربایجان و دیگر اقوام ایران (البته جز کردها)، بصورت تصاعدی افزایش یافته و حتی برخی از تئوریسینهای نژادپرست این طایفه سیاس،هر تورک هویت طلب را پان تورکیست و هر مهمان قورولتای قلعه بابک را تجزیه طلب نام نهاده اند مبین این حقیقت تلخ است که انقلاب عظیم مدنی عموم اقوام و ملل ایران( كه درانتخابات5 ـــ 1374مجلس پنجم در تبريز آغاز و در دوم خرداد سال 1376 به اوج خود رسيد ) به سرنوشتی همانند دیگر نهضتها و حرکتهای تاریخی مردم ایران گرفتار شده و در درون مثلث موهومات شوونیستی آریا پرستان، تلقیات فاشیستی تعهد مداران و فرامین توتالیتاریستی صاحب کرسیان نوکیسه تر حبس شده است.
آنهایی که خودسرانه در مناسبات خارجی، ایران را با نام ضد ملی پرشیا خطاب می کنند و یا به هنگام افتتاح رسمی مراکز دولتی، موسیقی غیر ملی مرز پرگهر را پخش می نمایند قطعا مروج ایران آریایی و پارسی هستند.آنها هرگز با چنین اقداماتی نمی توانند مبلغ ایران اسلامی تلقی شوند.
طی هشتاد سال گذشته این گروه ضد ملی در ترویج بی خبری و تبلیغ نا امنی و اشاعه جهل از تریبونهای عمومی لحظه ای کنار نرفته اند. آنان نه تنها با وقاحت و حماقت تمام می گویند که حق تحصیل اقوام و ملل ایران به زبان مادري شان ، امری ضد ملی و مخل امنیت ملی ایران است بلکه بصورت گسترده ای سعي در تحریک آشکار و تشویق جدی صاحبان زر و زور در سرکوب هرحرکت هویت طلبانه ای می کنند که از درون هویتهای مظلوم بومی ایران شروع به غلیان و جولان کرده و اگر بسرعت مورد توجه و توجیه قرار نگیرد؛ این قدرت تاريخ است که در برابر ضد تاریخ پان آریانیسم، موافق اوامر حضرت حق جل جلاله و نصوص صریح قران و احکام قدیم خود ، مسیرمسدود را مفتوح خواهد كرد!
یالان(تزویر و تحریف)، یامان(تحقیرو تخفیف) و قان(تقتیل و تصلیب) سه شیوه دائمی مدافعان آپارتاید در سراسر جهان و از جمله ایران علیه عموم هویت طلبانی است که سعی می کنند تا با اتکا به ملت خود و رعایت حدود ، مطالبات انسانی ملل و اقوام خلع حق شده خويش را تامین کنند.
یالان؛
پان آریانیستها به مثابه غارتگرانی هستند که دفینه های تاریخی را به یغما برده اند.آنها هرچه را موافق حال و میل خود دیده اند بنام خود ثبت کرده اند.در نظر ایشان هر چیزی که مقوم تاریخ مجعول ایشان نیست اساسا تاریخ نیست و محکوم به فنا است.
این جماعت مخوف، تاریخ را در قرنطینه سیاه خود نگه داشته از پس یک تاریخ سوزی عظیم ملی، اقدام به تاریخ سازی هولناکی برای عموم مردم ایران کرده اند.در این میان هر کسی که تصمیم به افشای صندوقچه جعلیات آنها کرده از جانب آنان با انواعی از انگها و اتهامات روبرو شده است.هیچ مورخ آذربایجانی وجود ندارد که در این زمینه تلاش کرده و متهم به پان ترکیسم نشده باشد. انگ زنی این جماعت تاریخ ساز گهگاه به حدی غیر معمول است که آنان حتی مورخ دگر اندیشی چون ناصر پورپیرار (متولد شهرری) را نیز پان ترکیست خطاب می کنند!
آنان دین مبین اسلام که مایه تفاخر آدمیان و پایه تکامل انسان است را در میان جملاتی با ساختار کریه و رکیک، عامل فروپاشی 2500 ساله عظمت آریایی(!)،سقوط شاهنشاهی های باشکوه پارسی(!) وافول مسلک اهورایی زرتشت(!) می دانند!
اذناب این باستان پرستان، هم اینک در تلویزیونهای لس آنجلس فارغ از محدودیتهای داخلی، از هخا گرفته تا فولادوند اقدام به نشر انواعی از زشتترین اهانتها و کذبترین دروغها نموده اند. قطعا هدف این نامردمان (نعوذ بالله) تغییر و تضعیف دین مسلمین ایران و تخمیر و تحریف تاریخ یکی از درخشانترین تواریخ ملل جهان در فلات کنونی ایران است که علی القاعده همچون گذشته با یاوری اجانب صورت می گیرد.
آنان که امروزه با اسامی مختلفی شناخته میشوند وحتی بعضی بظاهر مدافع تعالیم اسلامی هستندچگونه مسلمانانی هستند که تعمدا چشم بر نسل کشیهای وحشتناک همدینان و هموطنان خود در دوسوی ارس به دست ارامنه افراطی می بندند و در مقابل اقدام به حمایت از داشناکهای تروریست در برگزاری نمایشهای سیاسی وضد ملی 24 آوریل می کنند و برای آنان کف می زنند و هورا میکشند؟! یا اینکه در حسینیه ارشاد علی رغم سکوت کلیساهای غیر کاتولیک ،در یکی از اماکن مهم اسلامی، شیعه و ایران جمع میشوند و برای مرگ پاپ ژان پل دوم مجلس ختم می گیرند؟!
این چه گرایش و کششی است که از یکطرف مبلغ و مدافع سرسخت زرتشی گری و از جانب دیگر مروج و مقوم دل نازک مسیحیت است؟! اینان کیانند که از یک سو عود در آتشدان مجوس می سوزانند و از سوی دیگر ناقوسهای نصارا را می کوبند؟!
…ما از شر شیطان و نادان به خدا پناه می بریم!
یامان؛
افراطیون فارس سید کریمها و ماهی صفتها را به مزدوری می گیرند تا در ملاء عام شان قومی ، حیثیت ملی وغرور اجتماعی اقوام و ملل و ایران را پایمال کنند.عجبا که این جماعت اهانت گستر هنگام مواجه شدن با اعتراضات مردمی اقدام به اعطای نشانهای هنری به این قبیل افراد نیزمینمایند !
بدین ترتیب آنان نه تنها سبب قانونی شدن اهانت می شوند بلکه بنحو اعجاب انگیزی فحاشیهای فحاشان را تحسین کرده، مقامهای والای هنری را برای این قبیل جماعت لوده و موهن اختصاص می دهند. شیوه های اهانتی که در بین اینان ساری و جاری است تاکنون در میان هیچ گروه و مرامی جز طرفداران مضمحل شده اپارتاید نظیر کوکلوسکلنهای اتازونی، فاشیستهای ایتالیا، فالانژیستهای اسپانیا ، نازیهای آلمان و نژاد پرستان آفریقای جنوبی مرسوم نبوده است!
قان؛
بی تردید طرفداران پندار ایران آریایی در مدت حکومت کودتاچیان پهلوی اول و دوم بدون هرگونه ملاحظه ای کمر به هدم صریح وحذف سریع هویتهای غیر فارس ایران بسته بودند. طبعا یکی از دلایل اصلی وقوع انقلاب عظیم مردمی و اسلامی سال 1357 و مشخصا قیام ملی 29 بهمن آذربایجان ساال 1356در تبریز، رویارویی ملی با نژاد پرستانی بود که تئوری جنون آمیز نژاد نجیب و خون پاک آریایی را بصورت سفيهانه ای با تمسک به اصول ضد بشری نازیسم هیتلری تقلید و تبلیغ می کردند و از محتوای آن تئوری خطرناک «ایران مساوی با فارس » را مخرج مشترک گرفته مخالفین را با بی رحمانه ترین شیوه ها قتل عام می کردند. نسل کشی جنون آمیز آریاگرایان در آذرماه سال 1325 در آذربایجان(از تهران تا ماکو و از مغان تا همدان) که منجر به شهادت ، جراحت ،حبس، نفی بلد و خسارت میلیونها انسان نخبه و صدیق و شریف ترک شد و یا اقدام شوونیستهای فارس در آتش زدن صدها هزار نسخه از کتب درسی کتابت شده به لسان ترکی آذربایجانی،شاهد مثالی از میزان سفاکی افرطیون فارس گرایی است که بعد از حاکمیت رضا پهلوی قلدر در مقاطع مختلف زبانمان را در دهانمان آتش زده اند!
اما آنها نه تنها زبانمان ، بلکه کوشیده اند تا فرهنگ و تاریخمان را نیز به آتش کشند!
طی هشتاد سال گذشته سیاست تغییر اسامی تاریخی مناطق غیر فارس نشین ایران که بی تردید مبتنی براپارتاید است ، بدون وقفه ادامه داشته و البته کم و بیش نیز ادامه دارد!
تعدادي از نامهاي تغيير يافته شهرها، روستـاهــا و مکـانهـاي جغرافيايي که به وسيله فرهنگستان ايران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههاي نو که تا پايان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده است.» ارائه ميگردد.
در ابتداي اين دفتر که در ۱۳۰ صفحه ميباشد، آمده است:
همه واژههائي که از خرداد ۱۳۱۴ تا پايان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ايران پذيرفته شده و به تصويب پيشگاه مبارک همايون شاهنشاهي رسيده است در اين دفتر گرد آمده است.دبيرخانه فرهنگستان برابري آنها را با صورت جلسهها و ابلاغيههاي دفتر مخصوص شاهنشاهي و بخشنامههاي دفتر نخست وزيري گواهي ميدهد.»
لازم به يادآوري است که در اين دفتر ۱۳۰ صفحهاي، تنها نامهاي جغرافيايي که در بين سالهاي ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغيير يافته آمده است، در حاليکه اسامي تعدادي از شهرها و مکانهاي جغرافيايي قبل و بعد از اين تاريخ نيز دستخوش تغيير بوده است، همانطوريکه نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تغيير داده شده بوده و در اين واژهنامه هم در تغيير نام رودخانه «آجيچاي» به «تلخهرود» چنين آمده است:«رودي است که از شمال تبريز ميگذرد و به درياچة رضائيه ميريزد» ، که نشان ميدهد نام «اروميه» قبل از اين تاريخ به «رضائيه» تبديل شده بوده است.
تعدادي از نامهاي جغرافيايي ترکي تغيير يافته به فارسي، با رسمالخط و توضيحات خود اين دفتر در اينجا آورده ميشود:
نام فارسي شده( جديد) نام اصلي ( تاریخی)-تورکی،عربی،فارسی
آبادان عبادان- خوزستان
آلگون الگلو {اولگولو}- سقز
ابردژ قلعه بلند- ایستگاه شماره 26 راه
اراک سلطان اباد- ایستگاه 19 راه آهن جنوب
اندیمشک صالح اباد-ایستگاه 41 راه آهن جنوب
ایذه مال امیر- بختیاری
ايشه ايچي- سقز
ارسباران قراجه داغ- در شمال آذربايجان
تلخهرود آجيچاي
تکاب تيکان تپه- در آذربايجان
باشه باشماق- سقز
باغ یک قاضی آباد- ایستگاه 14 راه آهن جنوب
بام دژ قلعه سحر- ایستگاه 48 راه آهن جنوب
بانگی بانگلو- سقز
بناور امچهلي- در شهرستان گرگان
بهشهر اشرف- ایستگاه 6 راه آهن شمال
بهرام طالب آباد- ایستگاه 32 راه آهن شمال
پادار اياغچي- دربخش سقزکردستان
پرندک رحیم اباد- ایستگاه راه آهن جنوب
پلدشت قریه عرب{عربلر}- ماکو
پلنگ دژ عرب لنگ- سقز
پناده قان یخمز(قان ییخماز)- گرگان
پنج پیکر بشیوسقه- گرگان
پیام یام- ایستگاه یام در راه آهن آذربایجان
پیشوا امامزاده جعفر-ایستگاه 30 راه آهن شمال
تاکستان سیاه دهن- درراه قزوین و همدان
تاله طالح- ایستگاه راه آهن جنوب
تله زنگ تله زنج- ایستگاه 6 راه آهن جنوب
تهران طهران
تيکان(هنوز تورکی است) تيکانلو- سقز
خدایار الهیار- سقز
خرم کوشک خزعلیه- خوزستان
خسرو اباد خزعل اباد- خوزستان
چاغرلو(هنوز تورکی است) يکي از بخشهاي سقز
دشت مينو حاجيلر- در گرگان
دشت مینو بنی طرف- خوزستان
ديزه ديزج خليل- از ايستگاههاي راه آهن آذربایجان
رودک حشمت اباد- ایستگاه27 راه آهن جنوب
زال قراگز{قارا گوز}از ايستگاههاي راه آهن آذربايجان
زرينه بالا آلطون عليا{یوخاری آلتون}- سقز
زرينه پائين آلطون سفلي{آشاقی آلتون}- سقز
زرینه رود جغتو چای{جیغاتی چایی}
زنگیان زنگی محله- گرگان
زیار زیارت- گرگان
سبز کوه کره سی- ژاورد کردستان
سرلاد سلاخ- گرگان
سوسنگرد خفاجیه-خوزستان
سیمین دشت حسن اباد- ایستگاه 24 راه آهن شمال
سیمین رود طاطائو چائی{تاتائو چایی}
سیه چشمه قراعینی- ماکو
سبزده قطانجق{قاتانجوق}در سقز
سرچشمه باش بولاق- دربخش سقز
سفيد تپه آق تپه- در کردستان
سفيد گنبد آق گنبد{آق گونبذ}
سفيدرود قزلاوزن{قیزیل اوزن}
سلمان کند(هنوز تورکی است) سليمان کندي- در سقز کردستان
سياهاب قره سو- ايستگاه ۲ راه آهن شمال
سياه پايه قره غايه{قایا}
سياه چر قره چر(قارا چور )
سياه چمن قره چمن- در آذربايجان
سياه دشت قرهغان(قاراغان)- سقز
سياه گل قره گل{قره گول} در کردستان
سياه گندم قره بوغدا- در کردستان
سياه ناو قره ناو- سقز
شازند ادریس آباد- ایستگاه 21 راه آهن جنوب
شادگان فلاحیه- خوزستان
شه بخش طایفه اسماعیل زایی در مکران
شهنواز طایفه یار احمد زایی در مکران
فرخ زاد عرب اوغلو
قبله چشمه قبله بولاغی{قیبله بولاغی} سقز
کامیار قاچیان- سقز
کرد کوی کرد محله
کلانده قیلون- سقز
کبودان قوتلو- سقز
کلاچک قلعه جقه{قالا جیغا}- سقز
کوپلان ده قپلانتو( قافلانتي )- سقز
کوچک قوجق{قوجوق}در کردستان
کوشک قاشق{قاشیق)- سقز
گچساران قره گل(قره گول}- نزدیک بهبهان
گرمسار قشلاق{قیشلاق}- ايستگاه 27 راه آهن شمال
گل خیزان قلیان- سنندج
گومیشان گمش تپه{گوموش تپه}- گرگان
گلزار بالا قوزلوعليا{یوخاری قوزلو}-سقز
گلزار پائين قوزلوسفلي{اشاغی قوزلو} - سقز
گلشن گلين- سنندج
گندمان طاهر{طايیر} بوغدا- سقز
مازیار حاج علینقی- گرگان
مامک بالا مامق علیا{یوخاری ماماق}
مامک پایین مامق سفلی{آشاقی ماماق}
مشکاباد ابراهیم اباد- ايستگاه 18 راه آهن جنوب
مهاباد ساوجبلاغ مکري {سويوق بولاق}
مهرانرود ميدان چاي- در تبريز
میانه میانج(ميانا = نام يك قوم تاريخي)
ناهید نجف اباد- ايستگاه راه آهن جنوب
نوذر احمد آباد- ايستگاه 10 راه آهن جنوب
نزار آرخ- در گرگان
نيستان قاميشله- {قامیشلی} درنزدیک سنندج
ورسک عباس اباد- ايستگاه 18 راه آهن شمال
وشمگیر پیشیک محله- گرگان
هویزه حویزه
هرزند هلاکو{هولاکو}ازايستگاههاي راه آهن آذربايجان
یار گل یورقل{یورغول}- سقز
بدين ترتيب پروژه حاکميت مطلق و بيچون و چراي زبان و فرهنگ فارسي در ايران، همراه با بيتوجهي اقتصادي به مناطق غيرفارس که از زمان رضاپالانی آغاز شده بود در زمان پهلوي دوم هم پی گرفته شد .
چنانچه مشهود است طي هشتاد سال گذشته اسامي جغرافيايي بسياري در ايران عوض شده اند. اين تغييرات عمدتا مربوط به مناطق غير تات(فارس) نشين ايران است. در اين ميان اسامي بومي آذربايجان و خوزستان شاهد بيشترين تغييرات تحميلي بوده اند.
اشكال تغييرات مذکور عمدتا در آذربايجان به شرح ذيل است:
الف- تقطيع ارضي :
پس از وقوع قیام کبیر مشروطیت در ایران اولین قانون تقسیمات کشوری در تاریخ 14 ذیقعده 1325هـ. ق. تحت عنوان قانون تشکیل ایالات و ولایات و دستورالعمل حکام به تصویب رسید.مطابق ماده دوم این قانون کشور به دارالخلافه(طهران) و چهار ایالت آذربایجان ، کرمان و بلوچستان ، فارس و خراسان و همچنین 12 ولایت تقسیم شده بود. طبق این قانون ولایان زیر نظر ایلات اداره می شدند.اما دولتهايي که بعد از کودتاي سوم اسفند سال 1299 شمسي بر سر کار آمده اند با عنادي اشکار نخست اقدام به حذف کامل نام مملکت آذربایجان و سپس به دليل ناتواني مبادرت به تقطيع آن کرده اند. بنابراین ازمملکت آذربايجان در وهله اول بخش هاي مختلف تقسيم و ولايات متعددي از آن به گيلان، کرمانشاهان، کردستان الحاق وي يا با نام همدان ،قم و اراک و… مجزا کردند و سپس متوجه زنجان و قزوين شدند. بعد از بروز انقلاب اسلامي نيز متاسفانه به رغم آغاز دوران حاکميت مردمي و انقلابي، اين تقسيمات مجعول عليه آذربايجان ادامه يافت و به اين ترتيب اردبيل از آذربايجان و قزوين از زنجان جدا شد. متاسفانه به نظر مي رسد در حال حاضر اجراي اين سياست همچنان ادامه دارد و درآينده شاهد استان شدن برخي شهرهاي ديگر آذربايجان با نامهاي ديگر خواهيم بود. در همين امتداد ، حتي برخي از آقایان اصلاح طلب دوم خردادی، در فکر تشکيل استان مجعولي با نام مکري در آذربايجان غربي افتاده اند که بی شک این رویا به دلیل بیداری مردم آذربایجان هرگز تعبیر نخواهد شد !
اين درحالي است که در خصوص تقطيعات استان خراسان دقيقا سياستي کاملا متفاوت با آذربايجان در پيش گرفته شده است. بگونه ايکه هر سه استان جديد التاسيس حاصل از خراسان، نام خراسان را حفظ کرده اند!
ب- تقسيم اداري :
درهر دوره تنها به تقطيعات اکتفا نشده است. در واقع برخي ازشهرهاي آذربايجاني بعد از وقوع تقطيعات مذکور گرفتار تقسيمات جديد شده اند. في المثل شهر آستارا و برخي مناطق مجاور آن در سال 1349 از حوزه اردبيل آذربايجان جدا و به گيلان واگذار شد. حتي سه سال پیش گردنه زيباي حيران نيز از اين شهر جدا و به گيلان منضم شده است.در خلخال نيز چنين زمزمه هایی از جانب مدیران غیر بومی شهر شنيده مي شود.
پ- تغيير اسامي:
آذربايجان شاهد يکي از گسترده ترين تغييرات تحميلي اسامي در ايران و شايد در جهان بوده است. اين تغييرات بطرق ذيل اعمال شده است:
1. تغيير اسامي مبنا: چون آذربايجان به نام غیر تاریخی آذرآبادگان ، ترک به آذري ، شاهسون به ایل سون…
2. تعمیم یک اسم بومی به رغم وجود نام فراگیر آذربایجان:چون تعمیم نامهای قم،قزوین،زنجان، ،اردبیل،همدان،مركزي(اراك ) و… برای استانهایی با همین نام به رغم وجود نام تاریخی آذربایجان.دراینجا ذکر این نکته لازم است که آذربایجان از نظرتاریخی گستره ای بسیار وسیع است که در آن همراه با اکثریت مطلق سکنه تورک ؛اقوام اقليت نیز زندگی می کنند و همانند ترکهای مقیم این سرزمین آذربایجانی محسوب می شوند.
3. تغيير اسامي شهرها و قصبه ها : تعداد اين قبيل اسامي هزاران مورد است که برخی از آنها در جدول فوق الذکر آمده و بعضی دیگر عبارتند از:
در مناطق ترک نشين:
اورمو ← رضائيه، توركمن صحرا ←دشت گرگان، سلاخ ← بصيرآباد، آق قالا←پهلوى دژ، بندر انزلى ← بندر پهلوى،
باش سوما ← صومعه عليا،ایستی سو←آبگرم، آشاغی سوما ← صومعه سفلی، سئيوان ← سگبان ،
كئچی قيران ← بزكش، بين گول ← هزاربركه ، موتالليق ← متعلق، جووه ت ← جوبند، كوشك سارای ← كشك سرای،
پشتو ← پشتاب، پينه شالوار ← شاد باد، گون دوغان ← كندوان، ميیو ← مياب، خوجا - موجا ← خواجه مرجان،
سالماس ← شاهپور، سولدوز ← نقده، قول قاسيم ← گل قاسم، توفارقان ← آذرشهر- دهخوارگان، اوجان← بستان اباد،
قره چور ← سياه چور، شاراوخانا ← شرفخانه، كوجووار ← كجاآباد، داش آتان ← دانش آباد، قوناق قيران←مهمان دوست،
بارش ← بارنج، خاروانا ← خروانق ، سیدآوا ← سعیدآباد، ينگی جه ← نيكجه، گرگر←هادی شهر، سوماقلي ← سماق ده،
خانا← پيرانهشر، سار آس کند← هشترود ، قوشاچای(ايكی سو) ← مياندوآب، واسميش ← باسمنج، باش بولاق ← سرچشمه،
قوروچای ← شاه آباد، انه مه ← انانق، قره سو ← سياهاب، قره گؤل ← سياه گل ، خي یوو ← مشگين شهر،ميشوو ← ميشاب،
خوجا ← خواجه، ساری قايا ← سارقيه، آخما قايا ← احمقيه، گوموش قايا ← دمشقيه، باغيش←بخشايش، جئيرانلى ←جاريحانى،
دووشان تپه←ژاله، قوش محله ←شاهين ده، آغ ائولر←سيمين ده، قارا گؤل←سياه استخر، سوباتان←تازه ده، آق مچيد←نقره ده،
توركان اووا ( اوبا ) ← فرزانه آباد، گوموشان←نقره تپه، زئينال آغاج←سردرى، مئهراوان ← مهرآباد، آل عاشيق ← على شئيخ،
قلعه جيك (قالاجيق) ← عزيز آباد، باخچاجيق ← سردار آباد، قارا غاج ← على آباد، قارا كيليسه ← امان آباد سؤيونبد ← سه گنبد،
قارا آغاج←قدس، سام بودان ← سنگ بران، گؤى تپه ← تبه گوى، صوفو چاى←صوفى رود، آق قالا(قلعه) ←سپيد دژ،
دره گز ← محمدآباد، بجنورد ← بيژن گرد٬كيوى ← كوثر٬ شوط ← ايرانسر،آراز باری← خدا آفرین…
در مناطق عرب نشين:
حداقل از قرون 14-15 میلادی در زمان دولتهای قاراقویونلو و آق قویونلو به مناطق عرب نشین جنوب غربی ایران ، عربستان و به مناطق غیر عرب نشین نواحی مجاور شمالی ان خوزستان گفته شده است. در تمامی تحریرات و مکاتبات رسمی دوره صفوی ، افشار ، زند و قاجار و در زبان مردم بدین ناحیه همیشه عربستان تقریر گردیده است. در سال 1925 محمود افشار از تئوریسینهای آریاگرا به منظور ریشه کن کردن زبان عربی در منطقه مذکور،تغییر تقسیمات کشوری ، تغییر مرزها و نام عربستان و کوچانیدن عشایر و اهالی عرب منطقه به دیگر نواحی ایران را پیشنهاد می کند و بدین ترتیب برای حذف کلمه عربستان در ایران نام این منطقه نیز به خوزستان تعویض می شود. مطابق جدول فوق الذکراز نامهای عربی ای که عوض شد ه است می توان به موارد زیر اشاره کرد:محّمره ← خرمشهر، ناصری ← اهواز،فلاحیه ← شادگان، بنی طرف ←دشت میشان ، عبادان← آبادان ،بساتین ← بوستان ، خفاجیه ← سوسنگرد ،مال میر ← ایذه ،حویزه ← هویزه ،خزعل آباد ← خسرو آباد ،خزعلیه ← خرم کوشک ، معشور ← ماه شهر،سیمره ← کرخه و غیره.
4. تغيير اسامي طبيعي :نظیر قاراوول داغى ← شيركوه، قره سو←سياهرود، آغ چاي ← سفيد رود، قره داغ ← سياه کوه،
قيزيل اوزن←سفيد رود، آجي چاي← تلخه رود، جيغاتي ← زرينه رود،،تاتائوچایی ← سیمینه رود، قافلانتی ← قافلانكوه،
موشون دره سی ←نوشین دره …
ت- تصنيع اسامي جديد غير بومي :
طبعا بدنبال افزايش جمعيت ،رشد شهر نشيني و يا ايجاد مراکز جديد صنعتي و يا کشاورزي مناطق مسکوني جديد التاسيسي ساخته مي شوند.متاسفانه در نام گذاري اين اماکن معيارهاي اسامي بومي عموما رعايت نشده است.
مثلا شهر پارس اباد نخست با تعميم نام مهندس پارسا با نام پارسا اباد تاسیس شد. نام این شهرک که به دليل تاسيس و رشد مجموعه کشت و صنعت موغان احداث شده بود به دليل عدم تبعيت از فونوتيک زبان ترکي تبديل به پارس اباد شد.دراردبيل شهرکهاي نيستان،کارشناسان،سينا،حافظ ،دانش،…درتبريزشهرکهاي ونک،زعفرانيه،پاسداران،انديشه …حاکمیت این وضع فارس مدارانه را می توان در نامگذاری خیابانها،کوچه ها و پارکها،اماکن عمومی …نیز مشاهده کرد.
همچون در اصفهان آللاه وئردى خان كؤرپوسو ←سى و سه پل…، در تبریز گؤى مچيد ← مسجد كبود،
دوه چی ← شتربان،قوردمئیدانی←میدان قطب،موجتئهیدلر کوچه سی ←کوچه مجتهدیها…،
در اردبیل باغمئشه←سعدی،ملا باشی←آخر سعدی، یئددی گوز کورپوسو←پل هفت چشمه ،
در مرند آغ زمی ← خاک سفید …
ث- تغيير املای اسامي :
تغييرديکته اسامي شاهدی ازتحريف است.زنگان←زنجان،طهران←تهران،اورمیه←ارومیه، سرین←سرعین،آسلاندوز ← اصلاندز،سومرين←ثمرين،بوزگوش←بزغوش،قوشا←گوشه،حویزه←هویزه،احواز←اهواز،عبادان← آبادان …
ج- تغيير در تلفظ اسامي :
آراز←ارس،آبیش احمد←آبش احمد،موغان←مغان،چالدیران ← چالدران،بیله سووار←بیله سوار، خاروانا ←خروانق،
قیزیل آغاج← قزل آقاچ،خالخال ← خلخال،ماکي←ماکو،سونقور←سنقر،ساققیز←سقز ،اووشار ←افشار، ساراب← سراب ، فیندیقلی←فندقلو،بیناب(بین ائوجیک) ← بناب، مييانا← ميانه،ساوالان ←سبلان، (درتبريز) بيلانکي ← بيلانکوه،
عينالي ←عون بن علي، چوستر← شبسترو(درمراغه) وروئي ← ورجوي ( دراردبيل)، باليقلي چایی ←باليقلو چاي،
نوئور←نئور،ویله دره←ویلادرق،شاماسبي←شام اسبي،داراوار ←درآباد، ارشه←ارشق، ارجه←ارجق، تبریزه←تبریزق،
سالتاوار ←سلطان آباد ،کهرلان← کلخوران،لاري ← لاهرود،باري ←باروق،(در خلخال) کوئي ←کيوي …
چ- تحريف معنايي:
برخي ازشهرها دچار تغيير اسامي نشدند.اما فرضيه بافان شوونيسم کوشيدند تا معاني اسامي مذکور را تحريف کنند. چنين تحريفاتي بصورت واضح در قبال نامهاي همدان، تبريز،اردبيل،اهر،آستارا،موغان،میانه …ديده می شود.
ح- بی اعتنایی به نابودی روستاها:
طی هشتاد سال گذشته به دلیل پی گیری سیاستهای اقتصادی ضد روستایی و غیر قومی در ایران هزاران روستا در سراسر کشور و صدها روستا در گستره آذربایجان بطور کامل خالی از سکنه گردیده و نابود شده است.
بنابراین با توجه به چنین هجمه مداومی که علیه فرهنگهای بومی اقوام و ملل ایران به صورت جدی در جریان است معتقدیم:
به رغم همه تحدیدات و تضییقات موجود ، حیات فرهنگی و نمو اجتماعی همه اقوام و ملل ایران بخصوص ترکهای رشید و غیور آذربایجان با قدرت و قوت ادامه دارد …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر