زرتشتي بودن، پيش از هر چيز، يك آگاهي دروني و يك گزينش خردمندانه و همچنين وجداني است و در نتيجه امري فردي ميباشد. براي رسيدن به اين پايه بايد پيام بزرگ آموزگار، زرتشت را به درستي دريافت و زرتشتي انديشيد، سخن گفت و كردار داشت. اين گزينش و باور به جهانبيني زرتشتي، خود هم آغازگر و هم ميوهي يك دگرگوني ژرف دروني ميباشد و نياز به زمان براي رسايي يافتن دارد.
براي گزشتن ازگام پزيرش اجتماعي در آئين زرتشتي، كه همانا
“سدرهپوشي” ميباشد، بايد شرايط زماني و مكاني را در نظر گرفت و آنجا كه شدني نيست، نيازي به انجام آن نميباشد، تا زماني كه آن شرايط فراهم شوند.
بنابراين هر آن كس كه پيام زرتشت را دريافت و در پيش وجدان خود برگزيد كه زرتشتي باشد، او زرتشتي است و ميتواند خود را زرتشتي به شمار آورد هرچند هم كه براي جامعه شناخته شده نباشد.
براي ورود به همبودگاه (جامعه) در جايگاه يك زرتشتي هم، هر زمان كه شايسته بداند ميتواند ديگران را آگاه كند و اگر دسترسي به كساني باشد كه بر مبناي قراردادهاي همبودگاهي ( اجتماعی)، پروانهي انجام مراسم سدرهپوشي را دارند (كه يك موبد زرتشتي نخستين جايگاه را از اين ديدگاه دارد) از اين گامه نيز گذر خواهد كرد وگرنه كه در دادوستد انديشه با همانديشان و هموجدانان (همدينان) خود زندگي همبودگاهي را در جايگاه يك زرتشتي پي خواهد گرفت تا در نخستين زمان شايسته سدرهپوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.
اما براي اينكه ورود او انگيزهي پشتيبانيِ خانواده گردد ، لازم است بايستگيهايي را كه خانواده بزرگ زرتشتيان براي اداره همبودگاه خود خواستار است ، از سوي (نو)بهدين پذيرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتيان آشفته نشود و پيوند افراد آن دچار ناهنجاري نگردد.
اكنون كمي ژرفتر به اين سخن مينگريم و سه بايستگي مهم و پايه اي
1. “ باورِ دروني”
2. “نشانه بيروني”
3. “بزرگداشت پيمان هاي همبودگاهي و پاس داشتن (رعايت) آنها”
را جدا جدا مورد بررسي قرار مي دهيم.
1- باور دروني
خداي زرتشت داناترين و تواناترين است. اهورامزدا خداي يگانه، به هر انسانی خرد ارمغان کرده و او را آزاد گذاشته تا با گزينش راه درست زندگي، به خوشبختی مادی و مينوی دست يافته و با نزديك کردن خود به او خدا گونه شود.
انسان اگر انديشه نيك (وهومن) را برگزيند و با قوانين هستي و سپهر و سرشت (طبيعت)، كه بر بنای راستی استوار گرديده که به آن “اشا” گفته ميشود هماهنگ كند و سپس با پس زدن انديشههاي زشت و ناپسند و چيرگي بر خود (خشترا)، و از روي آگاهي ، كردار نيك را پيشه سازد، به آرامشي دروني يا (آرمئيتي) دست خواهد يافت . و آنگاه اگر اين آرامش به دست آمده دوام يابد ، انسان به رسايي (تكامل) يا “هورْوَتات” نزديك مي شود و هر چه آدمي به كمال و رسائي نزديكتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد ، جاودانه خواهد زيست و به بيمرگي (اَمِرِتات) خواهد رسيد. در اين گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازين ، خدايگونه مي گردد.
آدمي با گزينش راه اشا (راستي و درستي) و پيمودن آن، خود به خود در جبهه ستيز با بديها و و زشتيها قرار مي گيرد . اما اين رودرروئي ، جنگ نيست و خون ريزي را در پي نخواهد داشت . اين رودرروئي از نوع ستيز نور با تاريكي و دانش با ناداني است. آسان ترين و شتابانترين برداشتي كه از ستيز در ذهن ما، مردم خشونت زده اين دوران نغش مي بندد ، جنگ و خونريزي و رويارويي خشونت بار است. اگر اين برداشت از ستيز را بپذيريم ، مي بايست گروهي در جبهه روشنائي ايستاده به طرف تاريكي تير پرتاب كنند و به اين كار هم دلخوش باشند كه تاريكي از بين خواهد رفت و يا براي ريشه كن كردن بيسوادي بايد همه ي بيسوادان را از دم تيغ بگذرانند .
راه مبارزه با تاريكي بر افروختن چراغ است و پر نورتر كردن آن ؛ تنها در پرتو نور است كه تاريكي مفهوم خود را از دست خواهد داد . راه مبارزه با بيسوادي نيز گسترش دانش است نه به دار زدن بيسوادان.
زرتشت به ما خشونت و جنگ نمي آموزد . هيچ جنگي برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گرهاي را بگشايد بلكه خود گرهآفرين بوده است. هر جنگي سرانجام به آشتي/ آتشبس مي انجامد. هيچ جنگ و كشتاري ابدي نيست، پس براي درمان دردهاي انساني ، بايد از جنگ تا آنجائي كه مي توان پرهيز كرد. اما اين پرهيز به مفهوم بيپدافند (بيدفاع) ماندن نيست. در آئين زرتشت سازماني براي جنگ افروزي وجود ندارد ولي سازمان پدافند موجود است، زيرا همواره هستند نادانان و بدانديشاني كه جنگ را به ديگران ميپزيرانند، كه اگر چنين باشد بايد از خود پدافند كرد و جنگ افروز را وادار به آشتي و آرامش نمود.
آرمئيتي يا (آرامش ) نزديكترين و بسودهترين (ملموسترين) دستاورد آموزشهاي زرتشت است. سازندگي تنها در آرامش شدني است. پيشنياز رشد و رسايي آرامش است. ساختن جهاني سرشار از آشتي و انسانيت تنها در سايه آرامش امكان پذير خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اينكه انسانها خشترا(چيرگی به خود) را پيش بگيرند و با اشا (قانون هستی) خود را هماهنگ سازند. فقط كساني ميتوانند قوانين هستي و سامان سرشتي را، كه پايهي راستي و درستي است، پاسداري كنند كه وهومن (انديشه نيك) را برگزينند و نيك انديش گردند.
پس سرنوشت جهان در مغز انسانها رقم زده مي شود. اگر انسانها نيك انديش شوند، سپهر و آخشيجها (طبيعت، عناصر هستي) را بزرگ بدارند و رو در روي آن قرار نگيرند (آلودن محيط زيست ، ستيز با طبيعت است) و با كردار نيك خود بشريت را به آرامش برسانند، انسانيت تكامل پيدا خواهد كرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در اين تكامل و جاودانگي دست به آفرينش خواهد زد و همكار خداوند خواهد شد . پس مي بينيم كه از هر سو كه برويم و از هر زاويه اي به «دستگاه آفرينش » و «انسان و آينده اش» بنگريم ، سر انجام به “امشاسپندان” خواهيم رسيد كه دستگاه فلسفي و جهان بيني دين زرتشتي است.
اگر ما فلسفه دين زرتشت را بپذيريم از درون زرتشتي شده ايم .
2 –نشانه بيروني
آن هنگام كه انسان در جهان درون خود ، به اهورا مزدا و فلسفه دين بهي باورمند شد و خواست كه در اين باورمندي با ديگران همراه شود . لازم مي آيد كه پيمان وفاداري به دين بهي و زرتشتيان را آگاهي دهد.
” سدره پوشي ” نشانهي بيرونيِ زرتشتي شدن است. با پوشيدن سدره و بستن كشتي آدمي هم با خود و هم با ديگران پيمان ميبندد كه راه زرتشت را پيگيري كند. سدره پوشي زايشي نو و “تولدي ديگر” است . زايشي مينوي (معنوي) در يك دينِ بهساز و آباد كننده . با پوشيدن سدره و بستن كشتي گامهي كوشاي (جدي) زرتشتي شدن آغاز مي گردد.
سدره
سِدرِ ه پيراهني است بييقه و بيآستين از پارچه نازك سفيد رنگ. يقه و آستين بلند هر دو نشانه خودنمايي است و آستين بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارنده آن به شمار مي آمد.
سادگي و سفيدي اين جامه نشان مي دهد كه شخص نمي خواهد با دربركردن آن به جاه و مقامي برسد و آنرا وسيله اي براي رسيدن به بلندپروازيهاي هاي خود قرار دهد.
سدره، جامهي نازش (تفاخر) نيست. جامه ساده سربازي است كه سرباز اهورامزدا به تن مي كند و رنگ و ريا در آن راهي ندارد.
باپوشيدن اين جامهي ساده، سفيد و پاك ،انسان همانند و همرنگ آن ميگردد. هم رنگ ديگر زرتشتيان مي شود. بهدين مي شود.
كُشـتي
كشتي، بندي است كه از 72 نخ پشمي بافته شده است. بافندگان آن بايد بهدينانِ پارسا باشند . اين 72 نخ به شش رشته بخش شده است. و هر رشته اي داراي 12 نخ است. عدد 72 اشاره اي است به 72 فصل يسنا كه مهمترين بخش اوستا است. 12 اشاره دارد به 12 ماه سال و 6 اشاره اي است به شش ”گهنبار” كه جشنهاي ديني زرتشتيان است.
كشتي بستن نشانه پيمان بهدين با خود و اهورامزدا است. با پوشيدن سدره، بهدين جامهي خدمت دين را به بر مي كند و با بستن كشتي كمر خدمت به ميان مي بندد تا جهاني آباد ،آزاد و بدور از جنگ ، ناداري و … بسازد . سدره پوشي مراسم با شكوهي است كه به دست موبد انجام مي پذيرد و دوستان و بهدينان با شركت خود در آن ، شاهد زايش مينوي يك بهدين مي گردند و با او اين زايش را جشن مي گيرند.
3 ـ پيمانهاي همبودگاهي ( اجتماعی)
زرتشتي ، انسان آزاده اي است كه خود با خرد بيدار خويشتن ، راه زرتشت را بر مي گزيند و با سدره پوش شدن ، كوشا بودن خود را در اين راه بيان مي دارد. او گام در راهي ميگذارد كه خوشبختي و شادزيوي انسان و انسانيت هدف نهايي آن است.
دين زرتشت، دين بهي است. دين كوشش است. مگر نه اينكه جهان در سايه كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سايه كار و كردار نيك است كه انسان خواهد توانست به سازندگي بپردازد؟
دين بهي، دين گوشه نشيني و زانوي غم بغل گرفتن نيست و نااميدي و منفي بافي در آن راهي ندارد. آينده ، يك رويداد ناگوار برگشتناپذير نيست . آينده در دست هاي ما قرار دارد. اگر بكوشيم و بسازيم آينده زيبا خواهد بود و اگر بدان نيانديشيم و كاهلي پيشه كنيم ، فرجامي بد در پيش روي ما خواهد بود.
ساختن و آباد كردن و نوسازي جهان به همانديشي ، همدلي و همبستگي انسانهاي نيك انديش ، خوش گفتار و نيك كردار نياز دارد. از اين رو دين بهي ، دين همبودگاهي است.
گفتيم كه سدره پوشي، جامه سربازي اهورامزدا را به تن كردن است و كشتي، ميان بستن و بيان آمادگي براي خدمت مي باشد.
هر نو بهديني سربازي است كه در اين ”ارتش كار نيك” مي بايست جاي خود را پيدا كند و همازور و هماهنگ با ديگر بهدينان به پيش رود. پس لازم مي آيد كه سازمان همبودگاهي زرتشتيان بر مبناي آموزشهاي زرتشت سامان پذيرد.
گفتار و كردار هر زرتشتي در سرنوشت ديگر همكيشان نشانگذار خواهد بود. فرد، پيش از زرتشتي شدن پاسخگوي كردارهاي خوب يا بد خود است و ديگران نيز كارهاي خوب و پسنديده و يا رفتارهاي زشت و ناپسند يك غير زرتشتي را به پاي جماعت زرتشتي نمي نويسند . اما هنگاميكه فرد پذيرفت كه زرتشتي شود، خود به خود بخشي از خانواده بزرگ زرتشتيان شده است و از آن پس كارهاي نيك و پسنديده و يا رفتارهاي زشت و ناپسند او دامن گير ديگر زرتشتيان خواهد بود و آنها را سربلند و يا سرشكسته خواهد كرد. از اين رو زرتشتي شدن نه تنها نيازمند ”باور دروني” و ”نشانه بيروني” است بلكه ” بزرگداشت پيمانهاي گروهي و پاسداري آنها” را نيز بايسته مي سازد. نا گفته پيداست كه باهم بودن يك گروه از انسانها ، خود به خود نياز به يك سري بنيانها، هماهنگيها و قانونها دارد. بدون اين بنيانها،پيوستگي افراد يك همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روي يكديگر مي گذارد.
درست به همين سبب ”پذيرش پيمانهاي گروهي” يك نياز والا به شمار مي آيد . در جامعه سنتي زرتشتيان اين نياز بگونهي نانوشته وجود دارد و زماني دراز است كه زرتشتيان توانستهاند كه با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زيرا جامعه زرتشتي، گروه كوچكي بوده است كه نه تنها بر بنيان آموزش هاي زرتشت، هموندانش پاسخگو و پيماندار نسبت به جامعه بار آمده اند ، بلكه به سبب خويشاوندي و پيوستگي تنگاتنگ خانوادگي كه نتيجه ازدواج هاي درون همبودگاهي بوده است ، چنان بافت به هم تنيده اي يافته است كه سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونهاي هماهنگي روحي و رواني در جماعت ديده مي شود و شخصيت (كاراكتر) گروهي ويژه اي در گروه ايجاد شده است.
اكنون ببينيم چه بنيانهايي بايد از سوي نوبهدينان ژرفنگري شود:
الف ـ ”جدايي دين از سياست”
ب ـ ”پرهيز از باور ستيزي”
پ ـ ”پذيرش خويشكاري (مسئوليت) همبودگاهي و كار گروهي”
الف ـ جدايي دين از سياست
دين بهي ، دين نارواگزيني و دوبيني (تبعيض) نيست . زن ومرد ، دارا و ندار ، سياه و سفيد و …. مي توانند زرتشتي شوند. نه رنگ پوست، نه جنسيت و نه مقام همبودگاهي افراد و يا گرايش سياسي آنها هيچ كدام پايهاي براي پذيرش به دين نيست.
همانگونه كه كارگر ، پزشك، مهندس، كشاورز و غيره مي توانند زرتشتي شوند، سياستمداران نيز مي توانند زرتشتي شوند و زرتشتي بمانند. اما يك سازمان همبودگاهي كه بر بنيان دين استوار است نمي تواند جايگاهي براي تبليغ يك ايده سياسي ويژه شود و يا جايي براي گسترش انديشه هاي سياسيِ ويژهاي شده و از همه بدتر جاي يارگيري گروه هاي سياسي و حزبهاي گوناگون گردد.
همانگونه كه كشاورز نميتواند با تراكتور به نيايشگاه وارد شده و زمين آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بكارد، سياستمداران و يا كوشندگان سياسي هم نبايد سازمان همبودگاهي زرتشتيان را با حزب و سازمان سياسي يكي بگيرند و دفتر و ساختارهاي هموندگيري خود را در آن پهن كنند.
بنيان سازمان و ساختارهاي همبودگاهي زرتشتيان، آموزشهاي زرتشت است و افراد تنها از روي باور به دين زرتشت بايد در اين نهاد همبودگاهي هموند شوند و نه بر پايهي وابستگيها و گرايشهاي سياسي. در يك نهاد ديني، با يك جهان بيني فراتر از رنگ پوست، جنسيت و ...، ديگر چپ و راست و ميانهرو مفهومي ندارد. همه، زرتشتي هستند و چون زرتشتياند در اين سازمان همبودگاهي هموند شدهاند.
از اين گذشته دين و سياست دو مقولهي از هم جدايند و نميتوان آن دو را با هم آميخت. دين به دنبال “حقيقت” است و سياست در پي “واقعيت” و سازش با آن. هر گاه بتوانيم دو دانه سيب را از يازده متر پارچه كم كنيم و يا هفت ليتر شير را به چهار كيلو آهن بيفزاييم، خواهيم توانست دين و سياست را با هم بياميزيم. دين و سياست بايد مانند دو ريل راه آهن به موازات يكديگر پيش روند اما به هم نرسند، كه اگر چنين گردد واگنهاي تمدن انساني واژگون شده و سبب مرگ و ويراني خواهند شد.
دين، پاسخگوي فراهمآوري آسايش مينوي بوده و بايد بتواند آرامش رواني، اخلاق و اميد را براي انسان به ارمغان بياورد در جايي كه سياست، خويشكارياش فراهمكردن آسايش مادي انسان ميباشد.
هم سياست و هم دين براي جامعهي انساني لازم هستند. هيچ كدام هم بد نيستند. آنچه بد، ناپسند و آسيبرسان است آميزش اين دو با هم است.
ب ـ پرهيز از باور ستيزي
هر زرتشتي در بهترين چگونگي (حالت) خود، دادگو و كاردار (وكيل) دين بهي است، نه دادستان دينهاي ديگر. كار ما استوار كردن و گسترش دادن آموزشهاي زرتشت است و نه رد كردن و خردهگيري از دينهاي ديگر. دين بهي چماق نيست كه با آن بشود بر سر دينهاي ديگر كوبيد. زرتشت و دينش را بايد براي خود او و فلسفهاش برگزيد نه براي وسيله قرار دادن و ستيز كردن با باورهاي ديگر.
البته ميتوان دين بهي را با دينهاي ديگر سنجيد اما اين، سنجش ميان باورهاست كه خود كاري پژوهشي و آموزشي است و نه پيشزمينهي يورش به باورهاي ديگر و كوبيدن اين يا آن دين، كه نه سودمند است و نه لازم. اين كار تنها ميتواند سبب برپا شدن تنش بين بهدينان و ديگر باورها گردد، كه اگر باورستيزان در كار خود كوشاتر باشند جنگ ديني را در پي خواهد داشت، كه مانند هر جنگ ديگر بيهوده و زيانآور است.
پ ـ پذيرش خويشكاري (مسئوليت) همبودگاهي و كار گروهي
آرزوي هر بهديني، بهبود زندگي خود و همكيشان و گسترش دين بهي است. سروسامان دادن به كارهاي همبودگاهيِ زرتشتيان از تواناييِ يك و يا چند نفر بيرون است. شايسته است كه هر نوبهديني بر پايهي تواناييها و ويژهكاريها (تخصص) و يا نياز همبودگاه زرتشتي در گوشهاي از سازمان همبودگاهي به كار بپردازد. شانه خاليكردن از زير كار و پشت گوش انداختن خويشكاريهاي همبودگاهي سبب از هم پاشيدن سامان و سررشتهي سازمان همبودگاهي خواهد شد.
اين كار با هيچ سنجهي (معيار) اخلاقي و انساني جور نميآيد. فراموش نكنيم كه پايبندي به پيمان از آموزشهاي اخلاقي زرتشتيان است. انسان زرتشتي كسي است كه هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگي و رسايي خود و جهان كوشا گردد.
اكنون، پس از خواندن اين نوشته، روي پرسشهاي زير انديشه كنيد و پاسخ آنها را در درون خود بيابيد:
آيا به دين بهي در درون خود باور آوردهايد؟
آيا ميخواهيد با سدره پوشيدن به آن رسميت بدهيد؟
آيا پيمانهاي همبودگاهي، يعني “جدايي دين از سياست”، “پرهيز از باورستيزي” و “كار گروهي” را ميپذيريد؟
اگر پاسخ به پرسشهاي بالا مثبت است، به گروه ما خوش آمديد! اكنون هنگام آن رسيده است كه با هم بخوانيم:
به خشنودي اهورامزدا
من، به هستي خداوند يكتا و پيامداريِ اشو زرتشت اسپنتمان بيگمانم.
من، آئين بهيِ زرتشتي را برميگزينم كه بهترين راه زندگي را به من نشان ميدهد.
انديشه و گفتار و كردار نيك را ميستايم.
آئين زرتشت را ميستايم، كه خواستار آزادگي و آشتي و ازخودگذشتگي و پارسايي و يگانگي است
و آئينی است كه از همهي دينهاي كنوني و آينده بهتر و زيباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم
و پيمان ميبندم كه بر دين نيك و پاك زرتشتي استوار بمانم. ايدون باد
۲ نظر:
سلاملار منیم یول یولداشیما
از روشنگری های شما نهایت تشکر میکنم
شاجین
سلاملار منیم آیدین قارداشیما
منیم یول یولداشیما ، ائل قارداشیما
یاز ، یاز
آنکه بجای برسد فریاد است فریاد
شاجین
ارسال یک نظر