۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

تقاضایی زنانه از هواداران تیم تراختورسازی


سودابه اردوان:
توضيح : در تمامي دنيا در سياهترين سالها نيز افكار روشن، جسورانه و ترقيخواهانه وجود داشته است. آنچه بشر را در  عقب ماندگي نگهداشته، اين واقعيت تلخ بوده است كه نيروي مردمي در مواقع زيادي نه به دنبال افكار روشن بلكه در هيبت ارتش و پشت جبهه سياهي به حركت درآمده است. از اين جهت آذربايجان موقعيت قابل افتخاري داشته است كه مردم عادي نيز در كنار ميرزا علي اكبر صابر، ميرزا جليل محمد قلي زاده، ميزا فتحعلي آخونداوف، ازئير حاجي بيگلي، حيدرخان عمواوغلو، علي موسيو، شيخ خياباني و سيد جعفر پيشه وري ايستاده است. در دوران متأخرتر، اقبال جوانان از نسل صمد بهرنگي مرضيه احمدي اسكويي، پيوستن مردم به جنبش ضدولايت فقيه در اولين ماههاي بعداز انقلاب 1357، شركت همزمان همه نسلهاي آذربايجان در قورولتاي هاي سالانه ملي در قلعه بابك و همين چند روز پيش ابتكار تاريخي حركت مردمي براي نجات درياچه اوروميه از نابودي قابل ذكر است. اينك تنها چند هفته بعداز تقاضاي صميمانه روشنفكر آذربايجاني خانم  سودابه اردوان از تراختورچيهاي آذربايجان، شاهد ابتكار تاريخي جوانان آذربايجان براي نمايش درايت و رشد روحيه تساوي طلبانه و بينش دموكراتيك، هستيم. (پايان توضيح)
اولین اقدام درست این است که عدالت جویان و قهرمانان به استادیوم ها بیایند و یک تصمیم جدی و جمعی بگیرند و در مسابقه بعدی همسران، مادران، خواهران و دختران خود را برای تماشا و لذت بردن از مسابقه فوتبال همراهی کنند. پنجاه هزار نفر با یک تصمیم بزرگ به بالای صدهزار نفر خواهد رسید...
من به عنوان یک زن آذربایجانی اخبار مربوط به آذربایجان را دنبال می کنم. طرفداران تیم تراختورسازی موجودیت خود را به عنوان تماشاگرانی استثنائی در عرض چند سال اخیر به دنیا نشان داده اند. بسیاری تحت تأثیر این نیرو و همبستگی قرار گرفته اند، آنها را ستوده اند و یا در حسرت نداشتن چنین تماشاگرانی به آنها رشک برده اند.
من که خود در تبریز متولد و بزرگ شده ام و جریمه ترکی حرف زدنم را در کلاس اول دبستان پرداخت کرده ام بخوبی میدانم که این همبستگی ریشه ای عمیق در تحمل ستمی تاریخی و مشترک در عرض سالیان دراز دارد. از طرف دیگر تاریخ پر افتخار آذربایجان سرشار از قهرمانی ها و مبارزه با بی عدالتی ها را با عشق به فرهنگ غنی و زبان مشترک در هم آمیخته و روحیه خاصی را به مردم آذربایجان بخشیده است. در مقابل، جامعه خفقان زده ما چه در رژیم پهلوی و چه در دوران سیاه جمهوری اسلامی سعی کرده است هر کنش مترقی انسانی را در نطفه خفه کند. اما هر بار در مقاطع خاص تاریخی این شور و اشتیاق به آزادی و رهایی به بیرون فوران کرده و جنبش های مردمی و آزادیخواهانه ای را بوجود آورده است.
همه میدانند که احساسات انسانها ریشه در زندگی واقعی شان دارد از آنچه ظلم و بی عدالتی است به فغان می آیند شعر می گویند ترانه می سرایند، فریاد می کشند و انقلاب می کنند. مردم حقوق پایمال شده شان را می خواهند.
طرفداران تیم تراختورسازی با انرژی بی پایان خود در جامعه ای خفقان زده و مستبد پیام خود را، هویت لگد مال شده خود را فریاد می زنند. باید گفت اگر آنها فقط در رابطه با تشویق تیم محبوبشان شان چنان شور و انرژی را به نمایش می گذارند خوشا به حال آن روزی که نوبت گرفتن حقوق حقه پایمال شده شان فرا برسد.
آذربایجانی ها با زبان بی زبانی جمهوری جهل و جنایت را مورد خطاب قرار داده اند،اعتراض می کنند و وجود مستقل خود را و هویت پایمال شده شان را گوشتزد می شوند. هر چند این حمله نیست این فقط غرشی از یک شیر نشسته است. این ها فقط تمرینی است از جمعیت صد هزار نفری برای یک حرکت چند میلیونی آنهم نه برای فوتبال بلکه برای حقوق انسانی از دست رفته شان و برای دادخواهی هزاران انسان فرهیخته که بدست جنایتکاران جمهوری اسلامی در عرض این سال ها کشته و یا شکنجه شده اند و مهمتر از همه تصفیه حساب با دشمنان مردم.
اما قبل از آنکه به این آرزوی بزرگ دست یابیم، قدم های بیشماری است که باید برداشته شود. دیدن این همه شور و انرژی و عدالت جویی در میدان فوتبال برای من سوالی پیش می آورد: چرا دراین شور و هیجان عدالت خواهانه با همسران، مادران، خواهران و دختران خود شریک نمی شوید؟ مطمئنأ آنها هم به اندازه شما فوتبال می فهمند و از آن لذت می برند. اصلأ وقتی تب فوتبال، هیجان و شادی اش فقط مردانه می شود احساس ناراحتی نمی کنید؟ این نظم تبعیض آمیز را چه کسی بر علیه زنان بنا نهاده؟ لحظه ای خود را بجای آنان بگذارید یک دقیقه تحملش نمی کنید این همان حقوق نابرابر است.
در کشوری که من زندگی می کنم یعنی سوئد زنان تیم فوتبال خود را دارند هم مسابقه می دهند هم در شادی ها و غم هایش و هم در بحث هایش شریک هستند.این روال آنچنان جا افتاده است که کسی حتی نگاه کج به دیگری نمی کند.
جمع شدن صد هزار نفر برای تشویق تیم فوتبال با تمامی مختصاتش اما همه از جنس مرد ناهنجاری آشکار آن جامعه را به اثبات می رساند؟ در جامعه ما با استفاده از قوانین مرد سالارانه زنان را حذف کرده اند با توجیهات مذهبی، اخلاقی و یا سنتی. این حذف در ساده ترین فعالیت اجتماعی مثلا در ورزش که لازمه سلامتی روحی و جسمی انسان ها است بوضوح خود را نشان می دهد. زنان را با خشونت تمام به کنج خانه ها می رانند، از فعالیت اجتماعی منع می کنند و نیروی شان را بدون هیچ دستمزدی به خدمت مرد ها در می آورند. خوشبختانه ما می بینیم که زنان ما به این راحتی به این تبعیض غیر انسانی تن نداده اند و به هر سختی که شده مقاومت می کنند و در آینده هم نه تنها تن نخواهند داد بلکه این مبارزه بحق بیشتر خواهد شد و ما شاهد تنش ها و حرکت های بزرگتری بر علیه این تبعیض خواهیم بود.
اماچه خوب است که هشیار باشیم قبل از آنکه زنان خود بر علیه این نا برابری قیام کنند و حاکمان در قدرت را محکوم کنند و مردان خود را به حمایت و سکوت از این تبعیض نابرابر متهم سازند به این موضوع فکر کنیم وبه حمایت از آن زنان یعنی نیمی ازهموطنان خود بر خیزیم.
اولین اقدام درست این ااست که عدالت جویان و قهرمانان استادیوم ها بیایند و یک تصمیم جدی و جمعی بگیرند و در مسابقه بعدی همسران، مادران، خواهران و دختران خود را برای تماشا و لذت بردن از مسابقه فوتبال همراهی کنند. پنجاه هزار نفر با یک تصمیم بزرگ به بالای صدهزار نفر خواهد رسید.
هر کدام از شما مردید و توانا، پر از حس مسئولیت نسبت به خود ودیگری. یقینأ لیاقت و شایستگی رعایت شئونات اخلاقی را در این حرکت متحدانه خواهید داشت. بیایید با این تصمیم بزرگ تابو شکنی کنید. همانند گذشتگانمان که زنان پا به پای مردان در برهه های مهم تاریخی همگام با مردان در ساختن جامعه ای برابر مبارزه کرده اند نه تنها در رابطه با تبعیض ملی بلکه در عرصه تبعیض جنسی نیز پیامی بزرگ را به آزاداندیشان جهان و سیلی محکمی را بر تحجر اندیشان و ظالمان بدهیم. یادمان باشد که همیشه یک کرده به ز هزار گفتار است.
رنج تبعیض جنسی کمتر از رنج تبعیض ملی نیست. از عریکه مردانگی تان کمی پایین بیایید و نیم دیگر انسان ها را که زنان هستند و فراموششان کرده اید با حقوق پایمال شده شان ببینید. آیا به غیر از این است که رهایی انسان ها از تمام قید و بند های ظالمانه و تبعیضات گوناگون به همکاری و مشارکت همه انسان های در بند نیاز دارد؟
 

سودابه اردوانsoudabehsa@hotmail.com
www.soodabe.com


۷ نظر:

ناشناس گفت...

تاریخ ابران چقدر حقیقت دارد؟

اساسا تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست. بلکه این تاریخ عبارت است از مجموعه ای از افسانه های که توسط نویسندگان روسی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیائی که مخرج مشترکشان در یهودی بودنشان می باشد، نوشته شده است. اگر هم مترجمین پای منقلی ایرانی در این خصوص مطالبی را ترجمه کرده اند تا منقلشان را روشن نگه دارند، درکل اقدامی جز تبعیت، تدوین، بیان و انعکاس مطالب نژاد تراشان و افسانه سازان خارجی کار دیگری نکرده اند به این ترتیب، افسانه های که به دست بیگانگان نوشته شده و توسط پای منقلی ها مورد ترجمه شده است بعد وارد کتب درسی و مراسم ملی ملل ایرانی شده است، تاریخ نمی شود گفت. اگر انها ریگی در کفش ندارند، فیلم مستند تخت گاه هیچ کس را از تلویزیون پخش کنند تا مردم نظر بدهند. چرا بخاطر روشن نگه داشتن منقلشان، به چشم توده های مردم خاک می پاشند.

تا زمان اسلام، قریب به 80 سلطان و امپراطور،در قوارۀ ستیز مداوم با روم و یونان، غرقه در ثروت ،قدرت، فرهنگ، آگاهی و عنوان، در ایران حکومت کرده اند، اما از این همه امپراطور بلند مرتبه، جز همین اسامی افسانه ای و قصه های شاهنامه ای، دیگر خردلی نشان از تاریخی نمی یابیم. آنها شهر، بازار، معبد، کاخ، کوچه، گهواره و گور ندارند و نه تنها رد هیچ حکومتی از این همه قرن و این همه امپراطور، که به جنگ رومیان می رفته اند، بر جای نیست بلکه حتی یک نیزه و دشنۀ مفرغی و یا یک کاسۀ سفالین ساده نیافته ایم

خروج کورش با نیزه دارانش از بین النهرین و ادامۀ تهاجم کفتار وار او به سوی ایران، قابل اثبات نیست. زیرا که تنها سند باقی مانده از او، گل نبشتۀ بابلی اش که اگر واقعاٌ از او باشد، هیچ اشاره و آشنائی با ایران را نمی دهد. چنانکه ما از فرزندان او، یعنی کمبوجیه و بردیا نیز کمترین نشانی در این سرزمین نیافته ایم و چون کورش و نیزه اندازهایش قبل از اشغال و قتل – غارت بابل، دوران نیمه چادر نشینی خود را می گذراندند و نه تنها با جوامع، مذاهب و نژادهای دیگر آشنا نبودند بلکه حتی زبان نوشتاری هم نداشتند بهمانخاطر گل نبشۀ بابلی کورش هم مثل لوحۀ گلی منقوش خلیج و مرد بال دار جعلی هستند. نژاد تراشان و تاریخ سازانی که خیمه شب بازی تهوآور هخامنشیان را، راه انداخته اند، برای اعتبار بخشیدن به قصه های شاهنامه ای اینها را تدارک دیده اند.
در رابطه با گور کورش
هر عاقلی از خود می پرسد، اگر در زمان شاهان سلسه هخامنشی، چنین گوری بر پا بود، بی شک بر آورندگان تخت جمشید بایستی که گوشه ای از ان ولخرجی های آرایش گرانه را به بنای گور کورش بنیانگذار امپراطوری خود منتقل میکردند تا مورخین امروز مجبور نشوند اثبات پایتخت اصلی هخامنشیان را به روایت های مورخین و افسانه سازان کهن یونان و روم متکی کنند که هیچ کس قادر نیست بر برگی از نوشته های اصلی انان دست یابد و تمام انها به گونۀ لاعلاجی ناشناخته، مخترع و مجهول اند

واقعیت این است که در سال 1840 اوژن فنلاندن استاد نژاد تراش و تاریخ ساز معروف، هخامنشیان بربر را پدر خوانده برای قوم من درآوردی فارس در شهرهای چابهار، کرمان، بندر عباس، بوشهر و آبادان که سیاهپوست هستند و دو رگه های که معروف به اصفهانی، شیرازی و بخشی از طهرانی ها که دارای مادر فارس و پدر ترک و یا عرب هستند، انتخاب کرد. او اولین کسی است که از زبان پهلوی نام برد ولی تا بحال معلوم نشده است که خط پهلوی چیست، از کجا آمده و مورد مصرف آن چه بوده است

فارس های پای منقلی، افسانه ای سفارشی را در این یا ان مقوله آغاز میکنند و به شرح در می آورند و موقع ثبوت شروع به فریب کاری از قماش نابودی، سرقت، و یا سوزاندن می کنند.
قصه سرابان پای منقلی در این شگرد و شیوه دو سود را میجویند.
 نمایش دارائی های خیالی یا به عبارت بهتر، وصل خود به اجداد فرضی شان که نژاد تراشان و تاریخ سازان عمدتآ یهودی درغرب با منظور خاصی برای یک عده تدارک دیده اند.

 ایجاد کینه ملی نسبت به نابود کنندکان ان دارائی های خیالی مانند عرب ها، یونانی ها و ترک ها
برای مثال- افسانه سازان پای منقلی که منقل شان از همبن راه گرم نگه داشته می شود، می گویند: در سارویۀ اصفهان کتابخانه ای بود که عظمت ان خیلی بیشتر از اهرام ثلاثۀ مصر بود ولی عرب ها با لیزر طوری نابود کردند که حتی خشتی از آن کتابخانه بر جای نمانده است. حالا چرا عرب ها اهرام ثلاثه مصر را با همان لیزر از بین نبرده اند، معلوم نیست!!!
هخامنشیان با یورش حیوان وار کورش با نیزه اندازهایش به بابل آغاز و با نسل کشی خشایار شاه بربر در قتل عام پوریم ختم میشود. کارگردان های اصلی این جریان هم رب اشخاصی مثل دانيال، نحميا، مردخای و عزرا

ناشناس گفت...

بر اساس شنیده و خوانده هایم، گویا عده ای از مردم سیبری، حالا قبل یا یعد از دورۀ یخ بندان بصورت گله ای که دوران نیمه چادر نشنیی خودشان را می گذراندند و حتی زبان نوشتاری هم نداشتد، حرکت کرده، حالا از طرف شرق یا غرب دریاچۀ خزر و یا از هر دو طرف آن، وارد ایران شده اند. بعد از مدتی یک گلۀ دیگر حرکت کرده، آمده از ایران رد شده و وارد هندوستان شده اند. بعد از هندوستان، یک گلۀ دیگر حرکت کرده از ایران و هند گذشته و وارد سرزمین های شده اند که امروز اروپا نامیده میشود بر این اساس، همۀ این ها از یک نژاد سفید پوست هستند.
از همین زاویۀ افسانه سازان و نژاد تراشان هم که نگاه کنیم، چند سوال اساسی پیش می آید
1) سیبری چقدر جمعیت در خودش می تواند جا بدهد؟
2) هر زن سالی چند بار و هر بار چندتا می زائید که بتواند آن همه آدم تولید کرده تا بصورت گله ای حرکت کرده و درهمه جا پخش - پلا بشوند؟
3) اگر همۀ آنها از یک نژاد هستند، پس چرا فارس های اصیل در بندرعباس، بوشهر، کرمان، چاربهار، ایرانشهر .... خیلی شبیه افریقائی هستند ولی اروپائی ها تا اندازه ای شبیه هم هستند؟
4) اگر آنها موقع آمدن به ایران صاحب تمدن و هنر بودند پس چرا تمام نوشته ها در تخت جمشید و غیره ایلامی هستند؟ یا اینکه چرا انها نبوع هنری خودشان را در سیبری نشان نداده اند. و هیچگونه اثار هنری از خودشان در زادگاهشان که مثلا سیبری باشد، بر جای نگذاشته اند. مثل اثار هنری اهرام ثلاثۀ مصر؟
5) اگر کورش و نیزه اندازهایش موقع غارت بابل زبان نوشتاری داشتند، پس چرا گل نبشته بابلی کورش بزبان مثلا پارسیان نیست؟
6) اگر فارس ها در ایران بنابه شرایط محیطی سیاه شده اند پس سیاه و سفید بودن بستگی به شرایط اب و هوای دارد نه به نژاد و ژن.
7) زمانیکه مصری ها اهرام ثلاثۀ مصر را می ساختند، بندرعباسی زاده ها دوران غارنشینی خود را نمی گذراندند؟
8) تاج محل در هندوستان را نه آریائی های سیاهپوست هندی بلکه مغول های ترک دز قرن شانزدهم میلادی ساخته اند که نه تنها مهمترین اثر هنری شبه قارۀ هند محسوب میشود بلکه هشتمین عجایب دنیاست که روزانه صدها نفر از سراسر دنیا برای دیدن این اثری هنری، از تاج محل در اقره دیدن میکنند.
زمانیکه مردمان خاورمیانه دورۀ چند خدائی را پشت سر گذاشته و به دورۀ تک خدائی رسیده بودند، بندرعباسی زاده ها هنوز دم داشتند و از این شاخۀ درخت به آن شاخۀ درخت می پریدند.
کسانیکه دووکتورای خودشان را در گه خوری گرفته اند، نمیگویند،
نژاد آریائی یعنی چه؟
اگر واقعآ چنین نژادی وجود داشت و یا دارد، چه خصوصیاتی نژاد آریائی را از دیگر نژادها متمایز میکنند؟
این نژاد در چه مقطعی از تاریخ از مرحلۀ غار نشینی، چادر نشینی،
روستا نشینی و بعد به مرحلۀ شهر نشینی و تشکیل حکومت رسیده اند؟
بدون استثنا، تمام پیامبران یا به عبارت بهتر – مهندسین جامعه که نقش عمده ای را در زمان خودشان، در شکل دهی افکار عمومی بازی کرده اند، از منطقۀ خاورمیانه هستند از آدم و حوا گرفته تا محمد. بهمانخاطر از خاورمیانه بعنوان مهد تمدن های بزرگ یاد میشود. برای داشتن یک خاورمیانۀ زیبا، باید فارس های میکروب مهاجر بی هویت که نقش مخرب را در خاورمیانه بازی میکنند، از خاورمیانه بیرون ریخت

ناشناس گفت...

تاریخ سازان و نژاد تراشانی که بطور عرق ریزان خیمه شب بازی قوم من اوردی پارس را براه انداخته اند تا بمردم هویت جعلی تزریق کنند، تمام تخم مرغ های خودشان را در دو سبد 1- زبان فارسی 2- تاریخ ایران باستان گذاشته اند.

زبان فارسی

پارس سازان بطور عرق ریزان الفاظ من در آوردی را در ایران ساخته،
آنها را با هواپیما به هندوستان برده، با طبل بد صدا اعلام میکنند که آنها را در کتابخانه ای در هندوستان پیدا کرده اند و بعد با قطار به ایران حمل میکنند تا جایگزین لغات عربی بکنند، تا بحال نتوانسته اند، لغاتی که نشانگر مرتفع تمدنی پارسیان باشد، پیدا یا بسازند. لغاتی مثل: عقل، عدالت، منطق، دولت، ملت، قضاوت، جامعه، حساب، قلب، زمان، صفر

اگر از زبان فارسی، بودن، شدن، کردن، و ضمیرها را منها کنیم، باقی لغاتش عربی هست. بهمان خاطر - زبان فارسی همان لهجۀ بسیار ناقص زبان عربی است
و پارسیان اصیل در شهرهای بندرعباس، کرمان، بوشهر، ایرانشهر از نژاد آفریقائی هستند و با هیولا درست کردن از کلمه پارس که کشتی هم نمیکشد، به فاطی طومان نمیشود.

اگر پارسازان مثلآ را بصورت مسلن بنویسند، صاحب زبان نمی شوند.

تاریخ افسانه ای
تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست
اساسا تاریخ امروز ایران روایت ایرانیان نیست. بلکه این تاریخ عبارت است از مجموعه ای از افسانه هائیکه توسط نویسندگان روسی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیائی که مخرج مشترکشان در یهودی بودنشان میباشد، نوشته شده است. اگر هم مترجمین پای منقلی ایرانی در این خصوص مطالبی را ترجمه کرده اند تا منقلشان را روشن نگه دارند، درکل اقدامی جز تبعیت، تدوین، بیان و انعکاس مطالب افسانه سازان خارجی کار دیگری نکرده اند به این ترتیب، افسانه های که به دست بیگانگان نوشته شده و توسط پای منقلی ها مورد پذیرش قرار گرفته و وارد کتب درسی و مراسم ملی ما شده است، تاریخ نمی شود گفت. اگر انها ریگی در کفش ندارند، فیلم تخت گاه هیچ کس را از تلویزیون پخش کنند تا مردم نظر بدهند. چرا بخاطر روشن نگه داشتن منقلشان، به چشم توده های مردم خاک می پاشند.
جالب اینجاست که در بین پیروان مذاهب بزرگ مثل مسیحی ها و مسلمان ها اختلاف نظر وجود دارد. بهانخاطر- خود مسیحی ها به شاخه های مختلف مثل کاتولک، پروتستان، ارتودوکس..... تقسیم شده اند. مسلمان ها هم به شیعه و سنی و خود سنی ها و شیعه ها هم هر کدام به شاخه های مختلف تقسیم شده اند. حتی در رابطه با علل بروز جنگ جهانی دوم و کشتارها اختلاف نظر وجود دارد اما وفتی برسد به تاریخ من درآوردی ایران، هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. همه پیرو نویسندگان یهودی هستند. حزب فقط رستاخیز- رهبر محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر با ساواکی های حیوان صفتش

ناشناس گفت...

دولت آلمان بخاطر نیازهائیکه به قشر تحصیل کردۀ خارجی دارد، سالانه چندین هزاره نفر را وارد آلمان میکند ولی مهاجرین تازه وارد با توحش های آلملنی ها روبرو شده در نتیجه آلمان را ترک میکنند. اخیرآ پارلمان آلمان برای جلو گیری از فرار مغز های مهاجر از آلمان که بیشتر اسیائی هستند قانونی را تصویب کرد که به هر مهاجر سالانه صد هزار دلار حق توحش ( Right of Savagery (بدهد. لازم به یاد اوری است که المان بیشترین خشونت های حیابانی را دارد و جامعه شناسان بر این عقیده اند که المانی ها قانون بر دار نیستند. حیوان ابن حیوان هستند

ناشناس گفت...

دنیای غریبی است، دنیای بنگ، دود و عشق بی پایان به استخووون: زبانهای آریایی !!!! سرزمین زردشتی که در تاریخ مثلاً ولادتش، 7000 سال اختلاف نظر!!! وجود دارد و محل ولادتش هم اصلاٌ معلوم نیست. خواستم خواص اعجاب انگیز « مواد » را بیازمایم که منجر به افاضات ذیل شد:

1) یک چاه گه و شاش به « امی تیس »، همسر و خاله کوروش بربر.

2) یک چاه گه و شاش به کوروش تمام بربر، که سرزمین شرق میانه را « به درخواست مردمان این سرزمینها » !!!!؟؟؟بخاک و خون کشید.

3) یک چاه گه و شاش بر کمبوجیه که با دو خواهر خودش ازدواج کرد.

4) یک چاه گه و شاش به نژاد تراشان و قصه سرایانی که، از کورش بربری که دوران نیمه چادر نشینی خود را میگذراند و نه تنها ابتدائی ترین آشنائی با جوامع، مذاهب و نژادها دیگر را نداشت بلکه، حتی خواندن را هم بلد نبود، بنیانگذار حقوق بشرش کردند

5) یک چاه گه و شاش بر داریوش جفتک انداز که بنای نیمه تمام تخت جمشید؟؟؟ را بنا نهاد

6) هزاران احسن و مرحبا بر اسکندر ذوالقرنین و چنگیز خان مغول، که اولی بنای سنگی و نیمه تمام تخت جمشید را به « آتش بدون دود » شعله ور ساخت و دومی در ایران! خالی از سکنه، میلیونها انسان و حیوان را از دم تیغ گذراند .

7) العجب از نژاد تراشان و افسانه سازان ماهر، که از ایران 2 میلیونی زمان ناصرالدین شاه، به دوران خشایارشا، پنج میلیون نظامی با چند هزار کشتی که معلوم نیست در کدام بندر مستقر کرده بود، به یونان روانه نمود.

ناشناس گفت...

اسناد علنی شدۀ امریکا
در رابطه با پرشین گی ها

امریکا اخیرآ اسناد مافوق محرمانۀ خودش را در رابطه با پرشین گی ها منتشر کرد که نشان میدهد سازمان لواطکاران فارس به رهبری آرشام پارسی توانسته است از طریق ماهوارۀ امید به سایز تمام کیرها در منطقۀ خاورمیانه دست رسی پیدا کند

ناشناس گفت...

عید پوریم
نام این عید از کلمۀ پور به معنای قرعه گرفته شده است بخاطر اینکه مردخای برای یافتن مناسب ترین روز برای قتل عام مردم قرعه را انداخت و سپس با پرداخت ده هزار وزنۀ نقره بابت هزینۀ کار به خشایار شاه بربر که اجیر خودش بود، دستور کشتن دشمنان یهود را در سه روز متوالی داد. خشایار بربر بعد از دریافت حکم از مردخای و مخارج تهاجم حیوان وار خود، با نیزه دارانش بعد از تجاوز به زنان و دختران، 77000 هزار زن، مرد و طفل بی گناه را بطور وحشتناک با دشنه و نیزه تکه و پاره کرده و اموالشان را به غارت برد. این قتل عام دسته جمعی چنان ریشه کن بود که باعث توقف تولید، سقوط کامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در سراسر شرق میانه از 480 قبل از میلاد تا 750 بعد از میلاد شد. در این مدت طولانی هیچگونه اثر کورسوی حضوری، حیات ملی، قومی و یا بومی یافته نمی شود.
( لازم به یاد آوری است که کورش و نیزه اندازهایش هم که دوران نیمه چادر نشینی خود را میگذراندند، با ابزارهای فنی و عقلی یهود توانست مردم بابل را بخاک و خون بکشد و اموال انها را تصاحب کند )
یهودیها هنوز هم که هنوزه، با گذشت 26 قرن از این فاجعه غمبار، به مناسبت آن پیروزی و قتل عام بی سابقۀ تاریخی که بدست خشایار شاه بربر بوقع پیوست، عید می گیرند.
از یک طرف - یهودی ها در این روز لباس های شبیه جنایتکارانی مثل خشایار شاه را پوشیده و با بازی کردن، نقش او، این جنایت بزرگ را تجدید خاطره میکنند. همچنین برای شکر گزاری به در گاه خدا روزه گرفته و به رقص و پایکوبی می پردازند.
از طرف دیگر- از آن زمان به بعد، باز ماندگان پراکنده در کوه پایه ها، جنگل ها و اعماق صحراها، هر سال، روز سیزدهم فروردین را به عنوان نماد مبارزه و اعتراض به جنایت خشایار شاه بربر که آنها را سراسیمه از خانه و کاشانۀ شان فراری داده بود، برگزیده و سر به کوه و صحرا می گذارند.
پس از سقوط هخامنشيان بربر، به دست اسكندر مقدونی و گريز بقايای پارسه ها، به سرزمين بومی خودشان، يعني سرزمين خزران و سد بستن اسكندر ذوالقرنين بر مسير بازگشت بربرها، در دربند قفقاز، به تقاضای بوميان ايران، كه عيناً با توضيح قرآن نيز منطبق است، طومار بربرهای هخامنشی و به دنبال آنان، طومار اين کلمۀ پارسه، تا ظهور رضا پشگل کرجی الاصل که از مهتری سفارت های هلند و انگلستان به پادشاهی رسانده شد، درهم پيچيده است.
از زمان فرار بربرهای هخامنشی، به آن سوی کوه های قفقاز، تا 90 سال پيش، که يهوديان، سپاه جديد شعوبيه را، برای ايجاد تفرقه در ميان مردم و در ميان ملت های منطقه، به ميدان آورده اند، هيچ سلسله، سلطان و سرداری، خود و سلسله اش را فارس نخوانده است.
کلمۀ « پارس یا فارس » يك ناسزا و به معنای ولگرد، سگ صفت، بيخانمان، مهاجم وحشی و افراد کرایه ای در لغت نامه های دهخدا، معین و کردی ضبط هست. در لغت نامه های عربی هم فارس یعنی موالی ( سگ من ) آمده است. در لغت نامه های سامی ها و کلدانی ها هم فارس یعنی مجوس بمعنی سگ نگهبان دم در است.
خدا هم در قرآن از افراد فارس با عنوان ماجوج و یاجوج یاد کرده یعنی افراد ولگرد و سگ صفت زبان نفهم که فقط با پارس کردن، دم تکان دادن، و با پاچه گرفتن منظور خودشان را می رسانند.
هخامنشیان بربر با یورش حیوان وار کورش به بابل و قتل - غارت آنجا با نیزه اندازهایش آغاز و با نسل کشی خشایار شاه بربر در جریان پوریم ختم می شود.

ارسال یک نظر