۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه
استاد حاج محمد آقا نخجواني
حاجمحمد نخجواني، فرزند حاجعليعباس، از چهرههاي خوشنام و از فضلاي صاحبنام آذربايجان در سال 1297 ه . ق. در تبريز تولّد يافت. وي پس از فراگرفتن مبادي علوم اسلامي و ادبيات فارسي از محضر استاداني چون سيدحسن امينالادبا كسب فيض نمود و به مطالعه متون فارسي و عربي پرداخت.
در سال 1316 ه . ق. به همراه پدر به مكه رفت و سپس براي زيارت عتبات عاليات به عراق سفر كرد و در كشورهاي هند ، تركيه ، مصر ، پاكستان و اروپا به سير و سياحت پرداخت و در تمام سفرها از خريد نسخ خطي غافل نماند و در اين راهâ نهايتِ علاقه و شوقِ وصفناپذيري از خود نشان داد. براي تهيّه و جمعآوري «نسخ خطّي» از كويي به كويي و از شهري به شهري رفت تا گنجينههاي برباد رفته و غارتشده ميراث فرهنگ ايراني را كه به عناوين مختلف توسط سودجويان از ايران خارج شده بود خريداري كرده، به ايران بازگرداند. همين توجّه به خريد كتاب، خاصّه نسخههاي خطّي موجب شد تا به مرور كتابخانهاي در خور توجّه ايجاد كند كه مورد استفاده اهل فضل قرار گيرد.
بهراستي استاد، در نهانخانه دل به چه ميانديشيد؟ چرا تمام عمرِ خود را در جمعآوري كتاب و خدمت به فرهنگ ايراني سپري كرد. مگر نه اينكه او نيز چون ديگران ميتوانست در بزمهاي شبانه شركت جويد و چند روزِ عمر را به شادكامي و كامراني بگذراند و مبتلاي نسخههاي خاكخورده و موريانهزده نشود و سرگردان و شوريده، خانه به خانه، كو به كو در پي نسخهاي نگردد. امّا بيگمان، عشق به وطن و فرهنگ و ادب و تاريخِ سرزمين اهورايي ايران، او را چنان به وجد و شوق ميآورد كه بيشك هرگونه مرارت و سختي را براي يافتن نسخهاي خطّي به جان ميخريد و عاشقانه به سير و سفر ميپرداخت تا به مطلوب خويش برسد و گنجي بر گنجينه خويش بيفزايد ــ و البته اين احساسِ مسؤوليت در قبال فرهنگ و جامعه، ستودني و تحسينبرانگيز است.
درِ كتابخانه نفيس وي به روي عارف و عامي باز بود و نسخههاي كميابي كه به هزار زحمت و مشقّت تهيّه شده بود با گشادهرويي و گشادهدستي در اختيار اهل فضل قرار ميگرفت و هرگز بخل و خسّتي از خود نشان نميداد و اين را نوعي خدمت به فرهنگ و ترويج علم ميدانست. اين بازرگان كهنهكارِ سرد و گرم چشيده روزگار، همواره در خدمت اهل فضل، در طريق دوستي، ثابت قدم و در وطنپرستي و ايراندوستي بينظير بود.
استاد نخجواني شخصيتي بود دردآشنا و آگاه به مسائل سياسي روز، و ستمي را كه از طرف حاكميت و ايادي شرور آن بر ملّت ستمديده ايران تحميل ميشد، بهخوبي درك ميكرد. او همگامي و همفكري با آزاديخواهان و روشنفكران را وظيفه انساني و اخلاقي خود ميدانست. از اين رو، هنگامي كه حركت پر جوش و خروش ملّت ايران را جهت مبارزه با ظلم و استبداد و بهدست آوردن حرّيّت و آزادي و نيل به آرمانهاي انساني مشاهده نمود، در دوره مشروطيت به صف آزاديخواهان پيوست و در كنار افرادي چون اميرخيزيها و تقيزادهها قرار گرفت.
نخجواني هرگز داعيه اديب يا مورّخبودن نداشت، امّا از خُمخانه ادب فارسي سرمست بود و نكتههاي دلكش و بيتكلّف سرميداد. او ادّعايي نداشت امّا از سرِ شوق مينوشت و ميخوانâد و در عرصه ادب فارسي، مطالعات عميقي داشت. گواه اين مدّعا مقالاتي است كه در زمينههاي مختلف نوشته است.
تيزفهم و نكتهسنج و در «مادّهتاريخ سازي» نيز استاد و زبردست بود. از جمله مادّهتاريخهايي كه وي ساخته ميتوان به مادّهتاريخ «ثقهالاسلام مصلوب» (â133) درباره شهادت مرحوم ثقهالاسلام شهيد كه در روز عاشورا از طرف روسها در سال â133 ه . ق. به دار آويخته شد، مادّهتاريخ «نصر منالله و فتح قريب» (1302) در تاريخ بناي نظاميّه كه در زمان حكومت عبداللهخان اميرطهماسبي بنا شده بود، و مادّهتاريخ «لغو دارسي» (1311) به مناسبت لغو امتياز «كمپاني دارسي» اشاره كرد.
مرحوم نخجواني در كتابشناسي و شناخت انواع خطوط از استادان بنام عصر خود به شمار ميرفت، امّا هرگز مدعي نبود. عاشقي بود بيتكلّف و از اطلاعات عميقي كه در زمينههاي مختلف اندوخته بود، هرگز سخن به ميان نميآورد. قلمي شيرين، روان و ساده داشت.
استاد چون به نقد ميپرداخت تواضع، فروتني و ادبِ نفس را در حدّ اعلا منعكس ميساخت. عُجب و غرور در نوشتههايش نبود. اگر مقدمه مقاله «تصحيح چند بيتِ اديبالممالك» را مطالعه فرماييد آنگاه با من همعقيده خواهيد شد كه چگونه استاد، ضمن تمجيد و تعريف از مرحوم وحيد دستگردي، اشتباهات رخ داده در تصحيح وي را ناشي از طغيان قلم يا از روي سهو كه از خصايص جبلّي انسان است، قلمداد ميكند و تذكار خود را صرفآ براي رفع و اصلاح در چاپ دوم خاطر نشان ميسازد و بدينگونه وارد بحث علمي و لغوي ميگردد. مقالات استاد درباره «نصابالصبيان» (يغما، ش 5، مردادماه 1326)، «مزار بوعليسينا» (يغما، ش 4، تيرماه â133)، « صدرالدين ربيعي» (ارمغان، ش 13)، «توضيحي در باب كلمه ستان» (يغما، ش 4)، «وفات صائب» (يادگار، ش 8)، هر يك نشان از اطلاعات عميق و تسلّط وي دارد.
مرحوم نخجواني، هر كتابي را كه مطالعه ميكرد، يادداشتهايي در حاشيه آن مينگاشت و بيشك اين يادداشتها عمق اطلاعات علمي و علاقه وي را به مطالعات و تحقيقات ادبي نشان ميدهد. نمونههايي از اين يادداشتها را عزيز دولتآبادي جمعآوري كرده و به چاپ رسانده است. براي مثال در حاشيه صفحه اوّل ديوان مدهوش نوشته: «نامش ملاّ محمدصادق و ملاّ باشي حيدرقلي ميرزا بوده. در آخر منشآت تاريخ 1247 ه . ق. را دارد و اين كتاب به خطّ خودِ مؤلف است».
در صفحهاي از «ديوان خطي منصور حلاج» اين حاشيه را مرقوم نموده كه: «قريب به اواخر كتاب در آخر مكتوب تاريخ 922 ه . ق. دارد و 925 ه . ق. و هم 927 ه . ق. در عهد سلطنت ظهيرالدين بابرشاه نوشته شده». و يادداشتهاي فراوان ديگر در حاشيه كتابهاي گوناگون.
نخجواني همواره در دلِ دوستان خود جاي داشت و ارباب فضل به ديده احترام به وي مينگريستند. فروتني، تواضع و مهماننوازيِ استاد نخجواني زبانزد دوستان بود. درِ خانه وي به روي فقير و غني باز بود و خواني گسترده داشت. به قول تقيزاده:
نه تنها وجود ايشان هميشه شمع جمع احباب و ارباب دانش و مشعل فروزان علم و ادب بود، بلكه در ساير نقاط ايران و مخصوصآ در تهران و مشهد كرامات و فضايل ايشان معروف و مشهور بود.
مرتبه علمي و ادبي همراه با فضايل اخلاقي از وي چهرهاي متين، مخلص و دوستداشتني ساخت. ميرزاعبدالله مجتهدي نيز از مرحوم نخجواني به عنوان فردي امانتدار و ديندار ياد ميكند: «آن مرحوم حقّآ مردي آراسته و مهذّب بود و امانت و ديانت و پاكدامني را با خوشرويي و خوشذوقي و لطف طبع جمع كرده و وقار و خويشتنداري و كمحرفي را با تواضع و ادب و حُسن معاشرت درهم آميخته بود. و به همين جهت، معاشرت و مصاحبتِ آن مرحوم هيچ وقت ملالآور نميشد».
حاجمحمد نخجواني، در ميان ادبا و فضلاي شهر تبريز از محبوبيّت خاصي برخوردار بود. با حضور وي «انجمن ادبي هفتگي» در روزهاي سهشنبه هر هفته، به صورت متناوب، در منزل يكي از اعضاي انجمن تشكيل ميشد. افرادي چون: دكتر يحيي ماهيار نوايي، سيدحسن قاضيطباطبايي، دكتر محمدجواد مشكور، عبدالعلي كارنگ، احمد ترجانيزاده، ميرزاعبدالله مجتهدي، ميرزاعلياكبر اهري (معروف به نحوي)، ميرزاجعفر سلطانالقرايي و ديگران در اين انجمن شركت ميكردند. با مرگ نخجواني اين انجمن از هم پاشيده شد.
حاجمحمد نخجواني پس از 84 سال زندگيِ با عزّت، با خوشنامي در 14 مردادماه سال 1341 درگذشت و در «گورستان طوبائيه» تبريز به خاك سپرده شد، و «درود و رحمت به نخجواني باد» مادّهتاريخ فوت وي گرديد.
كتابخانه استاد، اعم از خطي و چاپي، كه بالغ بر حدود 3700 جلد كتاب ميشد، طبق وصيّت و سندي رسمي كه در 24 مهرماه 1335 تنظيم شده بود، در سال 1341 به همّت علي دهقان، استاندار وقت آذربايجان، به كتابخانه ملي تبريز منتقل گرديد. كتابخانهاي كه در تأسيس و بناي آن به سال 1335، استاد نخجواني نقش مهمي داشت.
مرحوم نخجواني آثار ماندگار از خود به يادگار گذاشت كه از آن جمله ميتوان به چاپ ديوان حيرانخانم دنبلي (1324) از روي تنها نسخهاي كه در اختيارش بود؛ چاپ اشعار معجز شبستري، شاعر پرآوازه آذربايجان، و تهيّه فهرست كتب خطي كتابخانه تربيت و تصحيح ديوان ابومنصور قطران تبريزي اشاره كرد.
به اين نكته ظريف نيز بايد اشاره كرد كه احياي ديوان حكيم قطران تبريزي علاوه بر آنكه از نظر ادبي قابل ملاحظه و توجه است، از نظرگاه تاريخي نيز فوايد بسياري دارد؛ زيرا اطلاعاتي كه درباره سلاطين و امرا و وزرا و شعراي قرن سوم و چهارم هجري در اين ديوان آمده، در منابعِ ديگر موجود نيست و اگر هم هست بسيار مختصر است. و به قول سيدحسن تقيزاده:
اگر قطران و قصايد غرّاي او نبود از ابونصر مملان چه خبري در صحيفه تاريخ (جز اندك) به ما رسيده بود، و در واقع همانطور كه اتابك ابوبكربنسعد را شعر سعدي جاودانه كرده، بيشتر شهرت تاريخيِ ابوبكرِ مزبور مديون آن شاعر مقبول است، مملان و فضلون و بعضي از امراي ديگر آذربايجان و ارّان نيز زنده قطراناند.
بنابراين سعي و اهتمام نخجواني در تصحيح و نشر ديوان قطران ستودني است.
انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ضمن ارجنهادن به مقام علمي، فرهنگي و فضايل انساني اين دانشيمرد فرهيخته، آرزومند است راه و رسم بزرگان علم و ادبâ چراغ راه جوانانِ كهنسرزمينِ ايران قرار گيرد.
محمدرضا نصيري
قائم مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر