دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
بی بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را
هر چه بر افلاک روحانیست از بهر شرف
می نهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را
پا نهادی بر فلک از کبر و نخوت بی درنگ
گر به چشم سر بدیدستی زمین تبریز را
تو اگر اوصاف خواهی هست فردوس برین
از صفا و نور سر بنده کمین تبریز را
گر نه جسمستی تو را من گفتمی بهر مثال
جوهرین یا از زمرد یا زرین تبریز را
چون درختی را نبینی مرغ کی بینی برو
پس چه گویم با تو جان جان این تبریز را.
وقتی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز به پاخواست تا علیه دیکتاتوری بشورد ایران در سکوتی مرگبار فرورفته بود. قیام مردم تبریز ایران را بیدار کرد و مردم تهران و سایر شهرهای یکی بعد از دیگری به انقلاب پیوستند و مردم تبریز سالگرد قیام خود را در ایران آزاد جشن گرفتند. افسوس و صد افسوس که سرکوب مردم تبریز و زندانی کردن آیتالله العظمی شریعتمداری که نقش مهم و تعیین کنندهیی در انقلاب ۵۷ داشت سرآغاز شکست انقلاب آزادیخواهانهی مردم ایران بود و سالهای شوم دیکتاتوری جمهوری اسلامی با سرکوب مردم آذربایجان و سپس کردستان و سرانجام تمام ایران آغاز شد.
تمام مردم ایران زیر فشارهای اقتصادی و ضدفرهنگی و محدودیتهای ریز و درشت جمهوری اسلامی به سر میبرند اما کسانی که با زبانی غیر از فارسی(۲) صحبت میکنند زیر ظلم مضاعف هستند. طبیعیترین حق مردم این است که به زبان خود صجبت کنند، به خطی که میپسندند کتاب و روزنامه منتشر کنند، رادیو و تلویزیون به زبان مادری داشته باشند و در مدرسه و دانشگاه با همان زبان آموزش ببینند و مکاتبات رسمی و ادارهیی خود را، در استانهایی که اکثریت را تشکیل میدهند، به زبان خود بنویسند.
مردم کردستان و آذربایجان و سایر مناطقی که زبان و خط مخصوص خود را دارند قبل از انقلاب و پس از آن همواره تحت فشار بودهاند که از زبان خود استفاده نکنند و بهانهیی که برای این اجبار آورده شده است سفسطهیی بیمقدار بیش نیست. وحدت ملی در سایه حذف ملتهای مختلف به دست نمیآید در همزیستی ملتها به دست میآید. تورکها، کردها، بلوچها، ترکمنها، فارسها… ملتهای مختلف تشکیل دهندهی ایران هستند و باید دارای حقوق مساوی و برابر باشد و کمترین حق این است که حداقل در استانهای محل زندگیشان زبان رسمی زبانی باشد که اکثریت مردم سخن میگوید.
دموکراسیهای سکولار و لائیک نه تنها دولت و حکومت را از مذهبی خاص بری میدارند و حق مساوی برای ادیان مختلف و بیدینان قایل هستند برای ملیتهای مختلف و زبانهای مختلف نیز چنین حقی قایل هستند. در کشورهای چندزبانی پیشرفته دو یا چند زبان رسمی وجود دارد و در استانهایی که اکثریت مردم با زبانی خاص صحبت میکنند از اول همان زبان است و از زبانی که در کل کشور داری اکثریت سخنگویان است به عنوان زبان دوم استفاده میشود.
آذربایجان و ترکها بزرگترین ملت تشکیل دهندهی ایران هستند و زبان آنان اگر بیشتر از زبان فارسی سخنگو نداشته باشد فاصلهی زبادی با زبان فارسی ندارد. کمترین حق مردم آذربایجان این است که در استانهایی که اکثریت مردم به زبان تورکی صحبت میکنند این زبان به عنوان زبان رسمی نخست و زبان فارسی به عنوان زبان رسمی دوم انتخاب شود. در سایر استانها هم وضع باید چنین باشد. از آموزش و پرورش گرفته تا تابلوهای راهنما باید دو زبانه باشد. اینها مسائل سادهیی هستند که سالهاست در کشورهای پیشرفته حل شده است و اگر ما ادعا داریم ملتی پیشرفته هستیم باید از تجارب آنان استفاده کنیم. امکاناتی که تکنولوژی در اختیار ما قرار میدهد به راحتی امکان چند زبانه بودن فراهم است و هر گونه کارشکنی در این امر موجب رشد اندیشههای جداییطلبانه میشود.
به هر حال تورکها اگر میخواهند در ایرانی آزاد و مبتنی بر دموکراسی سکولار زندگی کنند و با زبان خود صحبت کنند و به خط خود بنویسند فردا ۲۹ بهمن باید به خیابانها بیایند و آزادی و دموکراسی را بخواهد. اگر میخواهد از فقری که گریبانگیر تمام ایران شده است نجات پیدا کنند، اگر میخواهند در جامعهیی انسانی با کلیه حقوق انسانی در اجتماعی مترقی و مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک و سکولار به زندگییی که در شانشان است بپردازند باید ۲۹ بهمن، فردا، به خیابان بیایند و «جمهوری ایران» را بخواهند جمهوری که تمام ملتها حق برابر دارند و هیچ قوم ملتی نمیتواند بر سایر ملتهای تشکیل دهندهی ایران جهموری خواستهها خود را دیکته کند. در خانه نشستن و به انقلاب در جریان مردم ایران نپیوستن یعنی به همین خفتی که گریبانگیر همهمان است تن دادن. تا «جمهوری اسلامی» است هیچ کس در این مرز و بوم رنگ زندگی شرافتمندانهی انسانی را نخواهد دید. این هیولای هزار سر را باید تمام مردم ایران با اتحاد و یکپارچگی به زیر شکند. «کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود.»
تمام جهان فردا به ایران چشم دوخته است و تمام ایران به آذربایجان و تبریز، آیا خاطرهی قهرمانیهای صد سال گذشته، از صدر مشروطه تا انقلاب بهمن، تجدید میشود آیا دوباره تبریز و آذربایجان یکبار دیگر موجبات آزادی ایران را فراهم میآورند و اینبار به خانه نمیروند تا فقط پلی برای آزادی نباشند و خود نیز به حقوق فراموش شدهیشان برسند. پیش به سوی ایرانی آزاد و آذربایجانی رها از تبعیض و نابرابری.
بی بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را
هر چه بر افلاک روحانیست از بهر شرف
می نهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را
پا نهادی بر فلک از کبر و نخوت بی درنگ
گر به چشم سر بدیدستی زمین تبریز را
تو اگر اوصاف خواهی هست فردوس برین
از صفا و نور سر بنده کمین تبریز را
گر نه جسمستی تو را من گفتمی بهر مثال
جوهرین یا از زمرد یا زرین تبریز را
چون درختی را نبینی مرغ کی بینی برو
پس چه گویم با تو جان جان این تبریز را.
وقتی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز به پاخواست تا علیه دیکتاتوری بشورد ایران در سکوتی مرگبار فرورفته بود. قیام مردم تبریز ایران را بیدار کرد و مردم تهران و سایر شهرهای یکی بعد از دیگری به انقلاب پیوستند و مردم تبریز سالگرد قیام خود را در ایران آزاد جشن گرفتند. افسوس و صد افسوس که سرکوب مردم تبریز و زندانی کردن آیتالله العظمی شریعتمداری که نقش مهم و تعیین کنندهیی در انقلاب ۵۷ داشت سرآغاز شکست انقلاب آزادیخواهانهی مردم ایران بود و سالهای شوم دیکتاتوری جمهوری اسلامی با سرکوب مردم آذربایجان و سپس کردستان و سرانجام تمام ایران آغاز شد.
تمام مردم ایران زیر فشارهای اقتصادی و ضدفرهنگی و محدودیتهای ریز و درشت جمهوری اسلامی به سر میبرند اما کسانی که با زبانی غیر از فارسی(۲) صحبت میکنند زیر ظلم مضاعف هستند. طبیعیترین حق مردم این است که به زبان خود صجبت کنند، به خطی که میپسندند کتاب و روزنامه منتشر کنند، رادیو و تلویزیون به زبان مادری داشته باشند و در مدرسه و دانشگاه با همان زبان آموزش ببینند و مکاتبات رسمی و ادارهیی خود را، در استانهایی که اکثریت را تشکیل میدهند، به زبان خود بنویسند.
مردم کردستان و آذربایجان و سایر مناطقی که زبان و خط مخصوص خود را دارند قبل از انقلاب و پس از آن همواره تحت فشار بودهاند که از زبان خود استفاده نکنند و بهانهیی که برای این اجبار آورده شده است سفسطهیی بیمقدار بیش نیست. وحدت ملی در سایه حذف ملتهای مختلف به دست نمیآید در همزیستی ملتها به دست میآید. تورکها، کردها، بلوچها، ترکمنها، فارسها… ملتهای مختلف تشکیل دهندهی ایران هستند و باید دارای حقوق مساوی و برابر باشد و کمترین حق این است که حداقل در استانهای محل زندگیشان زبان رسمی زبانی باشد که اکثریت مردم سخن میگوید.
دموکراسیهای سکولار و لائیک نه تنها دولت و حکومت را از مذهبی خاص بری میدارند و حق مساوی برای ادیان مختلف و بیدینان قایل هستند برای ملیتهای مختلف و زبانهای مختلف نیز چنین حقی قایل هستند. در کشورهای چندزبانی پیشرفته دو یا چند زبان رسمی وجود دارد و در استانهایی که اکثریت مردم با زبانی خاص صحبت میکنند از اول همان زبان است و از زبانی که در کل کشور داری اکثریت سخنگویان است به عنوان زبان دوم استفاده میشود.
آذربایجان و ترکها بزرگترین ملت تشکیل دهندهی ایران هستند و زبان آنان اگر بیشتر از زبان فارسی سخنگو نداشته باشد فاصلهی زبادی با زبان فارسی ندارد. کمترین حق مردم آذربایجان این است که در استانهایی که اکثریت مردم به زبان تورکی صحبت میکنند این زبان به عنوان زبان رسمی نخست و زبان فارسی به عنوان زبان رسمی دوم انتخاب شود. در سایر استانها هم وضع باید چنین باشد. از آموزش و پرورش گرفته تا تابلوهای راهنما باید دو زبانه باشد. اینها مسائل سادهیی هستند که سالهاست در کشورهای پیشرفته حل شده است و اگر ما ادعا داریم ملتی پیشرفته هستیم باید از تجارب آنان استفاده کنیم. امکاناتی که تکنولوژی در اختیار ما قرار میدهد به راحتی امکان چند زبانه بودن فراهم است و هر گونه کارشکنی در این امر موجب رشد اندیشههای جداییطلبانه میشود.
به هر حال تورکها اگر میخواهند در ایرانی آزاد و مبتنی بر دموکراسی سکولار زندگی کنند و با زبان خود صحبت کنند و به خط خود بنویسند فردا ۲۹ بهمن باید به خیابانها بیایند و آزادی و دموکراسی را بخواهد. اگر میخواهد از فقری که گریبانگیر تمام ایران شده است نجات پیدا کنند، اگر میخواهند در جامعهیی انسانی با کلیه حقوق انسانی در اجتماعی مترقی و مبتنی بر ارزشهای دموکراتیک و سکولار به زندگییی که در شانشان است بپردازند باید ۲۹ بهمن، فردا، به خیابان بیایند و «جمهوری ایران» را بخواهند جمهوری که تمام ملتها حق برابر دارند و هیچ قوم ملتی نمیتواند بر سایر ملتهای تشکیل دهندهی ایران جهموری خواستهها خود را دیکته کند. در خانه نشستن و به انقلاب در جریان مردم ایران نپیوستن یعنی به همین خفتی که گریبانگیر همهمان است تن دادن. تا «جمهوری اسلامی» است هیچ کس در این مرز و بوم رنگ زندگی شرافتمندانهی انسانی را نخواهد دید. این هیولای هزار سر را باید تمام مردم ایران با اتحاد و یکپارچگی به زیر شکند. «کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود.»
تمام جهان فردا به ایران چشم دوخته است و تمام ایران به آذربایجان و تبریز، آیا خاطرهی قهرمانیهای صد سال گذشته، از صدر مشروطه تا انقلاب بهمن، تجدید میشود آیا دوباره تبریز و آذربایجان یکبار دیگر موجبات آزادی ایران را فراهم میآورند و اینبار به خانه نمیروند تا فقط پلی برای آزادی نباشند و خود نیز به حقوق فراموش شدهیشان برسند. پیش به سوی ایرانی آزاد و آذربایجانی رها از تبعیض و نابرابری.
۱ نظر:
Guney Azerbaycan Turk Milleti iran ve rasizm fars ra dar sokut talaq dade astmellat Azerbaijan faghat be manfe khod miandishad na ira va na fars . indafe iran hatta viran shavad baz ma dekhalat nakhahim kard.in ham az barekate hojod nahs nejadparasti farsist ke ba khiyanat khod ve siyasathaye nejadparastane zalemane 90 sal millyonhakudak masum Turk ra az zabano farhang asil khod mahrum kard. hala nejadparasti fars be akhare khat reside ast hamchenin rejim molla, ama in sabzha ke rahbaran an ba shoarhaye masalan eslahtalabane va azadikhahne say dar farib mardom darn ve khod jenayatkar ve hami rejim fashisti fars o molla hastan, agarche dar manateghe fars be khater mahiyate fars gerayane inbe estelah harekat tarafdaran ziyadi peyda kard ama dar Azerbaijan janubi, Turkmanestan janubi ve qashqay yurd o avshar yurd, hachenin Arabestan(Alahwaz) ve balouchestan tarafdar nadarandmakhsusan Azerbaijan ke iran ra talaq dadeast ama sabziha ve molla az in sokut Azerbaijan baraye avvalin bar dar tarikh iran dar tarso vaheme hastand, va az har tariq ke shode mikhahand Azerbaijan be marekeyi ke joz ziyan hich sudi baraye Azerbaijan nadarad bekeshand, ama bifayde ast chera ke digar Azerbaijan bazicheye nejadparastan fars nakhahad shod hal shoma ba esme Azerbaijan nemitavinid Azerbaijan ra farib dahid fekr kardid ba gozashtan nam Azerbaijan mitavanid mellat bozorg Azerbaijan ra farib dahid o sokut manidar Azerbaijan ra beshkanid mosalaman na, olum olsun irana, fars irqcilarina, yasillara, solculara, sahcilara ve Azerbaycan Turk milletinin dusmanlarina
ارسال یک نظر